محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1832773762
عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)-(1)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)-(1) تهیه کننده: سید امیرحسین کامرانی رادمنبع: راسخون سرچشمه وحدت علی خیریمکه در هیجانی غریب، دست و پا میزد. سالها بود که جاری کلام وحی، بر زمین سرازیر نشده بود.سالها بود که گمراهی بر دلها سایه افکنده بود و هیچ ستارهای، راه آسمان را روشن نمیکرد.شب، بساط تیرگی را آنچنان بر خاک گسترده بود، که امید هیچ معجزهای نمیرفت.تا این که آخرین فرستاده پروردگار ـ گل سرسبد هستی ـ در کویر حجاز، ظهور کرد.او آمد تا تشنگان شراب و شهوت و شمشیر را کرامت انسانی ببخشد.او آمد تا رحمت خدا بر زمین جاری شود و سرچشمه وحدت به جوش آید.او آمد تا گامهای اخلاق به اوج قله کمال برسد.او آمد تا انسانهای خاکی را به معراج و آسمان پیوند بزند؛ او که عشق در نگاهش موج میزد و نرگس چشمانش، سکرآورترین شراب ممکن بود.او که درد یتیمی را بر دوش میکشید و رنج گمراهی مردم، دلش را میآزرد.او که تورات و انجیل، مژده آمدنش را داده بودند.نام احمد، نام جمله انبیاست چون که صد آمد، نود هم پیش ماست و محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم در مکه پلک گشود و آفرینش را به روزهای خوش نیامده بشارت داد.محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، نامی که با هدایت و رحمت یکی شده است.نامی که از آن عطر خدا به مشام میرسد.مردی که به رسم ابراهیم، بتهای رنگ رنگ جهان را یکی پس از دیگری در هم شکست.مردی که قانون دخترکشی را منسوخ کرد و جایگاه راستین زن را نمایاند.مردی که در راه اسلام، زخمها دید و آبرو گذاشت.اگر او نمیآمد و باران وحی بر خاک نمیتراوید، اینک ما بودیم و برهوت جاهلیت.اگر مرد خلوت نشین حرا نمیآمد و پنجرههای بسته را نمیگشود، هنوز آفتاب به خانهها راه نیافته بود.او بر خاک نازل شد تا در شمیم اعجاز گل محمدی صلیاللهعلیهوآلهوسلم جایی برای نفس کشیدن در فضای وهمآلود جهان بیافریند. آمد تا درختان قد بکشند؛ پرندگان، پر بگیرند؛ آسمان، سهم همه باشد و انسانها به دایره تکامل پای بگذارند.ماه فرو ماند از جمال محمد سرو نباشد به اعتدال محمد قدر فلک را کمال و منزلتی نیست در نظرِ قدرِ با کمال محمد *******شکوه شرقی تبسممحمد کامرانی اقدامستارهها زنده به گور میشدند و جهل، در عمق جغرافیای جهان، جاری بود و ترس از فرعونها و جالوتها و شدادها در جانها.بهار میآمد و میرفت، بیآنکه کسی چشم انتظارش باشد.زمین در توالی عشقهای عقیم گم بود.هنوز چهل سال مانده بود، تا مردی فراز روشنایی بایستد و گوش فرا دهد به آواز آبی آسمان، که در ناگهانی از شکفتن، صدای خنده طفلی، آغوش آمنه را آکنده از آرامش میکند.پلک که میزند، چشمهایش پر از پری میشود و پروانهها، تا دستهای مهربانش پل میزنند. تا لب میگشاید، عسل از دهان گلها به راه میافتد.محمّد صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، پلک میزند تا آغوش آمنه را آکنده از آرامش کند.پلک میزند، تا چشمهای سادهاش، ایوان تو در توی کسری را بر سر ظالمان ویران نماید.پلک میزند، تا دریاچه ساوه، در مقابل عظمت نامش، بر جای خویش بخشکد و آتشکده فارس، در تاریکی همیشگی خویش پنهان گردد.صدا، صدای محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم بود و کسی میگفت: محمّد! بخند که جهان در انتظار صمیمیّت است و «انسان»، محتاج تبسمهای بیدریغ توست.محمّد! بخند، تا کفر و عصیان، در مدار زمین از حرکت بایستد.بایست، با شانههای ستبرت، در ابتدای چهار فصل.محمد! بایست، که جهان، نیازمند دستهای مهربان توست و منتظر گامهای استوارت. بخند و دورترین نقاط خورشید را پنجره کن.بیا و بتها را در آخرین جهالت خویش، بشکن و سنگ را از زندان بت، رهایی ده.محمد! شکوه شرقیات را به آسمان بسپار و بخند، ای همیشگی تکرار نشدنی!*******صبحگاه نیایشجواد محمدزمانی... و تو بیایی! آن سان که صاعقه نگاهت، ایوان مدائن را از پا درآورد و به آتشکده فارس، فرمان خاموشی داد. آن شب، مادرت آمنه، آینه بود، تا تصویر تو در آغوش آن، قد بکشد. عبدالمطلب، به شوقِ آمدنت، به کودکانِ احساس، عیدی میداد و فریاد میزد: ان شاءاللّه، همه ابوجهلها، ابوعلم شوند؛ همان سال که خدا، ابرهه و سپاه فیلها را با ابابیلهایش فرو کوبیده بود.مدیون احساسم باشم، اگر تو را جز با واژههای سبز بستایم، واژههایی به رنگ گنبد زیبایت.به یوسف چهرهات سوگند، مصر دلها، چشم به راهِ شکفتن گلهای تبسّم توست و خورشید زعفرانی عشقِ تو، هر صبح به دنبالِ تو از پشت کوه سَرَک میکشد.پیامبران، همیشه در «سِدْرَةُ المُنْتَهی اَوْ اَدنی»ی چشمان تو، نافله شب میخوانند و در «وَ الصُبحِ اِذا تَنَفَّس» پیشانیات، نماز صبح.«لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللّه اُسوةٌ حَسَنَةٌ»، سرود صبحگاه مشترک نیروهای مسلّح به تقواست. در این مراسم که هر روز، برگزار میشود، جبرییل پس از خوشآمد به تو، آمادگی همه ذرات را در خدمتگزاریت اعلام میکند و تو از ممکن الوجودهای عالم، سان میبینی. این مراسم تا قیامت ادامه خواهد داشت.در نگاه گرم تو، کبوتر «رَحمةٍ للْمُؤمِنینْ» لانه کرده است و عطوفت دستانِ تو، هر شب، کودکان خاک را نوازش میکند. وقتی میخواهم وسعت مهربانیت را مثال بزنم، خجالت میکشم که بگویم: دریا!و وقتی به بلندای مقامت فکر میکنم، با شرمندگی میگویم: آسمان!پس از نزول «أَنَا بَشرٌ مِثْلُکُم»، فهمیدم که بیش از آن چه گمان داشتم، به خاکیان لطف داری. امروز، مدنیّت، هزاره مدینه تو را جشن میگیرد و عدالت، در مرتضاآباد نجف، به شعف مینشیند.دستها، در محراب «یا فاطِرَ السمواتِ بِحَقِ فاطمه» به نیایش بر میخیزد.تدبیر، به صلحنامه مجتبای تو آفرین میگوید.شمشیر با «هَیْهاتَ مِن الذِلّه»ی حسین تو حماسه میآفریند... .و به زودیِ زود، مردی هم نامِ تو، مسیح خواهد شد و کالبد مرده زمین را جان خواهد بخشید.*******حرا منتظر میماند تا...ابراهیم قبله آرباطانصدای جیرجیرکها از دور به گوش میرسید، شب از نیمه میگذشت و نسیم لذّتبخش، بر سنگهای عربستان میوزید.شهر مکّه در خواب سنگینی فرو رفته بود و سیاهی شب، تمام زمین را در بر گرفته بود،ولی آسمان، حال و هوای دیگری داشت؛ ستارگان در نهایت زیبایی، به رقص و سماع مشغول بودند. چیزی نمانده بود که در شهرِ خدایان سنگی، تاریخی اتّفاق بیفتد. تا سحرگاه، چشمهای آمنه، بیدار مانده بود، تا اینکه با اولین اشعههای حیاتبخش دنیا، چشمان خسته آمنه به تولّد فرزندش روشن شد و محمّد صلیاللهعلیهوآلهوسلم به روی هستی، پلک گشود.صدای ضجّههای شیطان در فضا پیچید، چاه زمزم، تمام فراوانی خود را ارزانی زمین کرد و حرا منتظر ماند تا... .سراپای کاخ مدائن لرزید و زلزلهای، کنگرههای ایوان مدائن را در هم ریخت.آتشکدههای فارس، بعد از هزار سال روشناییِ بیوقفه، رو به خاموشی نهاد.دریاچه ساوه، با همه غرورش، خشکید و خدایان سنگی کعبه، یکایک در هم شکستند.محمّد صلیاللهعلیهوآلهوسلم آمد.عبدالمطلب را خبر کنید تا شاهد حضور ملکوتی مردی باشد که در روزگاری نه چندان دور، تمام تارهای تنیده عنکبوت خرافهپرستی را با نسیم یکتاپرستی فرو میریزد. تبر بر دوشِ کعبه، خواب خوش بوجهلها و بولهبها را بر هم میزند.لات و هُبَل و عزّی و خدایان مترسک پیشه، یارای سرِ پا ایستادن را ندارند. کعبه دوباره سر بلند میکند و محکم و استوار، منتظر بلالِ محمد میماند تا طنین الله اکبر را بر بام کعبه به تمام جهانیان اعلام کند و چنین میشود.*******محمّدِ منسید حسین ذاکر زادهکاش پدرت زنده بود و این روز را میدید، روز شکفتنت را میگویم! کاش بود و میدید نوری را که بعد از همسفر شدن با من از دست داده بود و حالد دارد از چهره زیبای تو فوران میکند!میدانستم؛ از همان اول که حضورت را در وجودم حسّ کردم. میدانستم این اتفاق سادهای نیست. از همان اول که پدرم، پدرت عبدالله را در شکارگاه دیده بود، همان وقت که خودش مرا به عبد المطلِّب برای همسری پدرت معرفی کرده بود، میدانستم این وصلتی عادّی نیست.کاش عبد اللّه بود و تو را میدید. میدانی، شبی که به دنیا آمدی، اتفاقات عجیبی افتاد. امّا برای من که تو را در آغوش داشتم، حتی شکستن همه بتهای مکّه عجیب نبود. وقتی شنیدم در آن شب، شب تولدت را میگویم، ایوان مدائن به لرزه در آمده است و آتشکده فارس، بعد از هزار سال روشنایی خاموش شد، تعجب نکردم. از وقتی وجودم خانه تو شد، نه از چیزی ترسیدهام و نه به حیرت افتادهام. شنیدم همان شب، موبد زرتشتیان در خواب دیده بود که شتران نیرومندی، اسبهای عربی را میکشیدند و از دجله میگذشتند و وارد سرزمین ایران میشدند، آب دجله طغیان کرده بود و خانههای اطرافش را فرا گرفته بود.آن وقت، نور تابانی از سوی سرزمین حجاز صعود کرد و به سوی شرق کشیده شد و بعد، همه جهان را فرا گرفت و تختهای پادشاهان واژگون شد و کاهنان نتوانستند از دانششان استفاده کنند و جادوی جادوگران بی اثر شد. من شاید تعبیرش را ندانم، امّا یقین دارم حتی آن خواب هم به تو مربوط میشود.کاش پدرت زنده بود و میدید این روزها را! کاش میشنید آن ندای غیبی را که به وحدانیت خدا و پناه بردن به او از شرّ حسودان سفارشم میکرد، تا مبادا گزندی به تو برسد!حتی نام زیبای تو را هم همان ندای غیبی برگزید. امّا وقتی همه اینها را برای جدّت عبد المطلب تعریف کردم، او هم مثل من تعجب نکرد. فقط لبخند زد و برق شوق، در چشمانش درخشید و انگار که همه چیز را میدانسته، شادان تو را در بغل کشید و به سوی خانه کعبه رفت. حتماً برای سپاسگزاری از خدایش، خدای ابراهیم و موسی و عیسی، تو را به آنجا بُرد.کاش پدرت زنده بود، آن وقت حلیمه، با دلگرمی بیشتری تو را با خود میبُرد!امّا قول میدهم با یک لحظه تو را در آغوش گرفتن، تمام نگرانیاش را از دست بدهد؛ مثل من.حالا برو؛ برو و هر چه زودتر بزرگ و قوی و سالم پیش مادر بازگرد. آری، دیگر برو محمد صلیاللهعلیهوآله کوچک من!*******سلام و صلوات بر تو بادنزهت بادیسلام بر برکت دستانت که میتواند نان رزق هزاران سفره خالی را مهیا کند!سلام بر راستی قدمهایت که میتواند صراط مستقیمی را نشان دهد که هیچ پایی برآن نلرزد و خطا نرود!سلام بر فراخی سینهات که میتواند همه جهان را تنگ در آغوش رحمت خویش بکشد و باز هم برای بخشش پشیمانان، جا داشته باشد!سلام بر شیوایی کلامت که میتواند خشنترین دلهای سنگی را چون آب زلال زمزم نور، جاری کند!سلام بر عبادتت که میتواند جماعت بی کران اقتدا کنندگان را تا معراج خدا ببرد و از عشق، سرشارشان سازد!سلام بر تواضعت که میتواند هر غریب دور افتادهای را همنشین تو کند و هر خانه به دوش آوارهای را به همسایگی تو بکشاند.سلام بر شجاعتت که میتواند چون شمشیری، قلب پر کینه دشمنان اسلام را بشکافد و یک تنه، سپر همه جانبه دین خدا شود!سلام بر عدالتت که میتواند دست عرب و عجم، فقیر و غنی، برده و ارباب را در دست هم بگذارد و همه را جز به چشم تقوا ننگرد!سلام بر ایثارت که میتواند طعام خویش به فقیر رهگذر بدهد و لباس خود بر تن سائل پشت در بپوشاند!سلام بر علمت که میتواند شهری باشد به بی کرانگی ابدیت، با دروازهای که هیچ پرسشی را بی جواب نمیگذارد!سلام بر صبرت که میتواند خاکستر جفا از موهایت بتکاند و رد تازیانهها را دنبال نکند!سلام بر امانتداریات که میتواند تو را محرم همه رازهای مبهم و دردهای مجهول کند.سلام بر وفاداریات که میتواند رشته هر عهد و پیمانی را محکم کند و باعث بقای هر قول و قراری باشد!سلام بر لحظه لحظه عمری که جز با نزول رحمت و فرود هدایت بر خلایق نگذشت!و سلام و صلوات بر رسولی که ولادتش نقطه عطفی در تاریخ انسانیت است!*******بهار محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)گل نكند جلوه در جوار محمدرونق گل مىبرد، عذار محمدگل شود افسرده از خزان وليكننيست خزان از پى بهار محمدسايه ندارد ولى تمام خلايقسايه نشينند در جوار محمدسايه ندارد ولى به عالم امكانسايه فكنده است، اقتدار محمدسايه نمىماند از فروغ جمالشهاله نور است در كنار محمدشمس رخش همجوار زلف سيه فامآيت و الليل و النهار محمدتا كه بماند اثر ز نكهت مويشخاك حسين است يادگار محمدتربتخوشبوى كربلاى معلاستيك اثر از موى مُشكبار محمدرايت فتحش به اهتزاز درآمددست خدا بود چون كه يار محمدمن چه بگويم [حسان] به مدح و ثنايشبس بودش مدح كردگار محمدحبيب الله چايچيان (حسان)*******حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)كافرينش هست خاكش هزاران آفرين بر جان پاكش چراغافروز چشم اهل بينش تراز كارگاه آفرينش رياحينبخش باد صبحگاهي كليد مخزن گنج الهيحكيم نظامي*******خورشيد عشقخورشيد عشق را، ره شام و زوال نيست بر هر دلي که تافت، در آن دل ضلال نيستدر آسمان دلبري و آستان عشقنور جمال دلبر ما را مثال نيستهر دم چو مهر نور فشاند به خاطرمتا شوق اوست، جان و دلم را ملال نيستبا نام احمد است که دل زنده مي شود دل را بيازماي که کاري محال نيستاي آفتاب حق که تويي ختم مرسلينبا روشنيّ روي تو، بدر وهلال نيستحد کمال و حکمت و انوار معرفتتنها تويي وغير تو حدّ کمال نيستتا تو شفيع خلقي و درياي رحمتياميد عفو هست و نشان وبال نيستدر صحنه حيات و به طومار کائنات آيين پاک منجي ما را همال نيستما عاشقان و پيرو راه محمديم بهتر ازين طريقت و راه و روال نيست *******فرخنده ميلاد محمدفرخنده ميلاد محمد آمدختم پيمبران سرمد آمدمولد صادق آل محمدمقارن گشته با ميلاد احمدمبارك ، مبارك بادا، مبارك باداز يمن مقدم رسول خاتممعطر آمده محيط عالممولد صادق آل محمدمقارن گشت با ميلاد احمدمبارك ، مبارك بادا، مبارك باداعرش كبريا نويد آمدهكه مسلمين عيد سعيد آمدهبدر منورى پديد آمدهحامل قرآن مجيد آمدهمبارك ، مبارك بادا، مبارك باداولادت ختم رسولان آمدمحمد ان حبيب جآنان آمدبه جسم پيروان او جان آمدبر حرمتش جهان گلستان آمدمبارك ، مبارك بادا، مبارك بادابه هفدهم ربيع دو ماه تابانز تارك سپهر دين و ايمانبراى دادن پيام جاناندميده با سراج لطف يزدانمبارك ، مبارك بادا، مبارك بادا*******طلوع آفتاب هستیسید علی اصغر موسویمیخوانمت به نام تمام زیباییها!میخوانمت به یاد سپیده، طلوع، و الفجر و الشمس!میخوانمت به نام غزلهای عاشقانه:علت عارفانه عشقی، از تمام رموز آگاهی فرصت عاشقانه وصلی، فصل سبزی، همیشه دلخواهی خشک زار کویر را باران، دشتها را نوید دریایی خفتگان تبسم خورشید، راهیان را تبلور ماهی نور والفجر، بر حریر سحر، شور والعصر در حریم زمان رمز واللیل درترانه شب، راز والشمس در سحرگاهی مولا جان! ای ذات تمام زیباییها! به نام کایناتی که پای بست عشق توست، آغاز کردهایم، با تو بودن را!آغاز کردهایم؛ از آغازین لحظات حیات، از ثانیههای نخستین ازل، فدای خاک پای تو بودن را!قدم به دیدگان حقیر ما نهادهاید: «طَلَعَ الْبَدْرُ عَلَیْنا».... تیرگی، مجال از تابش حقیقت گرفته بود و تراوش نور از دخمههای غرور ناممکن مینمود!گویی زمین، خورشید را به فراموشی سپرده است!بتهای سنگی و استخوانی با سایههای مهیب؛ در انبوه دودهای نامطبوع! زمین را به شیطان کدههایی تبدیل کردهبود که ساکنانش ابوجهلها و ابولهبها بودند! میوههای فاسدی که اصالت شان به «زقوم» میرسید؛ نگاهشان آتشین و سخنانشان مسموم بود.آنک، آن تیرگی را روشنایی میبایست تا دخمههای دود آلود را با جمال چهره جانان بیارایند!اهریمنان ناسپاس را، چهرهای اهورایی میبایست تا مردمان به زلال محبت الهی ایمان بیاورند.آن گاه، خداوند پردههای زمان و مکان را کنار زد و تجلّی جمال خویش را در آیینه نگاه «محمد صلیاللهعلیهوآله » به تماشا نشست؛ به تماشای خورشیدی که حرارت عاشقانه کاینات را به پرتو جمال او سپرده است.دیگر چه مجال سرودن از ستاره و ماه است؛ این خورشید است که بر تیرگیها، حریر نور گسترده است، این نور جمال لا یزالی است!آی آسمان! مبارک بادت این روز و همه روز! چه هدیهای آوردهای خاک نشینان مفلوک را؟!این عطر حضور کیست که عرش را به هیجان آورده است!ایام به کام، ای درخت نبوت، طوبای صداقت! شاخههایت پر بار که امروز گل کردهای به وجود زیباترین مولود هستی؛ مولود حرم، مولود آستانه عفت و ایمان!میخوانمت به نام تمام زیباییها!مولود زیبای آمنه علیهاالسلام ، اینک این آغوش پرندین حضرت جبریل علیهالسلام است که تو را به گلگشت و تفرّج آسمان میبرد.درود خداوند بر تو باد، آن گاه که پیشانی ارادت بر خاک نهادی تا شکوه بندگی را به جای آوری!درود خداوند بر تو باد، آن گاه که مادر را سلام گفتی و فرشتگان به تحسین جمال بی مثالت پرداختند.درود خداوند بر تو باد، آن گاه که زمین از نعمت حضورت در کاینات برخوردار شد و آسمان به میزبانی زمین غبطه خورد.درود خداوند بر تو باد، آن گاه که خانه دوست، آکنده از عطر عاشقانگیها شد و نجوای نمازت، دل از آسمان ربود!درود خداوند بر تو باد، آن گاه که زبان به حمد و یگانگی خداوند گشودی و عطر توحید، کوچههای مکه را فراگرفت!درود خداوند بر تو باد، آن گاه که زخم بی شمارت، عشق را به تماشا فرا خواند و عاشقانگی از افسانه به حقیقت پیوست!درود خداوند بر تو باد، آن گاه که غربت، به قصد قربت برگزیدی و برکت وجودت، تاریخ را به مبدأی از نور، راهنما شد.درود خداوند بر تولّد، حضور، شهادت و بعثت و جاودانگیات باد که چلچراغ معرفت را در تاریکنای زمین، برافروختی!درود خداوند بر تو باد؛ مادامی که حیات در کاینات باقی است.میلادت مبارک، یا رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله .*******نزول مهربانیباران رضاییزمین در پوست خویش نمیگنجید.نفسهای آسمان به شماره افتاده بود.ناگاه، عطر محمّدی، فضای شهر را پر کرد.فریادی، سکوتِ سالیانِ مکّه را در هم شکست.رسول عشق، خوش آمدی!خوش آمدی که نوای ملکوتیِ اذان، آهنگِ قدسیِ نام تو را کم داشت.خوش آمدی که قرآنِ خدا، در انتظار سینه فراخت بود.ببین که صحرای سوزانِ حجاز، چگونه از شمیم نفسهای تو جان گرفته است؟خوش آمدی! که شبهای سیاهِ مکّه، ماهِ رخسار تو را کم داشت!یا محمّد!باید میآمدی؛ تا ستارگانی چون بِلال و حبیب ابن مظاهر، در آسمانِ عرب بدرخشندباید میآمدی تا ساده لوحانِ حجاز، از چنگالِ جهل وخرافه رها شوندمعصومیّت دخترانِ عرب، قرنها بود که از درونِ گورهای تاریک جهل، صدایت میزد.ای پیشوای رحمت! بر زنانِ عرب چه میگذشت اگر تو با کوثرت نمیآمدی؟خجسته باد قدوم پر برکتت که کوچههای حجاز، سالیانِ سال، ابهّت گامهای تو را به انتظار نشسته بود!خجسته باد نزولِ مهربانی ات!*******بخت روشنعلی سعادت شایستهاین کدامین بخت روشن است؟به راستی این کدامین بخت روشن است که ستارهها درخشیدنش را رصد میکنند؟کلیمی که چرخ فلک طور اوست همه نورها پرتو نور اوست این کیست که آمدنش را کودکان در پستو نشسته خواب میبینند. سفرههای بی نان و نمک خواب میبینند و بتها در لرزشی دهشتناک خواب میبینند؟این کیست که کعبه، بی تاب آمدنش به افقها چشم دوخته است. تاریخ آمدنش را قول داده است. قلم به رسالتش ایمان دارد؟برگزیده خداست که این گونه جهان را در شوقی عظیم، چشم براه خویش کرده است.برگزیده خداست که میآید؛ با کاسهای از روشنی لبریز و با سفرهای که محبت را بین چشمهای در راه مانده تقسیم خواهد کرد.برگزیده خداست که پنجرهها را هوای پریدن خواهد داد. دستهایی که شوق پریدن را در بالها جاری خواهد کرد.خدایت ثنا کرد و تجلیل کرد زمین بوس قدر تو جبریل کرد زبانی که تو را سرود، تنها زبان اول شاعر هستی است.ترا عزّ لولاک تمکین بس است ثنای تو طه و یس بس است*******صدای پای پیامبرمعصومه داوود آبادیمژده آمدنت که در زمین پیچید، دشتهای روشن توحید، از پروانههای سپید عشق، پوشیده شد و مکه را امواج نورانی حضورت در بر گرفت.آمدی و طاق کسرای ظلم، ترک برداشت.آمدی و آتشکده تیرگی به جوخه خاموشی سپرده شد.فرود آمدی، در سرزمینی که کویر جهل و بیخبری، جوانههای آگاهی و عاطفه را خشکانده بود و خورشید عدالت در پشت کوههای نا مردمی به خون نشسته بود.آه! ای رسول مهربانی! جهان، دلیل بودنش را در چشمهای توحیدی تو جستجو میکند و بشر، از آن هنگام که صدای گامهایت را در کوچههای بلند رسالت شنید، شکوه زیستنش را تجربه کرد.تو خاتم النبیّینی؛ آخرین پیام آور روشنی و مهر، کسی که آسمانها، معجزه شق القمرش را از خاطر نخواهند برد، او که جبرئیل، در رکابش به معراج آفتاب رفت و «حرا»، زمزمههای شورانگیز شبانهاش را در اوج جهالت و بت پرستی به شهادت میآید.محمد صلیاللهعلیهوآله میآید، تا هبل، لات و عزّی، شرافت انسان را نیالایند.میآید تا دختران معصوم عرب را افکار پوچ و پوسیده پدرانشان در خاکستر ناجوانمردی مدفون نسازد.خشمش، شمشیری ست که تنها بر پیکر ناساز ستم، فرود میآید.آئینش تکاپو میآموزد و فصل فصل کتابش، آیینه تمام نمای رستگاری است.محمد صلیاللهعلیهوآله پا به دنیا میگذارد و آفرینش را در عطر پرستشی سبز، یله میکند. او آخرین نوید خداوند است، برای انسانی که خود را در بیراهه خود پرستی گم کرده بود.او میآید؛ عرشیان، ستاره باران تولدش را به ترانه میایستند و زمینیان، آخرین رسول وحی را به استقبال میدوند.*******آمد؛ تا...ابراهیم قبله آرباطانهفده عامالفیل است و خورشید، لباس نور و خنده بر تن کرده است و ماه، در هالهای از رنگین کمان، گم شدهاست.خانه آمنه، تجلی گاه ملائکه شده است و تمام چشمهای دنیا، منتظر تولد منجی بزرگ و رسول موعود است.نگاه تمام تنگبینان، در کاسه چشمهایشان خشک شده است و توان حرکت از تمام پاهای توهم و خرافه گرفتهشده است.او میآید؛ با بار رسالتی بزرگ بر شانه.او میآید؛ شولای نور و شفق بر تن.او میآید تا چادر شب را از سر باغهای یخ زده بر دارد و با دستهای زلال خود، قطره قطره امید، در تن بوتههای خشکیده بریزد.متولد میشود تا شانههای غرور مدائن فرو بریزد و دامن همیشه مواج ساوه، لب تشنه بماند.او میآید تا صدای وحدانیت را از حنجره گرم بلال، در سرزمین خدایان سنگی طنین انداز کند و در مکتب ایثار خود، شاگردانی بزرگ، همچون: سلمان و مقداد و یاسر و عمار و بلال و... تربیت کند.نوید آمدنش، در زبور آمده است و در تورات هم.روزی، تبر ابراهیم بر شانههایش، تاریخ بت شکنی را دوباره تکرار میکند.هفت آسمان را در طرفة العینی، زیر پا میگذارد و آسمانها را درمینوردد.محمد صلیاللهعلیهوآله متولد میشود؛تا سنگینی هوا را بر نفس کشیدن، ریشه کن کند و وسعت باور اهالی، آن قدر رشد کند که پیچکهای سبز امید، از پشت دیوارهای بن بست، بالا رود وبه آسمانها پیوند بخورد.او آمده است تا بهشت را بین خوبان عالم، به مزایده بگذارد و محبت را بین گلهای باغچه تقسیم کند. او میآید؛ تا درخت علم را برویاند و آیندهای روشن را برای تمام جهانیان، رقم بزند.آری، او آمده است تا جادههای فرا روی دنیا را به دروازههای سراسر نور برساند.محمد متولد شده است تا بهار، خانه نشین زمستان نباشد.امشب، مکه در زیر نم نم باران، شانههای خاک گرفتهاش را میشوید و منتظر است تا در فردایی نزدیک، از کنگرههای عرش، شانههای فرزند تازه متولد را نوازش کند.*******سر فصل کتاب هستینسرین رامادانو آمد آن که هستی، در انتظار آمدنش بود.و آمد آن که نور وجودش، تاریکیهای شب دیجور جاهلیت را شکافت و آفتاب هدایت را از آسمان حجاز بر سر تا سر گستره هستی تاباند.و آمد آنکه چشمهایش، زلالترین چشمه ایمان بود و نگاهش، سرشار از لطافت باران.و او محمد بود؛ سرفصل کتاب هستی و سر آغاز آفرینش عشق، شجره طوبای بهشت و ستاره دنباله دار هدایت.او که جهان، سالهای سال، چشم انتظار آمدنش بود.که دختران زنده به گور شده در زیر خروارها خاک، صدایش میزدند.که آه دل درد مندان و نجوای شبانه مظلومان، مهربانی بی کرانش رامی طلبیدند.آمد تا برای همیشه برود، هر چه تباهی است!ای بهترین بنده خدا! اینک در خجستهترین صبح تاریخ، به این تاریکخانه پر از کینه و نفرت خوش آمدی!خوش آمدی ای رحمة للعالمین! ای یتیمان را پدر!خوش آمدی به این آسمان تیره بیخورشید، ای محو کننده شک و تردید!خوش آمدی به این خاک تفتیده ریگزار، ای گل همیشه بهار! بیا که با آمدنت، خونی تازه در رگهای تاریخ جریان یافت و پنجرههای امید، به روی ستمدیدگان باز شد.بیا که با آمدنت، عطر گل محمدی، در کوچه باغهای زمان پیچید و تا فراسوی آن مشام جانها را تازه کرد.آری!این صدای فرو ریختن کنگرههای ایوان مدائن است که لابه لای خندههای تو گم میشود.این سِحر جاذبه چشمان توست که در یک دَم، سحرِ همه ساحران را تا ابد بی اثر میکند.این نورانیت توست که آتشکده هزار ساله پارس را خاموش میکند و آمدن عصر ایمان را نوید میدهد.ای که آغاز زندگی ات، پایان یکّه تازی شیطان بود و میلاد خجسته ات، کابوس ستمگران! لبخند بزن که جادوی لبخندت، پرده نشینان ملکوت را به ولوله انداخته است.لبخند بزن، رسول خدا، لبخند بزن!*******به یمن آمدنتالهام نوریکنگرههای کاخ مدائن شکاف بردارد، ایوانِ کسرا فرو بریزد، ساسانیانِ تیسفون، طلوعت را ناباورانه بفهمند و من، در ملکوتِ میلادِ افلاکیات هنوز خاکی مانده باشیم؟سهم من از بهارِ آغازین، سهم من از آفتاب چشمان تو در این ماهِ شکوفه پوش تابیده، سهم من از روزی که طلوعِ تماشای تو را دیده است، چه باید باشد؟ای ستوده برگزیده!در وصف تو زبانِ تکلمم گُنگ میخواند و پای بی اراده قلمم لنگ میماند.نه باغی که سراغت را از بهار بگیرم، نه گُلی که برایت پروانه بچینم.حتی درخت هم نیستی تا سبزینه اندیشهام در شاخسارت به بار بنشیند.که تو دلیل خلقتی، سرّ آفرینشی، منتهای بینشی.ای رسولِ خوب خدا! هنوز آدم از آب و گِل در نیامده بود که تو پیامبر بودی!آمدی که زمین در حسرت مهربانی نپوسد.میخواستی سفره کرامت بگستری و ما را برای طاعت خدا بخری.ما را مشتریِ نگاهِ خدا کردی؛ منظومه دلمان رها شد از مدار بی دردی.آفتابِ نگاهمان برای تو التهاب گرفت و راهمان در شبِ دیجور، فانوس ماهتاب گرفت.به یمن آمدنت، پیروان کتاب شدیم.شما بند بندگی شیطان از گریبانمان برداشتید و در قلبهای دردمندمان بی کرانی از محبت کاشتید.*******چشم روشنیطیبه تقی زادهدیوارها در تراکم همیشه شهر ادامه داشتند و شهر، همچنان سر بر دیوار جهالت خویش نهاده بود.چشمهای گرسنه شهر به آسمان دوخته شده تا شاید معجزهای در نهاد این روزهای پر از تکرار، اتفاق افتد.قلبها، کویر تشنهای شده بودند که تنها کلام عطوفت یک روح آسمانی، میتوانست روح زمینی شان را سیراب کند.سیاهی به گوشه گوشه شهر خزیده بود و آماده میشد در فراسوی روزهای نوید، به روشنایی بگراید.روشنایی نزدیک است؛ روزها یک به یک میگذرند و هر روز در گذر خویش وعدهای است به تولد نور.چشم شهر روشن باد!نوری وزید، پنجرهای گشوده و جهانی متولد شد.آسمان، دانه دانه شوق خویش را به دهان تشنه خاک ریخت.زمین، پای کوبان در چرخش مستانه خویش گیج شد.قلبها آهنگ دل نواز هستی را در لحظه لحظه نفسهای آغازین تولد، ضرب زدند.محمد آمد! جهالت در حضور پر رنگ او رنگ باخت.چشم شهر روشن باد!*******در انتظار روشنیفاطمه حیدریزمین سیاه و تاریک، نظاره گر سنگهای ابابیل است.زمین، تاریکتر از همیشه، رو به افقهای روشن امید ایستاده است؛ رو به افقی که در انجیل و تورات وعده دادهشده است.زمین، منتظر خنده طفلی است که به هر خندهاش، طاقی از کسرا فرو ریزد و دریاچهای خشک شود و آتشکدهای بی فروغ شود و خواب پادشاهان را برآشوبد.خنده طفلی که خندهاش، تفسیر تمام بهارهای زمین است.خنده معصوم کودکی که ابرها، سایه سار گرمای خورشید او خواهند شد.زمین در انتظار است؛ در انتظار مهربانی که میلادش، مرگ شرک است و آمدنش، رفتن جهل.زمین در انتظارِ نویدِ بارانِ رحمت است.و ناگهان از مشرق جغرافیای عرفانی، نوری درخشید؛ نوری که در چشمهای مضطرب، جوانههای امید رویاند، نوری که به انتظار تمام ستارهها پایان داد، نوری که حرا را به عطر نیایشهای شبانه معطر کرد؛ نوری که آمد تا مرهم دلهای رنجیده باشد و مسیر سرنوشت دخترکان معصوم را از دل خاک، به سمت آسمان عوض کند.آمد تا چشمها به خواب غفلت عادت نکنند و همه، «لا إلهَ إلا الله» گویان، رستگار شوند.*******انگیزه نخستمحمد کاظم بدر الدینآیینه رحمت خداوند در بین جهانیانِ در بند گنجینه کائنات یکتا وابستهترین به ذاتِ یکتا انگیزه ابتدای آدم داوودترین صدای آدم پیوند عدم به روشنایی پیغمبر بندگی، رهایی ای حُجب جهان نمای توحید از فیض تو هر حجاب پوسید در برتریات دلیل جا مانْد در اوج تو جبرئیل جا ماند دارایی بی شمار تو؛ فقر سلطانی و افتخار تو فقر خورده ست قسم خدا به جانت داده ست به قرب خود مکانت از نام تو رونق سپیدی با یاد تو رفع هر پلیدی آداب و رسوم شب زدودی جهل از لقبِ عرب زدودی یک مجلس تو بحار الانوار یک آیه شهود کشف الاسرار کافی است اشاره تو بر ماه ثابت کند اصل قل هو الله انگشت تحیّری ست عالم با عالَم چون تو چیست عالم ای مثل همه اگر چه از خاک «لولاک لما خلقت الافلاک» *******رحمت دو جهان میآیدمعصومه داوودآبادیعود بسوزانید و کوچههای دلتان را مفروش از شکوفه کنید؛ که برترین مخلوقات خداوند، از راه میرسد. محمد صلیاللهعلیهوآله میآید؛ با معجزه شق القمر. آسمان، به پیشوازش، خاک جزیرة العرب را ستاره میپاشد.ای همسایگان روشنی و نور! دف بزنید و آستین بیفشانید که رحمت دو جهان، با قدمهای بهشتیاش، زمین را متبرک کرده است. سپیده دم، به مبارکباد دریا آمده است و کوه، سرود میلادی بزرگ را به بازتاب برخاسته. او میآید و آیین مهربانی، روح بشریت را تسخیر خواهد کرد.*******آنچه خوبان همه دارند...نفسهایت، معجزه مسیح است و چشمانت، جسارت موسی.ایوب، فصلی از صبوری تو است؛ آن هنگام که صفحات جاهلیت را ورق میزدی و استخوانهایت را سرمای آن همه بیخبری، میسوزاند. نوح بودی؛ وقتی که آخرین کشتی نبوت را بر اقیانوس سخنچینیها و بغضها میراندی؛ بیآنکه بادهای هرزه کینه و جهل، روح استوارت را بلرزاند.تو آن آخرین فرستادهای که تمام رسولان خداوند، به ستایشت برخاستهاند. تو آن خاتم عشقی که تا جهان باقی است، آزادگان زمین، به پابوسیات میشتابند.*******رَحْمَهٌ لِلْعالَمينعرش برين است ، آستان محمّد حضرت جبريل ، پاسبان محمّدتاج شرافت ، ز فرق اوست مزّينتخت جلال است ، آستان محمّد انس و ملك ، پاسدار و گوش به فرمان تا چه شود صادر از لبان محمّددر دو جهان ، رحمت خداي ، رسول استخلق جهان ، ميهمان ، به خوان محمّداز رَهِ تكريم اوست ، در شب معراجگشته « يَدُالله » ميزبان محمّدنيّر اعظم ، علي ، كه نيست نظيرشنفس نبّي است و جسم و جان محمّدزهرة زهرا ، كه هست عصمت كبريماه فروزان آسمان محمّدتا كه نيازاردش اشعّة خورشيد پردة ابر است ، سايبان محمّدرونق حُسنش ، جمال ماه شكسته گل خجل از عطر بوستان محمّد گرمي عشق است و آشتي به كلامشمهر كجا ، قلب مهربان محمّدناز نبي را كشد خداي ، كه طاها رنجه مبادا شود روان محمّدسورة « وَاْلعَصْرْ » و شرح آيت خسران رمز نهاني است از زمان محمّد درك نكردند چونكه اوج كمالش اكثر اصحاب و پيروان محمّدهر چه ورق مي زنيم دفتر عمرشحسرت و رنج است ، داستان محمّدسوختن و ساختن به مكر « ابوبكر » سخت ترين بخش امتحان محمّدهمچون « عمر » داشتن مصاحب جاهلرنج و عذاب و غم نهان محمّد« عايشه » يا رب چه ها بحقّ نبي كرد آنكه نمك خورده بود و نان محمّد« هيچ نبي مثل من نديده اذيّت » آه ، ازين آتشين بيان محمّد نالة زهرا ، ميان آن در و ديوار بوده همآهنگ با فغان محمّدكي شود آن دم ( حسان ) كه حضرت احمدخوانَدَم از لطف خود ، ( حسانِ ) محمّدحبيب الله چايچيان (حسان)*******در حریم آفتابحمید باقریانطلوع میکنی در حریم آفتابقدم میگذاری در سرزمین نور و روشناییهستی، در زیر گامهایت به شوق میآیدزمان، عطر و بوی محمدی میگیردو زمین، از قدوم مبارکت، نفسی تازه میکند.اسرار کودکیات رااز بیابانهای مدینه،از مادرت آمنهو از دایهات حلیمه باید پرسید.بحیرا، راهب مسیحی، وقتی تصویر مهربان تودر قاب چشمانش نشست،پیامبریات را بشارت داد*******بر مأذنه نام توسودابه مهیجینامت خدای خاک قلمداد میشودبیتو کیان هستی بر باد میشودما را طفیلیان تو آورد کردگاربا این بهانه خاطرمان شاد میشودنامت قرین نام خدا، قرنهای قرنبر بامهای مأذنه فریاد میشودای نور چشمهای خداوند تا هنوز!هرجا حدیث عصمت تو یاد میشود؛از رهگذار خسته تاریخ، سنگ سنگنفرین نصیب قامت الحاد میشوددیریست آیههای تو ای وحی آخرین!ناگفتههای عرصه بیداد میشودتنها مگر به مقدم موعود نسل توپاییزمان بهار خداداد میشودآه ای رسول! غربت ما را شفیع باشآیا زمین دو مرتبه آباد میشود؟...*******تولد حقيقتآمنه دارد گهواره آفرينش را تاب مىدهد؛ دارد عشق را در نوسانى منظم، بالا و پايين مىبرد.... و محمد صلىاللهعليهوآله ، مركز ثقل آفرينش، با گونههايى گل انداخته از بوسههاى مكرر، آرام در گهواره، چشم بر هم نهاده است.آمنه دارد كودكش را در توازنى شگرف تاب مىدهد؛ دارد او را به موسيقى لالايىهاى بكر مىبرد.به خود مىآيد كه در متراكمترين لحظههاى شادى و شوق نشسته است. پلك مىزند؛ پلك مىزند تا مبادا اين ثانيهها كه اوج بىزمانىاند، رويايى بيش نباشد.آمنه از تنهايى ديروز مىترسد و دستانش را به گهواره دخيل مىبندد؛ آن را از نوسان باز مىدارد و كودك را به آغوش مىگيرد و مىبويدش.نه! اين خواب نيست. اين خلسه شورانگيز توهم نيست. او اكنون كودكى را در آغوش دارد كه روزى ستاره خوابها و سيب سرخ روياهاى صادقهاش بود.آمنه، ديروز همخواب نبود. وقتى طفلى كه در رحم داشت، او را به آرامشى فصيح مىبرد و وجودش را از خاطره عبدالله لبريز مىكرد. آن لحظات رازآلود اگر نبودند، آمنه، دنياى بىعبدالله را چگونه نفس مىكشيد؟*******به يمن ميلاد خورشيدآمنه چندى پيش را نيز در رويا سير نمىكرد؛ وقتى آن چهار قديسه آمدند و اتاق محقّرش را تا انتهاى آفرينش وسعت دادند؛ آن هودجهاى نور كه پايين آمدند، آن قديسانى كه نوزاد را در سلام و صلوات پيچيدند؛ هيچيك وهم و خيال نبود. آمنه با چشمان خود، سجده كودكش را ديد و كلام آسمانىاش را شنيد كه خدا را به يگانگى ياد مىكرد. حالا بايد بنشيند و به لبهاى فرو بسته او زل بزند. تا كى دوباره به گفتن كلامى گشوده شوند و عطر نارنجستانها، فضا را متبرك كند. آمنه اين خلسه را دوست دارد؛ اين بىزمانى را و اين هيجان را دوست دارد.شنيده است ماجراى كنگرههاى كسرا و سرگذشت ساوه و خاموشى آتشكدهها را و اينها همه از قدوم كودك او است.چگونه مىشود اين همه ملاحت را به دايه سپرد؟چگونه مىشود دورى اين چشمهاى دلكش را تاب آورد؟ چگونه مىشود از اين دستان كوچك دل كند؟ اما كودكش بايد به صحرا برود؛ با بركتى كه سهم ايل و تبار حليمه است.بايد طعم خوش چوپانى را مزمزه كند. كودك او بايد سفر را از همين روزهاى آغازين بشناسد؛ هر چند اين سفر، طعم تلخ دورى را براى آمنه به جا خواهد گذاشت.اما آمنه رسالت خويش را انجام داده است؛ آوردن چنين كودكى از كسى جز او برنمىآمد.*******ميلاد پيغمبرجهان سرسبز و خرم گشت از ميلاد پيغمبر منور قلب عالم گشت از ميلاد پيغمبربده ساقى مى باقى كه غرق عشرت و شادىدل اولاد آدم گشت از ميلاد پيغمبرتعالى الله از اين نعمت كز او اسباب آسايشبراى ما فراهم گشت از ميلاد پيغمبرز لطف و رحمت ايزد ز يمن مقدم احمد ظهور حق مسلم گشت از ميلاد پيغمبربه شام هفده ماه ربيع و سال عام الفيلرسالت ختم خاتم گشت از ميلاد پيغمبربشارت ده به مشتاقان كه ز امر قادر منّان دل ما عارى از غم گشت از ميلاد پيغمبرز ناموس قدر بشنو تو گلبانگ خطر زيرا سر نابخردان خم گشت از ميلاد پيغمبربناى جهل ويران شد ز يمن منجى ات تارك جهان از علم اعلى گشت از ميلاد پيغمبردوصد اعجاز شد ظاهر كه در عرش عُلى حيراندوصد عيسى بن مريم گشت از ميلاد پيغمبربشد درياچه ساوه تهى از آب و برعكسش سماوه همچنان يم گشت از ميلاد پيغمبربشد اين فارس چون شمعى، بشد آتشكده خاموشجهان حق مجسم گشت از ميلاد پيغمبرز يمن مقدمش منشق جِدار طاق كسرى شدكه حيران خسرو جم گشت از ميلاد پيغمبربناى ظلم شد ويران ولى در سايه ايمان بناى عدل محكم گشت از ميلاد پيغمبرقدم در ملك هستى زد چو ختم الانبياء احمد مقام ما مقدم گشت از ميلاد پيغمبرنواى بانگ جاء الحق به باطل چيره شد اى دل نظام دين منظم گشت از ميلاد پيغمبرز حسن پرتو رويش خجل در مغرب و مشرق مه و خورشيد اعظم گشت از ميلاد پيغمبرمن «ژوليده» مى گويم بگو بر دوستارانشكه شرّ دشمنان كم گشت از ميلاد پيغمبر*******خورشيد آسمان نبوتاي آفتاب گردان تاري شو و متابكز برج دين بتافت يكي روشن آفتابآن آفتاب روشن شد جلوه گر كه هستايمن ز انكساف و مبرّا زاحتجاببنمود جلوه اي و زدانش فروخت نوربگشود چهره اي و زبينش گشود بابشمس رسل محمد مرسل كه در ازلاز ما سوا الله آمده ذات وي انتخابتابنده بُد ز روز ازل نور ذات اوبا پرتو و تجلي بي پرده و نقابليكن جهان به چشم خود اندر حجاب داشتامروز شد گرفته زچشم جهان حجابتا ديد بي حجاب رخي را كه كردگاربر او بخواند آيت و الشمس1 در كتابرويي كه آفتاب فلك پيش نور اوباشد چنان كه كتّان در پيش ماهتاب2شاهي كه چون فراشت لواي پيمبريبگسسته شد زخيمه پيغمبران طناببا مهر اوست جنت و با حب او نعيمبا قهر اوست دوزخ و با بغض او عذاببا مهر او بود به گناه اندرون نويدبا قهر او بود به صواب اندرون عقابشيطان به صلب3 آدم اگر نور او بديدچندين چرا نمود ز يك سجده اجتنابزان شد چنين ز قرب خداوندگار دوركاندر ستوده گوهر او داشت ارتياب4مقرون به قرب حضرت بيچون شد آنكه اوسلمان صفت نمود به وصل وي اقترابامروز جلوه اي به نخستين نمود و گشتزين جلوه چشم گيتي انگيخته ز خوابيرليغي5 آمدش به دوم جلوه از خدايكاي دوست سوي دوست به يك ره عنان بتابپس برد مركبيش خرامان تر از تذروجبريل، همعنانش و ميكال همركاببنشست بر بُراق سبك پوي گرم سيرو افلاك در نوشت الي منتهي الجنابچندان برفت كش رهيان6 و ملازمانگشتند بي توان و بماندند بي شتابو آنگه به قاب قوسين اندر نهاد رختو آمد ز پاك يزدان او را بسي خطابچون يافت قرب وصل، دگر باره بازگشتسوي زمين، ز نه فلك سيمگون قباب7اندر ذهاب8، خوابگه خود نهاد گرمهم خوابگاه خويش چنان يافت در اياب9از فرّ پاك مقدمش امروز گشته انداحباب در تنعّم و اعدا در اضطرابجشني بود ز مقدم او در نُه آسمانجشني دگر به درگه فرزند بوتراب10ملك الشعراي بهارپي نوشت : 1.والشمس: اشاره است به آغاز سوره اي به همين نام: والشمس و ضحيها:" سوگند به خورشيد و پرتوش" كه بنا به نقل برخي از مفسرين در شأن حضرت رصول (ص) مي باشد.2. اشاره است به اعتقادي كه قدما داشته اند كه كتان در برابر ماهتاب مقاومت ندارد و از هم فرو مي پاشد.3. صلب: پشت4. ارتياب: شك و ريب5. يرليغ: فرمان6. رهيان(جمع : رهي) چاكر، نوكر، خدمتگزار7. قباب(جمع قبه): بارگاهي كه بر فراز آن[نبدي باشد، سقف برجسته و گندب مانند. كنايه از افلاك و اسمانهاست.8. ذهاب: رفتن9. اياب: آمدن10. منظور بارگاه حضرت رضا عليه السلام استمنابع:ماهنامه ادبی اشارات، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، شماره48ماهنامه ادبی اشارات، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، شماره72ماهنامه ادبی اشارات، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، شماره95ماهنامه ادبی اشارات، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، شماره107www.payambarazam.comwww.hawzah.netwww.shiati.ir/س
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 890]
صفحات پیشنهادی
عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)-(1)
عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)-(1)-عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)-(1) تهیه کننده: سید امیرحسین کامرانی رادمنبع: راسخون سرچشمه وحدت ...
عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)-(1)-عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)-(1) تهیه کننده: سید امیرحسین کامرانی رادمنبع: راسخون سرچشمه وحدت ...
رحمت عالمیان - ویژه نامه ولادت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)-(1) مکه در هیجانی غریب، دست و پا میزد. سالها بود که جاری کلام وحی، بر زمین سرازیر نشده بود. سالها بود که گمراهی بر ...
عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)-(1) مکه در هیجانی غریب، دست و پا میزد. سالها بود که جاری کلام وحی، بر زمین سرازیر نشده بود. سالها بود که گمراهی بر ...
بلال و عشق به پیامبر صلی الله علیه و آله
بلال و عشق به پیامبر صلی الله علیه و آلهتن فدای خار میكرد آن بلال خواجهاش میزد ... دانستنی هایی درباره نبی رحمت صلیاللهعلیهوآلهوسلم و رحلتشان(1)-دانستنی هایی . ... عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)-(2)-عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله ...
بلال و عشق به پیامبر صلی الله علیه و آلهتن فدای خار میكرد آن بلال خواجهاش میزد ... دانستنی هایی درباره نبی رحمت صلیاللهعلیهوآلهوسلم و رحلتشان(1)-دانستنی هایی . ... عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)-(2)-عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله ...
سيره اقتصادى نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم )
سيره اقتصادى نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم )-سيره اقتصادى نبی رحمت(صلی الله ... برخى از اين مباحث ، به اختصار و به فراخورِ حجم مقاله ، بيان گرديده است .1.
سيره اقتصادى نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم )-سيره اقتصادى نبی رحمت(صلی الله ... برخى از اين مباحث ، به اختصار و به فراخورِ حجم مقاله ، بيان گرديده است .1.
امام مهدى علیه السلام در كلام نبىاكرم صلی الله علیه و آله
نبى اكرم صلی الله علیه و آله پس از حمد و ثناى خداوند و دعوت مردم به سوى خاندان ... (1) بخش زندگى نبى اكرم صلی الله علیه و آله از كتاب حیوةالقلوب در سال 1376 ش. ... عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)-(2)-عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و .
نبى اكرم صلی الله علیه و آله پس از حمد و ثناى خداوند و دعوت مردم به سوى خاندان ... (1) بخش زندگى نبى اكرم صلی الله علیه و آله از كتاب حیوةالقلوب در سال 1376 ش. ... عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)-(2)-عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و .
'شفاعت' هدیه پروردگار به پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلم
'شفاعت' هدیه پروردگار به پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلم-شفاعت هدیه پروردگار به پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلم مقام شفاعت ... عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم) - اضافه به علاقمنديها ... ابن تیمیه و اهانت به خاندان پیامبر (ص) (1) ...
'شفاعت' هدیه پروردگار به پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلم-شفاعت هدیه پروردگار به پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلم مقام شفاعت ... عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم) - اضافه به علاقمنديها ... ابن تیمیه و اهانت به خاندان پیامبر (ص) (1) ...
تبرك و شفاعت به نبي رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)
تبرك و شفاعت به نبي رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)-تبرك و شفاعت به نبي ... 1ـ تبرك به آثار رسول مكرم اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) الف) تبرك به بُصاق نبي ...
تبرك و شفاعت به نبي رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)-تبرك و شفاعت به نبي ... 1ـ تبرك به آثار رسول مكرم اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) الف) تبرك به بُصاق نبي ...
جمال و جلال محمد (صلی الله علیه و آله)
عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)-(1) محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، نامی که با هدایت و رحمت یکی شده است. ... ماه فرو ماند از جمال محمد سرو نباشد به اعتدال ...
عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)-(1) محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، نامی که با هدایت و رحمت یکی شده است. ... ماه فرو ماند از جمال محمد سرو نباشد به اعتدال ...
در نعمت محمد صلی الله علیه و آله
عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)-(1) محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، نامی که با هدایت و رحمت یکی شده است. ..... درود خداوند بر تو باد، آن گاه که زمین از نعمت ...
عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)-(1) محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، نامی که با هدایت و رحمت یکی شده است. ..... درود خداوند بر تو باد، آن گاه که زمین از نعمت ...
عطر محمدی ( موسيقي )
عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)-(1)-عطر میلاد نبی رحمت(صلی ... او بر خاک نازل شد تا در شمیم اعجاز گل محمدی صلیاللهعلیهوآلهوسلم جایی برای .
عطر میلاد نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)-(1)-عطر میلاد نبی رحمت(صلی ... او بر خاک نازل شد تا در شمیم اعجاز گل محمدی صلیاللهعلیهوآلهوسلم جایی برای .
-
دین و اندیشه
پربازدیدترینها