پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1848723087
امام صادق(عليه السلام) و مسأله تقيّه
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
امام صادق(عليه السلام) و مسأله تقيّه نويسنده:مهدى سلطانى ربّانى مقدّمه يكى از روشهاى عقلايى رايج در ميان ملل و نحل، «تقيّه» است. اين شيوه كه به معنى خوددارى از افتادن به دام خطر و مهلكه مىباشد، در اسلام نيز با عمل عمّار بن ياسر و تأييد پيامبراسلام صلىاللهعليهوآلهوسلم ، سپرى براى حفظ جان مسلمانان در مواقع خطر شناخته شد و به گفته ائمه معصومين عليهمالسلام جزء دين و آيين اسلام واقع شد. «تقيّه» ازمهمترين عواملى است كه باعث شد شيعيان در طول تاريخ خونبار خود به حفظ مكتب و عقايدشان پرداخته و آن را به دست ما برسانند. به همين جهت، يكى از معتقدات كلامى ـ فقهى شيعه و عملكردهاى تاريخى آن براى حفظ موجوديّتش در برابر اكثريت غير شيعه يا غير مسلمان محسوب مىگردد. نكته قابل توجّه ديگر، آن است كه تقيّه يك رفتار طبيعى بشرى است و در عرف اكثر اقوام و ملل در سراسر تاريخ سابقه دارد و مخصوص مذهب شيعه نبوده است؛ بلكه واكنش فرد يا قوم مقهور يا در اقليت است كه توان رويارويى و مبارزه مستقيم را نداشته يا اصولاً چنين مبارزهاى به صلاحشان نبوده و موجوديّت آنها را تهديد مىنموده يا مىنمايد. نتيجه آن كه، تقيّه سپرى است كه عقل در مقام خطرهاى مهلك از آن بهره مىگيرد. و علاوه بر اين كه جواز اجتماعى و عرفى دارد، شرع نيز ـ كه عقل كل است ـ آن را امضا نموده و وظيفه دانسته است. در اين مقاله ما بر آنيم كه با سيرى اجمالى در معناى تقيّه، تاريخچه و جايگاه آن در اسلام، برخى پيچيدگىها و شبهههاى مربوط به آن را رفع نموده و تقيّه را از ديدگاه امام صادق عليهالسلام مورد بحث و بررسى قرار دهيم. اميد است كه خدمتى باشد به آستان مقدّس اهلبيت عليهمالسلام و عرصه علم و دانش.انشاءاللّه. سيرى در معناى تقيّه الف) معنى لغوى تقيّه لغت تقيّه از دو جهت مادّه و هيئت، قابل بحث و بررسى است: از جهت مادّه، حروف اصلى آن «وقى» مىباشد كه واو آن به «تا» تبديل شده است. بنابراين اصل آن «وقيّه» بوده و از اين جهت، هم ريشه با لغت تقوا مىباشد كه اصل آن «وقوى» بوده است. مصدر ثلاثى مجرّد آن «وقى» و «وقاية» است به معناى «صيانت» و «نگهدارى».1 همچنين به معناى حفظ نفس از عذاب و گناه به وسيلهّ عمل صالح مىباشد.2 از جهت هيئت و صيغه، كلمه تقيّه بر وزن فعلية مىباشد و در مصدر يا اسم مصدر بودن آن اختلاف است.3 در هر صورت، ثلاثى مجرّد مىباشد و تاى آن، تاى وحدت است. چون اين نكته را يادآور مىشود كه هميشگى نيست و در موارد خاصّى انجام مىپذيرد.4 ب)معنى و تعريف اصطلاحى تقيّه تقيّه در علوم مختلف همانند تفسير، حديث، فقه، اصول فقه و كلام مورد تعريف اصطلاحى واقع شده است. اما با توجّه به تشابه فراوان اين تعاريف و نيز عدم تصريح مؤلّفان به مورد نظر قرارگرفتن اصطلاح علمى خاص و نيز ورود آن در قرآن و استفاده فراوان آن در روايات، اين نتيجه حاصل مىشود كه تقيّه همانند كلماتى چون صلاة، حقيقتى غير مختص به علمى خاص يافته و شدّت رواج آن در ميان مسلمانان باعث شده كه حقيقتى شرعيّه يا لااقل متشرّعه يابد. پس منظور از معنا و تعريف اصطلاحى آن، تعريف در عرف مسلمانان و به عبارت ديگر، معناى آن در عرف متشرّعه ـ اعم از سنّى و شيعه ـ مىباشد. برخى آن را مخصوص به علم فقه، اصول و كلام دانستهاند5؛ كه صحيح به نظر نمىرسد، زيرا چنان كه ذكر گرديد، در علوم ديگرى همانند تفسير و حديث كاربرد داشته و تعريف يا مفهوم ذكر شده براى آن بايد به گونهاى باشد كه در آن علوم نيز كار آمد محسوب گردد. فقهاى شيعه و اهل سنّت از تقيّه مفاهيم و تعاريف مختلفى ارائه نمودهاند كه چند مورد از آنها به عنوان نمونه ذكر مىگردد: 1.شيخ مفيد: «تقيّه، پنهان كردن حق و پوشاندن اعتقاد به حق و پنهانكارى با مخالفان حق و پشتيبانى كردن از آنان در آنچه ضرر دين و دنيا را در پى دارد. هرگاه به «ضرورت تقيّه» ظنّ قوى پيدا كنيم، تقيّه واجب است و هرگاه ندانيم يا ظنّ قوى نداشته باشيم كه آشكار گرديدن و نمودن حق ضرورى است، تقيّه واجب نيست.»6 2.امين الاسلام طبرسى: «تقيّه، عبارت است از: خلاف اعتقاد قلبى را به زبان آوردن به جهت ترس بر جان.»7 تعريف فوق، داراى اشكالهايى است: 1.تقيّه منحصر به زبان نيست، بلكه در عمل نيز مىباشد. 2.حق بودن معتقد و باور قلبى در اين تعريف بيان نشده است. 3.با انحصار تقيّه به ترس، اين تعريف تقيّه مداراتى را در برنمىگيرد. 4.در موارد ترس نيز تقيّه منحصر به ترس بر جان نيست، بلكه ترس در مورد برادران دينى و نيز خود دين را هم شامل مىشود.8 5.شيخ مرتضى انصارى: «اسم است براى اتقى ـ يتقى و تاء در آن بدل از واو است. مقصود از آن در فقه، موافقت كردن با ديگرى است در كردار و گفتارى كه مخالف با حقّ است، براى نگه داشتن جان خويش از زيان او.»9 6.سيّد حسن بجنوردى: «موافقت كردن با ديگرى است در گفتار، كردار يا رها نمودن كارى كه انجام دادن آن واجب است و در باور انسان بر خلاف حق است براى نگهدارى خويش يا كسى كه او را دوست دارد، از زيان.»10 7.آلوسى حنبلى: «تقيّه، حفظ جان يا آبرو يا مال از شرّ دشمنان است، دشمنانى كه دشمنى آنها مبتنى بر اختلاف دينى مىباشد؛ مانند كافران و مسلمانان از فرقههاى ديگر، يا دشمنانى كه دشمنى آنها به جهت اغراض دنيوى مانند مال و سلطنت مىباشد.»11 8.محمّد رشيد رضا: «تقيّه، گفتار يا كردار مخالف است با حق، به جهت حفظ از ضرر.»12 9.ابن حجر عسقلانى: «تقيّه، پرهيز از اظهار مسائل درونى همانند باورها و غير آن براى ديگرى است.»13 تاريخچه تقيّه الف) تقيّه قبل از اسلام از نظر روايات شيعه، مسأله تقيّه پيشينهاى بس كهن دارد. زيرا اوّلين مورد آن را به دومين پيامبر الهى؛ يعنى شيث (هبةاللّه) فرزند حضرت آدم عليهالسلام نسبت مىدهند كه پس از قتل هابيل به دست قابيل، از برادرش قابيل به جهت حفظ جان خود تقيّه نمود.14 پس از آن در بعضى از روايات، تقيّه به عنوان سنّت حضرت ابراهيم عليهالسلام مطرح شده است15، كه شايد بتوان از كلمه سنّت مداومت آن نزد آن حضرت را استنباط نمود. چرا كه در سيره آن حضرت در مواردى همچون: برخورد با پرستندگان ستارگان، ماه و خورشيد با گفتن «هذا ربّى»16 و نيز گفتن «انّى سقيم»17 در مقابل دعوت همشهريان او براى خروج از شهر و بالاخره بر زبان راندن جمله «بل فعله كبيرهم»18 در مقابل سؤال بت پرستان از شكننده بتهايشان، گونههايى از تقيّه و توريّه را مىتوان مشاهده كرد.19 چارهاى كه حضرت يوسف عليهالسلام براى نگه داشتن برادرش نزد خود انديشيد، به عنوان شاهدى ديگر براى تقيّه پيامبران در روايات شيعه ذكر شده است.20 در آن مورد ندا دهندهاى از سوى آن حضرت به كاروان برادران يوسف نسبت دزدى داد21 كه طبق بعضى از روايات، مراد يوسف عليهالسلام از اين خطاب، دزديدن خود او از سوى برادرانش بوده است، نه دزدى پيمانه پادشاه.22 مأموريت يافتن حضرت موسى و هارون عليهماالسلام به سخن گفتن با نرمش «قولاً ليِّناً» با فرعون23 نيز در روايات به عنوان موردى ديگر براى تقيّه ذكر شده است.24 كه تقيّهاى بودن اين عمل يا به جهت اخفاى بخشى از حقايق و واقعيّات و تكيه بر توحيد تنها و يا از باب تقيّه مداراتى بوده است. داستان مؤمن آل فرعون؛ يعنى حبيب نجّار در زمانى كه فرعون ادّعاى خدايى كرده و با خدا پرستان به ستيز برخاسته بود و آنها را به قتل مىرساند، در ظاهر با آداب و رسوم و فرهنگ فرعونى هماهنگ بود اما در باطن، وى خداپرست بود و از موسى عليهالسلام حمايت مىكرد و اين امر تا زمانى كه فرعون تصميم به قتل موسى عليهالسلام گرفت، ادامه داشت؛ از موارد ديگر تقيّه بود كه به وسيله آن، جان و ايمان خود را از تجاوز و تعدّى فرعونيان نجات داد.25 بديهى است كه مؤمن آل فرعون اين سياست را از كسى نياموخته بود، بلكه به اقتضاى عقل و خرد خويش عمل نمود و سياست عملى او به عنوان «تقيّه» به دليل آنكه حكم عقل بود، مورد تأييد «شرع» قرار گرفته و به عنوان رفتارى معقول و پسنديده به صورت وحى بر پيامبر اسلام صلىاللهعليهوآلهوسلم نازل گرديد.26 تقيّه اصحاب كهف، در روايات شيعه به عنوان نقطه اوج تقيّه مطرح شده است.27 زيرا آنان بدين جهت، حتّى اظهار شرك نيز مىنمودند.28 در حقيقت بايد متذكّر شد كه تقيّه از جمله احكام امضايى شارع در طول تاريخ زندگى عقلا و بشر محسوب مىگردد و اينكه برخى از كمانديشان و معاندان شيعه آن را نوعى دروغ و نفاق تلقّى نموده و از بدعتهاى شيعه دانستهاند و بدين منظور پيروان مكتب امام و ولايت را به دورويى و مصلحت انديشى متّهم كردهاند، نوعى اهانت به شمار آمده و آنها سخت در اشتباهند.29ـ30 ب) تقيّه در اسلام با ظهور اسلام و تجلّى وحى در جزيرةالعرب و گرايش افراد به آن، حسّاسيت قريش و گروههاى ديگر عليه اسلام و پيروان آن برانگيخته شد و سختگيرىهاى شديد تا حدّ قتل و كشتار عليه آنها آغاز گرديد، چنان كه ياسر و همسر او سميّه را به جرم پذيرش «اسلام» به قتل رساندند. ولى فرزند ايشان عمّار با درايتى خاص، تنها راه نجات جان خود را در آن ديد كه به ظاهر مطابق ميل آنها سخن بگويد، از اين رو با اظهار تبرّى لفظى از حضرت محمّد صلىاللهعليهوآلهوسلم ، از آسيب آنها در امان ماند. اما ياران پيامبر او را متّهم به ارتداد نموده و به رسول خدا صلىاللهعليهوآلهوسلم گفتند: عمّار، كافر شده است. حضرت فرمود: «هرگز! وجود عمّار از سر تا پا، پر از ايمان است و ايمان با گوشت و خون او درآميخته است.» وقتى عمّار سرافكنده به حضور پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم رسيد و با گريه گفت: يا رسولاللّه! كفّار قريش باعث شدند از تو تبرّى جويم و خدايان آنها را به نيكى ياد كنم. پيامبر اشكهاى او را پاك كرد و فرمود: «اگر بازهم از تو چنين خواستند، مطابق درخواست آنها سخن بگو.»31 سپس اين آيه نازل شد: «مَنْ كفر باللّه مِن بعد ايمانه الاّ من اكره و قلبه مطمئنّ بالايمان»؛ كسى كه پس از مؤمن شدن كافر شود، مرتد خواهد بود مگر كسى كه مجبور به كفرگويى شود، در حالى كه قلب او به ايمان قرص و محكم باشد.32 با نزول اين آيه و امضاى عملكرد عمّار توسط پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم ، «تقيّه» به عنوان سنّتى عقلايى در جامعه اسلامى و سپرى براى نجات جان افراد مسلمان در مواقع خطر قرار گرفت. پس «تقيّه» همان گونه كه از نام آن پيداست، حافظ و نگهبان افراد مبتلا در شرائط دشوار است. هميشه از تقيّه در مواقع لزوم استفاده مىشده و تاريخ رواج آن از آغاز بعثت رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم تا پايان غيبت صغرى مىباشد.33 از ديدگاه علماى شيعه و سنّى هرچند تقيّه شيوهاى عقلايى و فراگير است و هيچ عاقلى با جواز آن براى حفظ جان مخالف نيست، اما در موجبات، اهداف، موارد و احكام آن، ميان علماى شيعه و سنّى اختلاف است. از نظر اهلسنّت، تقيّه تنها جهت حفظ نفس جايز است، اما از نظر علماى شيعه، تقيّه براى جلوگيرى از هر مهلكه و زيانى كه مندوحه نداشته باشد، جايز است.34 از جهت مورد و كاربرد، علماى سنّى تقيّه را تنها در برخورد با غير مسلمانانِ خطرناك جايز مىدانند؛ يعنى هرگاه مسلمانى در جمع غير مسلمانان قرارگرفت و نتوانست به عقيده و آرمان دينى خود عمل كند، براى رهايى از زيان و ضرر آنها مىتواند تقيّه كرده و به ظاهر با آنها هماهنگ شود.35 دليل آنها اين است كه مدرك تقيّه، آيه 106 سوره نحل است. ولى علماى شيعه به پيروى از ائمّه معصومين عليهمالسلام تقيّه را به اقتضاى عقل در تمام مواقعى كه مؤمن در مخاطره قرار مىگيرد، جايز مىدانند، چه اين خطر از ناحيه كفّار باشد يا از ناحيه پيروان مذاهب اسلامى كه با عقيده و مذهب او مخالف هستند. با نگاهى به تاريخ اسلام در مىيابيم كه اوج بحث تقيّه و ملاحظهكارىهاى شيعه، در زمان امام باقر و امام صادق عليهماالسلام و با سفارش و توصيه آن دو امام بزرگوار بوده كه دليل آن نيز شرارتهاى حكومتهاى بنىاميّه و بنىعباس و حاميان آنها بوده است. حاكمان اين قوم هرچند به ظاهر مسلمان بودند، اما به دليل اين كه خطر آنها دست كمى از خطر كفّار نداشت، ائمّه معصومين عليهمالسلام پيروان خود را توصيه به تقيّه مىكردند. بنابر اين، از نظر علماى شيعه در هرجا كه خطرى از ناحيه كافر يا مسلمان، مؤمنى را تهديد نمايد، تقيّه لازم است. اما از نظر حكمى نيز ميان علماى شيعه و سنّى اختلاف است. اهل سنّت، تقيّه را به اين معنا جايز مىدانند كه فرد مسلمان هنگامى كه خود را در خطر مرگ ببيند مىتواند در برابر دشمنِ كافر سرسختانه به عقيده خود عمل كند هرچند به قيمت جان او تمام شود و يا مىتواند تقيّه كند و با دشمن همگام گردد. ابن كثير دمشقى مىگويد: «اتّفق العلماء على انّ المكره على الكفر يجوز له ان يوالى ابقاء لمهجته و يجوز له ان يأبى كما فعل بلال رضىاللّه عنه؛ تمام علما اتّفاق نظر دارند كه شخص مجبور به كفر گويى مىتواند براى حفظ جان خود با كفّار دوستى كند و نيز مىتواند امتناع نموده و تسليم آنها نشود، چنان كه بلال(رض) در برابر كفّار تسليم نشد.»36 زمخشرى ـ از مفسّران اهل سنّت ـ نيز در اين باره مىگويد: «فان قلت اىّ الامرين افضل، فعل عمّار ام فعل ابويه؟ قلتُ بل فعل ابويه لانّ فى ترك التّقية و الصّبر على القتل اعزازاً للاسلام؛ اگر بگويى كدام يك از دو عمل بهتر است، كار عمّار يا كار پدر مادر او؟ من مىگويم كار پدر و مادر او بهتر است؛ چون در ترك تقيّه و صبر و تحمّل در برابر كشته شدن، عزّت اسلام نهفته است.»37 بنابراين، حكم تقيّه از نظر علماى سنّى حدّاكثر، ترخيص است نه عزيمت. اما از نظر علماى شيعه به پيروى از ائمّه معصومين عليهمالسلام تقيّه براى حفظ نفس از خطر قتل، واجب است. شيخ طوسى در اين باره مىگويد: «والتّقيّة عندنا واجبة عند الخوف علىالنّفس؛ تقيّه در نظر علماى شيعه هنگام ترس از كشته شدن واجب است.»38 تقيّه، عزيمت است نه ترخيص با توجّه به اين كه عمل به تقيّه و يا ترك آن بستگى به تشخيص فرد گرفتار دارد ديگرجايى براى توهّم باقى نمىماند كه گفته شود «تقيّه، ترخيص است نه عزيمت» و حال آن كه اهل سنّت تقيّه را ترخيص مىدانند.39 منشأ اين توهّم آن است كه آنها تقيّه را يك وظيفه و حكم تكليفى نمىدانند، بلكه آن را يك عمل مباح تلقّى مىكنند. در صورتى كه حفظ نفس، از اهمّ تكاليف است و مؤمن همان گونه كه وظيفه دارد نماز بخواند، موظّف است خود را از خطر مصون بدارد. امام صادق عليهالسلام در تفسير آيه شريفه «ولا تلقوا بايديكم الى التّهلكة»، با دست خود، خويش را به هلاكت نيندازيد40؛ مىفرمايد: اين آيه مربوط به تقيّه است.41 با توجّه به اين كه حكم در آيه، نهى است و نهى از نظر اصولى، ظهور در حرمت دارد. پس تقيّه يك حكم تكليفى است نه اين كه ترخيص و اباحه باشد و اگر افرادى مانند ميثم تمّار و عبد بن حذافه و شخص گرفتار مسيلمه كذّاب به تقيّه عمل نكردند، دليل بر نقض تكليفى تقيّه نيست؛ زيرا تشخيص عمل به تقيّه، مانند هر تكليف ديگرى، به علم خود مكلّف مربوط مىشود و آنها وظيفه خود را آن گونه تشخيص دادند كه عمل كردند.42 حدّ نهايى تقيّه بايد دانست كاربرد تقيّه كه در جهت مصلحت مؤمنان و مسلمانان جعل شده است، داراى حدّى است كه فراتر از آن جايز نخواهد بود؛ به اين معنا كه تقيّه براى حفظ جان، آرمان و عقيده تجويز شده است. حال اگر تقيّه كارايى خود را از دست بدهد و دشمن بهگونهاى شرير و ستمكار باشد كه در هر حال قصد نابودى مؤمن را داشته باشد، در آنجا تقيّه جايز نيست، بلكه بايد مقاومت كرد. امام باقر عليهالسلام در اين باره مىفرمايد: «انّما جعل التّقيّة ليحقن بها الدّم فاذا بلغ الدّم فليس تقيّة؛ همانا تقيّه قرار داده شده است براى اينكه خونها مصون بماند، پس هرگاه كار به قتل و خونريزى كشيد، ديگر تقيّه روا نيست.»43 يعنى اگر وضعيت به گونهاى باشد كه مؤمن و مسلمان با دشمن مماشات كنند يا نكنند، در هر حال كشته مىشوند، در اين صورت تقيّه جايز نيست و اگر در تاريخ مىخوانيم كه افرادى به رغم حكم تقيّه، با دشمن مدارا نكرده و كشته شدهاند، بر اين اساس است؛ يعنى براى آنها ثابت گرديده بود كه دشمن در هر حال آنها را خواهد كشت، از اين رو تقيّه نكرده و در جهاد با دشمن كشته شدهاند. به عنوان نمونه، در ماجراى شهادت امام حسين عليهالسلام ، براى آن حضرت ثابت شده بود كه يزيد به هر صورت او را به شهادت خواهد رساند، لذا آن حضرت تقيّه نكرد. تقيّه در زمان معصومان (عليهمالسلام) محدوده تاريخى تقيّه در زمان معصومان عليهمالسلام ، همان گونه كه ذكر گرديد، از ابتداى بعثت پيامبراكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم تا پايان غيبت صغرى مىباشد و به چهار دسته تقسيم مىشود: 1.تقيّه سياسى؛ 2.تقيّه اجتماعى؛ 3.تقيّه فقهى؛ 4.تقيّه كلامى؛ منظور از تقيّه سياسى، تقيّه معصوم عليهالسلام در هنگام مواجهه با قدرتهاى حاكم است. مقصود از تقيّه اجتماعى، تقيّه در هنگام برخورد با عامّه (اهل سنّت) است كه به كيفيتهاى مختلفى همچون: مدارات در هنگام معاشرت با آنها، شركت در اجتماعات آنان و نيز پنهان نمودن حق يا اظهار خلاف آن در مواجهه با آنان مىباشد. منظور از تقيّه فقهى، تقيّه در موارد احكام فقهى است كه معصوم عليهالسلام به جهت تقيّه، حكمى را پنهان نموده و يا خلاف آن را اظهار مىنمايد كه به «تقيّه در حكم» نيز معروف است. مراد از تقيّه كلامى، تقيّه در مسائل مربوط به ولايت و امامت ائمّه عليهمالسلام مىباشد. قابل ذكر است كه منظور از تقسيمات فوق، تقسيم دقيق منطقى نبوده، بلكه به جهت سهولت فهم مطالب به اين امر اقدام نموديم. چرا كه در بسيارى از موارد، امكان تداخل آنها در يكديگر نيز وجود دارد؛ مثل آن كه امام عليهالسلام در مقابل قدرت حاكم، در حكمى فقهى تقيّه نمايد، كه مىتوان آن را هم در بخش تقيّه سياسى و هم در بخش تقيّه فقهى داخل نمود. يادآورى در اين تحقيق به جهت گستردگى بحث و بدين منظور كه اوّلاً موضوع تحقيق ما «بررسى تقيّه از ديدگاه امام صادق عليهالسلام و جايگاه آن در عصر ايشان» بوده، ثانياً بيشترين موارد تقيّه و حمل بر تقيّه در روايات، در دوران آن حضرت مشاهده مىشود، ما از پرداختن به ابعاد ديگر خوددارى مىكنيم. اما قبل از هر چيز، لازم است كه اين شبهه، پاسخ داده شود: امام صادق عليهالسلام كه در عصر عزّت اسلام مىزيست، چه نيازى به تقيّه و توصيّه به آن داشت؟44 پاسخ: با بررسى دوران امامت امام صادق عليهالسلام (114 ـ 148 ق.) در مىيابيم كه اين دوران را مىتوان به سه بخش تقسيم نمود: اوّل: دوره استقرار دولت بنى اميه (114 ـ 125 ق.). دوم: دوره درگيرىهاى بنى اميه و بنىعباس و نيز درگيرىهاى بنى عباس در آغاز حكومت با مخالفان خود (125ـ145 ق.) سوم: دوران تثبيت دولت عباسى (145 ـ 148 ق.). امام صادق عليهالسلام از بخشى از دوره اوّل و تمام دوره دوم توانست به خوبى استفاده نموده و به نشر معارف اسلام و شيعه بپردازد. به همين جهت و با توجّه به سهم فراوان آن امام در نشر مذهب شيعه، اين مذهب با نام «جعفرى» مشهور گشت. اما در دوره سوم به شدّت تحت فشار حكومت عباسى قرارگرفت كه بيشتر مواردِ تقيّه آن حضرت و نيز روايات سفارش و ذكر فضائل تقيّه، مربوط به اين دوره است. در واقع آن دوره نه دوران عزّت اسلام، بلكه دوره اقتدار بنىعباس بود؛ زيرا در حقيقت يكى از تاريكترين دورههاى اسلام مىباشد، به خصوص با فشار و اختناقى كه منصور دوانيقى در عصر خلافت خود ايجاد كرده بود، به گونهاى كه امام صادق عليهالسلام حتّى نتوانست وصىّ خود را با صراحت اعلام كند و «وصيّت» بين پنج نفر مردّد ماند كه يكى از آنها خود منصور بود تا جان وصىّ واقعى در خطر نيفتد.45 امام صادق (عليهالسلام) و تقيّه همان طور كه بيان شد، اكثر روايات فقهى شيعه از زبان امام صادق عليهالسلام صادر شده است. هم چنان كه بيشترين موارد تقيّه، به ويژه تقيّه فقهى و نيز حمل بر تقيّه را در روايات آن حضرت مشاهده مىكنيم. همچنين دوره امامت آن حضرت يكى از طولانىترين دورانهاى امامت ائمّه عليهمالسلام به شمار مىرود. امام صادق عليهالسلام اگرچه در مقطعى از دوره امامت خود ـ به خصوص پس از حكومت هشام تا دهه اوّل حكومت منصور ـ يعنى از سال 125 تا 145 ق. توانست آزادانه به نشر حقايق و معارف بپردازد، اما عواملى باعث صدور روايات تقيّهاى از آن حضرت شد؛ همچون: 1.تقيّه از حكومت در دوران هشام و منصور. 2.پراكندگى اصحاب آن حضرت از جهت مذهب كه در مواردى ايشان، طبق مذهب فقهى پرسشگران جواب مىداد. 3.حفظ جان اصحاب خود. 4.شكّاك بودن بعضى از اصحاب. بنابر اظهارات فوق، احتمال تقيّه در روايات آن حضرت حتى اگر ناقل آن، اصحاب خاصّى همانند زراره باشد، فراوان است. همچنين اگر بخواهيم با ترسيم يك منحنى روايات تقيّه را بررسى كنيم، باز به اين نتيجه مىرسيم كه دوره امامت امام صادق عليهالسلام بلندترين نقطه اين منحنى را به خود اختصاص مىدهد. براى روشنتر شدن اين مطلب، ذكر يك نكته كافى است كه 53 روايت از 106 روايات مربوط به تقيّه (با حذف مكرّرات) كه در كتاب بحارالانوار جمعآورى شده، از امام صادق عليهالسلام نقل شده است.46 يعنى حدود 50 درصد روايات تقيّه را شامل مىشود و اين رقم غير از احاديث مربوط به تقيّه است كه امام صادق عليهالسلام از قول امامان پيش از خود نقل مىكند. علت فراوانى اين روايات را تنها در بُعد سياسى، مىتوان معلول فشارهاى سهمگين حكومتهاى مركزى در دوران اوّل و سوم و تا حدودى دوره دوم امامت آن حضرت دانست. رشد روايات در بخشهاى ديگر را نيز مىتوان در عللى همچون: 1. طولانى بودن دوران امامت ايشان، 2. توفيق فراوان آن حضرت در نشر معارف و احكام اسلام، 3. از سوى ديگر، اختلاف مذهب داشتنِ چهار هزار شاگرد و راوى از آن حضرت، 4. شدّت اختلاط اقليّت شيعيان با اكثريّت سنّى ـ كه افراد متعصّب فراوانى را در خود جاى داده بود ـ جست و جو نمود.47 همچنين فعّاليّت شديد غاليان كه در اين دوره به نقطه اوج خود رسيده بودند و بهرهبردارى آنان از شخصيّت و روايات ائمه عليهمالسلام را نيز نبايد از نظر دور داشت. اين امر موجب مىشد امام از اصحاب خود بخواهد معارف بلند شيعه را در دسترس همگان قرار ندهند و در بيان آنها تقيّه نمايند.48 اينك به بررسى مواردى از روايات حضرت در اين زمينه مىپردازيم: 1.تقيّه سياسى مواردى از تقيّه سياسى در سيره امام صادق عليهالسلام و يارانش را مىتوان اين گونه برشمرد: 1. پوشيدن لباس سياه در فقه شيعه مكروه است، اما اين لباس در زمان قيام عباسيان و پس از آن، به صورت شعار آنان درآمد و لذا در تاريخ با عنوان «مسودة» (سياه جامگان) معروف شدند. در روايتى آمده است هنگامى كه امام صادق عليهالسلام در «حيره» به سر مىبرد، فرستاده ابوالعبّاس سفّاح براى او لباس بارانى فرستاد كه يك طرف آن سفيد و طرف ديگر آن سياه بود. امام عليهالسلام آن را پوشيد و فرمود: «اما انّى البسه و انا اعلم انّه لباس اهلالنّار49؛ من آن را مىپوشم در حالى كه مىدانم لباس اهل آتش است.» در روايت ديگرى به همين مضمون چنين وارد شده است كه امام عليهالسلام حتى آستر و پنبه لباس هاى خود را سياه كرده بود.50 2.امام صادق عليهالسلام در حديثى مىفرمايند: «كلّما تقارب هذا الأمر كان أشدّ للتقيّة؛ هرچه به اين امر نزديكتر مىشويم، تقيّه شديدتر مىگردد.»51 علاّمه مجلسى هذاالأمر را به «خروج قائم عليهالسلام » تفسير كرده است. اما شايد بتوان آن را به قصد امام عليهالسلام براى قيام و نزديك شدن زمان آن نيز تفسير نمود كه البته به علّت دگرگونى شرايط محقّق نشد. 3.با آن كه زيارت امام حسين عليهالسلام در كربلا در آن زمان براى شيعيان خطراتى را دربرداشت، اما به جهت خاموش نشدن اين مشعل فروزان، امام صادق عليهالسلام شيعيان را به زيارت بسيار مختصرى كه مخصوص حال تقيّه است، توصيه مىنمايند. بدين قرار: اين زيارت پس از غسل و پوشيدن لباس تميز، فقط بر سه مرتبه گفتن «صلّى اللّه عليك يا ابا عبداللّه» مشتمل است.52 در روايت ديگرى، امام صادق عليهالسلام ضمن بيان آداب زيارت، سفارش به تقيّه را يادآور مىشوند و مىفرمايند: «وَ يلزمك التّقيّة الّتى هى قوام دينك بها؛ لازم است تقيّهاى كه قوام دين به آن است را رعايت كنى.»53 2.تقيّه اجتماعى در زمان امام صادق عليهالسلام تقيّه اجتماعى نيز ابعاد گستردهترى مىيابد و با بررسى سيره امام و اصحاب او، به موارد فراوانى از اين نوع تقيّه برخورد مىكنيم. از جمله درباره آن حضرت داستانى بيان شده است، بدين گونه كه: آن حضرت هنگام شنيدن دشنام به على عليهالسلام از بعضى از مخالفان، خود را در پشت ستون مخفى كرده و پس از تمام شدن دشنام، به نزد آن مخالف آمده و به وى سلام كرده و با او مصافحه نمود.54 در روايات فراوانى آن حضرت دستور تقيّه اجتماعى را براى اصحاب و ياران خود صادر مىفرمايد كه به چند مورد آن اشاره مىنماييم: 1. «كظم الغيظ عن العدو فى دولاتهم تقيّة حزم لمن اخذ بها و تحرّز من التعرّض للبلاء فىالدّنيا؛فرو بردن خشم از دشمن در زمان حكومت آنها به جهت تقيّه، احتياط است براى كسى كه آن را عمل كند و دورى جستن از بلا در دنيا مىباشد.»55 2. امام صادق عليهالسلام در حديثى ضمن تفسير آيهاى از قرآن چنين مىفرمايد: ««قولوا للنّاس حسناً»56، اى للنّاس كلّهم مؤمنهم و مخالفهم، امّا المؤمنون فيبسط لهم وجهه و امّا المخالفون فيكلّمهم بالمداراة لاجتذابهم الى الايمان فانّه بأيسر من ذلك يكفّ شرورهم عن نفسه و عن اخوانه المؤمنين؛ اين كه خداوند مىفرمايد: «با مردم به نيكويى سخن گوييد.» يعنى با همه مردم چه مؤمنان و چه مخالفان. اما با مؤمنان با گشاده رويى برخورد مىكند و با مخالفان با مدارا، تا آنها را به ايمان جذب نمايد، كه به آسانتر از اين مىتوان شرور آنها را از خود و از برادران مؤمنش دفع كند.»57 3.نيز مىفرمايد: «انّ مداراة اعداءاللّه من افضل صدقة المرء على نفسه و اخوانه؛ مدارا با دشمنان خدا از برترين صدقههاى انسان براى حفظ خود و برادرانش مىباشد.»58 4.امام در روايت ديگرى نتيجه عالى «مدارا» را چنين بيان مىفرمايد: «من كفّ يده عن النّاس فانّما يكفّ عنهم يدا واحدة و يكفون عنهم ايادى كثيرة؛ كسى كه (با مردم مدارا كند و) از برخورد شديد با مردم دورى گزيند، در حقيقت او تنها يك دست (يك نفر) را از آزار مردم دور داشته، اما دستهاى (افراد) فراوانى را از اذيّت و آزار خود باز داشته است.»59 5.امام صادق عليهالسلام در روايتى مفصّل، در بيان فرق بين حكومت بنىاميه و امامت ائمه عليهمالسلام مىفرمايد: «انّ امارة بنى اميّة كانت بالسّيف و العسف و الجور و انّ امامتنا بالرّفق و التّألّف و الوقار و التّقية و حُسن الخلطة والورع و الاجتهاد فرغبوا النّاس فى دينكم و فيما انتم فيه؛ حكومت بنى اميه با شمشير، ظلم و جور سرپا بود و اما امامت ما با نرمى، الفت با همديگر، وقار، تقيّه، خوش برخوردى، پرهيزكارى و اجتهاد همراه است. پس مردم را در دينتان و در آنچه شما برآنيد (امامت و ولايت)، تشويق كنيد.»60 3.تقيّه فقهى «فقه شيعه» در دوران 34 ساله امامت امام صادق عليهالسلام به نقطه اوج بالندگى و شكوفايى خود رسيد، به گونهاى كه به «فقه جعفرى» معروف شد. روايات فقهى تقيّهاى نيز رشد روز افزونى پيدا كرد. گستردگى تقيّه و روايات تقيّهاى به گونهاى بود كه بعضى از ياران در استفتاى مكاتبهاى خود تصريح مىكنند كه مسأله تقيّه در ميان نيست و خواستار بيان حكم در حالت عادى مىشوند؛61 از جمله: 1.ابوبصير از امام صادق عليهالسلام درباره جواز سجده بر گليم مىپرسد و امام عليهالسلام جواب مىدهد: «اذا كان فى تقيّة فلابأس به؛ اگر در حالت تقيّه باشد، اشكالى ندارد.»62 2.امام صادق عليهالسلام درباره كيفيت برگزارى نماز خود با اهل سنّت چنين مىفرمايد: «فامّا أنا فاُصَلّى معهم و اريهم انّى اسجد و مااسجد؛ من با آنان نماز مىخوانم و چنين وانمود مىكنم كه سجده مىنمايم، در حالى كه سجده نمىكنم.»63 3.امام صادق عليهالسلام در روايتى سوگند دروغين به جهت تقيّه را مجاز شمرده و براى شكستن آن كفّارهاى قائل نمىشوند: «لاحنث و لاكفّارة على من حلف تقيّة يدفع بذلك ظلماً عن نفسه؛ كسى كه به جهت تقيّه و براى دفع ظلم از خود، سوگند بخورد (و بعد خلاف آن عمل كند) اين سوگند شكسته نمىشود و كفّارهاى ندارد.»64 4.تقيّه كلامى به موازات رشد و بالندگى فقه شيعه به وسيله امام صادق عليهالسلام ، كلام و معارف شيعه نيز در اين زمان توسّط آن حضرت به نقطه اوج شكوفايى رسيد و توانست در ميان همه مذاهب كلامى رايج در آن روزگار، راه خود را پيموده و خود را در صدر مذاهب كلامى كه در ضمن مبتنى بر اصول و قواعد قطعى بود، قرار دهد. لذا در ميان اصحاب امام صادق عليهالسلام به چهرههاى كلامى متبحّرى همانند «هشام بن حَكم» برخورد مىكنيم كه در مبارزات كلامى خود با ديگر مذاهب كلامى، هميشه بر آنها پيروز است؛ به طورى كه امام عليهالسلام هشام را با آنكه جوان نورسى است، در صدر مجلس خود جاى مىدهد. با مراجعه به ابواب مختلف كلامى مشاهده مىكنيم كه قسمت عمده روايات كلامى شيعه و همچنين تقيّه كلامى از زبان امام صادق عليهالسلام نقل شده است. حال با اين توضيحات، به چند نمونه از تقيّههاى كلامى امام، اشاره مىنماييم: 1.از امام صادق عليهالسلام پرسيدند: زده شدن گردنها براى شما محبوبتر است. يا برائت از على عليهالسلام . حضرت فرمود: «رخصت (يعنى استفاده از تقيّه) براى من محبوبتر است.» و آنگاه به آيه نازل شده در شأن عمّار استناد نمود.65 2.در روايتى امام صادق عليهالسلام چنين مىفرمايد: «ايّا كم و ذكر علىّ و فاطمة عليهماالسلام فانّ النّاس ليس شىء ابغض اليهم من ذكر علىّ و فاطمة عليهماالسلام ؛ از آوردن نام على و فاطمه عليهماالسلام نزد مردم بپرهيزيد، زيرا آنها يادآورى اين دو را از هرچيز ديگر ناخوشتر مىدارند.»66 علاوه بر تقسيمبندى مذكور، به حسب استفاده از آيات شريفه و روايات وارده، «تقيّه» داراى تقسيمبندى ديگرى نيز مىباشد:67 1.تقيّه اكراهيه: عمل نمودن شخص مجبور هنگام اكراه و اجبار، براى حفظ جان و ساير شئون خود. 2.تقيّه خوفيه: انجام اعمال و عبادات بر طبق فتاواى رؤساى علمى اهل سنّت (در محيط آنها) و احتياط كامل گروه اقليت در روش زندگى و معاشرت باگروه اكثريت، براى حفظ جان و ساير شئون خود و هم مسلكان. 3.تقيّه كتمانيه: كتمان مرام و حفظ مسلك و اختفاى مقدار عدّه و قدرت جمعيّت هم مسلكان و فعّاليت سرّى در پيشبرد اهداف در موقع ضعف و هنگام مهيّا نبودن براى انتشار مرام كه مقابل فعاليّت علنى در موقع قدرت و تهيّه قواى كافى است. 4.تقيّه مداراتيه: حُسن معاشرت و زندگى با اهلسنّت (اكثريت جامعه اسلامى) و حضور در مجامع و محافل عبادى و اجتماعى آنان، براى حفظ وحدت، اتّحاد اسلامى و تشكيل يك دولت با قدرت. اينك به ذكر رواياتى از امام صادق عليهالسلام در هريك از انواع تقيّه مىپردازيم: تقيّه اكراهيه عمر بن مروان خزاز روايت كرده: از حضرت صادق عليهالسلام شنيدم كه فرمود: رسول اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: چهارچيز از امت من برداشته شده است: اوّل: امرى كه در انجام آن مضطر باشند. دوم: كارى كه فراموش نمايند. سوم: امرى كه اجبار بر آن شده باشند. چهارم: فعلى كه فوق طاقت آنهاست. و فرمود: اين امر از كتاب خدا استفاده مىشود68: «ربّنا لا تؤاخذنا ان نسينا او اخطأنا ربّنا و لاتحمل علينا اصراً كما حملته على الذين من قبلنا ربّنا و لاتُحمّلنا ما لا طاقةَ لنا به»69، «الاّ من اكره و قلبه مطمئن بالايمان»70. در اين روايت شريف حضرت امام صادق عليهالسلام از نبىّاكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم نقل نموده، يكى از امور برداشته شده از اين امت، امرى است كه به انجام آن اكراه و اجبار شوند گرچه ترك واجب و فعل حرام باشد. حضرتش ذيل اين حديث به آيهاى كه درباره عمّار نازل شده تمسّك فرمودهاند. از اطلاق اين روايت چنين استفاده مىشود كه حرمت يا وجوب امرِ مورد اكراه و اجبار، گرچه در نهايت اهمّيت و لزوم براى شخص مورد اكراه و يا براى محيط اسلامىاش باشد، برداشته شده و مىتواند در فرض اوّل انجام داده و در فرض دوم ترك نمايد. تقيّه براى افرادى كه قلباً ايمان دارند، در مواقع اضطرار و خطر جانى جايز است و تقيّه اكراهيه، مطابق روش عقلا، براى حفظ هدف و غرض مسلكى و ترجيح اهم بر مهم است. تقيّه خوفيه 1.حسن بن زيد بن على از حضرت امام صادق عليهالسلام ، از پدرش نقل مىنمايد: رسول اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم مكرّراً مىفرمود: «لا ايمان لمن لاتقيّة له؛ كسى كه تقيّه نكند، داراى ايمان نيست.» و مىفرمود: خداى تعالى فرموده: «الاّ أن تتّقوا منهم تُقاة»71. نبىاكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم ذيل كلامش لزوم تقيّه را مطرح نموده و جهت بيان آن، متمسّك به آيه 28 سوره آل عمران شدهاند، كه خداوند فرموده: فقط در مورد ترس از محذور و به خاطر دفع ضرر، تقيّه خوفيه نماييد و در ظاهر باكفّار دوستى و همبستگى كنيد. 2.حضرت صادق عليهالسلام مىفرمايد: «استعمال التّقية لصيانة الاخوان فان كان هو يحمى الخائف فهو من اشرف خصال الكرام؛ عمل به تقيّه، براى حفظ برادران ايمانى است. و اگر عمل مذكور بيمناكى را از هراس رهانده و حفظ نمايد، شريفترين علائم كرم و بزرگوارى است.»72 3.شيخ طوسى مسنداً از حضرت صادق عليهالسلام نقل كرده: «عليكم بالتقيّة فانّه ليس منّا من لم يجعلها شعاره و دثاره مع من يأمنه لتكون سجيّته مع من يحذره73؛ مواليان ما! هميشه ملازم با تقيّه باشيد. همانا كسى كه در حال ايمنى و نزد افراد بىآزار تقيّه را شعار و لباس خود ننمايد تا عادت او شده و در مورد خوف و نزد ستمكار فراموش نكند، از ما نيست.» در اين روايت، امام صادق عليهالسلام شيعيان خود را دستور به تمرين وظيفه تقيّه مىفرمايد تا در مورد خوف و پيش آمد ناگهانى، به طور طبيعى مهيّاى انجام وظيفه باشند. تقيّه كتمانيه 1.معلّى بن خنيس روايت كرده: حضرت صادق عليهالسلام فرمود: «يا معلّى! اكتم امرنا و لاتذعه فانّه من كتم امرنا و لم يذعه اعزّهاللّه به فىالدّنيا و جعله نوراً بين عينيه فىالآخرة يقوده الى الجنّة. يا معلّى! من اذاع امرنا و لم يكتمه اذّلهاللّه به فىالدّنيا و نزع النّور من بين عينيه فىالآخرة و...؛ اى معلّى! طريقه ما را مخفى دار (سرّاً ترويج نما) و به طور آشكار منتشر منما، چه هركس امر ما را مكتوم داشته و نزد عامّه مردم آشكار ننمايد، روش او را خدا در دنيا موجب عزّتش نموده و در آخرت به شكل نورى بين دو چشم او ظاهر مىنمايد تا او را به سوى بهشت رهسپار كند. اى معلّى! هركس ولايت و امر ما را آشكار نموده و از كتمان و مستورى خارج نمايد، خدا روش او را موجب خوارى او در دنيا و برطرف شدن روشنايى بين دو چشمش در آخرت مىنمايد و روش او به شكل تاريكى بين دو چشمش در آمده تا او را به سوى آتش رهسپار نمايد. اى معلّى! تقيّه از دين من و دين پدران من است. كسى كه روشش تقيّه نيست، بهرهاى از دين ندارد. اى معلّى! همان طور كه خدا دوست دارد آشكار (هنگامى كه اهل حق واجد اكثريت و قدرتمند هستند) عبادت شود، همچنين دوست دارد (هنگام ضعف و اقليت اهل حق) مخفى و به روش سرّى اطاعت گردد.»74 با تفكّر و دقّت در اين روايت (صدراً و ذيلاً) گفتار ما در باب اين نوع تقيّه نيز روشن شده و اين قسم تقيّه هم به كيّفيّت مذكور استفاده مىشود؛ زيرا در صدر روايت، رئيس مذهب جعفرى به گروه خود دستور داده، به طريقه و مسلك او و پدرانش كه در آن زمان در اقليت و ضعف بودند، به طور سرّى عمل نموده و از عامّه مردم (اهل سنّت) مخفى نگه دارند. در اثناى روايت، تقيّه را از دين خود و پدران بزرگوارش معرّفى كرده و در ذيل روايت، از اين عمل به «عبادت سرّى» تعبير فرموده است. اضافه بر اين، از تعبير ايشان از روش مذكور به «روشنايى دو چشم» استفاده مىشود: اين روش، طريق عمل به دين، راهنما و رساننده ما به واقعيّات مذهب است و تقيّه بايد متكفّل عمل به تمام احكام يا مُعْظَم (اكثريت) آن باشد كه اين مقصود، انحصار به تقيّه كتمانيه (اتّخاذ طريق سرّى مطمئن در عمل به تمام احكام و ترويج آن) دارد. لذا مىتوان گفت: تمام رواياتى كه در آن اطلاق دين بر تقيّه شده، دلالت بر تشريع اين نوع و اين نحوه تقيّه دارد.75 2.حضرت صادق عليهالسلام از پدران بزرگوارش، از حضرت اميرمؤمنان عليهمالسلام نقل فرموده: «التّقيّة دينى و دين اهلبيتى؛ تقيّه، دين من و دين اهل بيت من است.»76 تقيّه مداراتيه 1.مُدرك از حضرت امام جعفر صادق عليهالسلام روايت كرده كه فرمود: «رحم اللّه عبداً اجتر مودّة النّاس الى نفسه فحدّثهم بمايعرفون و ترك ما ينكرون؛ خدا بندهاى را رحمت كند كه دوستى مردم را (به واسطه حُسن معاشرت و صحّت روش) به خود جلب نمايد و سپس در حدود فهم و درك آنها نقل احاديث نموده و از نقل امورى كه مورد انكار آنهاست، خوددارى كند.»77 2.معاوية بن وهب روايت كرده: از حضرت امام صادق عليهالسلام سؤال كردم: وظيفه ما در معاشرت باگروه خود و با فرقههاى ديگر اسلامى كه در محيط ما هستند و ما با آنها سر و كار و آميزش داريم، چيست و چه نحوه معاشرتى سزاوار ماست؟ فرمود:«تؤدّون الامانة اليهم و تقيمون الشّهادة لهم و عليهم و تعودون مرضاهم و تشهدون جنائزهم78؛ امانات همه آنان را مسترد داشته، در موقع مخاصمه و ترافع نزد حاكم، بر نفع درستكار و ضرر گناهكار و نادرست، اقامه شهادت نموده، بيمارانشان را عيادت كرده و در مراسم تدفين مردگانشان شركت كنيد.» دليل بر تشريع «تقيّه مداراتيّه» در روايات مذكور از محضر اهل بيت عليهمالسلام ، به ويژه حضرت امام صادق عليهالسلام ، مطابق آيات عديده قرآنى: دستور به اتّحاد مسلمانان، كنار گذاردن اختلافات و موجبات تفرقه، اجتناب از دوستى حقيقى و همكارى مسلمانان با كفّار و اجانب مىباشد.79 نتيجه با ذكر نمونهاى چند از احاديث امام صادق عليهالسلام در باب انواع تقيّه و جايگاه آن در زمان آن حضرت، به خوبى آشكار مىگردد كه «تقيّه» به معنى خوددارى و حفظ نفس در مواقع خطر، از شيوههاى عقلائى است كه در هر زمان براى بشر مطرح بوده است و در دوران امامت امام صادق عليهالسلام شديدترين حال خود را داشته است و مهمترين دليل براى كاربرد آن اصولاً حفظ جان و تثبيت اعتقادات دينى و احكام الهى مىباشد. همچنين ذكر گرديد كه تشخيص مورد تقيّه، به اين كه ضرورت و ناچارى باشد، با خود شخص است.80 پی نوشت ها:1. معجم مفردات الفاظ قرآن، راغب اصفهانى، ص 568؛ لسان العرب، ابن منظور، ج 15، ص 377. 2. لسان العرب، ج 15، ص 378. 3. ر.ك: النحو الوافى، حسن عباسى، ج 3، ص 209 و 210. 4. اين مطلب با استفاده از درس تفسير آيةاللّه جوادى آملى نقل گرديده است. ذيل تفسير آيه 28 سوره آل عمران. 5. القواعد الفقهيّه، ناصرمكارم شيرازى، ج 1، ص 386. 6. شرح عقائد الصدوق، شيخ مفيد، ص 241. 7. مجمع البيان، فضل بن حسن طبرسى، ج 2، ص 729. 8. جايگاه و نقش تقيّه در استنباط، نعمت اللّه صفرى، ص 47 و 48. 9. مكاسب، رسالة التّقيّه، شيخ انصارى، ص 320. 10. القواعد الفقهيّه، سيّد بجنوردى، ج 5، ص 43. 11. روح المعانى، ابوالفضل آلوسى، ج 3، ص 121. 12. المنار، سيدمحمد رشيد رضا، ج 3، ص 280. 13. فتح البارى فىشرح صحيح البخارى، ابن حجر عسقلانى، ج 12، ص 136. 14. بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، ج 75، ص 419، ح 74، به نقل از امام صادق(ع). 15. وسائل الشيعه، حرّ عاملى، ج 11، ص 463، ح 16، به نقل از امام صادق(ع). 16. انعام / 76 ـ 79. 17. صافّات / 89. در بعضى از روايات، اين كلام از باب «توريّه» دانسته شده و توجيهات مختلفى از سوى علامه مجلسى(ره) در ذيل آن بيان شده است. (بحارالانوار، ج 75، ص 407، ح 4.) 18. انبياء / 62. 19. ر.ك: الكشّاف، ابوالقاسم زمخشرى، ج 3، ص 124؛ الميزان، سيد محمدحسين طباطبايى، ج 14، ص 300. 20. بحارالانوار، ج 75، ح 44 و 45؛ وسايل الشيعه، ج 11، ص 464، ح 17 و 18. 21. يوسف / 70. 22. الميزان، ج 11، ص 238. 23. طه / 43 و 44. 24. بحارالانوار، ج 75، ص 396، ح 18. 25. وسائل الشيعه، ج 11، ص 18، ح 8 و ر.ك: مجمع البيان، امين الاسلام طبرسى، ج 8، ص 512. 26. مؤمنون / 28. 27. بحارالانوار، ج 75، ص 429، ح 88. 28. همان، ج 14، ص 425، ح 5. 29. الكشّاف، ص 170. 30. ر.ك: جايگاه و نقش تقيّه در استنباط، ص 61 ـ 70 و مقاله تقيّه و جايگاه آن در احكام عبادى و حقوقى، سيد هاشم بطحائى، مجلّه مجتمع آموزش عالى قم، ش 12 (ويژه حقوق) سال چهارم، بهار 1381. 31. مجمع البيان، ج 6، ص 389. 32. نحل / 106. 33. ر.ك: جايگاه و نقش تقيّه در استنباط، ص 70 و 71. 34. التفسير الكبير، فخرالدّين رازى، ج 8، ص 12. 35. المنار، ج 3، ص 281. 36. تفسير القرآن العظيم، ابن كثير دمشقى، ج 2، ص 609. 37. الكشّاف، ص 637. 38. التبيان فى تفسير القرآن، طوسى، ج 2، ص 435. 39. الكشّاف، ص 637. 40. بقره / 195. 41. وسائل الشيعه، ج 11، ص 467. 42. ر.ك: مقاله تقيّه و جايگاه آن در احكام عبادى و حقوقى. 43. وسائل الشيعه، ج 11، ص 483. 44. ر.ك: مسألة التقريب بين اهل السنة والشيعه، القسم الاوّل، ص 330. 45. براى آشنايى از جنايات منصور دوانيقى، ر.ك: مروج الذّهب، مسعودى، ج 3، ص 301 ـ 317. 46. بحارالانوار، ج 75، ص 393 ـ 443. 47. الارشاد، شيخ مفيد، ج 2، ص 179. 48. ر.ك: غاليان، كاوشى در جريانها و برآيندها، نعمت اللّه صفرى. 49. وسائل الشيعه، ج 3، ص 279، ح 6. 50. همان، ص 280، ح 9. 51. بحارالانوار، ج 75، ص 434، ح 97. 52. وسائل الشيعه، ج 10، ص 357، ح 3. 53. همان، ص 413، ح 1. 54. بحارالانوار، ج 75، ص 411، ح 61. 55. همان، ص 399، ح 38. 56. بقره / 83. 57. بحارالانوار، ج 75، ص 401، ح 42. 58. همان. 59. همان، ص 419، ح 73. 60. وسائل الشيعه، ج 5، ص 430، ح 9. 61. همان، ج 3، ص 251، ح 4. 62. همان، ص 596، ح 3. 63. همان، ج 5، ص 385، ح 8. 64. بحارالانوار، ج 75، ص 394، ح 10. 65. وسائل الشيعه، ج 11، ص 479، ح 12. 66. همان، ص 486، ح 2. 67. ر.ك: تقيّه در اسلام، على تهرانى، چاپ فيروزيان، مشهد 1354 ش. 68. وسائل الشيعه، كتاب امر به معروف، باب 25. 69. بقره / 286. 70. نحل / 106. 71. وسائل الشيعه، كتاب امر به معروف، باب 24. 72. همان، باب 28. 73. همان، باب 24. 74. همان، باب 31. 75. تقيّه در اسلام، ص 59 ـ 65. 76. مستدرك الوسائل، ميرزا حاجى نورى، كتاب امر به معروف، باب 23. 77. وسائل الشيعه، كتاب امر به معروف، باب 26. 78. همان، كتاب حجّ، باب 1 از ابواب احكام العشرة. 79. ر.ك: تقيّه در اسلام، ص 84 ـ 93؛ رسالهاى در تقيّه، عبدالرضا ابراهيمى. 80. ر.ك: ميزان الحكمه، محمدى رىشهرى، ج 14، (ترجمه فارسى)، باب تقيّه؛ مكاسب، شيخ مرتضى انصارى؛ مناقب آل ابىطالب، ابن شهر آشوب، ج 4؛ اصول كافى، كلينى، ج 2؛ مبانى تكملة المنهاج، موسوى خويى، ج 2؛ جواهرالكلام، محمدحسن نجفى، ج 32 و مبانى و جايگاه تقيّه در استدلالهاى فقهى، محمدحسين واثقىراد. منبع: پایگاه حوزه/خ
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
امام صادق(عليه السلام) و مسأله تقيّه نويسنده:مهدى سلطانى ربّانى مقدّمه يكى از روشهاى عقلايى رايج در ميان ملل و نحل، «تقيّه» است. اين شيوه كه به معنى خوددارى از افتادن به ...
امام صادق(عليه السلام) و مسأله تقيّه يكى از روشهاى عقلايى رايج در ميان ملل و نحل، «تقيّه» است. اين شيوه كه به معنى خوددارى از افتادن به دام خطر و مهلكه مىباشد، در اسلام ...
مسأله ي امامت و امام زمان عليه السلام و پيدايش انشعابات فرقه اي-مسأله ي امامت و امام زمان ... امام عسکري عليه السلام شش سال دوره ي امامتش را در تقيه و خفاي شديد گذرانيده ... به جز امام موسي کاظم عليه السلام، مادر آن حضرت و يکي ديگر از پسران امام صادق عليه ...
در روايتى از امام صادق ـ عليه السلام ـ خطاب به عبيد بن زياد آمده است: ..... نمونه ديگر از مواردى كه در آن امام ـ عليه السلام ـ جانب تقيه را در مسأله رنگ لباس رعايت فرموده، ...
مسلمان حاجب كافر از ارث بردن مىباشد همچنان كه از قول امام صادقعليهالسلام آورديم كه فرمودند: ... كنيم بايد گفت در حال تقيه بوده كه امام صادقعليهالسلام چنين مطلبى را بيان فرمودند. مساله توارث كفار از يكديگر در بين فقهاى عامه اختلافى است، در اين بين ...
امامت آن گرامي از سوي امام سجاد عليه السلام بارها تصريح شد. ... دستگاه خلافت و جريانهاي سياسي به صراحت و به طور گسترده سخن گفته نشده همين مسأله است. ... تکيه مي کرد و تقيه را آيين خويش و پدران خويش دانسته(8) و به فرزندش امام صادق عليه السلام ...
پيامبر اكرم (ص) از نگاه امام صادق عليه السلام-پيامبر اكرم (ص) از نگاه امام صادق عليه السلامپيامبر اكرم (ص): وقتي مي خواهي عيوب ديگران را ياد كني ، عيوب خويش را به ...
تبليغ و تبيين مسأله امامت اين بخش از فعاليت هاي امام ( عليه السلام ) در دو مرحله .... و اگر گزارش هايي وجود دارد كه نشان عدم اذن امام صادق عليه السلام است بايد بر تقيه ...
اقدامات امام صادق عليه السلام امام صادق عليه السلام در ماه ربيع الاول سال 83 هجري در زمان خلافت ... و جهاد و امر به معروف و نهي از منکرها، و از سکوت و تقيه ها بايد به اثر و نتيجه ي آنها در ان موقع توجه کرد. ... من چهل مسأله اين چنين تهيه کردم و رفتم به مجلسش .
قبل از بررسي مسأله ، بايد توجه داشت که تحليل اين استثنا، در شرايطي که رسم ... حدود سي نفر خدمت امام صادق عليه السلام بوديم که پدرم وارد شد، امام او را نزد خود جاي داد و با وي ... اگر امام عليه السلام در مقام تقيه بود، چه ضرورتي اقتضا مي کرد که فراتر از ...
-