تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هرگاه كسى مستحق دوستى خداوند و خوشبختى باشد، مرگ در برابر چشمان او مى آيد و آ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820924658




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نخستين وحي بر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
نخستين وحي بر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم
نخستين وحي بر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نويسنده: رسول جعفريان اين مطلب مورد اتفاق است که نزول وحي بر پيامبر (ص) نخستين بار در غار حرا بوده است . همچنين قرآن در چند مورد تأکيد دارد که نزول وحي براي اولين بار در ماه رمضان بوده است . در اين باره روايتي هم از امام باقر (ع) نقل شده که فرمود : فرشته وحي روز دوشنبه هفدهم رمضان در کوه حرا بر پيامبر نازل شد و در آن هنگام پيامبر چهل ساله بود و جبرئيل فرشته اي است که وحي بر آن حضرت مي آورده است . (1) اينکه روز نخست وحي ، دوشنبه بوده ، ترديدي نيست . بعدها خود پيامبر (ص) فرموده روز دوشنبه روزي است که من در آن متولد شدم و در آن روز مبعوث گشتم . (2) اما اين که چه دوشنبه اي و مطابق با کدام تاريخ، روز مبعث است، اختلاف نظر است. سعيدالدين کازروني پنج قول در اين رابطه نوشته است : 1 ـ هفده شب از ماه رمضان گذشته .2 ـ بيست و چهار شب از رمضان گذشته .3 ـ هجده شب از رمضان گذشته .4 ـ در بيست و هفتم رجب بوده ( و اين اول بار بود که جبرئيل بر او ظاهر شد و هم آن روز رسالت برسانيد . و روايت است از ابوهريره که هر روز بيست و هفت رجب روزه باشد ، حق تعالي شصت ماه در ديوان عمل او بنويسد ) . 5 ـ در دوازدهم ربيع الاول بود . (3) آنچه در تقويم شيعه مقبول افتاده آن است که مبعث و رسالت در 27 ماه رجب بوده است . اگر زمان بعثت را جلوتر از نزول وحي بگيريم ، مي توانيم نزول نخستين آيات الهي را در ماه رمضان بدانيم . به نظر مي رسد با توجه به ظاهر قرآن ترديدي نباشد که نزول وحي در ماه رمضان بوده است ، گر چه ممکن است بعثت ، همانگونه که پيش از اين گذشت ، جلوتر از اين بوده باشد . در اين که نزول وحي در وهله نخست چه کيفيتي داشته و چه پيامدهايي همراه آن بوده ، قدري اختلاف ديده مي شود . يکي از اين روايات که در سيره ابن هشام از خود پيامبر (ص) نقل شده ، چنين است : من خفته بودم که جبرئيل پاره اي از ديبا که کتابي در آن بود به من داد . پس گفت : بخوان . گفتم : خواندن نتوانم . پس مرا فشاري داد که پنداشتم آن مرگ است . آنگاه رهايم ساخت و گفت : بخوان . گفتم : خواندن نتوانم . پس مرا فشاري داد که پنداشتم آن مرگ است و رهايم کرد . پس گفت : بخوان . گفتم : خواندن نتوانم . باز مرا فشاري داد که پنداشتم آن مرگ است و آنگاه رهايم ساخت . پس گفت : بخوان . گفتم : چه بخوانم ؟ اين سخن نگفتم جز اين که مبادا آنچه به من گذشت ، بازگردد . پس از آن گفت : اقرأ بسم ربک الذي خلق ، خلق الانسان من علق ، اقرأ و ربک الاکرم ، الذي علم بالقلم ، علم الانسان ما لم يعلم . سپس حضرت ادامه داد : پس بيرون آمدم . به نيمه راه کوه رسيدم که بانگي از آسمان شنيدم . مي گفت : اي محمد ! تو پيامبر خدايي و من جبرئيل هستم . سر برافراشتم و به آسمان نگريستم . جبرئيل به صورت مردي که گامهاي خويش به کرانه هاي آسمان گشوده بود ، مي گفت : اي محمد ! تو پيامبر خدايي و من جبرئيلم . پس ايستادم که او را بنگرم . نه پيش رفتم و نه پس آمدم . سپس روي خويش از او بگردانيدم . به کرانه هاي آسمان ، به هر جانبي که نگريستم او را همچنان بديدم . همان طور ايستاده بودم ، نه گامي به پيش نهادم و نه قدمي به عقب بازگشتم . خديجه کسان خود به طلب من فرستاده بود که تا بالاي مکه رفته و به سوي او بازگشته بودند و من در همان جاي خود ايستاده بودم . سپس او ( جبرئيل ) گذشت از من . من به خانه پيش کسان خود برگشتم تا نزد خديجه رسيدم و در بر او نشستم. پس گفت : اي ابوالقاسم ، کجا بودي ؟ کسانم را به جستجويت فرستادم . مکه را گرديدند و نزد من بازگشتند . آنگاه من آنچه ديده بودم باز گفتم . و او گفت : بشارت باد بر تو ، اي پسرعمو پايدار باشي . سوگند به کسي که جان خديجه به دست اوست من اميدوارم که تو پيامبر اين مردم گردي . درباره ي نزول آيات ، اين نکته را بايد با اهميت تلقي کرد که کلمه « قرآن » ـ نامي که خداوند به عنوان شايع ترين نام براي کتابش برگزيد ـ از نخستين کلمه اي است که خداوند بر پيامبرش وحي کرد ، يعني اقرأ . دو نکته ديگر که بايد آن را توضيح داد ، آن است که فشار نقل شده در اين خبر ، نه به معناي آن که جبرئيل او را تحت فشار صوري قرار داد ، بلکه احساس سنگيني وحي بود که مانند فشار بر پيامبر (ص) خود را نشان مي داد . خداوند درباره ي وحي الهي به پيامبر (ص) خود در همان سوره مزمل آيه پنجم مي گويد : « به زودي ما بر تو گفتاري سنگين القا مي کنيم. » (4 )بنابراين وحي ، سخني سنگين بوده و احساس سنگيني در القاي وحي مي تواند حکايت همان احساس فشاري باشد که محمد (ص) از آن سخن مي گويد . اين سخن پاسخ کساني است که تصور مي کنند ، چون سخن از فشار بر محمد (ص) در اين روايت آمده ، روايت مزبور نبايد درست باشد ، زيرا چگونه ممکن است که جبرئيل بي دليل پيامبر را فشار داده باشد ؟ نوشته اند : وقتي پيامبر (ص) از غار بيرون آمد و روانه خانه شد ، هر گامي که برمي داشت نگراني و بيم بيشتري مي يافت . از هر جانبي صدايي مي شنيد و چون جبرئيل را در آسمان ديد که همه فضا را پر کرده و به هر جانب که مي نگرد او را مي بيند ، نگراني اش فزوني گرفت . هر چه کرد و حتي چهره خود را با دستان خود پوشاند ، فايده اي نبخشيد . با لرزشي شبيه لرزه تب ، خود را به خانه رساند . خديجه بعدها حکايت کرد که وقتي پيامبر خدا (ص) به خانه رسيد ، من مشاهده کردم که رنگ به صورت نداشت . بسيار خسته به نظر مي رسيد . دست بر ديوار زده و با گامهاي کوچک و آهسته به طرف من مي آمد . خديجه که او را چنان ديد ، سخت ترسيد و چنان که رسم زمانه بود ، سر پيامبر (ص) را با آب سردي شستشو داد که نگراني اش فرونشيند و بعد او را خوب پوشاند . پيامبر (ص) آنچه را بر او گذشته بود براي همسر وفادارش نقل کرد و گفت : بر خويشتن بيمناکم . ولي خديجه وي را دلداري داد . او گفت : هرگز جاي نگراني نيست . هيچگاه خداوند تو را خوار و زبون نخواهد ساخت . تو با خويشان نيکي مي کني ، سخن جز به راستي نمي گويي ، خود را به رنج مي داري ، مهمانان را مي نوازي و در سختيها مردم را ياري مي دهي. (5 ) روايت ديگر در اين باب چنان است که ، رسول خدا (ص) که دل در برش مي تپيد ، با آن آيات نزد خديجه بازگشت و گفت : مرا بپوشانيد ، مرا بپوشايند . او را پوشاندند تا آرام گرفت . پس داستان را براي خديجه نقل کرد و گفت بر خويشتن ترسيدم . اما خديجه او را دلداري داد که هرگز ! به خدا که خدا تو را رسوا نکند ، زيرا صله رحم به جا مي آوري ، خود را به رنج مي داري و به کسان چيزهايي مي دهي که ديگري نمي دهد ، مهمان مي نوازي و در سختيها ياور ديگراني . نگراني پيامبر (ص) نوعي اضطراب براي تحمل چنين بار سنگيني بود که خداوند بر دوش او نهاده بود . سنگيني بار وحي که خود نخستين تجربه وحي براي او بود ، بدن جسماني او را سخت به هم فشرده بود و تب و نگراني و اضطراب ناشي از آن ، نتيجه همين امر بود. تاکنون فرشتگان مراقبش بودند ، اما اکنون با او سخن گفته و آيات الهي را بر ايشان فرود آوردند . اين احساس جديدي بود که بدون ترديد مي توانست پيامبر (ص) را در وضعيتي قرار دهد که به صورت عادي آرامشش براي مدتي از دست برود . اندکي نگذشت که اين تجربه تکرار شد ، مرتبت معنوي او بالاتر رفت و تحملش براي دريافت وحي الهي آسانتر و آسانتر شد . در روايت ديگري از ابن عباس نقل شده است که پس از نزول وحي در غار حرا ، چند روزي وحي نيامد و اين نيامدن وحي حضرت را اندوهگين کرد ، چنان که آن حضرت گاه بر کوه ثبير و گاه به غار حراء مي رفت . در همان حال حرکت روي کوه بود که جبرئيل را در افق ديد که خطاب به او مي گويد : اي محمد ! تو به راستي رسول خدايي و من جبرئيلم . آنگاه پيامبر (ص) برگشت در حالي که خداوند دل او را استوار و چشمان او را روشن فرموده بود . از آن پس وحي پياپي فرود مي آمد . يحيي بن ابي کثير گويد : از ابوسلمه پرسيدم : نخستين آياتي که وحي شد ، کدام بود ؟ گفت : يا أيها المدثر ، به ابوسلمه گفتم : پس اقرأ چه ؟ جابر گفت : آنچه را رسول خدا (ص) برايم حديث کرد ، برايتان بازمي گويم : حضرت فرمود : يک ماه در غار حرا بودم ، وقتي کارم تمام شد و به وادي فرود آمدم ، کسي ندايم داد . اطرافم را نگاه کردم ، کسي را نديدم . باز ندايم دادند . نگاه کردم ، اما کسي را نديدم . بار سوم ندايم دادند ، باز کسي را نديدم . يک مرتبه او ـ جبرئيل ـ را در آسمان ديدم . تمام وجودم لرزيد ، نزد خديجه آمدم و گفتم : آب روي من بپاشيد . در اين وقت بود که آيات يا أيها المدثر نازل شد . (6) برخي همين نقل را درباره نزول آيات نخست سوره مزمل دانسته اند . با اين حال ، نبايد ترديد کرد که روايت مقبول ، همان است که نخستين بار آيات پنج گانه نخست سوره اقرأ نازل شد و پس از مدتي ، آيات نخست سوره مدثر نازل گرديد و بعد از آن هم والضحي (7) يا مزمل که آن هم در همين زمان نازل شده است . آياتي از سوره ي قلم هم در همان اوان نازل شده است . اينها چند سوره نخست نازل شده است . پي نوشت : > 1 ـ طبقات : 181/1 ، انساب 105/1 2 ـ سبل الهدي : 226/23 ـ نهايه المسؤول : 2264 ـ مزمل : 5 5 ـ السيره الحلبيه : 277/16 ـ انساب : 107/1 ـ 108 7 ـ انساب : 108/1 ـ 109 منبع: مجله انديشه نو پيش شماره اول /س
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 455]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن