تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 8 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):لباس پاكيزه غم و اندوه را مى برد و موجب پاكيزگى نماز است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1835078864




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

اخلاق معاشرت (قسمت سيزدهم)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
اخلاق معاشرت (قسمت سيزدهم)
اخلاق معاشرت (قسمت سيزدهم) 21. شوخى و مزاح كمتر جامعه و ملتى را مى‏توان يافت كه در ارتباطات مردم، چيزى به نام «شوخى» وجود نداشته باشد. لازمه‏ى زندگى اجتماعى و داشتن ارتباطهاى سالم و فرح‏بخش، مزاح است. البته گاهى هم مزاح، به كدورت و كينه مى‏انجامد و نتيجه‏ى معكوس مى‏دهد كه اشاره خواهد شد. بعضيها خصلت شوخى و مزاح را چه با گفتار و چه رفتار، به عنوان شاخصه‏ى خود قرار داده‏اند. برخى هم ميانه‏ى خوشى با آن ندارند و اهل شوخى نيستند. از آنجا كه اين نوع برخورد، در ميان مردم متداول است و نه مى‏توان به كلى آن را مردود دانست و نه مى‏توان بى‏حد و مرز طرفدار آن بود، در اين بخش به بيان آثار، حد و مرز و شيوه و شرايط آن براساس تعاليم دينى مى‏پردازيم. مزاح، خصلتى مؤمنانه خستگى جسم و روح، با تفريحات سالم و مزاح و لطيفه‏گويى برطرف مى‏شود. پرداختن به نشاط روحى و شادابى روان، در سايه‏ى لطايف و ظرايف، امرى طبيعى و مقبول و مورد حمايت شرع و دين است، البته با مراعاتهايى خاص. برخلاف تصور يا القاء آنان كه مى‏كوشند چهره‏اى خشن و عبوس از اسلام ارايه دهند، در فرهنگ دينى مسأله‏ى خوشحالى و شادى و خرسندسازى و «ادخال سرور» و شاد كردن ديگران، جزء خصلتهاى مثبت و پسنديده به شمار آمده است. از مزاح و شوخ‏طبعى به عنوان يك خصلت مؤمنانه ياد شده است. اولياى دين و بزرگان مكتب نيز در عمل، اين گونه بوده‏اند. امام صادق عليه‏السلام فرمود: هيچ مؤمنى نيست مگر اينكه در او «دعابه» است. راوى از امام پرسيد: دعابه چيست؟ حضرت فرمود: يعنى مزاح و شوخى. (1). شوخى كردن، اگر در حد و مرز مجاز و معقول باشد، شادى‏آور است و شاد كردن مردم به فرموده‏ى حضرت رسول، كارى پسنديده است و در روايات، از ادخال سرور در دل اهل ايمان تمجيد شده است: «ان من احب الأعمال الى الله عزوجل ادخال السرور على المؤمنين»؛ (2). از محبوبترين كارها نزد خداى متعال، وارد ساختن شادمانى بر دل مؤمنان است. يونس شيبانى از امام صادق عليه‏السلام نقل كرده كه آن حضرت پرسيد: چگونه است شوخى و مزاح كردن شما با يكديگر؟ گفتم: اندك است. حضرت با لحنى عتاب‏آميز فرمود: چرا با هم مزاح و شوخى نداريد؟ «فان المداعبة من حسن الخلق»، شوخى و مزاح، بخشى و جزيى از خوشرفتارى و حسن خلق است و تو مى‏خواهى از اين طريق، سرور و شادى بر دل برادرت وارد كنى، پيامبر هم با افراد شوخى مى‏كرد، مى‏خواست كه آنها را شادمان سازد. (3). در سيره‏ى رهبران الهى نمونه‏هايى كه از مزاحمها و رفتارهاى لطيفه‏آميز و سخنان مطايبه‏انگيز حضرت رسول روايت شده است، نشان مى‏دهد كه آن حضرت، در عين حال كه خوشرفتارى و گشاده‏رويى و بذله‏گويى داشت، از مرز حق و سخن درست فراتر نمى‏رفت و شوخيهايش باطل و لغو و ناروا نبود. در روايت است كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «انى لأمزح و لا اقول الا حقا»؛ (4). من مزاح مى‏كنم، ولى جز حق نمى‏گويم. اين سخن، هم نشان دهنده‏ى مزاح در سيره‏ى رسول خداست، هم رعايت حد و مرز آن. در مورد على بن ابى‏طالب عليه‏السلام نقل شده كه وى شوخ‏طبع بود و همين شوخ‏طبعى نيز بهانه‏ى مخالفان او گشت تا حضرت را از گردونه‏ى خلافت كنار بزنند و چنين وانمود كنند كه يك فرد خوش‏مشرب و شوخ‏طبع، نمى‏تواند رهبرى مسلمين را عهده‏دار شود. اهل مزاح بودن و بذله‏گويى آن حضرت، حتى از زبان مخالفان او هم نقل شده است. عمروعاص، معاويه و عمر، سخنانى دارند كه گوياى اين ويژگى در آن حضرت است. خود حضرت باشگفتى ياد مى‏كند كه عمروعاص در منطقه‏ى شام، چنين وانمود و تبليغات مى‏كند كه فرزند ابوطالب، مزاح‏گر و بذله‏گو و بازيگر است! (5) تا چهره‏ى ناخوشايندى از وى در اذهان شاميان ترسيم كند. معاويه گفته است: خدا اباالحسن(على بن ابى‏طالب) را رحمت كند، كه خندان و گشاده‏رو و اهل فكاهى بود! (6) او مى‏خواست اين را به عنوان نقطه ضعف حضرت قلمداد كند. درباره‏ى امام صادق عليه‏السلام نقل شده كه آن حضرت، بسيار خنده‏رو و شوخ‏طبع بود: «و كان كثير الدعابة و التبسم.» (7). در برخى روايات هم توصيه شده كه در مسافرت با يك جمع، براى سرور و رفع خستگى از مزاح و شوخيهاى سالم استفاده شود و اين از آداب سفر بيان شده است. همچنان كه گذشت، شوخى و تفريحات سالم و مزاحهاى بدون آزار و دور از تحقير ديگران و پرهيز از استهزاء مردم، به زندگى فردى و اجتماعى نشاط مى‏بخشد و موضوع مهم «طنز» نيز به نحوى در قلمرو شوخى و مزاح قرار مى‏گيرد، به شرط آنكه نگاه جدى به زندگى، آسيبى نبيند و حيات بشرى به بازيچه و لودگى و هرزگى كشيده نشود. عاقلان، در هر شوخى و هزل هم، يك سخن جدى مى‏يابند و از وراى مزاح، به حقايق مى‏رسند، اما غافلان، جدى‏ترين مسايل حيات را هم به بازى مى‏گيرند. شوخى در گفتار و مطايبه در رفتار، نبايد فلسفه‏ى حيات را به پوچى و خامى مبدل سازد و نگاه آدمى را در قشر نازكى از حقايق هستى متوقف سازد. اساسا مرز شوخى و جدى پنداشتن زندگى در همين نگرش و زاويه‏ى ديد نهفته است. زنده‏ياد، علامه محمدتقى جعفرى در تعريف «شوخى» مى‏نويسد: «فروغ جهان‏افروز روح را خاموش ساختن و به قشر نازكى از نفت كه روى آب مى‏سوزد خيره شدن و لذت بردن، شوخى ناميده مى‏شود.» (8). باز هم به تعبير استاد علامه جعفرى: «با اين فرض كه همه‏ى عقلاى عالم به وجود يك عده امور جدى معتقدند، بايستى شوخيهاى ما به صورت استراحتهايى باشد كه براى تكاپو در كار و فعاليت لازم مى‏دانيم. آرى، بايست شوخى كنيم، اما ضمنا بايد بدانيم كه اين شوخى در حقيقت مانند بيرون آمدن از كشتى است كه در سطح اقيانوس زندگى در حركت است و گام گذاشتن به صندوق مقوايى است كه در روى امواج اقيانوس بى‏اختيار جست و خيز مى‏كند. ممكن است اين كار خنده‏آور، تلخى يكنواخت بودن حركت كشتى و تماشا به دستگاه و ساكنين كشتى را به دست فراموشى بسپارد، اما نبايد فراموش كرد كه درنورديدن پهنه‏ى بيكران دريا، احتياج به همان كشتى مجهز دارد كه حتى كوچكترين پيچ و مهره‏اش هم به طور جدى منظور شده است.» (9). حد و مرز شوخى انسانها از نظر تحمل شوخى يكسان نيستند. بعضيها ظرفيت لازم براى مزاح ندارند، در نتيجه شوخى به جاى دلشاد كردن، كينه و كدورت مى‏آورد و به جاى غم‏زدايى، اندوه‏زا مى‏شود. از سوى ديگر، افراط در هر چيز حتى خنديدن و خنداندن و شوخى و لطيفه‏گويى ناپسند است و آثار سوء و عوارض تلخ دارد. اگر در تعاليم دينى از «مزاح» نهى شده يا از «كثرت مزاح» مذمت شده است، براى پيشگيرى از همين عوارض است. مولوى گويد: گوش سر بربند از هزل و دروغ‏تا ببينى شهر جان را با فروغ‏البته كه نگاه جدى به حيات و شناخت ناب از فلسفه‏ى زيستن و توجه به عقبه‏ها و گردنه‏هاى پر پيچ و خم و آينده‏ى دشوار و اسرارآميز وجود ما به حدى مشغول كننده است كه اگر كسى به همين جهات، لب از خنده و زبان از شوخى و عمل از مزاح برگيرد، چندان قابل ملامت و نكوهش نيست.اينك نگاهى گذرا به برخى احاديثى مى‏افكنيم كه اساسا از مزاح، نهى مى‏كند، يا از افراط در شوخى برحذر مى‏دارد، يا به عوارض و پيامدهاى اخلاقى و اجتماعى زياده‏روى در مزاح يا شوخيهاى بى‏حساب و لجام گسيخته و بى‏ملاحظه نسبت به حيثيت و آبرو و شخصيت ديگران اشاره دارد. با توجه به اينكه دين، مزاح را از اخلاق شايسته‏ى يك مؤمن مى‏داند، نهى از مزاح در موارد ديگر، جاى تأمل دارد. امام باقر عليه‏السلام به حرمان بن اعين فرمود: «اياك و المزاح، فانه يذهب هيبة الرجل و ماء وجهه»؛ (10). از شوخى بپرهيز، چرا كه شوخى هيبت و آبروى انسان را مى‏برد. امام صادق عليه‏السلام فرمود: «لا تمزح، فيذهب نورك»؛ (11). شوخى مكن، كه فروغت مى‏رود. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «كثرة المزاح تذهب بماء الوجه و كثرة الضحك تمحو الايمان»؛ (12). شوخى بيش از اندازه و بسيار، آبرو را مى‏برد و خنده‏ى زياد، ايمان را محو مى‏كند. ز شوخى بپرهيز اى باخردكه شوخى تو را آبروى مى‏برددر آداب و اخلاق مسافرت، در احاديث متعددى، چند چيز جزء جوانمردى و فتوت به شمار آمده است، يكى هم مزاح است، اما به شرطى كه معصيت و گناه نباشد، يا موجب خشم و نارضايى پروردگار نگردد.(المزاح فى غير المعاصى. كثرة المزاح فى غير ما يسخط الله عزوجل). (13). در سخنى هم امام صادق عليه‏السلام فرموده است: «ان الله يحب المداعب فى الجماعة بلا رفث»؛ (14). خداوند، شوخ و مزاح كننده و بذله‏گو در ميان جمع را دوست مى‏دارد، اگر به گناه كشيده نشود. امام كاظم عليه‏السلام نيز در توصيه به يكى از فرزندانش چنين مى‏فرمايد:«... اياك و المزاح، فانه يذهب بنور ايمانك و يستخف مروتك»؛ (15). از شوخى پرهيز كن، كه نور ايمانت را مى‏برد و مروت تو را سبك مى‏سازد.امام زين‏العابدين عليه‏السلام در حديث بلندى كه به خصلتهاى گناهان و آثار و عواقب سوء آنها پرداخته، از جمله گناهانى را كه پرده‏ى حيا و عصمت را مى‏درد، شرابخوارى، قماربازى و پرداختن به لغويات و شوخيهايى مى‏شمارد كه براى خنداندن مردم به كار گرفته مى‏شود. (16). شايد اشاره به آثار سوء اخلاقى و روحى دلقك بازيهايى باشد كه عده‏اى شغل خود را انجام حركات سبك و خنداندن مردم ساخته‏اند و مردم را از واقعيات حيات و عمق بينش و نگرش به زندگى و مراعات آداب و سنن دور مى‏دارند.آيا جز اين است كه چهره‏هاى دلقك و انسانهايى كه حرفه‏ى بازيگرى در خنداندن و لودگى و مسخرگى دارند، و شوخيهاى جلف و سبك و نسنجيده و دور از وقار مى‏كنند، به طور طبيعى هيبت و وقار انسانى خود را از دست مى‏دهند و در نظرها سبك جلوه مى‏كنند. اين مضمون، در احاديث بسيارى مطرح شده است.امام على عليه‏السلام فرموده است: «من كثر مزاحه استخف به و من كثر ضحكه ذهبت هيبته»؛ (17). كسى كه زياد شوخى كند، به سبب همان، سبك مى‏شود و هر كه زياد بخندد، هيبتش مى‏رود.اگر در حديث است كه: «الكامل من غلب جده هزله»؛ (18) كامل كسى است كه «جد» او بر «شوخى» اش غلبه و فزونى داشته باشد، نفى اصل شوخى و مزاح و هزل را نمى‏كند، بلكه شوخيهاى بى‏رويه و مزاحهاى خارج از حد را مى‏گويد كه «جديت حيات» را تحت‏الشعاع قرار مى‏دهد. شوخيهاى بدفرجام وقتى شوخى، از مرز اعتدال فراتر رود و به افراط كشيده شود، موجب تحقير و اهانت مى‏گردد و طرف شوخى برمى‏آشوبد و در دفاع از آبروى خود و حفظ موقعيتش به معارضه و برخورد مى‏پردازد. اينجاست كه شوخى تبديل به كدورت و دشمنى مى‏شود.نمونه‏هاى فراوانى مى‏توان يافت كه يك مزاح بيجا و نسنجيده كه بى‏حرمتى به كسى يا گروهى تلقى شده است، خشم آنان را برانگيخته است. در ضرب‏المثلهاى ما تعابيرى همچون «شوخى شوخى آخرش به جدى مى‏كشد» (19) وجود دارد كه گوياى عواقب ناهنجار برخى شوخيهاست. همين مضمون در مثلهاى عربى نيز آمده است: «المزاح مقدمة الشر».امام حسن عسگرى عليه‏السلام فرمود: «لا تمازح، فيجترء عليك»؛ (20) شوخى مكن، كه بر تو گستاخ مى‏شوند. اين، اشاره به از بين رفتن مهابت و حرمت مزاح كننده دارد كه وقتى با شوخى، حريم خود را شكست و ابهت و وقار خويش را زير پا گذاشت، راه براى ديگران باز مى‏شود كه به حرمت‏شكنى بپردازند.در حديث ديگرى كه امام صادق عليه‏السلام به «مؤمن الطاق» دارد به آثار سوء و خلاف‏انگيز مزاح اشاره دارد. حضرت، ضمن وصاياى مفصلى به وى، مى‏فرمايد:«ان اردت ان يصفو لك ود اخيك فلا تمازحنه و لا تمارينه و لا تباهينه و لا تشارنه»؛ (21). اگر مى‏خواهى دوستى برادرت با تو صاف و زلال و بى‏آلايش بماند، با او شوخى، جدل، مفاخره و مخاصمه و كشمكش مكن.روشن است كه اين چهار عمل، گاهى نوعى تعرض به حريم شخصيت ديگرى محسوب مى‏شود و آن صفاى برادرى و دوستى را مى‏آلايد.به هر حال، در شوخى كردن با ديگران، هم بايد ظرفيت طرف مقابل سنجيده شود، هم از افراط و زياده‏روى پرهيز گردد، هم از تحقير و توهين و استهزاء ديگران اجتناب شود، هم وقار و هيبت خود شخص محفوظ بماند. نشاندن گل لبخند به چهره‏ها به قيمت خورد كردن شخصيت يك انسان، و ايجاد شادى در عده‏اى به بهاى غمگين ساختن يك مسلمان، زيبنده و شايسته نيست. در مسأله‏ى ظنز و برنامه‏هاى فكاهى و عروسكى صدا و سيما نيز، به لحاظ اينكه گاهى اهانت به اشخاص حقيقى مى‏شود و تعرض به آبرو و حيثيت آنان به شمار مى‏آيد، برخى به طور جدى مخالفند و آنان را از نظر فقى و شرعى بى‏اشكال نمى‏دانند. اعتدال در هر امرى پسنديده است، در مزاح و شوخى نيز همچنين، تا معاشرتها پاك و دوستيها بادوام و رابطه‏ها صميمى و برادرانه باشد. 22. تشويقهر چند از مقوله‏هايى چون «تشويق» و «تنبيه»، در مباحث تربيتى گفتگو مى‏شود، ولى از آنجا كه «رفتار تشويق‏آميز»، يكى از شيوه‏هاى نيك در معاشرت و برخورد با ديگران است، مورد بحث قرار مى‏گيرد. انسان و نياز به تشويقاغلب يا همه‏ى افراد، به لحاظ برخوردارى از غريزه‏ى «حب نفس»، دوست دارند كه مورد توجه و عنايت قرار بگيرند. توجه به اين نياز، در حدى كه به افراط كشيده نشود و آثار سوء نداشته باشد، عاملى در جهت تغيير رفتار يا ايجاد «انگيزه‏ى عمل» در انسانهاست. وقتى كسى را مورد تشويق قرار مى‏دهيم و به خاطر داشتن صفتى يا انجام كارى مى‏ستاييم، در واقع حس «خود دوستى» او را ارضاء كرده‏ايم. اين هم، جاذبه و محبت مى‏آفريند، هم، نيت و انگيزه پديد مى‏آورد يا تقويت مى‏كند. همچنان كه از لفظ تشويق نيز برمى‏آيد، به معناى «بر سر شوق آوردن» و «راغب ساختن» در ماهيت تشويق نهفته است. اين كار، نيازمند شناخت ما از روحيات و خصلتهاى روانى اشخاص به معناى عام، و از ويژگيهاى روحى فرد مورد تشويق به طور خاص است. در تشويق، بايد از لفظ، شيوه و برخوردى استفاده كرد كه در درون شخص، شوق و نيت و علاقه ايجاد كند و اين محرك درونى، او را به تلاش بيرونى وادار كند، نه اينكه صرفا يك «تحريك بيرونى» باشد. بعضى خصلت «تشويق ديگران» را ندارند و به دليل خودخواهى، غرور، حسد يا هر عامل ديگر، هرگز زبان به ستايش و تمجيد از خوبيهاى ديگران نمى‏گشايند و گفتن يك كلمه‏ى تشويق‏آميز، برايشان بسيار سنگين است، هر چند خودشان پيوسته دوستدار آنند كه مورد تشويق ديگران قرار بگيرند. برخى هم به گونه‏اى تربيت شده‏اند كه به راحتى زبان به تعريف از ديگران و خوبيهايشان مى‏گشايند و نه تنها تشويق خوبان برايشان سنگين نيست، بلكه از اين كار، لذت هم مى‏برند. و... چقدر تفاوت ميان اين دو گونه افراد است! داشتن زبان و لحن تشويق‏آميز، موهبتى خدايى است. نشان كمال روحى و همت بلند و علاقه به بالندگى و رشد انسانهاست. تشويق، در نيكان و نيكوكاران، زمينه‏ى بيشتر براى «عمل صالح» پديد مى‏آورد و نسبت به بدان و بديها، اثر غيرمستقيم بازدارندگى دارد. اگر در جامعه‏اى ميان نيك و بد فرقى گذاشته نشود و به شايستگان فرزانه و فداكار و فرومايگان تبهكار به يك چشم نگاه كنند، اين عامل سقوط اخلاقى و ارزشى جامعه است؛ صالحان مأيوس و دلسرد مى‏شوند و فاسدان جرأت و گستاخى مى‏يابند. اين مضمون كلام حضرت على عليه‏السلام است كه در عهدنامه‏اى كه به مالك اشتر نخعى نوشت، او را به اين ارزشگذارى و بها دادن به نيكان صالح فرمان داد: «لا يكونن المحسن و المسيى‏ء عندك بمنزلة سواء، فان فى ذلك تزهيدا لأهل الاحسان فى الاحسان و تدريب لأهل الاسائة»؛ (22). اى مالك... هرگز «نيكوكار» و «بدكار» نزد تو يكسان و در يك جايگاه نباشند، چرا كه در اين كار، بى‏رغبتى نيكوكاران در امر نيكوكارى است، و ورزيدگى و شوق بدكاران براى بدى است. تفاوت گذاشتن ميان نيك و بد در نوع برخورد و احترام و توجه، نه تنها با «عدالت» منافاتى ندارد، بلكه سوق دادن جامعه به سوى صلاحيتهاست و ارج نهادن به نيكها و نيكان است. اين تفاوت رفتار به خاطر تفاوت عمل ديگران، هم در محيط خانه و ميان فرزندان قابل عمل است، هم در محيط درسى و ميان دانش‏آموزان و دانشجويان. هم نسبت به كارمندان، سربازان، خدمتگزاران و اقشار مختلف ديگر. تناسب تشويق و عملهم در بحث تنبيه و توبيخ، هم در مقوله‏ى ستايش و تشويق، بايد تناسب ميان «عمل» و «ميزان تشويق» مراعات شود، تا اثر مطلوب را ببخشد. بدون اين تناسب، يا افراط مى‏شود يا تفريط، و هر دو زيانبار است. البته هر يك از اين زياده‏روى يا كوتاهى در تشويق و ستايش هم ريشه‏ها و عللى دارد. على عليه‏السلام مى‏فرمايد:«الثناء باكثر من الاستحقاق ملق و التقصير عن الاستحقاق عى او حسده». (23). ستايش بيش از حد استحقاق و شايستگى، تملق و چاپلوسى است. و كم گذاشتن و كوتاهى از حد استحقاق، ناتوانى يا حسادت است.اين سخن، ضمن تأكيد بر همان «تناسب»، دو جنبه‏ى افراط و تفريط را در اين مسأله يادآور مى‏شود و به ريشه‏ى آن هم اشاره دارد. زياده‏روى در مدح، يا از جهالت و نشناختن قدر و ارزش كارها و اشياء سرچشمه مى‏گيرد، يا نشانه‏ى روحيه‏ى چاپلوسى و نوكرصفتى و حقارت نفس و روح است. حضرت امير عليه‏السلام در سخنى ديگر مى‏فرمايد:«اكبر الحمق الاغراق فى المدح و الذم»؛ (24). بزرگترين نادانى، زياده‏روى در ستايش يا بدگويى است.هر چند سخن از تشويق است، ولى مدح و ستايش نيز، يكى از جلوه‏هاى تشويق و روشهاى رغبت‏آفرينى در افراد به شمار مى‏آيد.از آنجا كه تشويق، براى انگيزش به كار نيك است، اگر كمتر از «ارزش كار» و «فضيلت صفات» باشد، موجب كم اهميت جلوه يافتن آن كار و صفت مى‏گردد. مثلا اگر يك دانش‏آموز، پس از يك سال تلاش پيگير در امر تحصيل و داشتن معدل «بيست»، فقط با يك «بارك الله» و «احسنت» تشويق شود، روحيه‏ى خود را از دست مى‏دهد، يا اگر در برابر فداكارى عظيم و ايثار چشمگير يك انسان وارسته، تنها به ستايش مختصرى اكتفا شود، حق او ادا نشده است. برعكس، اگر در برابر كار نيك كوچكى عظيمترين تشويقها به عمل آيد، مثلا در يك جلسه و در يك مسابقه‏ى حضورى براى كسى كه يك پرسش عادى را فى‏المجلس جواب داده، يك سكه‏ى طلا يا يك «سفر حج» جايزه بدهند، اين نيز بدآموزى دارد، هم ارزش آن جايزه لوث مى‏شود، هم براى آنان كه با تلاش بيشتر، شايستگيهاى والاترى را از نظر علمى و عملى دارند ولى مورد تشويق قرار نمى‏گيرند، دلسرد و مأيوس مى‏كند.روشهاى تشويقاينكه هر كس را چگونه مى‏توان بر سر شوق آورد و از كار شايسته‏ى او تجليل و تقدير كرد، در شرايط مختلف و نسبت به افراد مختلف متفاوت است. يكى را با لفظ محبت‏آميز و كلمات تحسين كننده مى‏توان تشويق كرد، يكى را با تحويل گرفتن و برخورد احترام‏آميز، يكى را با پول و جايزه، يكى را با مطرح ساختن و نام آوردن. يكى با كتاب و هديه‏هاى فرهنگى تشويق مى‏شود، يكى با لوازم مصرفى و خانگى، يكى هم با خوراك و اطعام. در همين زمينه هم مراعات تناسب ميان «نوع تشويق» با «فرد مورد تشويق»، مهم است. به اين خاطر، آنان كه به مناسبتهاى مختلف به افراد، هديه و جايزه مى‏دهند، يا مى‏خواهند افراد شايسته را مورد تشويق و تقدير قرار دهند، به اين ريزه‏كاريها بايد توجه كنند. گاهى يك «لوح تقدير» و متن زيبا و آراسته و قاب شده، كه قيمت مادى چندانى هم ندارد، براى كسى بسيار نفيس و ارزشمند و شوق‏انگيزتر از آن است كه مثلا صدهزار تومان پول نقد به او داده شود. البته گاهى هم برعكس است، چون لوح تقدير براى كسى نان و آب نمى‏شود ولى «وجه نقد» را مى‏تواند در پرداخت قرض و قسط يا تأمين نيازهاى زندگى به كار بندد. حتى اگر تشويقهاى مادى و لوازم مصرفى باشد، باز اين نكته كه به چه كسى، چه چيزى هديه شود، مهم است. طرف به تناسب شغل، سن، شرايط زندگى و ويژگيهاى شخصى، گاهى از يك پتو، يا ضبطصوت، دوره‏ى ترتيل قرآن، آلبوم عكس، لباس و كفش ورزشى، سفر عمره و سوريه، اردوى تفريحى، كتاب، مدال و... خوشش مى‏آيد و برايش ارزش دارد. در مورد كتاب هم، حتى نوع كتاب به تناسب مخاطب مورد تشويق بايد گزينش شود. به بعضى بايد قرآن و صحيفه‏ى سجاديه داد، به بعضى رساله‏ى احكام، به بعضى اخلاق و تربيت، به بعضى كتاب طباخى و آشپزى، به بعضى كتابهاى علمى و فنى، به بعضى فرهنگ لغت، به بعضى دوره‏اى تفسير، به بعضى كتاب قصه و رمان، به بعضى ديوان شعر، به بعضى مجموعه‏اى نفيس از نقاشى يا خط و... مى‏بينيم كه هر كس از نوعى كتاب كه مورد علاقه يا نياز او است، بيشتر لذت مى‏برد و آن هديه، بيشتر براى او نقش تشويقى دارد. حضرت على عليه‏السلام در نهج‏البلاغه نسبت به نوع رفتار با فرماندهان نظامى و سران سپاه و ارتش، به مالك اشتر توصيه مى‏كند كه آنان را براساس ميزان مواسات و خدمت و تلاش، مورد احترام و تقدير قرار بده و براى آنكه در امر مبارزه با دشمن و جهاد، «يكدل» باشند، زندگى آنان را تأمين كن و خواسته‏هايش را برآور. آنگاه مى‏فرمايد: «و واصل فى حسن الثناء عليهم و تعديد ما ابلى ذوو البلاء منهم، فان كثرة الذكر لحسن افعالهم تهز الشجاع و تحرض الناكل»؛ (25). پيوسته ستايش نيك نسبت به آنان داشته باش و رنجها و بلاها و آزمونهاى آنان را برشمار، چرا كه ياد كردن بسيار از كارهاى نيك آنان، شجاع را به شور و جنبش وامى‏دارد و سست و بى‏حال را هم به حركت مى‏كشاند. امام امت قدس سره از اين شيوه‏ى تشويقى چه در آغاز پيروزى انقلاب و چه در طول سالهاى دفاع مقدس استفاده مى‏كرد. در آغاز انقلاب كه عده‏اى طرح «انحلال ارتش» را مطرح مى‏كردند، امام از فداكاريها و همدليهاى آنان با ملت ستايش كرد و آنان را به صحنه‏ى انقلاب كشيد، و در سالهاى حماسه نيز، زبان و بيان و قلم تشويق‏آميز حضرت امام قدس سره نسبت به رزمندگان و ارتش و سپاه، نقش عمده در حماسه‏آفرينى و خطشكنى و شهادت‏طلبى و پيروزيهاى ماندگار و پرافتخار داشت. پس نوع تشويق و تقدير از نظاميان، كارمندان، محصلان، كارگران، كوچكها، بزرگها، خانمهاى خانه‏دار، پزشكان و پرستاران و... بايد فرق كند و متناسب با خود آنان باشد و نشان دهنده‏ى ارج‏گذارى به كار خاص آنان باشد. «تشويق به نحوى بايد باشد كه تشويق شونده، احساس كند ديگران به ارزش كار او پى برده‏اند و از كارى كه او كرده، خوشحال و سپاسگزارند.» (26). البته نبايد تشويق، ايجاد «غرور» كند. ظرفيت افراد را هم نسبت به تشويق بايد سنجيد. گاهى بچه‏ها به خاطر تشويق، لوس و بى‏ادب و پرتوقع مى‏شوند. گاهى بزرگترها به خاطر نداشتن ظرفيت لازم براى تقدير، خود را مى‏بازند و متكبر و بى‏اعتنا مى‏شوند يا از رشد و پويايى مى‏مانند. به اين عوارض منفى هم، بايد توجه داشت. به فرموده‏ى حضرت امير عليه‏السلام: «كم من مغرور بحسن القول فيه»؛ (27) چه بسا كسانى كه با سخن نيك ديگران درباره‏ى آنان، مغرور مى‏شوند. شرايط تشويقدر يك كار تشويقى، بايد نكاتى مورد توجه قرار گيرد كه به «اثربخشى» تشويق، كمك مى‏كند و بدون آنها، يا از اثر مى‏افتد، يا اثر منفى به بار مى‏آورد. برخى از اين نكات، از اين قرار است: 1. تشويق، همراه با درك و تشخيص و كشف استعدادهاى رشد طرف مقابل باشد. 2. ارزش عمل نيك و خصلت شايسته، شناخته شود و به فرد مورد تشويق هم شناسانده شود. 3. تشويق، «رشوه» به حساب نيايد و «حق و حساب»، تلقى نشود. 4. به اندازه و بجا باشد و از حد معمول و متناسب و متعارف، تجاوز نكند، تا خاصيت خود را از دست ندهد. 5. همراه و توأم با عمل فرد باشد، چون فاصله‏ى زياد بين تشويق و كار نيك، آن را از ارزش و اثر مى‏اندازد و نقش شوق‏آورى آن از بين مى‏رود. در حديث است كه: مزد كارگر را، پيش از آنكه عرقش خشك شود بپردازيد. 6. تشويق، همراه با توجيه و تبيين باشد و فرد بداند كه چرا و به خاطر چه كارى مورد تشويق قرار گرفته است. اين مسأله در توبيخ و تنبيه هم هست. همچنان كه مجازات، بدون آنكه طرف بداند چرا تنبيه مى‏شود، عامل بازدارنده نيست، تشويق بدون توجيه و تبيين هم اثر انگيزه آفرينى و تحريكى به كار خير ندارد.7. تشويق، با عمل خوب، تناسب داشته باشد، نه مبالغه‏آميز، نه كمتر از حد مطلوب. تشويق، مثل مصرف دارو براى بهبود يك بيمارى است. مصرف بيش از حد يا كمتر از مقدار توصيه شده، اثر درمانى ندارد، بلكه گاهى هم زيانبار است.گاهى مى‏توان با تشويق انسانهاى شايسته، راهى براى جلوگيرى از فساد فاسدان يافت. اين تأثير غيرمستقيم تشويق است. پيامبران الهى، هم «مبشر» بودند، هم «منذر». ولى گاهى كار بشارت و تشويق، كارسازتر از تهديد و تنبيه و توبيخ است. حضرت على عليه‏السلام مى‏فرمايد: با پاداش دادن و تشويق نيكوكار، شخص بدكار و فاسد را از بدى و فساد بازداريد: «ازجر المسيى‏ء بثواب المحسن.» (28). «تشويق نسل جوان، در زرورق پيچيدن و باد زدن و هندوانه زير بغل آن دادن نيست. تشويق واقعى عبارت است از درك و كشف استعدادهاى فرزندان و ايجاد فرصت و محيط مساعد براى تجلى و شكوفايى آن... محيط تشويق‏آميز، عبارت است از پيوند دادن آموزش و پرورش به زندگى اجتماعى، آگاه ساختن نسل جوان از مسؤوليتهاى خويش و دادن فرصت مناسب براى ايفاى اين مسؤوليتها.» (29). به اميد آنكه با بهره‏گيرى از تشويق(بيش از توبيخ و سرزنش)، زمينه‏هاى مناسبترى براى رشد فضايل اخلاقى در جامعه و خانواده و در رفتار و اخلاق افراد پديد آوريم. پی نوشتها:(1). بحارالانوار، ج 73، ص 60(2). كافى، ج 2، ص 189(3). بحارالانوار،ج 16، ص 298(4). همان(5). نهج‏البلاغه، صبحى صالح، خطبه‏ى 84(6). بحارالانوار، ج 41، ص 147(7). همان، ج 17، ص 33(8). تفسير و نقد و تحليل مثنوى، ج 16، ص 147(9). همان(10). بحارالانوار، ج 73، ص 60(11). همان، ص 58(12). همان، ج 69، ص 259(13). همان، ج 73، ص 266(14). همان، ص 60(15). همان، ج 66، ص 359(16). همان، ج 70، ص 375(17). همان، ج 74، ص 285(18). غررالحكم، ج 2، ص 162(19). امثال و حكم، دهخدا، ج 2، ص 1033(20). بحارالانوار، ج 75، ص 350(21). همان، ص 291(22). نهج‏البلاغه، فيض الاسلام، نامه‏ى 53(23). همان، حكمت 339(24). غررالحكم، ج 2، ص 396(25). نهج‏البلاغه، نامه‏ى 53(26). آموزش و پرورش براى فردا، آصفه آصفى، ص 88(27). غررالحكم، ج 4، ص 548(28). نهج‏البلاغه، حكمت 168(29). آموزش و پرورش براى فردا، ص 91 و 93/خ
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 280]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن