واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
دکلمه های غدیر خم(2) پیراهنی از غدیر مبارکت باد !" قنبر علی تابش "غدیر ، نام اقیانوس بیکرانی است که افق در افق ، با آسمان نسبت دارد و موج در موج ، هم آغوش عرش است . عرش ، از آخرین موج های غدیر آغاز می شود .خوش به حال فرشتگان که هر شامگاه ، با سرخی شفق ، فوج فوج در زلال بیکران غدیر بال می شویند و در ساحل سبز غدیر به نماز می ایستند !آدم از بهشت شروع شد و به زمین پیوست و سال ها در زمین گشت و گشت ؛ با شیون و اندوه . سرانجام ، غدیر خم را یافت و از معبر غدیر ، دوباره به بهشت بازگشت . در جاذبه این خاکدان سخت ، غدیر تنها بال پرواز به سمت بهشت است . دیگر هر چه هست ، خاک است ، خون است ، خاکستر است .یکصد و بیست و چهار هزار چشمه از ازل تا به ابد جاری گشت و به غدیر پیوست .اینک غدیر ، حاصل یکصد و بیست و چهار هزار چشمه زلال رسالت است که موج در موج ، عرفان و معرفت را فراراه انسان قرار داده است .فَصَلّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ .پس اگر هنوز ذوق تماشایت هست بیا به کرانه غدیر بایست تا پنجره هایی از عرش در برابرت گشوده شود و تو را به تماشای لوح و قلم ببرد .هیچگاه آرزو کرده ای که تو در لب دریایی ، آهسته آهسته قدم بزنی و فرشتگان ، فوج فوج از برابرت پرواز کنند ؟ اگر جوابت آری است ، در یک غروب ، دست از هر چه هست و نیست بشوی و تنها یک دل با خود بردار و در کرانه غدیر برو ، ببین پرواز فرشتگان چقدر زیباست ، چقدر تماشایی !هر کس که یک بار گذرش بر کرانه های غدیر افتاده باشد ، دیگر همیشه مست است ، همیشه عاشق است . دیگر هیچگاه غم سراغش نخواهد آمد .پس پیراهنی از غدیر مبارکت باد !**************************... برکه ای پر از پر پروانه"ابراهیم قبله آرباطان "ظهر بود ؛گرم و تن سوز ؛ خاک ها ، از شلاق شعله های خورشید ، زخمی .ظهر بود که صدای صاعقه زمان ، حادثه ای را رقم میزد .صدا ، پروانه ای می شد که روی هزاران شانه خسته و خاک گرفته می نشست .برکه ، خودش را تا مرز دریا شدن باور کرده بود .برکه ، روی پاهایش ایستاد و موج موج خنده بر چهره میهمان ها پاشید .برکه ، ایستاده بود و بهار را در آغوش می کشید .برکه ، تمام پروانه های تنش را در آسمان آبی صحرا رها کرده بود و در خودش نمی گنجید .غدیر دیگر برکه نبود .غدیر ای باده گردان ولایت رسولان الهی مبتلایت ندا آمد ز محراب سماوات به گوش گوشه گیران خرابات رسولی کز غدیر خم ننوشد ردای سبز بعثت را نپوشد غدیر دف میزد و بر طبل های شادی می کوبید .ناگهان ، دست های خورشید ، در دست های وحی گره خورد .آسمان خودش را روی پاهای خورشید انداخت .تمام ستاره های آسمان ، به شبنشینی چشمان خورشید آمدند .دست های وحی ، بالا می رفت و دست های خورشید را بالاتر می برد .هزاران باور ، میدیدند و تبریک می گفتند .اشهد انک امیر المؤمنین الحق الذی نطق بولایتک التنزیل و اخذ لک العهد علی الأمه .غدیر فریاد می کشید و دهانهای تعجب ، خشک شده بود .غدیر فریاد می کشید و صدای پای بهار ، تا آسمان هفتم پیچیده بود .غدیر فریاد می کشید و رسول ، طنین صدایش را در برکه به نجوا نشانده بود .من کنت مولاه فهذا علی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله.**************************مادرِ دریا ها" حسین امیری "رفتگان برگردند و نیامدگان شتاب کنند ! در این نقطه تاریخ و در آبگیر آرزوی رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، آینده اسلام رقم می خورد . این آبگیر خشک ، مادر دریاهاست و استسقای عشق را چارهای جز غدیر نیست .اینجا بایستید و آه بکشید و بخندید و پای بکوبید و گریه کنید ؛ زندگی فاصله گریه و خنده است و اینجا خنده ها و گریه های تاریخ رقم می خورد .شادی امروز ، آی های برای فرداست . جشن غدیر ، فریاد غربت علی است ؛ فریاد حقانیت فاطمه .اینجا آینده اسلام رقم زده می شود .بشتابید ! زود ، دیر می شود ، اگر نفروشید دل را و نخرید ولای علی را ، دچار سقیفه می شوید .بشتابید ! دروازه بهشت اینجا باز می شود . بشتابید تا غدیر تمام نشده .**************************در غدیر بود که ..." حمزه کریم خانی "غدیر ، سفر های است که برای تمامی گلها پهن کرده اند .غدیر ، گلبانگ عاشقانه و جاودانه هستی است .غدیر ، یک اتفاق ساده نیست ؛ یک گزینش رحمانی است .غدیر ، یک کلمه نیست ، یک برکه نیست ؛ یک دریاست ؛ رمزی است بین خدا و انسان .غدیر ، گل همیشه بهار زندگی است . دریایی بیکرانه است ؛ جاری بر جان های پاک و اندیشه های تابناک .غدیر ، تجلی خواست خالق ، روح آفرینش ، برانگیزاننده ستایش و دست های بلندی است که انسان خاکی را به افلاک می کشاند .غدیر ، ریزش باران الطاف رحمانی بر گلزار جان های تشنه است .غدیر ، برکت همه احساس های معنوی و دریای جاری خیرات نبوی است .در غدیر بود که تیرگی ها فراری شدند و نورانیت محض ، خودنمایی کرد .در غدیر بود که قیافه ایمان ، تماشایی شد و شاخه های عشق ، بر تن ایمان رویید .در غدیر بود که درخت هستی ، به کمال رسید .در غدیر بود که قرابت انسان با خدا آشکار شد .در غدیر بود که نیلوفر عشق ، بر گرد محور زمین پیچید .در غدیر بود که جوانه جاودانه ولایت عاشقانه ، سر برکشید .**************************پرده آخر" خدیجه پنجی"صحنه تاریخ ، آماده ؛ شروع داستانتک تکِ نقش آفرینانش عزیز و مهربانیک نمایشنامه زیبا و جالب ، خواندنیکارگردان توانایش ، خداوند جهانپرده اول : صدای مبهم یک قافلهمی شکافد سینه خشک کویری ناتوانبوی باران ، بوی ناب اتفاقی بی نظیرعطر آواز ملایک در سکوت کاروانمنبری بسیار ساده ، پله پله تا خداایستاده قلب عالم بر بلندای جهانچشم ها خاموش ، سرشار از سؤالاتی شگفتهان ! چه می خواهد بگوید خاتم پیغمبرانمی گشاید لب ، به بسم اللّه الرحمن الرحیم می برد بالای سر، دست ولایت ناگهان ...پرده دوم : صدای همهمه ، باران نوررقص و آواز و شمیم هلهله در آسمانروزگار از شوق فریاد علی سر می دهدبا ولایت بیعتی جاوید می بندد زمانپرده آخر : کسی از نسل تاریخ غدیرمی رسد با ذوالفقاری انتهای داستان**************************غدیر ، معیارى که بدنیا آمد " اسماعیل نورى علاء "آرى ... خم ! شربدار ولایت غدیر حادثات و میان منزل افشاى رازهاست . بنگریدش که بر اوج دست و بازو در چنگ چنگالى از نور ایستاده است به ابرها نزدیکتر تا به ما و نگاه نمى کند نه در چشمان مشتاق نه در دیدگان دریده از حسد . به این ترانه گوش کنید که در هفت آسمان مى طبپد : هر که مرا مولاى خویش بداند اینکه فرا چنگ من ایستاده مولاى اوست . آرى امروز همه چیز کامل است معیارى بدنیا آمده که در سایه اش نیک و بد از هم مشخصند . در این زلال ، باید جان را به شستشو نشست در غدیر ، یک تاریخ تبلور پیدا کرد . و بدین سان ، آن دشت که دیروز گمنامش ، کندى و سستى قافله ها را مى زدود ، امروز ، طلوع آفتاب ولایت را بستر شد . آن برکه آب ، میانه کویرى برهوت ، که رنج و خستگى مسافران را به جان مى خرید ، امروز ، چشمه جوشان و همیشه جارى پهنه آرمان هاى والا گشت . بدین سان بود که پیامبر ( درود خدا بر او و خاندانش ) ندا در داد : آنها که بى ولایت على ( سلام خدا بر او ) رفته اند ، باز گردند و در کناره غدیر ، آینه بلند اى آسمان کویر با حماسه ساز نهضت اسلام ، روح مطهر زمان ، بیعتى دوباره کنند ، و در طبیعت حقیقت ، تنفسى روح نواز و مستى زا ... و اینگونه بود که به یکباره ، از کالبد بى جان یک دشت پر سکوت غوغاى اجابت و پذیرش برخاست . و هیاهوى سر در گم انسانى ، در بازتاب مرز هاى روشنى و جاودانگى جوششى مداوم یافت ، بیراهه ها ، نهاده شد ، و حجت در جانشان بیامیخت . راستى را ، مگر خورشید در غروبش ، ماه را به نور افشانى ، نمى گمارد ؟ و مگر دریا ، ابر را ، از خود و براى خود ، غنا نمى بخشد ؟ در این زلال ، باید جان را به شستشو نشست و از این دریا ، باید گوهر هاى ناب به دست آورد . در غدیر که به چه مى اندیشد ؟ در غدیر گویا محمد صلى الله علیه و آله مى اندیشد : بدون على علیه السلام چگونه خواهد رفت ؟ و على علیه السلام مى اندیشد : بدون محمد صلى الله علیه و آله چگونه خواهد رفت ؟ و على علیه السلام مى اندیشد : بدون محمد صلى الله علیه و آله چگونه خواهد ماند ؟ و مردم بین همین رفتن و ماندن است که به ابهامى شگفت گرفتار آمده اند : این همان محمد صلى الله علیه و آله است که مى ماند ، اگر با على بیعت مى کردیم ، و این حتى على علیه السلام است که مى رود ، اگر بیعت را شکستیم !! توده مردم به چگونگى بیعت مى اندیشند و سران توطئه به شکستن بیعت ...!! منبع: www.vefagh.co.ir/س
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 3759]