واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
نگاهي کوتاه به زندگي و انديشه هاي شهيد محمدعلي احصايي خواهرش در خواب ديد که آسمان، تاريک و ظلماني است و به يک باره ، نوري سينه ظلمت را شکافت و او صلوات فرستاد. همين که از خواب برخاست ، به او گفتند: محمدعلي ، متولد شده است.محمدعلي احصايي، دانشجوي رشته بهداشت عمومي که در تاريخ 1343 در ني ريز متولد شد ، در تاريخ 1363/12/30 در منطقه جفير ، در کربلاي ايران ، به شهادت رسيد، او در دامان مادري که هر گز بدون بسم الله الرحمن الرحيم به او شير نداد ، رشد يافت و در دبستان به عنوان شاگرد ممتاز عکسش در يکي از روزنامه ها به چاپ رسيد. در جلسات زيارت عاشوراي مسجد جامع مهدي شهرستان ني ريز ، شرکت مي کرد و با شروع انقلاب، به طور مستمر ، در راهپيمايي ها شرکت مي کرد. با وجود کمي سن، يکي دو بار توسط مأموران رژيم ، دستگير و مورد ضرب و شتم قرار گرفت.بعد از پيروزي انقلاب ، در فعاليت هاي انجمن اسلامي دبيرستان محل تحصيل خود ، نقش بسزايي داشت. در همان ايام ، با عناصر ملي گرا و گروهک هاي چپ گرا، به مبارزه برخواست.شهيد محمدعلي احصايي در اولين آموزش نظامي بسيج ، شرکت کرده و همزمان با آغاز دومين سال جنگ تحميلي ، به سوي جبهه شتافت و در عمليات شکست حصر آبادان، شرکت کرد و قبل از عمليات فتح المبين ، به زيارت حضرت معصومه سلام الله عليها و مسجد جمکران شتافت و سپس به تهران رفت و به گونه اي معجزه آسا ، موفق به ديدار خصوصي امام شد و بر دست امام بوسه زد، دوستان همراه او مي گويند: او در اين ديدار ، گريه مي کرد و امام که گريه هاي عاشقانه او را ديد به او نگاهي پدرانه نمود و علي عزيز، به يکبار بوسيدن کفايت نکرد و چند بار بر دست محبوب خود بوسه زد. پس از اين ملاقات ، در عمليات رمضان شرکت کرد و سپس در دو عمليات والفجر مقدماتي و والفجر يک ، حاضر شد. در اين زمان بود که وي موفق به اخذ ديپلم و در کنکور سراسري در رشته بهداشت عمومي دانشگاه علوم پزشکي اهواز ، قبول شد. او پس از مدتي به جبهه هاي نبرد بازگشت و سرانجام در منطقه جفير ، به شهادت رسيد.قسمتي از مکاتبات شهيد با جواني آلماني به نام مارتين مارتين، جواني آلماني است که توسط برادر علي ، با شهيد آشنا شد و از علي خواست که به وسيله نامه ، حقايق انقلاب اسلامي را براي وي بازگو نمايد. شهيد در يکي از نامه هايش در پاسخ به سؤالات مارتين ، چنين مي نويسد: « ... آري همان طور که نوشته بوديد، انقلاب اسلامي ايران ، يک ريشه نوظهور کاشت و اين ريشه ، روز به روز مي رود که يک درخت بزرگ و زيبا شود؛ درختي بزرگ و زيبا که به وسيله خون عزيزترين فرزندان اين ملت، آبياري شده. من اکنون به شما مي توانم بگويم که اين درخت ، 5 سال از عمرش بيشتر نمي گذرد و هر چند همه جهان ( البته نه ملت ها بلکه دولت هاي ) قدرتمند، خواسته اند که اين درخت را از ريشه بکنند، ولي به ياري خدا نتوانسته اند ؛ چون همان طور که مي دانيد، اين درخت ، ريشه در عمق وجود انسان هايي آگاه و خدادوست دارد ؛ انسان هايي آزاد که حاضرند همه چيزشان را فدا کنند؛ ولي اسلام ، دين خدا ، باقي باشد و درخت انقلاب ، سالم بماند. شما فکر کنيد آيا در اين صورت ، باز قدرت هاي جهان ، موفق مي شوند که به اين درخت، آسيب برسانند؟... ما خواهان صلحيم؛ صلحي که آزادي و استقلال ما را از بين نبرد؛ ولي وقتي هم که بخواهند هستي ما را غارت کنند، ما نيز با تمام هستي مان ، در راه حراست از کشور و انقلابمان تلاش مي کنيم. من در اينجا اين سوال را از شما مي کنم : آيا وقتي دزدي به خانه شما حمله ور شود و بخواهد پدر و مادر و خواهر و برادر هاي شما را از بين ببرد، باز دست بر روي دست مي گذاريد و تماشا مي کنيد و باز مي گوييد: ما صلح مي خواهيم؟ ... ما معتقديم که اسلام ، خواه ناخواه ، پيروز خواهد شد و اين ، وعده خداست که دين خود را ياري نمايد. ما معتقديم که چون اين انقلاب خدايي و مردمي است ، پيشرفت مي کند» .قسمتي از وصيت نامه شهيداي دوستان عزيزم! در سنگر مدرسه ، ايمان و درس را تواماً در خود تقويت نماييد و مدرسه را سنگري عليه استکبار جهاني کنيد. خود را بسازيد. شماها هستيد که بايد انقلاب را به جهان صادر کنيد و مبادا عملي انجام دهيد که باعث به درد آمدن قلب امام عصر و نايب بزرگوارش گردد. اي خداي بزرگ! انقلاب اسلامي مان را به انقلاب مهدي موعود(عج) ، متصل نما.... بله ، حال اگر چه فعلاً کاري نيست و در چادرها دور از هر سر و صدايي هستيم، حتي گاهي فکر مي کنم شايد مسئول باشيم؛ چون از اين بيت المال و از اين همه کمک و ياري مردم ايثارگر، استفاده مي کنيم؛ بدون اين که مثمرثمر باشيم؛ حداقل خودم را مي گويم و کاري و خدمتي براي اسلام کنيم؛ ولي خوب، همين که در يک جمعي پاک و نوراني هستيم، ما را بس است.... و از اين که پروردگار به ما اين عنايت را فرموده و در اين برهه از زمان ، زندگي مي کنيم ، با اين ويژگي هايي که سراغ داريم و داريد ، او را شکر مي گوييم ؛ گر چه توان آن را نداريم و فقط از خدا مي خواهيم به ما و به همه، اخلاصي عطا بفرمايد تا اگر عملي انجام مي دهيم ، مورد پذيرش حق قرار گيرد و رضايت او را جلب نمايد..... حمد خداي را که حرکتي جديد و روحي تازه در ملت ما دميده شد و با بسيجي همگاني و طرحي نوين ، زمينه سرکوبي دشمنان اسلام و سربلندي لشکريان امام عصر عليه السلام ، فراهم آمد و ديري نخواهد پاييد که جوانه هاي پيروزي ، به گل بنشيند.... اي کاش هزاران هزار جان داشتيم تا قرباني اين راه مي کرديم و خدايا به تو پناه مي برم ، اگر بخواهم مرگي غير از شهادت در راهت ، داشته باشم و در هر نماز و در هر رکوع و سجده و قنوتش ، از تو با آه و ناله مي خواهم که « اللهم ارزقني توفيق الشهاده في سبيلک» .سحرم دولت بيدار به بالين آمد گفت برخيز که آن خسرو شيرين آمدمژدگاني بده اي خلوتي نافه گشاي که ز صحراي ختن ،آهوي مشکين آمد (1)پی نوشت:1. حافظمنبع: مجله پرسمان - در کوي بي نشان ها ، ويژه نامه يادواره شهداي دانشجويي استان خوزستان/خ
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 335]