تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 11 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس در روز جمعه ناخن‏هايش را كوتاه كند، عمر و مالش زياد مى‏شود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

صندوق تضمین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803356265




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مرگ و زندگى در نگاه علوى


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
مرگ و زندگى در نگاه علوى
مرگ و زندگى در نگاه علوى نويسنده:علی کرجی مرگ فرهنگى و مرگ فيزيكى«مرگ» انتقال روح از بدن دنيوى به بدن اخروى و به عبارت ديگر، انتقال از نشئه دنيا به نشئه برزخ است. گاهى مرگ به معناى نداشتن قوه عاقله، انحراف، ضلالت و عدم هدايت الهى استعمال مى‏شود؛ همان طور كه در قرآن كريم، «موت» به معناى ضلالت، كفر و گمراهى و لفظ «حيات» به معناى هدايت و ايمان آمده است: «او من كان ميّتاً فاحييناه و جعلنا له نوراً يمشى به فى‏الناس كمن مثله فى الظلمات ليس بخارج منها» (1)؛ آيا كسى كه مرده بود و ما او را زنده كرديم و به او روشنى دانش و هدايت داديم تا به وسيله آن روشنى، ميان مردم سرافراز رود، مَثَل او مانند كسى است كه در تاريكى‏ها فرو شده و از آن به در نتواند شد.مرگ به معناى اول، مرگ جسم است و مرگ به معناى دوم، مرگ دل. اولى «تن مردگى» است و دومى «دل مردگى». اولى در آخر زندگى محقّق مى‏شود و دومى در متن زندگى. اولى شامل مؤمن و كافر مى‏شود و دومى مختص به كافر است. اولى شامل رهيافته و گمراه مى‏شود و دومى مختص به گمراه است. فرد مرده در مرگ جسم، ساكن و بى‏حركت است و در مرگ دل، جاندار و متحرّك.مرگ قلب‏هااز ديدگاه معصومين عليهم‏السلام مرده واقعى شخص دل مرده است؛ شخصى كه از هدايت الهى بى‏بهره است و گرفتار ظلمت، كفر، ضلالت و فسق شده است. پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مى‏فرمايد: «ليس من مات فاستراح لميت انّما الميت ميت الاحياء» (2)؛ مرده واقعى كسى نيست كه از دار دنيا رحلت كرده و در ديار آخرت سكونت گزيده، بلكه مرده كسى است كه در بين زندگان است، مى‏خورد، مى‏آشامد، راه مى‏رود و حركت مى‏كند ولى از هدايت الهى بى‏بهره است و گرفتار فسق و كفر شده است. اينان مرده‏هايى متحرّكند، زنده‏هاى دل مرده‏اند، مرده‏هاى نه در قبرستان، بلكه در متن اجتماع هستند.مردگان متحرّك كيانند؟1. دروغ پردازانيكى از مرده‏هاى متحرّك، شخص دروغ پرداز است. انسان كذّاب، انسان مرده است. دل و قلب دروغگو، مرده است. تفاوت بين انسان مرده با انسان زنده در وجه اطمينان به شخص زنده است. كسى كه اهل دروغ است و دروغ‏گويى وصف ثابت او شده است، هيچ اطمينانى به او نيست. على عليه‏السلام مى‏فرمايد: «الكذّاب والميّت سواء لانّ فضيلة الحىّ على الميّت ، الثقة به فاذا لم يوثق بكلامه فقد بطلت حياته(3)؛ دروغ گو و مرده مساويند ، براى اين كه امتياز شخص زنده بر شخص مرده، اطمينان داشتن به شخص زنده است. بنابراين ، اگر به گفتار او اطمينان نباشد ، پس حيات او تباه و باطل شده است.»2. تاركان امر به معروف و نهى از منكريكى ديگر از مرده‏هاى متحرّك، كسى است كه نسبت به مسائل اجتماعى بى‏تفاوت است و به وقوع منكرات در جامعه از خود هيچ گونه عكس العملى نشان نمى‏دهد؛ نه با زبان خود در رفع منكر كوشش مى‏كند و نه با دست خود و نه در دل از وقوع آن اظهار انزجار مى‏كند. على عليه‏السلام فرمود: «كسى كه انكار منكر را به وسيله دل و دست و زبانش ترك مى‏كند، او همان مرده در بين زندگان است.»(4)نيز فرمود: «برخى از ناهيان از منكر كسانى هستند كه به وسيله دست و زبان و دل خود، منكر را انكار (نهى) مى‏كنند، كه آنها تمام خصلت‏هاى نيكو را كامل كرده‏اند و بعضى از آنها كسانى هستند كه به وسيله زبان و دل خود منكر را انكار مى‏كنند، نه به وسيله دست، كه آنان به دو خصلت نيكو چنگ زده و ديگرى را (انكار به وسيله دست) تباه ساخته‏اند و بعضى از آنان به دل، منكر را انكار (نهى) مى‏كنند نه به وسيله دست و زبان، كه آنها دو خصلت را ـ كه شريف‏ترين خصلت بين آن سه خصلت است ـ تباه ساخته و به يك خصلت چنگ زده‏اند و بعضى منكر را به وسيله دل و زبان و دستان انكار نمى‏كنند، كه اينان مرده زندگانند.»(5)3. جاهلان يكى ديگر از مرده‏هاى متحرّك، شخص جاهل است؛ شخصى كه از علوم لازم انسانيت و اسلاميت بى‏بهره است. شخصى كه از آنچه كه او را به رستگارى و سعادت مى‏رساند، محروم است، گرفتار جهل و جهالت است و جهل و جهالت، مرگ است(6)؛ ميراننده زندگان(7). على عليه‏السلام فرمود: «الجاهل ميّت بين الاحياء(8)؛ شخص جاهل مرده‏اى است در بين زندگان» نيز فرمود: «الجاهل ميّت و ان كان حياً (9)؛ شخص جاهل مرده است گرچه (جسمش) زنده باشد.»آن گاه كه جامعه از اين مردگان پر شود، همچون قبرستانى خاموش و بى‏حركت و ساكت خواهد شد. عالمى كه داراى دانش‏هاى سعادت بخش است، در بين جاهلان مثل زنده در بين مردگان است. پيامبراكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مى‏فرمايد: «شخص عالم در بين جاهلان مثل شخص زنده است در بين اموات.»(10)4. مرفّهان بى‏دردثروتمندان بى‏درد و طغيانگر، مرده‏اى متحرّك‏اند كه جز زياد كردن اموال و دارايى در دنيا، به چيز ديگرى نمى‏انديشند. آنان به جاى آن كه مال و ثروت خود را در جهت رشد و تعالى روحى خود قرار دهند، در راه حيوانيّت به كار مى‏گيرند و روح و قلب خود را مى‏ميرانند. پيامبراكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مى‏فرمايد: « از هم نشينى با مردگان بپرهيزيد.» عرض شد: اى رسول خدا! مردگان كيانند؟ فرمود: « هر ثروتمندى كه ثروتش او را به طغيان وادارد.» (11)على عليه‏السلام مى‏فرمايد: «هلك خزّان الاموال و هم احياء (12)؛ خزانه داران اموال هلاك شدند و حال آن كه آنها (در دنيا) زنده هستند.» پيامبراكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مى‏فرمايد: «چهار چيز قلب را مى‏ميراند: گناه پشت سر گناه، زياد مناقشه كردن با زنان، مجادله كردن با شخص احمق و هم نشينى با مردگان.» در اين هنگام عرض شد: اى رسول خدا! مردگان كيانند؟ فرمود: «ثروتمندان بى‏درد.»(13)5. فقيران بى‏ايمانگرچه «فقر» براى اهل ايمان، نوعى راحتى و مايه سلامتى آنها مى‏باشد و نبودِ مال و مكنت براى مؤمنين به منزله نبودِ مانع در راه كمال و ترقّى معنوى است، ولى همين فقر براى افراد بى‏ايمان و ناتوان از رشد فكرى و عقيدتى، نوعى عذاب، بلكه مايه هلاكت و مرگ قلبى و درونى آنها مى‏باشد. از اين رو امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايد: «الفقر هو الموت الاكبر (14)؛ فقر همان مرگ بزرگ‏تر است.» على عليه‏السلام براى فقير چهار خصلت مى‏شمارد كه مجموع آنها در مرگ دل انسان مؤثر هستند، كه عبارتند از: ضعف در يقين، نقصان در عقل، كم رنگى تديّن و كم حيايى. (15)از جمله خصلت‏هاى فقراى ضعيف الايمان ، ظلم پذيرى است. كسى كه ظلم‏پذير است و نسبت به ظلم و ستم از خود حركتى نشان نمى‏دهد، با مرده هيچ تفاوتى ندارد. از اين رو على عليه‏السلام در وصف مردمان آخرالزّمان مى‏فرمايد: « اهل آن زمان چون مردگان و پادشاهانش درنده خو، مردمان متوسط و ضعيف الحال طعمه‏هاى ستمگران و فقيران (از سختى و رنجورى در حكم) مردگان مى‏باشند.»6. كفار و بى‏ديناناز مرده‏هاى متحرّك در بين زندگان، شخص كافر و بى‏دينى است كه اعتقادى به توحيد و يگانگى خداوند ندارد. اگر حيات و زندگى فرهنگى انسان به توحيد است، جان كافر از آب حيات توحيد بى‏بهره است. على عليه‏السلام مى‏فرمايد: «التوحيد، حياة‏النفس» (16)؛ توحيد، زندگى جان است.» هَمّ و غمّ كافر، دنياست و كوشش او براى دنيا؛ هدف او، شهوت اوست و شهوات دنيا، خداى اوست و هركس شهوت و دنيا خداى او باشد، او مرده اى است در بين زندگان.7. گمراهانيكى ديگر از مرده‏هاى متحرّك، فرد گمراه و منحرف از راه حق است. كسى كه در بين جامعه اسلامى زندگى مى‏كند و به جاى آن كه هدايت را از قرآن و روايات معصومين عليهم‏السلام و از علماى ربانى و خداترس فرابگيرد، در صدد يافتن هدايت از هدايت ـ نشدگان است. هدايت جستن از غير خدا و دين خدا، به منزله ضلالت است و گمراهى مساوى با مرگ جان و دل انسان است. پيامبراكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم فرمود: «چهار چيز قلب‏ها را فاسد مى‏كند: خلوت با زنها، گوش دادن به آنها، قبول رأى زنان و هم‏نشينى با مردگان.» در اين هنگام سؤال شد: هم‏نشينى با مردگان چيست؟ پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم فرمود: «هم‏نشينى با هر گمراه از ايمان و ستمگر در احكام.»(17)8. منافقاناز جمله گمراهان، اهل نفاق هستند. على عليه‏السلام مردم را از آنها برحذر مى‏دارد: «بندگان خدا! شما را به تقوا و ترس از خدا سفارش مى‏نمايم و از مردم دورو (منافق) برحذر مى‏دارم؛ زيرا آنها گمراه و گمراه كننده مى‏باشند و (از دين خدا) لغزنده و لغزاننده‏اند.»(18)9. تحريف‏گران قرآنيكى ديگر از گمراهان، كسانى هستند كه تفسير به رأى مى‏كنند. على عليه‏السلام در وصف آنان چنين مى‏فرمايد: «و بنده ديگرى (را كه خداوند دشمنش دارد، كسى است كه) خود را عالم و دانشمند ناميده در صورتى كه نادان است. پس از نادانان، نادانى‏ها و از گمراهان، گمراهى‏ها را فراگرفته و دام‏هايى از ريسمان‏هاى فريب و گفتار دروغ براى مردم گسترده، كتاب (خدا را) بر انديشه‏هاى خود حمل نموده (و تفسير به رأى كرده) حق را طبق خواهش‏هاى خويش قرار داده... و مى‏گويد: از شبهات خوددارى مى‏كنم. و حال آن كه در آنها افتاده است و مى‏گويد: از بدعت‏ها كناره مى‏گيرم. و حال آن كه در ميان آنها خوابيده است. پس صورت (او) صورت آدمى و دل (او) دل حيوان است. باب هدايت و راه راست را نمى‏شناسد تا (در آن قدم نهاده،) پيروى نمايد و دروازه كورى و گمراهى را نشناخته است تا از آن دورى گزيند. پس او مرده‏اى است در ميان زنده‏ها.»(19)10. غفلت زدگانشخص غلفت زده، قلبش مرده است. على عليه‏السلام مى‏فرمايد: «هر كس غفلت بر او غلبه كند، قلبش مى‏ميرد.» (20)؛ امام باقر عليه‏السلام مى‏فرمايد: «از غفلت بپرهيز، چون در غفلت قساوت قلب است.» (21)غافلان، از عذاب الهى و عقوبت‏هاى او غافلند، از مشكلات اقتصادى و مادى مردم غافلند، از كيد و حيله دشمنان اسلام غافلند، از مسائل سياسى و فرهنگى جامعه غافلند، از موجبات هلاكت و گمراهى و دل مردگى خود غافلند. آنان به تعبير على عليه‏السلام اشباح بلاارواح هستند (22) ؛ يعنى پيكرهاى بى‏جان. آنها بيدارند ولى خواب زده هستند، حاضرند ولى غايبند. اينان مرده‏هاى متحرّكند.رهايى از مرگ فرهنگى براى درمان و نجات از مرگ فرهنگى مردگان متحرّك و آنهايى كه قلبشان حيات دينى و انسانى را از دست داده‏اند، بهترين راه، مراجعه به قرآن و روايات ائمه معصومين عليهم‏السلام و پيامبراكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مى‏باشد. در روايات معصومين عليهم‏السلام براى درمان مرگ فرهنگى راه‏ها و وسايل متعددى پيشنهاد شده است كه در اين جا به برخى از آن داروهاى حيات بخش اشاره مى‏گردد:1. انس با قرآنارتباط با قرآن باعث حيات دل انسان است. قرآن، كفر و نفاق و تباهى و گمراهى را از دل انسان بيرون مى‏كند و نور هدايت را در آن مى‏افشاند و به آن زندگى ابدى مى‏بخشد. على عليه‏السلام در مورد ثمرات ارتباط صحيح با قرآن چنين مى‏فرمايد: «آگاه باشيد! اين قرآن پند دهنده‏اى است كه نمى‏فريبد و هدايت كننده‏اى است كه گمراه نمى‏سازد و سخنگويى است كه هرگز دروغ نمى‏گويد. كسى با قرآن همنشين نشد مگر آن كه بر او افزود يا از او كاست، در هدايت او افزود و از كوردلى و گمراهى‏اش كاست. آگاه باشيد كسى با داشتن قرآن نيازى ندارد و بدون قرآن بى‏نياز نخواهد بود پس درمان خود را از قرآن بخواهيد، و در سختى‏ها از قرآن يارى بطلبيد كه قرآن درمان بزرگ‏ترين بيمارى‏ها يعنى كفر و نفاق و سركشى و گمراهى است، پس به وسيله قرآن خواسته‏هاى خود را از خدا بخواهيد.» (23)2. موعظه پذيرىعلى عليه‏السلام خطاب به فرزندش، امام حسن عليه‏السلام مى‏فرمايد: «أحى قلبك بالموعظه (24) ؛ دلت را به وسيله موعظه و اندرز زنده دار.»3. تفكّرعامل ديگر حيات قلب و زندگى دل، تفكّر است؛ تفكّر در آيات و نشانه‏هاى خداوند حكيم، تفكر در نعمت‏هاى الهى كه به بندگان خود عطا نموده است و تفكّر در حكمت و قدرت و صفات كماليه خداوند. امام حسن عليه‏السلام فرمود: «التفكر حياة قلب البصير (25) ؛ تفكّر (مايه) حيات و زندگى قلب بينا است.» نيز فرمود: «بر شما باد فكر كردن! زيرا فكر (مايه) حيات و زندگى قلب بيناست.»(26) 4. همنشينى با صالحان و زنده‏دلانبراى حفظ حيات قلب و دورى از مرگ فرهنگى، بايد در انتخاب همنشين و دوست و همراه زندگى دقت فراوان نمود. بعضى از همنشينان مايه دل مردگى و بعضى مايه حيات دل هستند. على عليه‏السلام مى‏فرمايد: «معاشرت با صاحبان فضايل، (مايه) حيات قلب است.» (27)حضرت عيسى عليه‏السلام مى‏فرمايد: «اى بنى اسرائيل! زانو به زانوى عالمان بنشينيد! ـ به آنها زياد مراجعه كنيد.ـ زيرا خداوند قلب‏هاى مرده را به وسيله نور حكمت زنده مى‏كند، همان طور كه زمين مرده را به وسيله باران‏هاى پربار زنده مى‏كند.»(28)على عليه‏السلام مى‏فرمايد: «مجالست با حكما (مايه) حيات عقل‏ها و شفاى نفوس مى‏باشد.» (29)همان طور كه همنشينى با عالمان و فرزانگان مايه حيات دل است، همنشينى با ثروتمندان بى درد، گمراهان، هواپرستان، اهل بدعت و انحراف و دنيازدگان، مايه مرگ دل و قلب انسان است. از اين رو معصومين عليهم‏السلام از همنشينى با آنان نهى فرموده‏اند (30)5. رعايت تقواحضرت على عليه‏السلام در مورد اثرات تقوا بر روى جسم و روح انسان مى‏فرمايد: «تقوا و ترس از خدا داروى درد قلب‏ها، بينايى كورى دل‏ها، بهبودى بيمارى تن‏ها، اصلاح فساد سينه‏ها، پاكيزگى چرك نفس‏ها، روشنى پوشش ديده‏ها، ايمنى ترس دل و نور سياهى تاريكى (نادانى) شما مى‏باشد.» (31)6. دورى از گناهاناز جمله آثار سوء گناهان، مرگ قلب انسان است؛ قلبى كه روى سعادت را نخواهد ديد؛ قلبى كه صاحب آن تمايلى به اعمال خير و كارهاى شايسته نخواهد داشت. على عليه‏السلام فرمود: «اشك‏ها، خشك نشده‏اند مگر به خاطر قساوت قلب‏ها، و قلب‏ها قساوت پيدا نكرده‏اند مگر به خاطر كثرت گناهان» (32)؛ نيز فرمود: «هيچ دردى دردناك‏تر از گناهان براى قلب‏ها نيست» (33) ؛ نيز فرمود: «گناهان درد هستند و داروى (آنها) استغفار و شفا (و بهبودى از آنها) برنگشتن (به آنها است.)» (34)7. ذكر و ياد خداحضرت على عليه‏السلام فرمود: «در ذكر، حيات قلب است»(35)؛ نيز فرمود: «تداوم ذكر قوتِ جانها است» (36)؛ نيز فرمود: «هركس ذكر خداوند سبحان كند، قلبش احيا مى‏شود» (37) و فرمود: «ذكر خداوند داروى دردهاى نفوس است.» (38)8. دورى از محبّت دنيااز جمله عوامل حيات قلب‏ها و رهايى از مرگ فرهنگى، نداشتن محبّت به دنيا است. على عليه‏السلام فرمود: «دنيا را ترك كن! زيرا حبّ به دنيا (قلب را) كور و كر و گنگ مى‏كند.» (39) نيز فرمود: «حبّ دنيا، عقل را تباه مى‏كند و قلب را از شنيدن حكمت كر مى‏كند.»(40) منظور از دنيا، مال و فرزند و مسكن و امثال آنها نيست، چون آنها از مظاهر لطف الهى و رحمت واسعه او هستند. خداوند كه فرزند، همسر، مال و مقام و... را آفريد، محبت آنها را در دل انسان‏ها قرار داد تا نسل انسان‏ها باقى بماند. مال دوستى، مقام دوستى و... از نيازهاى فطرى انسانها مى‏باشد بلكه منظور از دنيا، هر چيزى است كه انسان را از خداوند دور كند. منظور از دوست نداشتن دنيا، دل نبستن به آنها است. كسى كه به مال و مقام و امثال آنها دل مى‏بندد، به خاطر آنها دروغ مى‏گويد، ظلم مى‏كند، پستى‏ها را به جان مى‏خرد و اين، همان دنياى مذموم است كه مايه مرگ قلب انسان مى‏باشد و بايستى از آن دورى كرد.سخن آخر را با كلام اميرمؤمنان على عليه‏السلام در وصف زاهدان و پارسايان به پايان مى‏رسانيم:«پارسايان گروهى هستند كه در ظاهر از اهل دنيا و (در باطن) اهل آن نيستند، در دنيا زندگى مى‏كنند، مانند كسى كه اهل آن نيست. (چون دل بر آن نبسته و آن را سراى عاريت پنداشته‏اند.) عمل آنها در آن براى آن چيزى است كه (بعد از مرگ) مى‏بينند و به دفع عذابى كه از آن مى‏ترسند، مى‏شتابند. اگر چه با اهل دنيا همنشينند، ولى در حقيقت بين اهل آخرت در گردش‏اند. اهل دنيا را مى‏بينند كه به مرگ جسدشان (مرگ فيزيكى) اهميّت مى‏دهند و ايشان از (دل مردگى) بيشتر مى‏ترسند.»(41)پی نوشتها:1. انعام/ 122.2. بحارالانوار، ج 82، ص 185.3. شرح غررالحكم، ج 2، ص 139.4. بحارالانوار، ج 100، ص 94.5. نهج البلاغه، فيض الاسلام، كلمات قصار، ش 366، ص 1263.6. شرح غررالحكم، ج 1، ص 22.7. همان، ص 386.8. همان، ج 2، ص 143.9. همان، ج 1، ص 293.10. بحارالانوار، ج 11، ص 172.11. تنبيه الخواطر، ج 2، ص 32.12. نهج البلاغه، كلمات قصار، ش 139، ص 1156.13. بحارالانوار، ج 73، ص 349 و ج 2، ص 128. 14. همان، ج 13، ص 348.15. همان، ج 72، ص 47.16. نهج البلاغه، خ 107، ص 324.17. شرح غررالحكم، ج 1، ص 145.18. شرح غررالحكم، ج 4، ص 228.19. نهج البلاغه، خ 185، ص 621.20. همان،خ 86، ص 214.21. شرح غررالحكم، ج 5، ص 293.22. بحارالانوار، ج 78، ص 164.23. نهج‏البلاغه، ترجمه دشتى، ص 333.24. نهج البلاغه، خ 107، ص 322.25. همان، نامه 31، ص 909.26. بحارالانوار، ج 78، ص 115.27. نهج البلاغه، خ 175، ص 566.28. شرح غررالحكم، ج 6، ص 126.29. بحارالانوار، ج 78، ص 308.30. شرح غررالحكم، ج 6، ص 151.31. بحارالانوار، ج 77، ص 45، 46 و 285.32. نهج البلاغه، خ 189، ص 635.33. بحارالانوار، ج 73، ص 354.34. همان، ص 342.35. شرح غررالحكم، ج 2، ص 72.36. همان، ج 4، ص 394.37. همان، ج 6، ص 137.38 و 39. همان، ج 4، ص 30.40. بحارالانوار، ج 73، ص 75؛ شرح غررالحكم، ج3، ص 397.41. نهج البلاغه، خ 221، ص 726.منبع:مطالعات شیعه شناسی /خ
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 476]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن