واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
خاطرات خواندنی از آفتاب(2) خاطراتی از مقام معظم رهبری(مدظله العالی) از زبان دیگران عنایت ویژه به مستمندانسال 1374 خانمی با كودك خردسالش به مطب من مراجعه كرد. هر دوی آنان بیماری سل داشتند .ناراحتی خانم به قدری بود كه از حلقوم او خون بیرون می آمد. آن ها را معاینه كردم و برایشان نسخه ای نوشتم. چون نسخه را به دست آن خانم دادم، با كمال ناامیدی اظهار داشت : نسخه قبلی شما را هم دارم! من یك بار دیگر هم به شما مراجعه كرده ام و به علت ناتوانی مالی، قدرت تهیه دارو را ندارم ! وی در ادامه ابراز داشت: من چهار فرزند دارم كه همگی - به جز یك دختر ده ساله- همین بیماری را دارند، همسرم نیز فلج و خانه نشین است و تنها نان آور خانه همان دختر ده ساله است كه با قالی بافی مبلغ اندكی به دست می آورد و این مقدار، تنها هزینه خرید نان ماست! من بعد از شنیدن درد دل این خانم به او گفتم: موضوع را با دوستانم در میان می گذارم تا چاره ای بیندیشیم و مشكل شما را حل كنیم . آن خانم از مطب من خارج شد و من هم چنان در فكر چاره جویی بودم. پس از مدتی دیدم دوباره به من مراجعه كرد. اما این بار با دفعه قبل خیلی تفاوت داشت و از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید . با شادی تمام به من گفت: دیگر نیازی به تلاش شما نیست! علت را پرسیدم، در جوابم گفت: وقتی كه به منزل رسیدم هیأتی به خانه ما آمدند و وضعیت ما را بررسی كردند. قرار شد همه ما را برای درمان به بیمارستان ببرند! گفتم: این هیأت از سوی چه كسی آمده بودند؟ گفت : از سوی مقام معظم رهبری ! گفتم : چگونه از موضوع باخبر شده بودند؟ گفت : وقتی كه مقام معظم رهبری به قم تشریف آوردند، من ماجرای زندگیم را طی نامه ای خدمت ایشان توضیح دادم . نامه من به دست مسئولین امر سپرده شد . تمامی نامه ها را بررسی كردند، نامه افراد اورژانسی در اولویت قرار گرفت و من نیز چون چنین وضعی داشتم، مورد لطف آقا قرار گرفتم. دكتر وحیدی (از پزشكان قم)غذای سادهیك روز كه در منزل مقام معظم رهبری در خدمت ایشان بودم بحث ما قدری به طول انجامید و نزدیك مغرب شد. پس از اقامه نماز در محضر ایشان، معظم له رو به من كردند و فرمودند: آقا رحیم! شام را مهمان ما باشید. بنده در عین حال كه این را توفیقی می دانستم، خدمتشان عرض كردم: اسباب زحمت می شود. مقام معظم رهبری فرمودند: نه! بمانید هر چه هست با هم می خوریم. وقتی سفره را پهن كردند و شام را آوردند، دیدم غذای ایشان و خانواده شان چیزی جز املت ساده نیست. من نیز بر آن سفره مهمان بودم و مقداری از همان غذای ساده را خوردم.سردار سرلشكر رحیم صفوی (فرمانده كل سپاه)سادگی و صفای ازدواجچند روز پس از خواستگاری خانواده بزرگوار حضرت آیت الله خامنه ای از دختر بنده، خدمت مقام معظم رهبری رسیدم. ایشان فرمودند: آقای دكتر! اگر خدا بخواهد با هم خویشاوند می شویم . عرض كردم چطور؟ فرمودند: آقا مجتبی و دختر خانم شما ظاهراً یكدیگر را پسندیده اند و در گفتگو به نتیجه رسیده اند. حالا نظر شما چیست؟ عرض كردم: آقا اختیار ما هم دست شماست! آقا فرمودند: شما و همسرتان استاد دانشگاه هستید و زندگی شما با زندگی ما متفاوت است. تمام زندگی ما غیر از كتاب هایم، یك وانت لوازم كهنه است. خانه ما هم دو اتاق اندرونی دارد و یك اتاق بیرونی كه مسئولان می آیند و با من دیدار می كنند. من پولی برای خرید خانه ندارم. خانه ای اجاره كرده ایم كه قرار است، در یك طبقه آن آقا مصطفی و در طبقه دیگر آقا مجتبی زندگی كنند. ما زندگی معمولی داریم و شما زندگی خوبی دارید، مثل ما زندگی نكرده اید. آیا دختر شما حاضر است با این وجود زندگی كند؟! زیبایی و دقت سخن رهبر معظم انقلاب برای من بسیار جالب بود. موضوع را به دخترم گفتم و او با روی باز استقبال كرد.غلامعلی حداد عادل (نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی) ساده زیستیوظیفه خود می دانم این مهم را به مردم مسلمان و انقلابی ایران بگویم كه من از وضع منزل حضرت آیت الله خامنه ای مطلع هستم. در خانه مقام معظم رهبری هرگز بیش از یك نوع غذا بر سر سفره نیست. خانواده ایشان روی موكت زندگی می كنند. روزی به منزل ایشان رفتم، یك فرش مندرس و پوسیده زیر پاهایم پهن بود كه من از زبری و خشنی آن فرش- كه ظاهراً جهیزیه همسر ایشان بود- اذیت می شدم از آنجا بر خاستم و به موكت پناه بردم.حجت الاسلام والمسلمین سید احمد خمینی(ره)ساده و بی تكلف با خانواده شهیدیك روز سه چهار نفر با یك ماشین آمدند و گفتند: حاج آقا! خودت را آماده كن كه مهمان عزیزی داری! از آنان پرسیدم: چه كسی قرار است بیاید؟ پاسخ شنیدم: رهبر معظم انقلاب. وقتی آقا وارد منزل شدند، شوق دیدار، مرا بهت زده كرده بود. آقا مرا در آغوش كشیدند و صورتم را بوسیدند، بنده نیز دست ایشان را بوسیدم. آقا داخل اتاق شدند و روی زمین نشستند. ابتدا احوال پرسی كردند و از مشكلات سؤال نمودند سپس فرمودند: ‹‹عكس شهدایتان را بیاورید››. عكس ها را برای حضرت آقا آوردم. ایشان تك تك عكس ها را بوسیدند و آنان را روبروی خود گذاشتند و فرمودند:‹‹ این شهدا اگر نبودند، ماهم نبودیم. ما هر چه داریم از این شهدا داریم ››. حدود نیم ساعت در محضر آقا بودیم، وقتی خواستند تشریف ببرند رو به من كردند و فرمودند: ‹‹اجازه می خواهیم برویم››. من گفتم: آقا! اجازه ما هم دست شماست. ناگهان متوجه شدم كه از ایشان پذیرایی نكرده ایم! دیدار ایشان آنقدر ما را شوكه كرده بود كه یادمان رفته بود، آقا مهمان ما هستند. با خجالت از ایشان عذرخواهی كردم، اما ایشان پس از لبخندی زیبا فرمودند: «چه اشكالی دارد؟» آقای مجید شجاعی پور(پدر سه شهید) عتاب رهبری در مواجهه با صحنه سازیدر یكی از سفرهای مقام معظم رهبری به استان مازندران ، آقا وارد منطقه محرومی به نام «ارس ما خوست» شدند. معظم له وقتی برای بازدید به مدرسه ای وارد می شوند، مشاهده می كنند كه تمام میز و صند لی ها نو است آقا احتمال می دهند این كارها تشریفاتی است و برای ورود معظم له این كارها انجام گرفته است. مقام معظم رهبری با تیزبینی و ذكاوتی كه دارند از بچه ها سؤال كردند كه به من بگویید این میز و صند لی ها را چه زمانی برای شما آورده اند. یكی از بچه های كلاس جواب داد: آقا همین دیروز این ها را آورده اند. آقا نگاه عتاب آلودی به آن مسؤول انداختند و فرمودند: ضرورت ندارد به خاطر مسؤولینی كه خودشان نسبت به مشكلات واقفند، بخواهید صحنه سازی كنید.سردار باقر زاده- مسؤول كمیته جستجوی مفقودین (تهران)راهنمایی با توجه به موقعیتیكی از دوستان می گفت: یك روز كه مقام معظم رهبری به كوه های اطراف تهران رفته بودند با دختر و پسری دانشجو، بر خورد می كنند كه به لحاظ ظاهری وضع مناسبی نداشتند و تصور می كردند كه آقا دستور دستگیری آنها را خواهد داد، ولی بر خلاف تصور آن دو، مقام معظم رهبری با آن ها احوال پرسی كردند و از شغل و فامیل بودن آن ها سؤال كردند، پسر وقتی با خلق زیبای آقا مواجه شد، واقعیت را گفت كه ما دوست هستیم، آقا ابتدا درباره ورزش و مزایای آن با آن دو صحبت كردند و بعد هم فرمودند: بد نیست صیغه محرمیتی در میان شما برقرار شود و شما با هم ازدواج كنید و به آن ها پیشنهاد دادند كه اگر مایل بودید در فلان تاریخ بیایید، من آمادگی دارم كه شخصاً عقد شما را بخوانم. آن دو خداحافظی كردند و طبق قرار همراه خانواده خود، محضر آقا رسیدند.آقا عقد آن ها را جاری كردند و با برخورد كریمانه مقام عظیم الشأن ولایت، این دو جوان تغییر مسیر دادند و آن دختر غیر محجبه، به یك دختر محجبه و معنوی و آن پسر دانشجو به یك جوان مذهبی مبدل شدند آقای محمد امین نژاد(از كارمندان صدا و سیما- تهران)رسیدگی به مشكلاتیكی از طلاب خارجی نقل می كرد كه وقتی وارد ایران شدم، ویزا نداشتم و حتی از داشتن حداقل امكانات محروم بودم. بعد از مدتها سعی و تلاش، چون جایی برای ماندن نداشتم از ماندن در حجره دوستان خجالت می كشیدم، مجبور شدم مدتی را در مسجد جمكران اقامت گزینم. چند روزی كه آنجا ماندم، به امام زمان (عج) توسل پیدا كردم. همان شب در عالم رؤیا دیدم كسی به من فرمود: فردا شب مقام معظم رهبری به جمكران خواهند آمد، مشكل خودت را بنویس و تقدیم ایشان كن.من از خواب بیدار شدم، نامه ای نوشتم و منتظر ماندم. فردا شب در نیمه های شب دیدم مقام معظم رهبری با چند نفر وارد مسجد جمكران شدند و من با تعجب به خاطر رؤیای صادقانه نمی دانستم چه كنم. جلوتر رفتم و نامه ای كه در دست داشتم خدمت مقام معظم رهبری تقدیم كردم و طولی نكشید وقتی كه به مركز جهانی رجوع كردم به من گفتند: جواب نامه شما رسیده و شما پذیرش شده اید و به این صورت مشكل بنده با عنایت مقام معظم رهبری حل شدحجت الاسلام حسین جلالیرفتار قرآنی با بدهكارحضرت آیت الله خامنه ای دامت بركاته در زمان ریاست جمهوری به یكی از كشور های اسلامی رفتند و ما به عنوان همراه در خدمت ایشان بودیم. حضرت آیت الله خامنه ای به رئیس جمهور آن جا فرمودند: بدهی ما را نمی دهید؟!او در جواب گفت: قرآن می فرماید: فَنَظِره الِی میسره، به آدم بدهكار مهلت بدهید. آقا با مزاح فرمودند: تا این جا را قبول دارم ولی به شرط این كه قسمت دوم آیه شریفه را نخوانید كه اگر بدهكار توانایی پرداخت ندارد به او ببخشد، ان تصدَقوا خیر لكم...حجت الاسلام و المسلمین قرائتی ( تهران) منبع: منبع: آب،آیینه،آفتاب
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 410]