تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 28 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):مؤمن نرمخوست و براى برادرش جا (ى نشستن) باز مى كند و منافق درشتخوست و جا را بر ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1830766389




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

منزل واپسین


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
منزل واپسین
منزل واپسین در کنار عقیده به «مبدا»، باورداشت «معاد» ، عمده‏ترین عامل‏سازنده است. در این مقاله ، نگاه‏ شفاف و روشن‏ترى داریم به ادامه‏«مسیر حیات‏» و واپسین منزل‏هستى، که مرحله برداشت از کشت‏و کار دنیوى است. همین باور است‏که زندگى‏ها را معنى مى‏دهد وحیات را هدفدار مى‏سازد و ازپوچى مى رهاند.کامیابى عمرکوتاهى یا بلندى عمر، هیچ یک به تنهایى نشان «ناکامى‏» یا«کامیابى‏» نیست.عمر انسان، یعنى مجموعه‏اى از نیروها، عملها، امکانات، نیت‏ها وخصلتها که در برهه‏اى از زمان، از انسان سر مى‏زند، عمر یعنى «فرصت‏عمل‏»، «میدان تلاش‏»، «امکانات وجودى‏».عمر هر کس، سیر و حرکتى است‏به سوى مقصد و هدفى در زندگى. اینکه قطار عمر، با چه سرعتى حرکت کند و چه مدت در راه باشد، مهم‏نیست. مهمتر از اصل حرکت، جهت و سمت و سوى حرکت است.گرچه «عمر طولانى‏»، خواسته و آرزوى همه است، ولى اگر نهایت آن به‏سقوط و دوزخ و عذاب باشد، چه؟اگر عملکرد عمر، هیزم بیشترى براى دوزخ ابدى فراهم کند، چه؟اگر در لحظه لحظه عمر، بار گناه بیشتر شود، چه؟ آیا اینجا هم «طول‏عمر» مطلوب است؟در دید فرزانگان، عمرى که به سراشیبى جهنم مى‏رود، هر چه کوتاهترباشد، بهتر است، چون وزر و بال و گناه کمترى به بار مى‏آورد.حضرت زین العابدین‏علیه السلام در دعاى «مکارم الاخلاق‏» چنین نیایش‏مى‏کند:«خدایا!... اگر عمرم در مسیر طاعت تو صرف مى‏شود، عمرم را طولانى‏بگردان، و اگر عمرم چراگاه شیطان است، پیش از آنکه بر من خشم‏ بگیرى، جانم را بگیر.» (۱) .این هم نوعى آینده‏نگرى و مال‏اندیشى است.نیرویى که در دست و پا و چشم و گوش و زبان دارى، خرد، هوش و استعدادى که در درونت نهفته است، عاطفه، محبت و دوست داشتنى که بعد لطیف روح تو را مى‏سازد، همه‏و همه «امانت‏» است.با این ودیعه‏هاى الهى چه باید کرد، تا صاحب اصلى امانت، ما را«امین‏» بشناسد و لایق استمرار این امانت‏دارى بداند؟«تندرستى‏» هم نعمتى است، که تا گذرت به بیمارستان نیفتد وبسترى نشوى، قدرش را نمى‏دانى.«فراغت‏» هم موهبت دیگرى است که اغلب افراد، تا مشغول و گرفتارنشوند، سرمایه بودن آن را نمى‏دانند.«زندگى‏» هم یک نعمت است، نعمت‏حیات!آنان که در یک حادثه، یا به صورت طبیعى جان مى‏بازند،آنان که از مرحله جوانى، به سالخوردگى و از کار افتادگى مى‏رسند،آنان که هر چه مى‏دوند نمى‏رسند و هر چه مى‏کوشند، آرامش و آسایش‏نمى‏یابند،همه یک «فرصت‏» را از دست مى‏دهند.چرا تا این فرصتهاهست، ناشناخته است و چون از دست مى‏رود،قدرش معلوم مى‏شود؟این نیز یکى از رازهاى زندگى و اسرار خلقت است و معماى شگفت‏دنیا و عمر و زندگى را انسان‏هاى معدودى مى توانند بگشایند.ولى... هدف وحى و بعثت و ادیان، آن بوده که همه در سایه نورانیت‏ایمان، موفق به گشودن این راز و کشف این معما شوند.این که کودکان به سرعت جوان مى‏شوند و جوانان به سرعت، این بهاررا خزان زده مى‏بینند و به فصل میان سالى و سپس پیرى مى‏رسند، از آن‏«آسان‏هاى دشوار» است، معماى سختى است، اما «آسمان نما»!جوانى یک جاده بى‏انتها نیست!پلى است ‏براى عبور، که هیچ کس را درنگ در آن نیست.اما چه کسانى همین مفهوم به ظاهر ساده ولى دشوار را درک مى‏کنند؟«غفلت از گذران عمر»، دلیل همین نشناختن راز و ناگشوده بودن این‏معماست. عمرمان اگر همچون یک مسابقه باشد، فرصت‏ها پاسى است‏که به ما مى‏دهند، به شرط آنکه آن را خراب نکنیم.بگذشت زمان، دست‏به کارى نزدى         برگردن لحظه‏ها مهارى نزدىصد توپ زدى تمام را کردى «اوت‏»         صد «پاس‏» گرفته، «آبشار»ى نزدىما همه از سرمایه‏داران بزرگیم و سرمایه ما نیز، همین «عمر» است.بیشترین خسران و زیان آدمى به جهت نشناختن و سود نبردن از آن‏است. یک لحظه غفلت، آن را به تاراج تباهى مى‏دهد، بیهوده از کف‏مى‏رود و چه حسرت‏ها که در آینده بر آن مى‏خوریم.خدا چرا به «عصر» قسم خورده است؟آیا تشبیه‏کنندگان وقت و فرصت‏ به «طلا»، جفا نکرده‏اند؟ عمر کجا و طلا کجا؟ اگر قدر این کیمیا را بدانیم، برتر از طلاست و اگر قدر نشناسیم، بى‏ارزش‏تر از سنگ و کلوخ مى‏شود.آب رفته، اگر به جوى برگردد و تیر رها شده اگر به کمان برگردد، سخن‏گفته شده نیز، اگر به دهان باز گردد، عمر رفته هم برمى‏گردد.ولى... نه عمر به ما باز مى‏گردد، نه آب رفته به جوى، نه تیر رها شده به‏ کمان و نه سخن به دهان!چه گریزانند و فرارى، این فرصت‏هاى چموش و ناآرام ، مگر آنکه‏رامشان کنى و تحت اختیار بگیرى. اگر قلب و چشم و گوش و دست و زبان ، نیازمند کنترل است، وقت و فرصت، بیشتر!ما همه رفتنى هستیم و دنیا مسافرخانه موقت ما رهگذران است.باید جامه عاریت‏حیات را بر زمین نهاده، از این «اقامتگاه موقت‏»بساط را جمع کرده، به مرحله «آخرت‏» قدم گذاریم. آیا براى آن لحظه‏وداع، فکرى کرده‏ایم؟دیروز، کودکى بودیم، به بازیچه مشغول. و اگر امروز، جوانى باشیم غافل، فرداى پیرى و شکستگى و ضعف و بى‏حوصلگى چه خواهیم بود؟!نه مى‏توان چرخش نوار عمر را متوقف کرد، نه زمان را مى‏توان ازحرکت‏باز داشت. فرزانه خردمند، کسى است که با حرکت و گذشت زمان وچرخش سریع نوار عمر، بیشترین بهره‏ها را ببرد.تا مى‏توان بر زمان چیره شد، چرا مغلوب زمان شویم؟درد بشریت امروز، بى‏خیالى نسبت‏به آینده ابدى خویش است، یعنى‏«نقد اندیشى‏» و «آخرت فراموشى‏».از گذشت زمان، از فرار فرصت‏ها، از روز شدن شب و شب شدن روز، ازدیروز شدن امروز، از پارسال گشتن امسال، باید «عبرت‏» گرفت.باید از ظاهر دنیا با دیده بصیرت به حقیقت جهان نگریست، تا«آینده‏» ما به حسرت «گذشته‏» صرف نشود، و «امروز» ما به امید «فردا»...عبور از پل «دنیا»دنیا، «ریل‏» بلند و قدیمى است که قطار «زمان‏» از آن مى‏گذرد.ما هم «مسافر»یم، از روستاى دنیا، به شهر آخرت!شگفتا که از یاد مى‏بریم مسافر بودن خویش را و مبدا و مقصد را ومسیر و توشه راه را، که ناگهان قطار مى‏ایستد و ما را در اولین ایستگاه‏آخرت پیاده مى‏کند.حسرت از آن کسانى است که بى‏توشه به این سفر آمده‏اند و کوپه قطاررا که «مقر موقت‏» است، «منزلگاه دائمى‏» مى‏پندارند.راستى... مگر دنیا جز این است؟ پلى است که باید از آن گذشت.مسافرخانه‏اى است موقت، و وطن اصلى انسان جاى دیگر است. (۲) .انسان، این نى بریده از نیستان، روزگار وصل خویش را باید در «جنات‏عدن‏»، در «بهشت رضوان‏»، در «جوار حق‏» جستجو کند، نه در این‏خاکدان تیره.اگر دنیا مزرعه است، محصول آن در آخرت به دست مى‏آید.دنیا یک «امکان‏» و «فرصت‏» و یک «زمینه‏» است که در اختیار مردم‏گذاشته شده، تا براى «انسان‏» شدن، براى تعالى روح و رشد معنوى و براى‏عبودیت از آن استفاده شود.آیا ایوان مدائن، آیینه عبرت نیست؟آیا قصرهاى قیصرها و کاخ‏هاى خسروها و خاقان‏ها و کسرى‏ها، سندبردگى دنیا نیست؟البته که مردم فرزند دنیایند و فرزند را نباید بر محبت مادر، ملامت کرد!ولى... هنر در رهاشدن از جاذبه این محبت و قرار گرفتن در مدار محبت‏قوى‏تر است.«تو کاخ دیدى و من خفتگان در دل خاک،تو نقش قدرت و من نعش ناتوان دیدم.تو تاج دیدى و من تخت رفته بر تاراج،تو عاج دیدى و من مشت استخوان دیدم.تو سکه دیدى و من در رواج سکه، سکوت،تو حلقه، من به نگین نام بى‏نشان دیدم.تو آزمندى فرعون و من نیاز حکیم...»بالاخره اینکه بندگى پول و بردگى هوس و غلامى دنیا، در شان انسان‏نیست، انسانى که برتر از زر و سیم و عزیزتر از قدرت و شهرت است.وقتى انسان به بهشت مى‏ارزد، چرا خود را به کمتر از آن بفروشد؟ مگرمفهوم «ان الانسان لفى خسر...» جز این است؟ چرا ذوب شدن و آب شدن‏و فرورفتن در کویر؟...عیساى مسیح‏علیه السلام فرموده است: «دنیا را پروردگار خود نگیرید، تا دنیا هم شما را بنده خود نسازد».راستى... دنیا براى تو آفریده شده است، یا تو براى دنیا؟ یعنى کدام یک‏باید خرج دیگرى شود؟ تا «هدف‏» چه باشد!اینکه «دنیا» خوب است‏یا بد، نکوهیده است‏یا پسندیده، بسته به این‏است که دنیا را چه بدانى و براى چه بخواهى!اگر دنیا، وسیله رشد تو گردد و از آن همچون نردبانى براى ترقى روح،سکویى براى پرواز، ابزارى براى عمل آخرت استفاده کنى، بسیار هم‏ارزنده است.اما اگر دنیا و تعلقاتش حجاب روحت گردد، بند پا و زنجیر دستت‏ شود، بارى بر دوشت گردد و تو را از حرکت و رشد باز دارد، اینجاست که دنیا، نکوهیده و زشت مى‏شود و اسارت آور و برده ساز، که باید به هر قیمتى از چنگش برهى و از کمندش آزاد گردى.امیر مؤمنان‏علیه السلام در نامه‏اى به سلمان فارسى، دنیا را چون مارى خوش‏خط و خال مى‏داند، با زهرى کشنده، که عاقلان از آن مى‏گریزند و کودکان ‏به سویش جذب مى‏شوند. (۳) .امام صادق‏ علیه السلام دنیا را همچون آب دریا مى‏داند که تشنه، هر چه از آن‏بیشتر بنوشد، تشنه‏تر مى‏شود تا آنکه هلاک گردد.اگر این‏گونه دنیا را بشناسى، دنیا را وسیله «خودسازى‏» خواهى ساخت، نه خود را فداى «دنیا سازى‏»!از قدیم گفته‏اند که: دنیا عجوزه‏اى است که عروس هزار داماد است، همه را ناکام گذاشته و به کسى هم وفا نکرده است.با این حساب، دنیا پلى است که باید از آن گذشت، مقصد، آن سوى ‏رودخانه است! در سایه ناپایدار این دنیا نباید به «استراحت‏» پرداخت.تو از دنیا عزیزتر و ارجمندترى. اگر قیمت ‏خویش را بشناسى هرگز خود را به دنیا نخواهى فروخت. بهاى تو بسیار بیش از این دنیاست و اگر خود راجز به «بهشت‏» بفروشى، باخته‏اى! این کلام اولیاء الهى است، نه توصیف ‏قلمى نویسنده.اگر دنیا را بفروشى تا «دین‏» به دست آورى، در هر دو سود برده‏اى.ولى اگر دین را براى دنیا بفروشى، در هر دو زیان کرده‏اى. دنیا که برایت‏ماندگار نیست، آخرت را هم باخته‏اى، پس چه چیز دارى؟...بارى... دنیا «مسافرخانه‏» است، نه اقامتگاه دائمى!قطعى‏ترین آیندههیچ چیز به اندازه «مرگ‏»، براى آینده انسان، قطعى نیست!شگفت اینکه از هیچ چیز هم به اندازه مرگ، «غافل‏» نیستیم.دو موش سیاه و سفید، یعنى شب و روز، پیوسته در حال جویدن‏ریسمانى هستند که ما از آن، در چاهى آویزان شده‏ایم که به «گور» منتهى‏مى‏شود.این ریسمان، «عمر» ماست. و... شب و روز، پیوسته در حال کاستن وفرسودن آنند.«جوانى‏» ، بهارى زودگذر است. عمرها خیلى زود مى‏گذرد، به سرعت‏ابرهاى آسمان!درست است که باید به زندگى «امیدوار» باشیم و هر کس به «امید»زنده است، ولى غفلت از این آینده حتمى و قطعى هم کار خردمندان‏نیست. وقتى مرگ فرا برسد، نه از پزشک کارى ساخته است، نه دارو ودرمان و طلسم و جادو و جنبل کارساز است و نه مهلتى براى تدارک وجبران.«اى که دستت مى‏رسد! کارى بکن.پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار!».و این «کار»، مى‏تواند خدمت‏به مردم و میهن باشد، یا تلاش روز ونیایش شب، یا فعالیت عملى و آموزشى، یا روشنگرى اجتماعى، یاخودسازى اخلاقى، یا ذخیره‏سازى «عمل صالح‏» براى روز نیاز.به فرموده مولایمان على‏علیه السلام:«مجهز و آماده و گوش به زنگ باشید! نداى کوچ ، در داده‏اند،این قدر به دنیا دل نبندید و توشه آخرت برگیرید،گردنه‏هایى سخت و منازلى هولناک در پیش دارید،مرگ در چند قدمى شماست، با چنگالى آماده!وابستگى‏هاى دنیایى را قطع کنید و ره‏ توشه تقوا بردارید». (۴) .مرگ، دریچه ورود به دنیایى بزرگتر و شکستن حصار تنگ و محدوددنیاست. پس از آن، نه فرصت‏ بازگشتى است، نه مهلت عملى! آخرت وبهشت، خانه‏اى است که با آن را دو دست «ایمان‏» و «عمل‏» مى‏سازى ودر آن ساکن مى‏شوى.هر کار و گام و تلاش تو، بخشى از «آینده‏»ات را مى‏سازد.تو، یا معمار بهشت‏خویشتنى، یا هیزم‏کش دوزخ خویش.مرگ، لحظه «مهر خوردن‏» به پرونده اعمال است... پس نباید از آن‏غافل بود!وقتى حادثه در کمین است، «غفلت‏» گناه بزرگى است. خطر و حادثه درچند قدمى است. حادثه‏اى حتمى و تردیدناپذیر! دیر یا زود، بخواهیم یا نخواهیم، بگریزیم یا بمانیم، گریبان ما را خواهد گرفت.مهم آن است که غافلگیر نشویم و آمادگى برخورد و رویارویى با آن راداشته باشیم.بناست‏بى‏خبر و ناگهانى ما را به مسافرت دور و دراز و برگشت ‏ناپذیر ببرند. در این سفر، عبور از گذرگاههاى خطرناک و گردنه‏هاى سخت و پاسگاههاى تفتیش و بازرسى در پیش است. هیچ ایستگاه و مهمانسرا وبازار و قهوه‏خانه و پارک و چشمه‏اى هم در سر راه نیست. هر کس باید آذوقه و ره ‏توشه و وسایل سفر و استراحت ‏خود را با خود بردارد.آیا آماده سفرید؟!از سختى‏هاى این راه طولانى و دشوار، کسى خبر داده است که آن ‏سوى «دیوار مرگ‏» را هم مى‏دید و از دوره برزخ و قیامت‏خبر داشت، یعنى‏ حضرت على‏علیه السلام که مى‏فرمود: اگر پرده‏ها کنار رود، بر یقین من چیزى‏افزوده نخواهد شد. همین امام بزرگ، هر شب پس از نماز عشا، در کوفه و میان مردم چنین ندا سر مى‏داد تا همه مسجدیان بشنوند:«اى مردم!... آماده و مجهز باشید! نداى کوچ سرداده‏اند. این همه به دنیا چسبیدن براى چیست؟ با بهترین ره‏توشه‏ها آماده کوچ باشید. راهتان ‏به سوى معاد و گذرتان بر «صراط‏» است. هراسى بزرگ و منزلگاههایى ‏مخوف بر سر راه است که حتما باید از آنها بگذرید...» (۵) .امام على‏علیه السلام فرمان «آماده باش‏» داده است. کجایند سربازان و پیروان‏آن امام؟از پیامبر خدا صلى الله علیه وآله پرسیدند: هوشمندترین و زیرک‏ترین مؤمنان ‏کیست؟ فرمود:«آن که بیشتر به یاد مرگ باشد و براى آن آماده‏تر باشد». (۶) .آنچه ما را از «مرگ‏» مى‏ترساند، خرابى خانه آخرت است. آنچه سبب ‏چنگ‏زدن و چسبیدن به این «دنیا»ست، احساس «تهیدستى‏» در «روزمحاسبه‏» است.وقتى راوى، از امام سؤال مى‏کند که «چرا از مرگ مى‏ترسم؟» حضرت ‏پاسخ مى‏دهد:«چون براى آن دنیا چیزى نفرستاده‏اى و خانه آخرت خالى است و هیچ‏کس دوست ندارد از خانه آباد، به ویرانه کوچ کند!».وقتى آخرت، بازتاب اعمال دنیاست و مردم در قیامت، محصول زراعت‏ دنیا را «برداشت‏» مى‏کنند، ترس کسانى که در «فصل کشت‏»، چیزى براى ‏آن روز نکاشته و بذرى نیفشانده‏اند، طبیعى است!عده‏اى مشتاق هجرت از این خاکدان به سراى جاویدند.عده‏اى را هم کشان کشان و به زور، مى‏برند.انبیا آمده‏اند تا شوق رفتن و جذبه کوچ به آن خانه و منزل را در دل‏ها پدید آورند، رفتنى عاشقانه و امیدوار، نه ترسان و به زور!اگر «آن جهانى‏» باشى و براى «آن جهان‏» کار کرده باشى و بدانى که ‏«نعیم مقیم‏» و «خلد برین‏» چشم به راه توست، بى‏صبرانه در انتظار آن‏«لحظه موعود» خواهى بود، آنگونه که على‏علیه السلام مشتاق رفتن بود وحسین‏علیه السلام هر چه به آن لحظه نزدیک‏تر مى‏شد، چهره‏اش شاداب‏تر وبرافروخته‏تر مى‏شد.شهیدان، با روحیه «شهادت‏طلبى‏» به این مرحله مى‏رسند که احساس‏مى‏کنند «جامه تن‏» بر «اندام روح‏» آنان تنگ است و «ماندن‏» را زیر آوارمادیات ماندن مى‏شمارند، از این رو شوق پرواز دارند.«جان عزم رحیل کرد، گفتم که مرو! گفتا: چه کنم؟ خانه فرو مى‏ریزد!».و... خدا نکند که زیر آوار جاذبه‏هاى ناپایدار دنیا «مدفون‏» شویم.از تنگناى دنیا، تا وسعت آخرتخواست‏ها و آرزوهاى کوچک، در برابر «آرمان‏هاى بزرگ‏»، رنگ ‏مى‏بازد و حقیر جلوه مى‏کند.مثل یک برکه آب، که در برابر اقیانوس ، چیزى به شمار نمى‏آید،یا یک باغچه کوچک، که در مقابل جنگلى بزرگ، بسیار ناچیز است.انسان‏ها هم از نظر روح و فکر و ایده و آرمان چنین‏اند.اگر بخواهیم مشکلات کوچک، ما را از پاى در نیاورد و اراده‏هایمان راسست نکند، راهى جز طرح «آرمان‏هاى بزرگ‏» نیست. اگر افکار بلند را به‏ جوانانمان القا کنیم، به این زودى اسیر اندیشه‏ها و هوس‏هاى حقیر نمى‏شوند.گرایش به ارزش‏ها هم نسبى است. هر چه ارزشهاى متعالى‏تر، طرح والقا شود، آنچه بى‏ارزش یا کم ارزش است، در نظرها حقیر مى‏آید. کسى که‏فقط پیش پاى خود را بنگرد، از «آینده‏نگرى‏» و «آفاق ابدى‏» محروم‏مى‏شود. کسى هم که تنها به «لذت امروز» بیندیشد، هرگز براى رسیدن به‏لذت و نعمت ابدى تلاش نمى‏کند.اینکه نهایت دید بعضى‏ها «دنیا»ست و در مقابل، بعضى‏ها هم به‏چشم‏انداز وسیع و بى‏نهایتى همچون «آخرت‏» چشم مى‏دوزند و دنیا باهمه فریباییها و جاذبه‏هایش نمى‏تواند براى آنان دام و بند شود، ریشه درهمین نگرش دارد. تا انسان چه عینکى به چشم خود زده باشد،نزدیک‏بین یا دوربین! (۷) .پیامبران مبعوث شده‏اند تا این «وسعت دید» را به انسان‏ها ببخشند وبه تعبیر دیگر: آمده‏اند تا مردم را از «تنگناى دنیا» به «وسعت آخرت‏»بکشانند و به چشم‏هاى نزدیک‏بین، دید و بینشى عطا کنند که افقهاى‏دورتر را، پس از مرگ را، آخرت را، بهشت و دوزخ را هم بتواند ببیند.براى آنکه حقیر و اسیر نشویم، باید «آرمان بزرگ‏» و «همت والا»داشته باشیم.اندیشیدن به «سود» و محاسبه «منافع‏»، نشانه خردمندى است، امااگر سود کم با سود زیاد رقابت کند و منافع محدود و گذرا با منافع نامحدود وبى‏پایان در تعارض قرار گیرد، خردمندى در اینجاست که خود را نشان‏مى‏دهد.آنکه «منفعت فعلى و اندک‏» را بر «منافع بى‏شمار در آینده‏» ترجیح‏دهد، خردمند نیست. و آنکه «لذت و راحت ابدى‏» را بر «لذت‏گذران‏کنونى‏» برترى دهد، عاقل‏تر است.کار دنیا و آخرت نیز از همین مقوله است. داشتن یک زندگى ارزشى وتقوایى، هر چند سخت و محدود کننده است و اغلب با تمایلات نفسانى ماناسازگار است، ولى اگر این شیوه، که با «مهار نفس‏» و کنترل تمنیات وتمایلات همراه است، «اجر بى‏پایان‏» و «نعمت ابدى‏» و «رضاى الهى‏» رادر پى داشته باشد، مى‏ارزد و معامله‏اى پرسود است.از آن طرف، اگر کامجویى‏هاى حرام، بهره‏مندى‏هاى ناروا، درآمدهاى‏نامشروع، زندگى گناه آلود و پرداختن به عیش و لذت نفسانى، حتى درهمه عمر - که بالاخره محدود است و «خط پایان‏» دارد - رنج ابدى و عذاب‏جاودانگى آخرت را در پى داشته باشد، آیا مى‏ارزد؟«عاقل آن است که اندیشه کند پایان را».از این جهات، «دنیا» و «آخرت‏» اصلا قابل مقایسه نیستند. کودکانه‏است اگر انسان براى «خوشى موقت دنیا»، «عذاب ابدى آخرت‏» را براى‏خود فراهم کند.ولى... همه کودک راهیم و کودکانه کار مى‏کنیم، اگر به سرانجام گناه‏نیندیشیم و به خاطر خواسته «خود»، «خدا» را از خویش ناراضى کنیم.«رضایت‏حق‏»، برترین گوهرى است که مى‏توان به دست آورد.گاهى براى کسب «رضاى او» باید به نفس خویش «نه‏» بگوییم و این‏یک مبارزه دشوار است، «جهاد اکبر» است.ولى به خاطر آثار و پیامدهایش مى‏ارزد،آرى، رسیدن به «رضاى الهى‏»!...تبدیل «دنیا» به «آخرت‏»آخرت، میوه درختى است که در دنیا مى‏کارى.تلخى دوزخ، یا شیرینى بهشت، هر دو رهاورد «نیت‏» و «کار» تو در این‏جهان است.دوستان آخرتت هم در همین دنیا برگزیده مى‏شوند.اینجا با هر کس و هر گروه که پرواز کرده باشى، آنجا هم با همان‏هامحشور مى‏شوى. پس «دوست گزینى‏» در دنیا، ثمره آن دنیایى هم دارد.آخرتت را هم در همین دنیا و با همین دنیا باید بسازى. مهندس و کارگرش‏خودت هستى. فکر، اراده، تصمیم، عمل و... ابزار دنیوى تو براى ساختن‏«آتیه‏»اى است که تو سازنده آنى!نسبت این جهان به سراى جاودان آخرت، همچون رحم مادر نسبت‏به‏عرصه پهناور گیتى است.اینجا، دوره «مقدماتى‏» را طى مى‏کنیم، تا به آن مرحله «نهایى‏» راه‏پیدا کنیم.تو اگر بخواهى، مى‏توانى حتى «دنیا» را تبدیل به «آخرت‏» کنى و«مادیات‏» را به «معنویات‏» مبدل سازى. فقط باید «جهت‏» و «نیت‏»درست‏باشد. به فرموده مراد و پیرمان، حضرت امام‏قدس سره:«اگر انسان ساخته شود، همه چیز به صورت «معنویت‏» در مى‏آید...».این، براى کسانى فراهم است که به «لقاءالله‏» امید و ایمان و باور داشته‏باشند و دنیا را ابزار ساختن آخرت سازند. و الا... آن کس که با قیچى‏ماده‏گرایى و دنیااندیشى، ارتباط دنیا و آخرت را قطع مى‏کند و نسبت‏به‏معاد و ابدیت آن جهان و «جنت و نار» و «بهشت و دوزخ‏» بى‏اعتقاد وبى‏اعتناست، در کپسول سیاه و عفن «دنیا» مى‏ماند و مى‏گندد.اقبال لاهورى مى‏گوید:«مذهب زنده دلان ، خواب پریشانى نیست، از همین خاک، جهان دگرى ساختن است!».باید محدوده دنیا را به نامحدودى آخرت، پیوند زد و از این ظلمتکده،نقبى به «روز» زد، تا زندگى سرشار از فوز و فلاح گردد.براى ربط دنیا و آخرت، در پى کدام «حلقه‏» باید بود و به کدام «رشته‏»باید چنگ زد؟...خانه آخرت در همین دنیا ساخته مى‏شود. معمار آن نیز خودمانیم ومصالح آن نیز عمل‏هاى ماست.«طاعت‏» و «عصیان‏»، سرنوشت ما را در آخرت رقم مى‏زند و جایگاه مارا در بهشت‏یا دوزخ تعیین مى‏کند.گاهى از عوامل «پیدا»، بیشتر از عوامل «پنهان‏» حساب مى‏بریم. وهمین، مایه بسیارى از خطاها و لغزش‏ها مى‏شود.اگر در محفلى که گرم صحبتى، ضبط صوتى جلوى تو بگذارند تاحرفهایت را ضبط کنند، یا دوربین عکاسى و فیلمبردارى را مشاهده کنى‏که از چهره و رفتارت عکس و فیلم مى‏گیرد، فورى سخن خود را، یا قیافه وحرکاتت را کنترل و جمع و جور مى‏کنى، چرا که از ضبط شدن حرفى ناروا یاحالتى ناشایست، بیمناکى.این، همان حساب بردن از حسابگر ظاهر و چشم آشکار است.اما چشم بصیر و بیناى آنکه خلوت‏ها را هم مى‏بیند، و گوش شنواى آن‏خداى سمیعى که «نجوا»ها را هم مى‏شنود و علم بى‏انتهاى آفریدگارى که‏حتى از «سر درون‏» و «نیت قلبى‏» هم خبر دارد و «نامه نانوشته‏» را هم‏مى‏خواند، چه مى‏شود و چرا به محاسبه نمى‏آید؟عقیده به «مبدا» و «معاد» و باورداشتن خداى «سمیع و بصیر»، که‏سرلوحه دعوت همه انبیاست، مهمترین نقش تربیتى و سازندگى را دارد.خانه دنیا که در آن به طور موقت، عمر مى‏گذرانیم، نه بى‏صاحب است، نه‏بى‏حساب و کتاب، و نه بى‏ناظر و مراقب!خداوند، صاحبخانه است، ما نیز، مسافرى که رو به «آخرت‏» نهاده‏ایم.شاید در قیامت، سخت‏ترین حالت، لحظه‏اى باشد که «نامه عمل‏» وپرونده کارى را به دست انسان بدهند و ببیند که سراسر سیاه، گناه، خطا،هوس، عصیان، خودکامگى، غفلت، ستم، تضییع حقوق دیگران، قصور درانجام تکلیف، دروغ و بهتان است.مگر مى‏توان به آخرت و محاسبه آن روز بزرگ و بهشت و دوزخ معتقدبود، و باز هم غافل و بى‏خیال، زندگى را «بازیچه‏» پنداشت و با «سرنوشت‏ابدى‏» خود بازى کرد؟!این ترس و وحشت، براى گرفتارانى است که پایشان در «باتلاق‏فساد» فرومانده و دامن جان و روحشان به گل و لاى معصیت آلوده است.وگرنه... «آن را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است؟».خوشا آنان که آخرتشان بهتر از دنیایشان است،و... باطنشان بهتر از ظاهرشان و عملشان بهتر از حرفشان!پى‏نوشتها:۱) دعاى ۲۰ صحیفه سجادیه: «عمرنى ما کان عمرى بذله فى طاعتک، فاذا کان‏عمرى مرتعا للشیطان فاقبضنى الیک...».۲) من ملک بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورد در این دیر خراب آبادم.۳) مثل الدنیا مثل الحیه، لین مسها، قاتل سمها (نهج‏البلاغه، صبحى صالح،نامه ۶۸).۴) تجهزوا رحمکم الله فقد نودى فیکم بالرحیل... (نهج‏البلاغه، فیض الاسلام،خطبه ۱۹۵).۵) بحارالانوار، ج ۶۸ ، ص ۲۶۳.۶) همان، ص ۲۶۷.۷) فرموده امام على‏علیه السلام چنین است: «انما الدنیا منتهى بصر الاعمى، لایبصر مماوراءها شیئا و البصیر ینفذها بصره و یعلم ان الدار وراءها...» (نهج‏البلاغه،صبحى صالح، خطبه ۱۳۳).منبع: پایگاه اطلاع رسانی سبطین/خ
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 482]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن