واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
دل نوشته هايي درباره ي تولد حضرت عبد العظيم حسني عليه السلام لاله اي از سلسله اهل بيت عليهم السلام محبوبه زارععجيب نيست از اين سلسله، لاله اي به وسعت قرون روييدن، و از اين تبار، مردي به بي کرانگي حضرت عبد العظيم، زيستن! عجيب نيست؛ وقتي تاريخ، تنفس حيات علي عليه السلام و زهرا عليهاالسلام را در زير اين سقف لايتناهي، تجربه کرده باشد. و آن گاه که خدا سوگند خورده باشد «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون»، هيچ جاي شگفتي نيست که در حفاظت از ذکرهاي ناطق خود، مردي ديگر، به نام عبد العظيم حسني عليه السلام را به رسالت زيستن در زمين، برانگيخته باشد. حضرت عبد العظيم، فرهنگ محمدي را انتشار دادايمان، در گستره حضور اين مرد، سرزمين ري را به حياتي آسماني نويد مي داد؛ مردي که جرعه هاي وحي، جام وجودش را در زلالي عرش، غرق کرده بود و فراسويي سرشار از ماورا را به جهان عرضه مي داشت؛ مردي که آيين اسلام را در سايه فرهنگ محمدي صلي الله عليه وآله، انتشار مي داد و معادلات مادي اهل خاک را بر هم مي زدم حقيقت، دامنه بالغي است که در ماهيت الهي حضرت گسترده مي شد. بهاي حقيقت تشيع، نه در لفظ يک فرقه، بلکه در معناي فرهنگي بالغ، سرمايه حقانيتش را وام دار تحليل ها، و تفسيرهاي خاندان نور و روشنايي است و عبد العظيم عليه السلام، از بهترين و مقتدرترين سکان داران کشتي نور است؛ از خطه آن سبکبالاني که بهاي حلاوت حقيقت را به قيمت شهادت مي پردازند؛ از وادي آن نور نژاداني که باطل را در هر لباس و طينتي، طرد مي کنند و لحظه هاي هم سويي با آن را تاب مي آورند.صبح تجلي حقيقت است اين، فقط صبح ميلاد فرزندي از خاندان آب و آيينه نيست؛ اين، صبح شکفتن در گستره تاريخ است؛ صبح تثبيت ايران در صحيفه خلود؛ صبح رويش (شرق) تا ابديت؛ صبح تجلي حقيقتي جسور که هيچ خرافه اي را بر نمي تابد و هيچ آيينه اي را در غبار، روا نمي داند. و سلام بر اين ميلاد که شکوه انسانيت را به ارمغان آورده است. حضرت عبد العظيم، گوهر محبت آل علي در سينه داشتمصطفي پورنجاتيوقتي ابرهاي سياه فتنه، آسمان دين را بپوشاند، گستره دين داران اندک مي شود و وقتي سخت گيري و دشواري، قانون زمانه مي شود و عرصه بر مهرباني به رفيقان خدا، تنگ، آن گاه بايد حاميان آيين امامان پاک را شمارش کرد. عصر عبد العظيم حسني عليه السلام، نواده رسول خدا و پرورش يافته دامن دوستان معصومان، دوران ظلم عباسيان به ساحت آينه هاي روشن بود و بستري از ستيز، با هر آن کس که از محبت علي و آل علي عليه السلام گوهري در دل داشت . نيک خواهي و انسان پرروي، آزادگي و دين دوستي، جرم خوانده مي شد و کسي را ياراي آن نبود که از اقتدا به قبيله آفتاب، حرفي بر زبان آورد. آقاي کريم، عبد العظيم، در کوهساري از هول و هراس مردمانش از زندان و تير و سنان خليفه عباسي، پروايي جز حفظ نام و نشان خاندان نبي نداشت و جز رضايت امام هادي عليه السلام چيزي نمي جست. در دشت تيره رفتارهاي دشمني، او به نمازي دل خوش مي داشت که با ولايت همراه شده باشد و به قيام و صومي که از کلام و امر امام، خوش بو گشته باشد. وقتي ميدان ارادت علوي در مدينه اش تنگ شد، رو به ديار ايران نهاد. کرامت، ميراث اجدادي اش بودکرامت، ميراث آبا و اجدادياش بود و چنين شد که پيروان علي عليه السلام در روزگار وي، در ري، روشناي شعله جان او را آشيانه گرما و زندگي و آرامي مي يافتند.فخر و سرفرازي اش، بر دل داشتن حديث بود و اين گونه تا امروز، رشته هايي بلند از مرواريدهاي سخن پيشوايان معصوم عليهم السلام با دستان او به دامان ما ريخته شده است. دفتر نسيم و باران، آکنده از حضور روايت هاي اوست؛ مانا و جاويدان تا پايان. سفارش پيشواي دهموقتي در باغي هاي بهشت تنفس مي کرد، اينجا، روزي زمين و خاک، کسي به زيارت سرور شاهدان و امام عاشوراييان رفت و از ديدار صحن او، متبرک گرديد. آن وقت بود که امام علي النقي عليه السلام به او فرمود: «آگاه باش که وقتي در شهر خود، ري، سکونت گرفته اي، تو را نسزد که به کربلا رخت برکشي. به سرو بلند عبد العظيم حسني دخيل شو تا زيارت حسين را درک کرده باشي و حاجت خود، چنان که خواهي به دست آوري».منبع:ماهنامه ي اشارات شماره ي 96 /س
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2828]