محبوبترینها
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826010235
عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)-(2)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)-(2) تهیه کننده: سید امیرحسین کامرانی رادمنبع: راسخون مدح پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)ای جلوه رخت زده آتش به جان گل نامت محمد است و نشانت، نشان گل ميلاد باشكوه تو ای باغبان نور همزاد نغمهخوانی بلبل زمان گل قرآن تويی چو خيره نظر میكنم به نور گل میكند دوباره نگاهم ميان گل اين جای حيرت است كه در گلشن كساء هم شاخه گلی تو و هم باغبان گل ای باغبان آل خدا در زمين بكار با مهديت دوباره تو يك آسمان گلخلیل شفیعی*******از راه که میرسدمهدی میچانی فراهانیاینک منم؛ ایستاده بر کرانه جاویدِ تصویر و تخیّل.فرو میروم در عمیقِ هزارههای دور دست.زمین را میشکافم و خاطراتِ کهن را بیرون میکشم.پس آن زمان که ابابیل، خدای کعبه را به وضوح فریاد زدند، همزمان، خدای ابابیل، آخرین سخن را و حجّت را تمام کرد؛ مردی که آخرین کلام را به لب دارد و آخرین اعجاز را، مردی که از راه میرسد.امشب وعدهگاهِ دیرین است. آتشِ آتشکده بزرگ را جز به خنکای نسیمی از آسمان رسیده، مگر میتوان فرو نشاند؟طاقِ بلند ظلم، کسری جز به قدرتی عظیمتر، مگر شکسته خواهد شد؟تورات را میگشایم؛ نام تو، چشمانم را نوازش میدهد و انجیل مقدس، در جای جایش تو را زمزمه میکند. اینک، وعده دیرسال عیسای بزرگ است که چنین بشکوه، سر برآورده است. چه ائتلاف رفیعی!ایمانِ پدرِ ایمان، ابراهیم، عظمت توفان نوح، ید بیضا و عصای موسی، احیای مردگانِ استخوان شده، سلطنت سلیمان، عدل داوود، صبر ایوب، کلامِ تورات، حقیقت انجیل؛ آنکه را که از او سخن میگویم، ائتلافِ بزرگِ همه آسمانیان تاریخ است. پس اینک خود، به تمامی، گفتنیها را گفته است. اینک پیکِ آخرین را باید دریافت.از راه که میرسد، همچنان که سنگینترین برگِ تاریخ، ورق میخورد، جبلِ «نور» لرزهای شیرین را بر پیکر خود حس میکند و «حرا» خود را برای چهل سال انتظار، آماده میسازد.از راه که میرسد، عرقِ شرمی بر جبین مکه مینشیند از جفاکاریِ شب پرستانی که ستاره فرو چکیده را تاب نخواهند آورد.شهرها، اهالی خود را خوب میشناسد؛ آنها، ظلمتِ مطلقِ بتخانهها را بیشتر میپسندند؛ این طریقی است که قرنها آموختهاند.هان ای ستاره! فرود آ.فرود آی، که چشمانِ به راه مانده، دیری است بر خاکِ وعدهگاههای مقدّس زمین خشکیدهاند. دردا! غافلند که هیچ ستارهای هرگز از زمین نمیروید، که تو از آسمان زاده خواهی شد.فرود آی! که هر آینه، نام تو، شوق دیر سال زمین را سرشار میکند.پس زمین را بگویید که:هان! تو اینک میزبانِ بزرگ کهکشانی.دریاب این ستاره کهن را که اینک زاده میشود.*******رسول مهربانيدُردي كِش بلاي تو ام يا محمداديوانة ولاي تو ام يا محمداگويند هركه را تو بخواهي بلا دهيمستانة بلاي تو ام يا محمدابيمارم و نگاه تو اعجاز مي كندمبهوت چشمهاي تو ام يا محمدامن از ازل در عافيتم زان كه تا ابددر ساية لواي تو ام يا محمدامولاست بندة تو و من بندة عليمن ، بندة خداي تو ام يا محمدااي اسم اعظم اسم تو يا احمدا مددوي قلبها طلسمِ تو يا احمدا مدداي مكه از فروغ تو پاينده احمدامِهر و قمر ز روي تو رَخشنده احمدااي كِسوت خِتام رسالت به راستي …بر قامت رساي تو زيبنده احمداكو دايه اي كه كامِ تو را مايه اي دهدبر دايه ات ، تو داية بخشنده احمداساطِع شود چو نور ز پيشاني ات ،، شود…خورشيد از جمال تو شرمنده احمدارضوان و حوريان و همه خازِنانِ آنحيرانِ آن تبسُّمِ تابنده احمداگويا نمك زخندة تو آفريده شددريا به وجد رفت و نمكزار ديده شدوقتي سخن ز كشف و كرامات مي شودكَسري تو را گواهِ مقامات مي شوداينجا سخن ز خشت و سرشت و بهشت نيستجنت يكي تو را ، ز كرامات مي شوداي نسلِ تو ستارة دنباله دارِ عشقروشن رَهت ز نورِ علامات مي شودحُبِّ تو را چگونه شود شعله كارگرآتشكده ز ديدنِ تو مات مي شوداي هاديِ سُبُل نرود هر كه راهِ تو …بي شك دچار رنجش و طامات مي شوداي سنگِ سخت زير قدومِ تو نرمِ نرمدلهاي ماخَلَق به وجودِ تو گرمِ گرماي ماية ازل و ابد ، آية شَرَفانسانِ كامل ، اي به بشر ماية شرفخورشيد جاوداني و بي سايه اي ، وليافكنده اي به كون و مكان ساية شرفايمانِ تو ، پيمبريِ تو ، كتابِ تواسلامِ تو نباشد بر پاية شَرَفاينك پس از گذشتنِ دهها هزار سالايران شده از دعاي تو همساية شرفتو ماندي و ، عدوي فرومايه ات ، نمانْداي تا اَبَد ولاي تو سرماية شرفعالم ز تو تصرّفِ هستي گرفته استدلها ز تو تشرّفِ مستي گرفته استدر شعرِ عشق و عقل ، اميرِ غزل توييدر خُلق و خوي و عاطفه ، حُسنِ اَزَل توييديباچة امانت و ديوان عاشقيتأويلِ حمد و آية بيت الغزل توييدر وحدتِ كلام ، اگر لم يَلِد خداستدر محور معانيِ آن ، لم يَزل توييغارِ حَراسْت ميكدة حق شناسي اتدر خانة ولاي علي ، مُعتزَل توييچونكه دلت سِرشتْ خدا ، بر گِلت نوشتزيبا تويي ، جميل تويي و گُزَل توييكامل ترين محبتِ ما نذرِ مقدمتجان و جهان و باغِ جنان بذرِ مقدمتحقِّ تو را به شيوة عاشق ادا كنيمدِين تو را به رسمِ شقايق ادا كنيماُمُّ القُري به يُمنِ تو مَهدِ تشيُّع استحقِّ تو را به حضرت صادق ادا كنيماي عقلِ كُل ، سلوك ، چو زاهِق نمي كنيمسِيرِ تو با مُلازمِ لاحِق ادا كنيمدر معركه چو امر تو دائر شود به حَربتكليف را به كُشتن فاسِق ادا كنيمبا دشمنان برائتِ دل را وفور كنتا دِين خود به نعمتِ رازق ادا كنيمدر بندگي اگر صَنَما ، لايقت شويمدر شيعگي شهيدِ رهِ صادقت شويممحمود ژوليده*******در حریری از نورحمیده رضاییتو را چه زیبا سرود خداوندِ کائنات با واژههایی از جنس نور.پروانه شاخساران آسمان! هر آنچه آینه، روبرویت آغوش گشودهاند تا تو را در خویش تکرار کنند.هر آنچه آسمان، ببه خاک افتادهاند تا گامهایت را به سجده ببوسند.بزرگمرد تاریخ! بهار از سر انگشتان تو به شکوفه مینشیند.خورشید، از گوشه پیشانی بلندت طلوع میکند. تو را با کدام کلماتِ محدود؟ که نمیگنجی نه در کلام، نه در کلمه.خورشیدی سرشار در دستهایت، ملائک به دست بوسیات مباهات میکنند.سرشار از چشمه مهتاب! هر چه پروانه بر گردت بال میزنند، هر چه آسمان، روبرویت دریچه میشود برای پرواز.میآیی؛ ایوانِ کفر ویران میشود از ایمانِ چشمهایت.شب، مچاله میشود زیرِ قبایِ گسترده آسمان، در روزی پایانناپذیر؛ آن چنان روشن که هزاران خورشید، گویی در آن به طلوع نشستهاند. میآیی، وعده آمدنت را دهان به دهان از تورات تا انجیل کِل میکشند.میآیی و حرا، روی دو زانو مینشیند و انتظار میکشد.میآیی و مکّه میپیچد در حریری از نور و رنگ.میآیی و از کشتگاهِ آسمان، خورشید برایت میآورند، ملائک.کعبه در پوست نمیگنجد. تو را خدای بزرگ خلق کرده است؛ از آبشارها و نور که موج میزنی و میتابی.تو را با کلماتی سبز باید سرود.ای آخرین رسول خدا در زمین!آمدی تا دهانِ به حیرت گشوده آینهها، نامت را تکثیر کنند در همه زاویههای تاریخ.دف میزنند و کل میکشند آمدنت را، هر آن چه که پیش از تو سر در گریبانِ انتظار فرو برده بودند.شهابهای سرگردان میچرخند حول نامت.به یمن آمدنت، هر چه بهار در سراشیب سکون و سکوت بار دیگر به جوانه نشسته است.*******سيد بارگاه كونينسلطان خرد به چيره دستي اي شاه سوار ملك هستيحلواي پسين و ملح اول اي ختم پيمبران ِ مرسلفرمانده ي كشتي ولايت اي حاكم ِ كشور كفايتو اي منظر عرش ، پايگاهت اي بر سر سدره گشته راهتروشن به تو چشم آفرينش اي خاك ِ تو توتياي بينشداننده ي راز صبحگاهي دارنده ي حجت الهينسـّابه ي شهر قاب قوسين اي سيد بارگاه كونينمحراب زمين و آسمان هم اي صدر نشين عقل و جان همبر هفت فلك جنيبه رانده اي شش جهت از تو خيره ماندهبوالقاسم و آنگهي محمد اي كنيت و نام تو مؤيدمقصود جهان، جهان مقصود صاحب طرف ولايت جودبا تو نكند چو خاك پستي آن كيست كه بر بساط هستيوز بهر تو آفريده شد كون اكسير تو داد خاك را لونمقصود تويي ، همه طفيلند سر خيل تويي و جمله خيلندشاهنشه كشور حياتي سلطان ِ سرير كايناتيگيسوي تو چتر و غمزه ، طغرا لشكر گه تو سپهر خضرادر نوبتي تو پنج نوبه است وين پنج نماز كاصل توبه استبستي در ِ صد هزار بيداد در خانه ي دين به پنج بنيادنظامي گنجوي*******حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)تو را دانش و دين رهاند درست در رستگاري ببايدت جست دلت گر نخواهي كه باشد نژند نخواهي كه دايم بوي مستمند تو خواهي كه يابي ز هر بد رها سر اندر نياري به دام بلا بوي در دو گيتي ز بد رستگار نكوكار گردي بر كردگار به گفتار پيغمبرت راه جوي دل از تيرگيها بدين آب شويابوالقاسم فردوسي*******مصدر فيضاى بر همـــه انبيــا, مقدم وى راهنــمــاى ولــــد آدم منــشور شــريف امـر و نهيت يك نكته نه بيش بوده, نه كم دستـور تــو هرچه هست, متقن آيـات تو هـرچــه هست, محكم در خـاطر توست آنـچه در دهر انجــام دهــد قضــاى مـبرم دين تو كه در خور خلـود است دستـور تحــرك و صعــود استسيدابـوالحسـن رضوى*******مدح پيامبر خاتـم(صلی الله علیه و آله و سلم)بر سر كوى تـــو هـــر كـــه راه ندارد واى بـــه حـــالش كــه داد خواه ندارد نام تو نـــازم كـــه در صحيـــفه هستى فاصله جـــز(ميـــم), بـــا الـه ندارد خواند احـــد,(احـمد)ت,از آنكه به عالم غير تو كس ايـن مقـــام و جـــاه ندارد بـس كه بلند است قاف قـدر تـــو,اى جان چرخ, بـــر آن پايـــگاه, راه نـــدارد ختـــم بـــه نــام تو شد رسالت و دنيا بعد تو جـــز عتــرتت پنـــاه نـــدارد بعـــد تـــو غيــر از دوازده وصــى تو عالـــم اســـلام, پـــادشــاه نـــدارد درس عفـاف از بشــــر ز فـاطمه(س) گيرد روز جـــزا نـــامـــه سيــاه نـــدارد روشنى طلعت حسين و حسن(عليهماالسلام) را نيـــر تابـــان و نـــور مـــاه ندارد لـــرزد و ريـــزد بنـــاى گنــبد گيتى دســـت ولايـــت گـــرش نگـــاه نــدارد كيست كه چـــون از پـــس مباهـــله آيد جـــز علـــى و آل او سپـــاه نــدارد؟ جز در احسان مهـدى(ع) تـــو بـــه عالم امـــت پـــاكت پـــناهـــگاه نـــدارد جز به تـو گـويـد خدا درود بـــه وصفت? گر شكـند ســـر, قـــلم, گنـــاه ندارد شيـــوه ((مـردانـى)) است مـدحتت امروز پيـــش تـــو فـردا, جز اين گواه نداردمحمـد علـى مردانـى*******در مدح حضرت ختمي مرتبتبهر مدح پيغمبر طبع من چو گويا شد دل ز عشق آن دلبر مست عشق و شيدا شدساقي از مي باقي ساغرم نما لبريز چون به لطف يزداني درد من مداوا شدمطرب آشنا بر لب خويش نما لب ني را كز نواي جانسوزش شد بهار و گل وا شدسبز و خرم و دلكش شد زمين چو فروردين پر ز لاله و سنل دشت و كوه و صحرا شداز افق هويدا شد چوه جمال شمس الدين در شگفت موسي شد در تعجب عيسي شدروز بعثت است امروز روز عشرت است امروز روي احمدي بنگر قبله گاه دل ها شدغرق عشرت و شادي عرش و فرش و بحر و بر دل ز محنت و رنج و درد و غم مبرا شددر حرا به امر حق اقرأ شد بر او نازل بر پيمبري مبعوث ز امر حق تعالي شد آمدش ندا از حق تا شود بحق ملحق زان نداي حق الحق فارغ از من و ما شدرمز قل هوالله را در حرا بدست آورد لم يلد و لم يولد از كلامش افشا شدسرنگون شد از تخت سلطنت شهنشاهان چون ز امر حق شاهي مير و صاحب آوا شدريشه كن نمود از بن دين بت پرستي را آنكه نام نيكويش نقش عرش اعلا شداز قدوم وي عالم عالم دگر گرديد هست عالم از هستش هر چه هست پيدا شدختم انبياء گرديد در وجود او پايان بس گره كه از مشكل از وجود او وا شدخوش بگو تو ژوليده وصف احمد مرسل كز مصفاي او بزمت تا ابد مصفا شدژوليده نيشابوري*******وصف پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)اي كه هستي به فرق عالم تاج عالمي بر عنايتت محتاجاي كه ناخوانده درس ، سيل علوم گشته از سينه تو استخراجاي كه شد از تو توبه اش مقبول چونكه آدم شد از بهشت اخراجاي كه از ماه و زهره و خورشيد پرتو حسن تو بگيرد باجاي كه دلهاي عاشقان يكسر تير عشق تو را بود آماجاي كه باشد به تحت فرمانت باد و طوفان و غرش امواجاي كه چون تو نديده ديده دهر يكه تازي بعرصة معراجاي كه از يُمن مقدمت گرديد كعبه جاي تمركز حجاجدارم اميد با شفاعت خويش درد ما را كني ز لطف علاجوِرد من گشته در همه اوقاتبر محمد و آل او صلواتژوليده نيشابوري*******پابهپای میلاد سبز اولین فرستادهمحمدکاظم بدرالدینصدای قدسی اشراق، با عطر صلوات درآمیخته است.تولد گلهای محمدی، رویشی از مهتاب را سر باغچه لحظهها ریخته است.زمین، حق دارد در خود نگنجد از این بشارت حجیم.مژده امروز، چونان چشمهای از امید، در همهجا جاری است.کاخهای هراس، به خاکستر شومی خویش نشستهاند. لرزه بر طاقت طاق کسرا افتاده است. آتشکده فارس، مردهای بیش نیست؛ مقابل خورشید لایزال حجاز.نسیم بهاری، لابهلای درختان اندیشه وزیدن گرفته است.قلم، با طرز دیگری از عشق روبهرو شده است. سلام است و جلوههای سپید در زمین، ترنم، رونق گرفته است. صدای شادی و صلوات، به موازات خرد شدن بتهای جاهلی، شنیده میشود. نیکخویی و پارسایی، به زوایای مختلف زندگی کشیده میشود. تکرارهای هوسآلود مشرکان، درهم شکسته میشود. عمری بود که رنجهای بشر از بیهودگی زندگی، از شماره گذشته بود. سالها زور و جهل، بندگان را در کام خویش فرو میکشید. امروز اما، روز رهایی از یوغ تاریکی شبهای یلدا است. برخیزیم؛ ما نیز با نقل و صلوات، به استقبال امروز برویم!*******سرود وحدت بخوانیدمیثم امانیبوی بهار میرسد / نسیم از درختان آویزان شده است / خورشید در شبه جزیره میرقصد / بیابانها، به استقبال صبح فرش شدهاند / پرتوهای هدایت، درخشیدن گرفتهاند / شب، مرده است و فانوس رستگاری، بر فراز کوهها حکم میراند.«ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد»زمین، به ارث صالحان رسیده است و ندای برادری، از دل میدانهای جنگ قبایل برمیخیزد. دلها، در آستانه کلام وحی، به زانو درآمدهاند و رنگها، از سیاه تا سفید، در یک صف نشستهاند تا سرود وحدت بخوانند.«اسوه حسنه» آمده استعشق، فرمانرواست و توحید، انگشتها را به هم گره زده است. عشق، فرمانرواست و اسوه خداباوری آمده است تا پلهای شکسته قلبها را پیوند بزند.امین مردم، امانتدار رسالت الهی خواهد شد، تا ندای فروخفته حقیقت را به گوش مجازپرستان زمین برساند و بگوید که خدا یکی است، هدف یکی است و معنای زندگی، دویدن به سمت جاذبههای نورست.اسوه انسانباوری آمده است تا قفلهای خشکیده بر افکار و اندیشهها را بگشاید و به روحهای زندانی شده در قفس خاک، صراط رهایی بیاموزد و بگوید «یا أیُّها الانسان، انک کادحٌ الی رَبک کدحا فملاقیه».*******آمده است؛ تا...مهر خاتمیت بر انگشترش نقش خواهد بست، تا تحریفات گذشته را بپیراید و «دین حنیف» و «دین قیم» را مژده بدهد به ساکنان سراچه انس که در جستوجوی نشانهاند.خاتم النبیین آمده است تا حجت الهی را بر خاکنشینان تمام کند و کتاب وحی را ببندد.صاحب خلق عظیم آمده است تا ظرف وجود آدمیان را از مکارم اخلاق لبریز سازد، فضیلتهای فراموش شده را به کوچهها و خیابانها بازگرداند، اشتیاقهای خاموش شده را دوباره برافروزد، برای شبهای هجران نور بیاورد، برای سفرههای فقیر نان بیاورد. آمده است تا بر لبهای یتیم، لبخند بکارد و بر دلهای مریض، امید.آمده است تا شمع باشد، تا آیین دلبری کردن را به انسانها بیاموزد. جهان، برخاسته است؛ برخیزید که محمد مصطفی صلیاللهعلیهوآله آمده است!*******مکه، امروز بر صدر خبرهاستعلی خالقیامشب، جبرئیل امین، دستی در نور و دستی در آینه دارد. شبی است که آفتاب حجاز، سر از مشرق روشنایی برمیآورد و این شب بیسحر را فرمان هجرت میدهد.امشب چه شبی است، شب بیتکرار عبداللّه و اینک، از او فرزندی خواهد آمد که جهان را بر پله اول خراجش نهادند تا او بپذیرد و آسمان را طفیلی آستانش گذاشتند تا قدرش، عالمی را حیران نماید. مردی میآید تا بهار، بر قدمهایش بوسه زند و پرندههای یخبسته پاییز، بار دیگر سرود میلادش را تکثیر کنند و حجاز، از نوازش دستانش، این شهرت پنهان را از او هدیه گیرد.او میآید تا غبار را از پیراهن انسانیت بتکاند و تبسم خود را بر آینهها حک کند.میآید تا پرده از راز پنهان خلقت براندازد و لبانش، کلام خدا را به پهنه گیتی آواز دهد.میآید تا نخلستانها، آمدنش را سرک بکشند و دختران به ناحق دفن شده، از او عزت و شکوه گیرند.آری! امشب محمد صلیاللهعلیهوآله میآید تا آوازهای شادی و شور، از حنجره خشک و ماسیده مکه پخش شود و جهان، طلوع تازهای را بنگرد؛ طلوعی را که هیچ آفتابی توان خلقش را ندارد.مکه امروز بر صدر خبرهاست.مکه، شهری است که فرشتگان الهی، به هم نشانش میدهند.زود، از مهر پدر بیبهره ماند تا رحمة للعالمین شدمحمد صلیاللهعلیهوآله میآید؛ اما چه زود از نعمت مهر پدر و مادر محروم میشود! حال که خداوند اراده کرده تا معجزهای بیبدیل را به خلق عرضه کند، چه جای شگفتی است، اگر دست تمام عوامل دنیوی را کوتاه کند؟! بگذار حبیب ما از مهر والدین، بیبهره باشد تا ما، خود محبت را بر او عرضه کنیم و او را از رحمت لبریز نماییم تا رحمةللعالمین شود.محمد صلیاللهعلیهوآله در خانهای به دنیا آمد که از پاکی و طهارتش، حجاز بارها قصه رانده است؛ خانهای که جز نام خدا، بر بزرگی کسی شهادت نداده است. آری، محمد صلیاللهعلیهوآله آمد؛ در میان نسلی غارتزده اشتباه خویش؛ مردمی که در آتش جهالتشان شعلهور بودند و دیوانگانی که از روی جهل، حرمت خویش را میشکنند؛ نسلی که به زشتی و غارت و وحشیگری، شهره عصر بودند و خدا برای این قربانیان مانده در حضیض جهل و تاریکی، چراغ هدایتی مهربان فرستاده است.زمین، عشق را باور کردمحمد صلیاللهعلیهوآله آمد، تا زمین، طلوع عشق را باور کند و تیرگیها، روشنای چشمانش را در خاطره ناسروده تقدیر خویش قاب بگیرند. او آمد تا در این شب قیرگون جهل، رنگهای خام، معنا بیابند و عشق را بر این صفحه تاریک بنگارند.او آمد تا مکه، ـ جز بتهایش ـ احترام یابد و حجاز، عرصه جمعیتی متراکم شود که قصدی جز وحشیگری و غارت دارند.او آمد تا نام خدا در زمین زنده بماند و حرمت ابدی و ازلیاش، چون چراغی روشن فراموش نشود.بر تو درودای که میلادت، نقطه عطف خلقت است! بر تو درود که عشق، خود را با نام تو تجلی داد و خلقت، بیوجود تو معنایی نداشت؛ای بهترین خلق که پیامبران سلامت میکنند و تو را سید خویش میخوانند؛ ای آنکه خدا از نور خویش، تو را آفرید و بر تو سلام داد و جهانی را در رکاب تو گذاشت تا معلوم شود که تاریخ انسان، چون تو نداشته و چون تو نمیآورد؛ و ای چراغ رها شده در پرواز! تو، عاشقانه سرود زندگی در گوش خلق زمزمه کردی؛ بر تو درود!بگذار آتشکدهها خاموش شوند!جهان، تا خبر میلاد تو را شنید، چنان بر خود لرزید که عنان خویش از دست داد.ورود تو آغاز تاریخ دیگری از حیات است و نباید چنین میلادی، بیصدا و بیهیاهو باشد. بگذار وقتی هلهله شادی فرشتگان در فضای متروک جهان میپیچد، ایوانهای ظلم و جور، بر خویش تکانی بخورد و کاخهای محکم ستم بشکند و خوار شود! بگذار وقتی شعله حضور تو بر چراغ هدایت، روشنی میبخشد، آتشکده هزار ساله به مرگ فرو رود تا خلق بدانند، چراغ همیشه روشن، تویی و نور را از هیچ سیاهی گدایی نکنند!بگذار اهالی کوچههای نخوت و غرور، بر ناتوانی و حیرت خویش معترف شوند که اینک، ندای پایان بزرگبینیشان بلند شد. پس با گوش جان بشنو صدای خداوندی را که از دهان جبرئیل جاری میشود.*******ناگهان بهارزینب مسروردیرگاهی دور و دراز، زمین در انتظار بود و آسمان، بیقرار، کعبه، آکنده از ازدحام ناخدایان کر و کور بود؛ خانهها تهی از آوای شوق و شور، و دختران بیگناه، آرمیده در زیر خروارها خاک خاموش و سرد هزارها گور!دشتها خسته بودند، جنگلها بیخورشید، کوهها ابری، آسمان خاکستری و فصلها سر در گریبان. چشمهها تشنه بودند، آفتاب غمگین، پنجرهها خاموش، جادهها سوگوار و آدمیان، سرگشته و حیران. کوچهها غریب بودند، لحظهها سنگین، نگاهها منتظر، زمین بیپناه و دلها و جانها بیسر و سامان.و ناگهان، بهار از راه رسید؛ همچون خورشید، و آتشکده «فارس» خاموش شد. بتها سرنگون شدند و کنگرههای قصر «کسرا» واژگون... مردی آمد از تبار هابیل، در ربیع عام الفیل. و درخشید؛ چندان که نورش به تمامت آفاق رسید و عالم از آن روشن گردید... آمد و پاکیزه بود، و بیدرنگ به ندای توحید، زبان گشود.آمد و «محمد» و «امین» شدآمد و «محمد» نامیده شد؛ نامی که پیش از او نبود! تمام پیامبران و فرشتگان او را میستودند و میستایند؛ که «کریم» و کرامتش زبانزد خاص و عام بود؛ چنان که پروردگار بدین وصفش ستود.در مکه، چون وی را میآزردند، به کوهها پناه میبرد و دل و جان به خدا میسپرد. خدیجه علیهاالسلام و علی علیهالسلام همه اینها را میدیدند؛ اما چون او را مییافتند، میشنیدند:«اَللّهُمَّ اهْدِ قَومی فاِنَّهم لا یَعلَمُون؛ خدایا! اینان را هدایتگردان، که نادانند».مهرت را در دلهاشان افکن، که نامهربانند... .آمد و «رحمت» نامیده شد؛ برای همه آفریدگان ـ از خوبان و بدان ـ ؛ چندان که به خیل کافران، روی میآورد و در هدایتشان پافشاری میکرد. رنجها و دردها میکشید؛ ولی هرگز از مهربانی دریغ نمیورزید.آمد و «متوکل» نامیده شد؛ که هماره به خدا اعتماد داشت؛ نه به دنیا... روزی از دشمنانش کسی در گیر و دار نبردی او را ـ تنها ـ در حالی که خواب بود، دید؛ شمشیر بر وی برکشید و پرسید:ـ چه کسی تو را از دست من نجات میدهد؟فرمود: خدا!سپس آن کافر، ترسان از این همه صلابت، دستهایش لرزید و بر زمین فرو لغزید. آنگاه رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله شمشیر در دست، بازپرسید: کدامین کس، ناجیات میشود؟و صدایی لرزان شنید: بزرگواری شما!آمد و «امین» نامیده شد؛ چنانکه «عبداللّه» بود؛ «مصطفی» و... برترین پیامبر و آفریده است؛ که آیینش مطابق فطرت آدمیان، و معجزهاش بیان کننده هر چیز در هر زمان و مکان... و این است سرّ خاتمیت.*******طلوع محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)زمين و آسمان مكه آن شب نور باران بودو موج عطر گل در پرنيان باد مي پيچيداميد زندگي در جان موجودات مي جوشيدهوا آغشته با عطر شفابخش بهاران بودشبي مرموز و رؤيائيبه شهر مكه مهد پاك جانان دختر مهتاب مي خنديدشبانگه ساحت" ام القري" در خواب مي خنديدز باغ آسمان نيلگون صاف و مهتابيدمادم بس ستاره مي شكفت و آسمان پولك نشان مي دادصداي حمد و تهليل شباويزان خوش آهنگبه سوي كهكشان مي شددل سياره ها در آسمان حال تپيدن داشتو دست باغبان آفرينش در چنان حالتسر " گل آفريدن" داشتشگفتي خانه " ام القري" در انتظار رويدادي بودشب جهل و ستمكاريبه اميد طلوع بامدادي بودسراسر دستگاه آفرينش اضطرابي داشتو نبض كائنات از انتظاري دمبدم مي زدهمه سياره ها در گوش هم آهسته مي گفتندكه : امشب نيمه شب خورشيد مي تابدز شرق آفرينش اختر اميد مي تابددر آن حال" آمنه" در عالم سرگشتگي مي ديدبه بام خانه اش بس آبشار نور مي باردو هر دم يك ستاره در سرايش مي چكد رنگين و نورانيو زين قدرت نمائي ها نصيب اوشگفتي بود و حيرانيدر آن مرغكي را ديد با پرهاي ياقوتيو منقاري زمّرد فامكو سويش پر كشيد از بامو در صحن سرا پر زدو پرهاي پرندين را به پهلوي زن درد آشنا سائيدبناگه درد او آرام شد، آرامبه كوته لحظه اي گرداند سر را " آمنه" با هاله اميدتنش نيرو گرفت و در دلش نور خدا تابيدچو ديد آن حاصل كون و مكان و لطف سرمد رادو چشمش برق زد تا ديد رخشا ن چهره احمد راشنيد از هر كران عطر دلاويز محمد راسپس بشنيد اين گفتار وحي آميزالا، اي " آمنه" اي مادر پيغمبر خاتم!سرايت خانه توحيد ما باد و مشيد بادسعادت همه جان تو و جان " محمد " بادبدو بخشيده ايم " آمنه" اي مادر تقوا!صداي دلكش " داوود" و حبّ " دانيال" و عصمت " يحيي"به فرزند تو بخشيديم:كردار" خليل" و قول" اسماعيل" و حسن چهره " يوسف"شكيب " موسي عمران" و زهد و عفت" عيسي"بدو داديم: خلق" آدم" و نيروي " نوح" و طاعت " يونس"وقار و صولت " الياس" و صبر بي حد" ايوب"بود فرزند تو يكتابود دلبند تو محبوبسراسر پاكسرا پا خوبدو گوش" آمنه" بر وحي ذات پاك سرمد بوددو چشم " آمنه" در چشم رخشاني " محمد" بودكه ناگه ديد روي دختراني آسماني رابه دست اين يكي ابريق سيمين در كف آن ديگري طشت زمّرد بوددگر حوري پرندي چون گل مهتاب در كف داشت" محمد" را چو مرواريد غلتان شستشو دادندبه نام پاك يزدان بوسه ها بر روي او دادندسپس از آستين كردند بيرون" دست قدرت را"زدند از سوي درگاه خداونديميان شانه هاي حضرتش مُهر نبوت راسپس در پرنياني نقره گون آرام پيچيدندهمان شب قصه پردازان ايراني خبر دادندكه آمد تكسواري در مدائن سوي نوشروانو گفت: اي پادشه " آتشكده آذر گشسب" ماكه صد سال روشن بودهم امشب ناگهاني خاموش شد، خاموشبه يثرب يك يهودي برفراز قله ها فرياد را سر داد:كه امشب اختري تابنده پيدا شدو اين نجم درخشان اختر فرزند "عبدالله ..."نوين پيغمبر پاك خداوندستو انساني كرامندستيكي مرد عرب اما بيابانگرد و صحرائيقدم بگذاشت در " ام القري" وين شعر را برخواندكه ياران مگر ديشب به خواب مرگ پيوستيد؟چه كس ديد از شما آن روشناي آسمان را؟كه ديد از مكيّان آن ماهتاب پرنياني را؟زمين و آسمان مكه آن شب نور باران بودهوا آغشته با عطر شفا بخش بهاران بودبيابان بود و تنهايي و من ديدمكه از هر سو ستاره در زمين ما فرود آمدبه چشم خويش ديدم ماه را از جاي خود كندندز هر سو در بيابان عطر مشك و بوي عود آمدبيابان بود و من اما چه مهتاب دلارائي!بيابان بود و من اما چه اخترهاي زيبائيبيابان، رازها داردولي در شهر، آن اسرار، پيدا نيستبيابان نقش ها دارد كه در شهر آشكارا نيستكجا بوديد اي ياران؟كه ديشب آسمان ها، زمين مكه را كردند گلبارانولي گل نه، ستاره بود جاي گلزمين وآسمان مكه ديشب نورباران بودهوا آغشته با عطر شفا بخش بهاران بودبه شعر آن عرب مردم همه حالي عجب ديدندبه آهنگ عرب اين شعر را خواندند و رقصيدند:كجايي اي عرب اي ساربان پير صحرائي؟كجائي اي بيابانگرد روشن رأي بطحائي؟كه اينك بر فراز چرخ ، يابي نام" احمد" راو در هر موج بيني اوج گلبانگ محمد را" محمد" زنده و جاويد خواهد ماندمحمد تا ابد تابنده چون خورشيد خواهد ماندجهاني نيك مي داندكه نامي همچو نام پاك پيغمبر مؤيد نيستو مردي زير اين سبز آسمان همتاي احمد نيستمهدي سهيلي*******هر دم صلوات بر جمالشبه به كه چه روز خرم آمدمبعوث نبى اكرم آمدبس عید فرا رسید بى شكعیدى نبود چنین مباركاز بعثت او جهان جوان شدگیتى چو بهشت جاودان شداین عید به اهل دین مباركبر جمله مسلمین مباركاز غیب ندا رسید او راآن ذات خجسته نكو راكاى ذات نكو پیمبرى كنبرخیز و به خلق رهبرى كنچون قدر و مقام رهبرى یافتدر كوه «حرى» پیمبرى یافتبشنید چو این ندا محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)شد خاتم انبیا «محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)»هر روح كه دور از بدى شدبا آمدنش محمدى شدقانون حیات و هستى آوردآیین خدا پرستى آوردپیدا چو شد آن جمال هستىبشكست اساس بت پرستىبا بعثت آن نبى مرسلبتخانه به كعبه شد مبدلهر دم صلوات بر جمالشبر احمد و بر على و آلشصد شكر به دین آن جنابمقرآن مقدسش كتابمخوشبخت كسى كه امت اوستدر سایه دین و رحمت اوستاز عرش ملك دهد سلامششد ختم پیمبرى به نامشاى داده ز ماه تا به ماهىبر پاكى ذات تو گواهىدر شأن تو گفت ایزدپاكلولاك لما خلقت الافلاكاى بر سر هر پیمبرى تاجیك قصه توست شام معراجقرآن كریم حجت توستخوشبخت كسى كز امت توستگر زانكه تو بت نمىشكستىاسلام نبود و حق پرستىتوحید به ما تو یاد دادىبتخانه و بت به باد دادىاى معنى ممكنات دریاباى خواجه كائنات در یابما غیر تو دادرس نداریمدریاب كه هیچ كس نداریماى آنكه تو یار بینوائىفریاد رس و گرهگشائىدریاب كه ما گناهكاریمامید شفاعت از تو داریمتنها نه منم به غم گرفتارغم از دل هر كه هست برداراى جان جهان فداى جانت«شهرى» است غلام آستانتعباس شهرى*******ستارهای از آسمان شرقامید مهدی نژادزمین خدا در شب ظلمانی تاریخ، دست و پا میزند.خانه خدا ـ همان مکعّب ملکوتی که بر سنگهایش هنوز جای دستهای ابراهیم باقی مانده بود ـ ، عرصه جولان بُتهای کور و کر شده بود.فرزندان نا خلف ابراهیم، خدا را به سکّههای سیاهی که از کاروانیانِ راه گم کرده میگرفتند، فروخته بودند.مکّه، شهر شاعران هوسباز و تاجران زر اندوز شده بود.معلّقات هفتگانه، بر سر زبانها بود و آیات خدا در کنج فراموشی قلبهای نومید، خاک میخورد و کسی نبود که در گوش انسانِ بریده از آسمان، از فردا و پس فردا بگوید.زمین خدا در شب ظلمانی تاریخ دست و پا میزد...شبی عجیب بود؛ اعراب بیابانگرد از شهابهایی میگفتند که آسمان شب مکّه را مثل روز روشن کرده بودند. خبر دهان به دهان میچرخید و در گوش جانها مینشست. ستارهای درخشان بر پیشانی آسمان شرق درخشیدن گرفته بود.شبی عجیب بود.خبرها دهان به دهان میچرخید؛ طاق کسری دهان گشوده است و به لبخندی تلخ، فرجام آتش پرستان را به آنها گوشزد میکند. شعله آتشکده پارس فرو نشسته است تا پیام مرگ را برای ستم پیشگان به ارمغان بیاورد.ملایک، بین زمین و آسمان در رفت و آمدند. به خانهای محقّر در گوشهای از مکّه میروند و برای آسمان خبر میبرند.در آسمانها هلهله برپاست. فرزند آمنه، پا به خاک دنیا گذاشته است.محمّد آمده است؛ آخرین سفیر آسمان در کشور زمین.محمّد آمده است؛ خورشید آخرین شام تاریخ.محمّد آمده است، اما زمینیان، سرد و خاموش، مبهوت از ستاره باران شب میلاد، فردا را به انتظار نشستهاند.باید چلّهای بگذرد تا دریابند خداوند چه هدیهای برای بشر فرو فرستاده است. باید چهل سال بگذرد.طرب سرای محبّت چنین شود معمور که طاق ابروی یاد مَنَش مهندس شد*******جمال محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)ماه فرو ماند از جمال محمدسرو نباشد به اعتدال محمدقدر فلك را كمال و منزلتى نيستدر نظر قدر با كمال محمدوعده ديدار هر كسى به قيامتليله اسرى، شب وصال محمدآدم و نوح و خليل و موسى و عيسىآمده مجموع، در ظلال محمدعرصه گيتى مجال همت او نيستروز قيامت نگر، مجال محمدو آن همه پيرايه بسته جنت فردوسبو كه قبولش كند، بلال محمدهمچو زمين خواهد آسمان كه بيفتدتا بدهد بوسه بر نعال محمدشمس و قمر در زمين حشر نتابدپيش دو ابروى چون هلال محمدچشم مرا، تا به خواب ديد جمالشخواب نمىگيرد از خيال محمد«سعدى» اگر عاشقى كنى و جوانىعشق محمد بس است و آل محمدسعدی شیرازی*******در نعت سيد المرسلين عليه الصلوة و السلامكريم السجايا جميل الشيم نبى البرايا شفيع الامم امام رسل، پيشواى سبيل امين خدا، مهبط جبرئيل شفيع الوري، خواجه بعث و نشر امام الهدي، صدر ديوان حشر كليمى كه چرخ فلك طور اوست همه نورها پرتو نور اوست يتيمى كه ناكرده قرآن درست كتب خانه ى چند ملت بشست چو عزمش برآهخت شمشير بيم به معجز ميان قمر زد دو نيم چو صيتش در افواه دنيا فتاد تزلزل در ايوان كسرى فتاد به لاقامت لات بشكست خرد به اعزاز دين آب عزى ببرد نه از لات و عزى برآورد گرد كه تورات و انجيل منسوخ كرد شبى بر نشست از فلك برگذشت به تمكين و جاه از ملك برگذشت چنان گرم در تيه قربت براند كه در سدره جبريل از او بازماند بدو گفت سالار بيت الحرام كه اى حامل وحى برتر خرام چو در دوستى مخلصم يافتى عنانم ز صحبت چرا تافتي؟ بگفتا فراتر مجالم نماند بماندم كه نيروى بالم نماند اگر يك سر مو فراتر پرم فروغ تجلى بسوزد پرم نماند به عصيان كسى در گرو كه دارد چنين سيدى پيشرو چه نعت پسنديده گويم تورا؟ عليك السلام اى نبى الورىسعدی شیرازی*******حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)خواجهي دنيا و دين، گنج وفا صدر و بدر هر دو عالم مصطفي (صلی الله علیه و آله و سلم)آفتاب شرع و درياي يقين نور عالم رحمتللعالمين جان پاكان خاك جان پاك او جان رها كن، آفرينش خاك اوفريدالدين محمد عطار نيشابوري*******پیامهای کوتاه:میلاد آینه مهربانیها، خاتم پیامبرن، رحمت زمین و آسمان، بر پیروان یکتاپرستش مبارک باد! محمد صلیاللهعلیهوآله میآید؛ با بشارت آفتاب و سخاوت مهر میآید، تا سرشارمان کند از آیههای آبی آسمان و ما حضور متبرکش را در کوچههای آینهبندان، مکرر میکنیم. محمد صلیاللهعلیهوآله وسلم میآید، تا خورشید نفسهایش، برف ظلم و جهل را به رودخانههای جاری ایمان و راستی بدل کند.او میآید تا آیین آفتاب، ماندگار شود. ای آخرین فرصت روشنایی! آمدنت را دف میزنیم و مژده میلادت را شکوفه میباریم. ای محمد صلیاللهعلیهوآله وسلم، تو عزت آفرینشی و زمین، بر ستونهای بودن تو، اینگونه استوار مانده است. و ناگهان بهار، از راه رسید؛ همچون خورشید، و نورش به تمامت آفاق رسید. آمد، مردی از تبار هابیل در عالم الفیل... و بتها سرنگون شدند و کنگرههای قصر کسرا، واژگون. مبارک باد، میلاد روشنی و نیکی! خجسته باد، قدمهای نورسیده انسانیت و یگانهپرستی! امشب، از گوشه گوشه آسمان، سمفونی ستاره بلند است.منابع:ماهنامه ادبی اشارات، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، شماره48ماهنامه ادبی اشارات، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، شماره72ماهنامه ادبی اشارات، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، شماره95ماهنامه ادبی اشارات، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، شماره107www.payambarazam.comwww.hawzah.netwww.shiati.ir/س
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1136]
صفحات پیشنهادی
عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)-(2)
عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)-(2)-عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)-(2) تهیه کننده: سید امیرحسین کامرانی رادمنبع: راسخون مدح پیامبر ...
عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)-(2)-عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)-(2) تهیه کننده: سید امیرحسین کامرانی رادمنبع: راسخون مدح پیامبر ...
عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)-(1)
عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)-(1)-عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)-(1) تهیه کننده: سید امیرحسین کامرانی رادمنبع: راسخون سرچشمه وحدت ...
عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)-(1)-عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)-(1) تهیه کننده: سید امیرحسین کامرانی رادمنبع: راسخون سرچشمه وحدت ...
رحمت عالمیان - ویژه نامه ولادت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)-(1) مکه در هیجانی غریب، دست و پا میزد. سالها بود که جاری کلام وحی، بر زمین سرازیر نشده بود. سالها بود که گمراهی بر ...
عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)-(1) مکه در هیجانی غریب، دست و پا میزد. سالها بود که جاری کلام وحی، بر زمین سرازیر نشده بود. سالها بود که گمراهی بر ...
بلال و عشق به پیامبر صلی الله علیه و آله
عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)-(2)-عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه ... راسخون مدح پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)ای جلوه رخت زده آتش به جان ...
عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)-(2)-عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه ... راسخون مدح پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)ای جلوه رخت زده آتش به جان ...
امام مهدى علیه السلام در كلام نبىاكرم صلی الله علیه و آله
امام مهدى علیه السلام در كلام نبىاكرم صلی الله علیه و آلهآنگاه كه گردآمدگان در ... عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)-(2)-عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و .
امام مهدى علیه السلام در كلام نبىاكرم صلی الله علیه و آلهآنگاه كه گردآمدگان در ... عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)-(2)-عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و .
'شفاعت' هدیه پروردگار به پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلم
عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)-(2)-عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه ... راسخون مدح پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)ای جلوه رخت زده آتش به جان ...
عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)-(2)-عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه ... راسخون مدح پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)ای جلوه رخت زده آتش به جان ...
سيره اقتصادى نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم )
سيره اقتصادى نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم )-سيره اقتصادى نبی ... 2. تدبير و ميانه روىتدبير به معناى عاقبت انديشى و تفكر و حسابگرى در كارها است .
سيره اقتصادى نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم )-سيره اقتصادى نبی ... 2. تدبير و ميانه روىتدبير به معناى عاقبت انديشى و تفكر و حسابگرى در كارها است .
تبرك و شفاعت به نبي رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)
تبرك و شفاعت به نبي رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)-تبرك و شفاعت به نبي ... 1ـ تبرك به رسول مكرم اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) در زمان حيات؛ 2ـ طلب شفاعت از ...
تبرك و شفاعت به نبي رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)-تبرك و شفاعت به نبي ... 1ـ تبرك به رسول مكرم اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) در زمان حيات؛ 2ـ طلب شفاعت از ...
در نعمت محمد صلی الله علیه و آله
نكند، نعمت هيچ بزرگ قومى را از دستش نگيرد مگر آنكه تو را وسيله برگرداندن آن ... عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)-(2) امشب محمد صلیاللهعلیهوآله ...
نكند، نعمت هيچ بزرگ قومى را از دستش نگيرد مگر آنكه تو را وسيله برگرداندن آن ... عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)-(2) امشب محمد صلیاللهعلیهوآله ...
عطر صلوات
عطر صلوات-عطر صلواتصلوات سبب شفاعت پيامبران حضرت زهراعليها السلام فرمودند: پدرم رسول خدا صلىالله ... عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)-(2) ...
عطر صلوات-عطر صلواتصلوات سبب شفاعت پيامبران حضرت زهراعليها السلام فرمودند: پدرم رسول خدا صلىالله ... عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)-(2) ...
-
دین و اندیشه
پربازدیدترینها