تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):على پيشواى مؤمنان و ثروت پيشواى منافقان است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815459837




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مبادي يوناني اخلاقي مسلمانان (1)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
مبادي يوناني اخلاقي مسلمانان (1)
مبادي يوناني اخلاقي مسلمانان (1) نويسنده:حجت الاسلام و المسلمين محمد نصر اصفهاني (1) چکيده : مطالعه ي کتب علم اخلاق در جهان اسلام و يونان قديم به روشني تشابهي را بين مباني آنها به ذهن متبادر مي سازد . ذهنيت اقتباس مبادي اخلاقي علماي اسلام از انديشه هاي اخلاقي يونانيان همچون ديگر مبادي فلسفي توسط فيلسوفان مسلمان ، و به تبع آنها علماي اخلاق ،ساده ترين فرضيه ي ممکن است . در اين مقاله سعي شده است تا به ميزان صحت اين فرض دست يابيم . حال ،اگراين فرض درست باشد ،روند اين اقتباس چگونه بوده است و تا چه زمان ادامه پيدا کرده است ؟ آيا خود اسلام نظريه ي اخلاقي ندارد و اين روند مسلمانان را تا چه حد از روح قدسي دين دور ساخته است ؟ براي اين منظور ديدگاه هاي اخلاقي نماينده ي فکر يوناني ، ارسطو،و تا حدي افلاطون ، مورد مطالعه قرار گرفته و سپس با مهمترين کتب اخلاقي مسلمانان در پهنه ي تاريخ اسلام ، يعني کتب يحيي بن عدي ، ابوالحسن عامري ،ابن مسکويه ، خواجه نصير طوسي ، محمد غزالي ، فيض کاشاني ، نراقيين و عبدالله شبرمقايسه شده است . در اين راستا ميزان اقتباس و نوآوري آنها و نقش هر يک در اين روند مورد بررسي قرار گرفته است . مقدمه : مطالعه کتب علم اخلاق در جهان اسلام به روشني تشابهي را بين مباني آن با مباني اخلاقي ارسطو ( 322 ـ 384 ق . م ) و تا حدودي استادش افلاطون ( 347 ـ 429 ق . م ) به ذهن متبادر مي سازد . ذهنيت اقتباس مبادي اخلاقي علماي اسلام از انديشه هاي اخلاقي ارسطو و افلاطون ، همچون ديگر مبادي فلسفي توسط فيلسوفان مسلمان ،و به تبع آنها علماي اخلاق ، ساده ترين فرضيه ممکن است . برخي از پرسش هايي که در اينجا مطرح مي شود عبارتند از اينکه : آيا اين فرضيه صحيح است و از لحاظ تاريخي قابل اثبات است ؟اگر درست است انديشه هاي يوناني از چه طريق در بين مسلمانان راه پيدا کرده است ؟ روند اين اقتباس چگونه بوده و تا چه زمان ادامه پيدا کرده است ؟ اين اقتباس تا چه حد نتيجه ي يک فعاليت علمي است ؟ آيا اين اقتباس را مي توان يونان زدگي در اخلاق پنداشت و آيا چنانچه برخي مطرح ساخته اند ،همان تاثيرات غرب زدگي را مي توان برآن بار کرد و گفت اين روند مسلمانان را از روح قدسي دين دور ساخته است ؟ (2) آيا در اسلام مباني اخلاق ديني شناخته شده نبوده است يا تصور بر اين بوده که اسلام تنها تعليمات اخلاقي دارد و نظريه ي اخلاقي براي آن قابل تصور نيست ؟ براي پاسخ به هر يک از پرسش هاي مطرح شده ، لازم است نخست با انديشه ي اخلاقي ارسطو آشنا شويم تا بتوانيم آن را با انديشه هاي اخلاقي مسلمانان مقايسه نماييم . مباني اخلاقي ارسطويي مباحث نظري اخلاقي در بين يونانيان به شدت تحت تاثير سياست و از شاخه هاي آن محسوب مي شد . به همين جهت اخلاق پا به پاي سياست رشد داشت . نظريات اخلاقي دربين خطابه ها و رساله هاي مختلف حالت پراکنده داشت . اين ارسطو بود که نقش تدوين کننده و منتقد اخلاق يوناني را بر عهده گرفت و برآيند ديدگاه هاي آنها را در کتب اخلاقي خود آورد . در مجموعه ي آثار ارسطو سه رساله درباره ي اخلاق وجود دارد ،ولي اکنون عقيده بر اين است که دو تا از اين سه رساله را شاگردان ارسطو نوشته اند .درخصوص اصالت قسمت عمده ي رساله ي سوم ، يعني «اخلاق نيکو ماخوس » شکي در ميان نيست (3) «اخلاق نيکو ماخوس » شامل ده کتاب است :کتاب اول :خيربراي آدمي ؛کتاب دوم تا پنجم : فضايل اخلاقي ؛ کتاب ششم و هفتم : فضيلت عقلاني ، برخورداري انسان از شهوات و تسليم نشدن در برابر آنها ؛ کتاب هشتم و نهم : دوستي ؛ و کتاب دهم : لذت و سعادت . هم و غم ارسطو در اين کتاب قاعده مند ساختن اخلاق بوده است ، او به اين طريق مسايل اخلاقي را طبقه بندي و از يکديگر تفکيکي کرده است .به اعتراف خود او اين هدف کاري مشکل و خالي از قطعيت است . به نظر او اصولاً مسايل چون « خير و صلاح ما در چيست ؟» مانند موضوعات مربوط به تندرستي و سلامت ، ثبات ندارد . از اين رو، بيان کلي او از آنها ، مانند خود موضوعات ،مجمل و در موارد جزيي تر خالي از قطعيت و صحت کامل است . (4) 1 ـ اخلاق ارسطويي آشکارا غايت نگر است . وي معتقد است هر چيزي در اين عالم وظيفه و نقشي دارد . خير هر چيز همان نقشي است که آن چيز در هستي به سوي آن گرايش دارد . (5) هر چيزي براي چيز ديگر و به نوبه ي خود آن چيز براي چيز ديگري است تا بالاخره مي رسد به غايت نهايي که همان خيراست .بديهي است براي تعيين راه و روش زندگي ،شناسايي خير داراي اهميت است . (6) به نظر ارسطو خير اعلاي هر چيز همان فضيلت آن چيز است ، چون ما فضيلت را هميشه به خاطر خودش ، نه به لحاظ غايت ديگري ، بر مي گزينيم .ما اين فضايل را به منظور سعادت انجام مي دهيم .خوشبختي امري نهايي و مستغني از غيرو غايت افعال است . محرک همه ي اعمال ،گرايش به سوي خير است و سعادت با فضيلت حاصل مي شود . جمع فضايل سعادت است ،چون سعادت امري است کامل و مکتفي به نفس و غايت افعال انساني . (7) 2 ـ از نظر ارسطو فضيلت نه فطري و ذاتي بلکه اکتسابي است .به نظر ارسطو سعادت فعايت عقلاني توام با کمال و فضيلت در تمام عمراست ،نه دوره اي يا لحظه اي از عمر .(8) به همين جهت ، او فضيلت را از جنس ملکه اي نفساني مي داند که باعث مي شود همواره نفس بر وفق فضيلت فعاليت کند . (9) از نظر ارسطو شخصي سعادتمند است که سعادت او تا آن حد که ممکن باشد ،در زندگي دنيا و حتي پس از مرگ ، مستدام باشد . (10) 3 ـ چنان که مشخص شد ارسطو سعادت را معلول نفس مي داند . به نظر او نفس ، نه آن گونه که افلاطون مي گفت جوهري غير مادي درکالبد ماده است ، بلکه ناشي از جسم زنده است که فعاليت موجود زنده را سازماندهي مي کند . اين که نفس انسان داراي قوايي است ، معلوم نيست از چه زمان مطرح شده است . بعضي گفته اند افلاطون نظريه ي سه جزئي بودن نفس را از فيثاغوريان گرفته است . (11) خود افلاطون نظريه ي قواي نفس را از قول « هومر » ، سه جزئي گفته است . (12) افلاطون سرمايه ي اصلي هر جامعه متکفل تامين بخشي از آنهاست . (13) عدالت تعادل سه جزء ديگر نفس است .به نظرافلاطون اجزاي نفس ازحيث کيفيت و تعداد ،همان اجزايي است که اقشار جامعه را درشهرتشکيل مي دهند . (14)افلاطون مي گويد :واضح است که چهار صفت در آن ( مدينه فاضله ) وجود دارد :حکمت ، شجاعت ، خويشتن داري و عدالت . (15) حکمت ،مخصوص زمامدار؛شجاعت ، مخصوص سربازان ؛و خويشتن داري از آن نگهبانان . خويشتن داري عبارت از هم آهنگي و توافق طبيعي جزء پست و جزء شريف است . افلاطون در ادامه به تعريف عدالت مي پردازد و آن را اعتدال سه قوه ي عقل ، شهوت و غضب مي داند . (16) افلاطون در رساله ي تيمائوس اين قوا را به بدن انسان تشبيه کرده است . جاي ويژه ي جزء عقلاني نفس را سر ، جزء همت و اراده را سينه و جزء شهواني را زير حجاب حاجز تعيين کرده است . (17) در نظر افلاطون عقل بايد چون ارابه راني ، دو اسب اراده و شهوت را رهبري کند و به وسيله ي آنها پيش تازد . او از تمثيل ديگري هم استفاده کرده ، مي گويد :عقل بايد همچون چوپان ، غضب را به مثابه ي سگ چوپان به کمک گيرد . (18) به عبارت کلي تر ، به نظرافلاطون نفس داراي دو جزءاست ؛يکي شريف و بهتر ، ديگري پست و بدتر.اگر جزء شريف ، يعني عقل ، بر شهوت و غضب تسلط داشته باشد ، شخص صاحب عدالت ،عفت و شجاعت خواهد شد ، اما در صورتي که جزء بدتر ، يعني هوا و هوس ، برعقل غلبه يافت ، نفس گرفتار ظلم ، بي عفتي و غضب خواهد شد . (19) احتمالاً سقراط ، افلاطون ، ارسطو و ديگر فلاسفه ي يونان ، صورت ظاهري افعال بشر را مورد مطالعه قرار داده اند و از قواي نفس بحث کرده اند . انسان طبعاً تمايلات و علايقي دارد و از چيزهايي نفرت داشته يا از آن خوشش مي آيد .همان طور که عناصر جذب و دفع مي کنند و ويژگي هاي طبيعي شيء جذب و دفع را کنترل مي نمايد حيوانات نيز شهوت و غضب دارند . حيوانات غرايز را کنترل نمي کند ،بلکه اين غرايز است که آنها را وادار مي کند از چه چيز خوششان آيد و از چه چيز بدشان آيد . انسان به جاي غريزه تفکر و عقل دارد . انسانيت انسان اقتضا مي کند که انسان بر اساس تعقل ، شهوت و غضب خود را کنترل نمايد . در هر صورت ،اين انديشه توسط ارسطو و شارحان و پيروان ارسطو پرورانده شد و به عنوان قواي نفس جايگاه خاص خود را در کتب فلسفي و اخلاقي باز کرد و مبناي علم اخلاق قرار گرفت . از نظر ارسطو نفس بر دو قسم است :نفس معقول يا ناطقه و نفس غيرمعقول .نفس غير معقول دو جزء قابل تشخيص دارد که يکي از آن اجزا بين تمام موجودات زنده حتي گياهان مشترک است . اين نفس علت تغذيه و نمو است . نفس غاذيه يا نفس نباتي با عقل ارتباطي ندارد.(20)جزء ديگر نفس غير معقول که نفس شوقي يا شهوي است با عقل تعامل دارد و مي تواند فرمان عقل را بشنود .نفس شهوي در انسان معتدل با مبدأ عقلي هماهنگ است و از آن پيروي مي کند . (21)اين پيروي به مانند اطاعت ما ازنصايح پدر يا دوستان است که اختياري است و به مثابه ي امتناع در استدلالي که الزامي باشد نيست .اين که نصيحت و تشويق و توبيخ درافراد موثر واقع شود مي تواند دليل اين باشد که جنبه ي غير متعقل نفس تحت تاثير نفس ناطقه قرار مي گيرد . (22) 4 ـ ارسطو فضايل را به دو نوع اخلاقي و عقلاني ( عملي و نظري ) تقسيم مي کند ؛ حکمت نظري و حکمت عملي . حکمت و بينش فضيلت عقلاني و سخاوت و عدالت فضيلت اخلاقي است . (23) فضايل اخلاقي آموختني را فضايل عقلاني مي داند . (24) فضايل عقلي ،برگ و بار قابليت هاي عقل است و فضايل اخلاقي حاصل ملکات ، خصوصيات ،يا خصايل منش آدمي است و بايد از راه عمل به آن دست پيدا کرد . از تکرار اعمال نيک و بد صفات نيک و بد پديد مي آيد.ازنظر او فضيلت اخلاقي ملکه اي است که نتيجه و زاييده ي عادت است . (25) اين عادت را در ابتداي امر نتيجه ي گزينش عقل مي داند . (26) مثلا براي اينکه سخاوتمند شويد بايد موقعيت هايي که سخاوت اقتضا مي کند عمل آگاهانه سخاوتمندانه انجام دهيد.اگر شما به چنين تلاشي مبادرت ورزيديد،پس از مدتي رفتارسخاوتمندانه عادت شده و ازروي طبع انجام مي گيرد .دراين صورت ،شخصي سخاوتمند مي شويد .نحوه ي اجراي اعمال عدالت آميزبا ديگران است که موجب مي شود ما عادل يا ظالم بشويم .دربرابر مخاطرات ، به واسطه ي بعضي از اعمال و خو گرفتن به بيم و هراس يا جرات ، جمعي شجاع و گروهي ترسو مي شوند . حال بقيه ي صفات مثل شجاعت و عدالت و عفت نيزبه همين منوال است . ارسطو عادت دادن کودکان را در تربيت امري واجد اهميت ارزيابي مي کند . (27) 5 ـ به نظر ارسطو عامل رفتارفضيلت آميز بايد داراي سه خصوصيت باشد :اول بايد عامل به آنچه انجام مي دهد دانا و بصير باشد .دوم عامل در انتخاب فعل مورد نظر مريد و آزاد باشد و اين فعل را به خاطر نفس فضيلت انجام داده باشد ،به نحوي که افعال فضيلت آميزرا بدان گونه که مردان با فضيلت اجرا مي کنند انجام دهد .سوم : به هنگام انجام دادن فعل داراي وضع رواني ثابت و غيرمتزلزلي باشد . (28) پي نوشتها : 1 ـ پژوهشگرحوزه ي علميه ، کارشناسي ارشد الهيات و فلسفه و عضو هيات علمي دانشگاه علوم پزشکي اصفهان . 2 ـ مددپور ،محمد حکمت ديني و يونان زدگي در عالم اسلام ، ص 16 .3 ـ راسل ، برتراند ، تاريخ فلسفه غرب ؛ ترجمه : نجف دريابندي ، ج 1 ، ص 256 .4 ـ ارسطا طاليس ، اخلاق نيکوماخوس ، ترجمه : سيد ابوالقاسم پورحسيني ، ج 1، ص 38 .5 ـ همان ، ص 1. 6 ـ همان ، ص 2 .7 ـ همان ، ص 16 .8 ـ همان ، ص 18 .9 ـ همان ، ص 26 .10 ـ همان ، ص 30 .11 ـ کاپلستون ، فردريک ، تاريخ فلسفه ، ترجمه : سيد جلال الدين مجتبوي ، ج 1 ، ص 285 .12 ـ افلاطون ، جمهور ، ترجمه : فواد روحاني ، ص 253 .13 ـ همان ، صص 227 ـ 322 .14 ـ همان ، ص 254 .15 ـ همان ، ص 227 .16 ـ همان، صص 237 ـ 236 .17 ـ کاپلستون ، تاريخ فلسفه ، ج 1 ، ص 283.18 ـ همان ، 251 .19 ـ همان ، صص 233 ـ 250 .20 ـ همان ، صص 34 و 35 .21 ـ همان ، ص 35 .22 ـ همان ، ج 1 ، ص 35 .23 ـ همان ، ص 35 .24 ـ همان ، صص 36 و 37 .25 ـ همان، ص 30 .26 ـ همان ، ص 41 .27 ـ همان ، ص 37 .28 ـ اخلاق نيکوماخوس ، صص 42 و 43 .منبع:نشريه پايگاه نور ،شماره 7
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 113]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن