تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 15 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص): اى مردم! جز اين نيست كه خداست و شيطان، حق است و باطل، هدايت است و ضلالت، رشد ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804816388




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

تطورات فقهى ولايت فقيه


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
تطورات فقهى ولايت فقيه
تطورات فقهى ولايت فقيه نويسنده: حجت الاسلام برجى انديشه ولايت فقيه در بستر تاريخ خود، به همين صورتى كه حضرت امام گفته‏اند مطرح بوده يا اين كه حضرت امام در اين عرصه، ديدگاه نويى ارائه داده‏اند؟ البته هر نظريه فقهى به طور طبيعى در طول تاريخ، تطوراتى پيدا مى‏كند، ولى به نظر مى‏رسد تولد نظريه ولايت‏فقيه بايد هم زمان با تولد فقه باشد; آغاز عصر اجتهاد. من در كلمات شيخ مفيد، كه آغازگر اجتهاد - به معناى متعارف - است، شواهد و قراينى پيدا كردم كه ايشان به ولايت مطلقه فقيه معتقد بوده است. اما پيش از ادامه سخن، ذكر يك نكته ضرورى است: بدون شك، زمانى فقه شيعه صورت گرفت كه فقهاى ما در شرايط خاصى قرار داشتند: حكومت‏ها در دست جائران بود و فقها در حاشيه قدرت، و حتى احتمال اين كه زمانى قدرت را به دست آورند، داده نمى‏شد. اگر چه در دوره‏هاى محدودى مانند دوره شيخ مفيد كه آل‏بويه شيعه بر سر كار بودند و يا دوره صفويه روزنه‏هايى براى علماى شيعه وجود داشت، اما با اين حال، همين حكومت‏هاى شيعى هم مقيد به حفظ قدرت خود بودند و راضى نمى‏شدند براى اجراى مسائل شرعى، به راحتى از حكومت‏خود دست‏بردارند، حتى اگر احساس مى‏كردند كه علما در برابر حكومت آنها ايستاده‏اند، با آنها درگير مى‏شدند. با توجه به اين، در مساله حكومت، به نظر مى‏رسد بخشى از آنچه حاكم اعمال مى‏كند مربوط به يا مال يا جان مردم است. اگر ما بتوانيم اثبات كنيم كه در اين حوزه، فقهاى ما براى فقيه، قايل به حق دخالت‏بوده‏اند، به طريق اولى، ثابت مى‏شود كه آنها در حوزه‏هاى ديگر هم حق دخالت داشته‏اند. اين سه حوزه اهميت فراوانى نسبت‏به ديگر حوزه‏ها دارد. فقهاى ما در كتاب‏هاى خود، وقتى به اين سه حوزه مى‏رسند، مسؤوليت اجراى احكام را بر عهده فقيه مى‏گذارند. به عنوان مثال، وقتى مرحوم شيخ مفيد در مباحث‏خود، به نماز جمعه يا عيدين مى‏رسد، مى‏فرمايد: «و للفقهاء ان يجمعوا باخوانهم بصلوات الخمس وصلاة الاستسقاء والعيدين والجمعة‏» ايشان اين سخن را در حالى مطرح مى‏كند كه نماز جمعه يكى از شؤون حاكم بود و توسط او يا كسى كه او معرفى مى‏كرد، اقامه مى‏شد. اما چون اين يك موضوع دينى است، شيخ مفيد آن را بر عهده فقيه مى‏داند. يا - مثلا - در مساله زكات، كه يكى از منابع مالى مهم حكومت اسلامى است، شيخ مفيد در بحث از آيه «خذ من اموالهم صدقة‏» مى‏گويد: مسؤوليت جمع آورى زكات و ديگر صدقات واجب بر عهده پيامبر (ص) است. سپس مى‏فرمايد: پس از وى، اين كار به جانشينان او واگذار شده است; «و قد فوضوا النظر فيه الى فقهاء شيعتهم. » در بحث اجراى حدود هم همين سخن را مى‏فرمايد. از جمع‏بندى نظرات معلوم مى‏شود كه شيخ مفيد (ره) معتقد بوده اجراى حساس‏ترين مسائل دين بر عهده فقهاست و طبيعى است كه فقيه در ديگر مسائل عرفى نيز مسؤوليت دارد. اين توسعه از كارهاى جالبى است كه شيخ مفيد كرده است; مثلا، در باب وصيت مى‏گويد: «اذا عدم السلطان العادل - مما ذكرنا من هذه الابواب للفقيه ان يتولا ما تولاه السلطان‏» در تمام اين ابواب، احكامى را كه سلطان بايد اجرا كند، اگر سلطان عادل - يعنى پيامبر (ص) و امام معصوم (ع) - نبود، فقيه بايد اجراى آنها را متكفل شود. اين سخن شيخ دقيقا نظريه «ولايت عامه انتصابى فقيه‏» را اثبات مى‏كند كه سابقه نظريه ولايت‏فقيه حضرت امام است، در حالى كه من نديده‏ام اين سابقه را تاكنون كسى به شيخ مفيد رسانده باشد; آنچه هست‏سابقه‏اى است كه به مرحوم شيخ احمد نراقى مى‏رسانند يا بعضى هم سعى كرده‏اند آن را به محقق كركى يا محقق اردبيلى برسانند. اما در كلمات شيخ مفيد، كه بنيانگذار اجتهاد و اولين فقيهى است كه به صورت اجتهادى كتابى نوشته، به روشنى رد پاى نظريه حضرت امام مشاهده مى‏شود. نكته جالبى كه نظريه انتصاب شيخ مفيد را اثبات مى‏كند اين است كه ايشان اين مساله را مطرح مى‏كند كه اگر فقيهى را سلطانى جائر به ولايتى و حكومتى نصب كند، اين فقيه يا داراى شروط لازم است‏يا فاقد آن. اگر او اين شروط را واجد باشد - يعنى عادل و مدبر باشد - بر او واجب است اين ولايت را بپذيرد، به اين دليل كه ولايت‏حق اوست از ناحيه امام زمان (عج) ، ولى با امكاناتى كه زمامدار در اختيارش گذاشته است. اما اگر او شروط لازم را نداشته باشد، حرام است ولايت را بپذيرد. اين نظريه در طول تاريخ، تطوراتى پيدا كرده و در زمان محقق كركى از چند جهت تفاوت‏هايى نموده است. محقق كركى براى اولين بار، اين نظريه را مستدل كرده، مساله «مقبوله‏» را مطرح نموده و روايت «العلماء ورثة الانبياء» را ذكر كرده است. ايشان موضوع «نيابت‏» را مطرح مى‏كند و به صراحت «ولايت‏» را تعميم مى‏دهد. در زمان محقق اردبيلى نيز اين نظريه تطوراتى پيدا كرد و در عصر محقق نراقى موضوع روشن شد; ايشان براى اولين بار اين مساله را به صورت يك قاعده فقهى در آورد و روايات متعددى بر تاييد آن ذكر كرد. اما حضرت امام اين موضوع را به شكل ديگرى مطرح نمودند; به قول آية‏الله جوادى‏آملى، حضرت امام هم انديشه دينى داشتند و هم انگيزه دينى. گذشتگان معتقد بودند ولايت فقيه واجب مشروط است; يعنى مع‏الامكان، با وجود فراهم بودن شرايط، اين كار واجب است، اگر چه تحصيل شرايط هم بر فقيه واجب نيست; اگر شرايط به گونه‏اى فراهم شد كه حكومت را تقديم فقيه كردند، در اين صورت، واجب است‏بپذيرد. اما حضرت امام معتقد بودند كه فقيه بايد در پى فراهم كردن شرايط و كسب قدرت باشد; اين كار واجب مطلق است كه فقيه متصدى اجراى احكام شود. برخى معتقدند تاسيس حكومت اسلامى به معناى واپس‏گرايى و بازگشت‏به دوره‏هاى ما قبل نوين است. در مقابل، برخى آن را در جهان امروز، فرامدرن مى‏دانند. حضرتعالى چه تحليلى از اين دو ديدگاه داريد؟ بنده معتقدم كه اگر جوانب مساله را خوب بررسى كنيم، مى‏بينيم «ولايت فقيه‏» در واقع يك نظريه فرا مدرن است; زيرا اين نظريه با تمسك به آيه شريفه «واءعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخيل‏» معتقد است كه بايد از تمام امكانات روز و فن‏آورى‏ها استفاده كرد و براى هدايت‏بشر به سوى يك جامعه مطلوب و مدينه فاضله، كه دين در وجود انسان متجلى باشد و شخصيت افراد ربانى گردد، خود را مجهز نمود. البته من در اصل اين گونه تعبيرها شك دارم; يعنى اين كه ما اين نظريه را سنتى يا فرامدرن بدانيم و بعد چنين تلقى كنيم كه اگر فرامدرن يا نوين است‏خوب، و اگر سنتى مى‏باشد مردود است; چون از «مدرن‏» تا «مدرنيته‏» فاصله‏اى است‏با بار فرهنگى خاصى كه از ابتدا منتقدان زيادى هم به آن پرداخته‏اند كه حتى بسيارى از آنها غربى بوده‏اند. فراصنعتى (پست مدرنيسم) هم كه امروزه در غرب مطرح مى‏شود، بيشتر به دليل ضعف‏ها و نارسايى‏هايى است كه از دوره صنعتى (مدرنيسم) احساس كرده‏اند و مى‏بينند كه راه بازگشتى به گذشته ندارند. بنابراين، امتيازى به حساب نمى‏آيد كه ما ثابت كنيم «ولايت فقيه‏» مدرن است‏يا پست مدرن. تصور من در اين زمينه آن است كه بشريت‏بدون شك، بر مبناى عقل و درك و عرفياتش برخى شعارها را مطرح كرده كه خوب است; مانند آزادى، عدالت و رعايت‏حقوق ديگران. براى اين كه ببينيم «ولايت فقيه‏» اين گونه ارزش‏هاى بشرى را داراست‏يا نه بايد اين نظريه را ارزيابى كنيم. مى‏بينيم بسيارى از اين گونه ارزش‏ها در اين نظريه مورد توجه قرار گرفته است، همانند عدالت - كه اصل اين نظريه بر آن مبتنى است - آزادى - كه به قول شهيد مطهرى (ره) ، آزادى از قيد و بندهاى نفس است - و برخى ديگر از امتيازات كه در اين نوع حكومت وجود دارد. بنابراين، علاوه بر شعارهاى خوبى كه در حكومت‏هاى - به ظاهر - مردم‏سالار و مدرن مطرح است - و البته شكل صحيح و عميقش در اين نظريه وجود دارد - «ولايت فقيه‏» نقاط قوت و امتيازات ديگرى نيز دارد كه خود غربى‏ها هم به آن اذعان دارند. به عنوان مثال، يكى از انتقاداتى كه - حتى خود غربى‏ها - بر مدرنيته دارند اين است كه انسان را از معنويات دور نموده و در واقع، معنويت زدايى كرده است. و زندگى بدون معنويات - اگر چه از لحاظ ظاهرى، بهشت‏برين هم باشد - انسان را ارضا نمى‏كند; زيرا انسان موجودى است‏با نيازهايى متفاوت از حيوانات. اگر او را از معنويات منسلخ كنيم، او را از كمال وجودى‏اش دور ساخته و به حيوانيت كشانده‏ايم. نتيجه چنين چيزى همان مى‏شود كه آن دانشمند غربى گفت: انسان پاره‏سنگى است پرتاب شده در صحراى هستى; يعنى بى‏هدف و بدون برنامه. اين در حقيقت، به بن‏بست كشاندن بشر است; از جمله ضعف‏هاى نظام مدرنيته. بنابراين، ما اصلا مدرنيته و پست مدرنيسم را كامل نمى‏دانيم كه بخواهيم ولايت فقيه را با آن مقايسه كنيم. با فرض دنيوى بودن «دولت‏» در ساخت‏حكومت‏هاى مادى و با توجه به ضرورت وجود «دولت‏» در حكومت اسلامى، چگونه ممكن است ولايت فقيه بتواند در بسط معنويات موفقيت كسب كند؟ همان گونه كه اشاره شد، ماهيت ولايت فقيه با حكومت‏هاى دنيوى فرق مى‏كند; حكومت هايى كه با اهداف دنيوى و مادى بنا شده است. بنابراين، براى تعبير از چنين حكومتى، نبايد از اصطلاحات اين نوع حكومت‏ها، كه بار منفى دارد، استفاده كرد; البته نبايد متكى به اصطلاحات فنى و سنتى حوزه هم باشيم كه مردم نمى‏فهمند يا حتى بوى كهنگى از آن استشمام مى‏كنند، بلكه بايد با توجه به ماهيت‏حكومت اسلامى و نظام ولايت فقيه، الفاظى را هم كه در آن به كار مى‏بريم داراى بار معنايى خاص خود باشد، غير از آنچه در آن حكومت‏ها وجود دارد; مثلا، بيان كنيم كه منظور از آزادى در اين نظام، آزادى غربى نيست; همين گونه است عدالت، رعايت‏حقوق ديگران و ديگر واژه‏ها، اگر چه ممكن است در برخى زمينه‏ها تعاريف ما با تعاريف آنها متنافى هم نباشد، بلكه بار معنايى بيشترى داشته باشد. بنابراين، اگر حكومت مبتنى بر ولايت فقيه تشكيل دهيم، با توجه بار معنايى خاص الفاظى كه از آنها استفاده مى‏كنيم، موانعى جدى در مسير ترويج معنويات و اخلاق وجود ندارد، اگر چه اين كار چندان ساده هم نيست و در يك جهان مادى‏گرا و غربت معنويت، نگه‏داشتن علم معنويت مشكل است. اما با استقامت و فداكارى اين كار ميسر است، به ويژه آن كه ما شيعيان براى بشريت‏به آينده‏اى روشن و پر از عدالت و معنويت معتقديم. برخى معتقدند كه نظام ولايت فقيه زمينه ساز فرج امام زمان (ع) است و برخى به عكس، آن را موجب بيگانگى با آرمان انتظار فرج مى‏دانند. اين بحث تازه‏اى نيست، در اين باره اظهار نظرهاى بسيارى هم شده است. حضرت امام با اين طرز تفكر كه تشكيل حكومت اسلامى مانع ظهور حضرت مهدى (عج) مى‏شود، قاطعانه مبارزه كردند. اصلا اين غير معقول است كه ما خود را منتظر حكومتى صالح بدانيم، ولى در پى اصلاح خودمان نباشيم يا بگوييم اگر صالح باشيم، حكومت صالح به تاخير مى‏افتد. به عنوان مثال، اگر كسى منتظر آمدن ميهمان است، دست روى دست نمى‏گذارد و بى‏كار نمى‏نشيند، بلكه براى پذيرايى از ميهمان، خود را آماده مى‏كند. «انتظار» در جايى مصداق پيدا مى‏كند كه «منتظر» كارهايى متناسب با «منتظر» انجام دهد. وقتى ما منتظر مصلحى هستيم، به تعبير آقاى حكيمى، خودمان بايد صالح باشيم و جامعه را هم اصلاح كنيم. ما اگر در پى استقرار ولايت فقيه و معتقد باشيم كه در سايه اين حكومت، مى‏توانيم جامعه را اصلاح كنيم و معنويات را گسترش دهيم، در جهت انتظار مصلح حركت كرده‏ايم. اين تصور كه چون در روايات آمده است در زمان ظهور حضرت حجت (عج) جامعه پر از ظلم و جور و هرج و مرج است، پس ما بايد چنين وضعيتى به وجود آوريم تا آن حضرت ظهور كند، دقيقا مثل روايتى است كه حضرت مى‏فرمايد: مورچه تصور مى‏كند خدا هم مثل او شاخكى دارد. انسان معمولا در هر محدوده‏اى كه زندگى مى‏كند، دنيا را هم مثل همان جا تصور مى‏نمايد و به رنگ همان جا مى‏بيند; تصور مى‏كند اگر جامعه خودش صالح شد، همه دنيا صالح شده است‏يا به عكس، در صورتى كه وقتى ما ديد جهانى داشته باشيم - كه حكومت‏حضرت ولى عصر (عج) هم در تفكرات ما گستره‏اى جهانى دارد - طبيعى است كه هر قدر هم تلاش كنيم، واقع آن است كه جهان در سقوط و سراشيبى است; همان گونه كه مى‏بينيم عدالت و آزادى را به مسلخ برده‏اند و اينها همه مفاهيمى ضد خود پيدا كرده‏اند. سياست و رويكرد دينى در دنياى امروز حجة‏الاسلام محبى با توجه به تاسيس حكومت اسلامى توسط حضرت امام، آيا انديشه حكومتى ولايت فقيه فرايند تاريخى فقه شيعه است؟ اين فرايند تا چه حد معطوف به مبانى فكرى اماميه مى‏باشد؟ وقتى فقه شيعه را مطالعه مى‏كنيم، از اول كتاب طهارت تا كتاب ديات، در همه مسائل، كم و بيش به احكام فقهى حكومتى برخورد مى‏كنيم كه حتى در مسائل اوليه فقهى نيز به فقيهى نياز است تا آنها را طبق مبانى كتاب و سنت، براى مردم بيان كند. ضرورت آگاهى او بر فقه به اين دليل است كه استدلال‏هايى را كه از كتاب و سنت ارائه مى‏دهد مبتنى بر مبانى عقلانى باشد. از جمله مباحثى كه به خصوص تاكيد شده زير نظر ولى‏فقيه باشد مسائلى است كه در كتاب‏هاى جهاد، امر به معروف و نهى از منكر، مباحث اقتصادى و امثال آن آمده است. ولايت فقيه از ولايت‏خداى متعال، پيامبر اكرم (ص) و ائمه اطهار (ع) سرچشمه گرفته است. به عبارت ديگر، مى‏توان ولايت فقيه را در طول ولايت آنان دانست; يعنى اگر خداى متعال بر همه موجودات ولايت دارد و اين ولايت را در قانون تكوين و تشريع به نحوى به پيامبر اكرم (ص) و ايشان نيز به ائمه اطهار (ع) عنايت فرموده است، بر همين اساس، از ميان فقها نيز كسى كه به مسائل زمان خود، از حيث‏سياسى، اجتماعى و فقهى آگاهى داشته باشد بر همه مسلمانان جهان ولايت دارد. پس در واقع منشا اين ولايت قرآن و روايات است. در اين زمينه، استدلال به آيات بحث مفصلى دارد، اما از لحاظ روايى، همين كه پيامبر (ص) فرمود: «الست اولى بكم من انفسكم‏» و همه از سر فطرت هم كه بود، گفتند: بلى، بر اين موضوع دلالت دارد. سپس پيامبر اكرم (ص) فرمود: اگر من ولى شما هستم، على (ع) مولاى شماست و براى پس از او، ديگر ائمه (ع) را معرفى نمود. در زمان غيبت هم قوانين اسلامى نبايد مسكوت و معطل بماند. پس بايد اين قوانين به دست كسى اجرا شود. مجرى اين قوانين در زمان غيبت، ولى فقيه است. دستور او بايد باشد تا احكامى كه در جامعه مطرح مى‏شود مشروعيت پيدا كند. تاسيس حكومت دينى را بعضى به معناى واپس‏گرايى و بازگشت‏به گذشته و سير قهقرايى مى‏دانند، ولى برخى ديگر معتقدند حكومت دينى در واقع، گذر به جهان سياسى فرامدرن است و از انديشه‏هاى سياسى حضرت امام چنين برمى‏آيد كه جهان براى رسيدن به مدينه فاضله و سعادت ابدى، بايد با حكومت دينى اداره شود. با توجه به آنچه ذكر شد كه ولايت فقيه در طول ولايت‏خدا و رسول او (ص) و ائمه اطهار (ع) است، اگر آن را ارتجاعى بدانيم، در واقع، ولايت‏خدا و پيامبر (ص) و اهل بيت (ع) را اين گونه دانسته‏ايم، در صورتى كه معنا ندارد قوانينى را كه ريشه در وحى دارد و وابسته به زمان خاصى نيست، موجب عقب‏افتادگى افكار و اجتماع بدانيم، بلكه طبق روايت‏شريف، به ما امر شده است كه در هر زمانى مسائل را به روات احاديث اهل بيت (ع) ارجاع دهيم. اگر مسائلى كه از سوى آنها بيان شده براى هميشه بشريت مفيد است، ولايت فقيه هم در عرض همين مسائل قرار دارد. بنابراين، اگر خطايى هم وجود داشته باشد، خطاى در حكم نيست; ممكن است در تشخيص مصاديق حكم باشد. اما شخصى كه به عنوان فقيه مدبر و متقى انتخاب مى‏شود، خداوند در مرحله عمل، به او تفضلاتى دارد كه نمونه آن را پس از رحلت امام بزرگوار در راهنمايى‏هاى خردمندانه مقام معظم رهبرى مى‏بينيم و اين از الطاف خفيه الهى است. پس نبايد فراموش كنيم كه اگر حكومت وابسته به اسلام باشد، خداوند هم به حاكم آن عنايت دارد; در هر زمانى اين گونه بوده، در زمان غيبت هم همين گونه است. آيا نزديك كردن حكومت اسلامى به استانداردهاى تمدن نوين به معناى آن است كه اسلام را مدرنيزه كرده‏ايم يا آن كه حكومت اسلامى، خود فرامدرن است و نيازى به اين چيزها ندارد؟ در اين باره از انديشه حضرت امام چه استفاده‏اى مى‏توان كرد؟ چون انديشه حضرت امام به تعبير خودشان، انديشه فقه جواهرى است، وقتى در فقه جواهرى تحقيق مى‏كنيم، مى‏بينيم از جزئى‏ترين مسائل زندگى فردى انسان تا كلى‏ترين مسائل اجتماعى، سياسى و اقتصادى او در آن آمده و اين به بركت قرآن كريم و روايات اهل بيت (ع) است. اصول قواعد هر رشته‏اى از زندگى انسان در فقه آمده، فقط تطبيق آن در هر زمان با مصاديق، كار فقيه است. به عبارت ديگر، «حلال محمد حلال الى يوم القيامة و حرام محمد حرام الى يوم القيامة. » اين واقعيتى است كه احكام الهى قابل تغيير و تبديل نيست، اما در هر زمانى، هر مساله‏اى اتفاق بيفتد، حكمش در فقه موجود است، حتى اگر مسائل سياسى باشد. به عنوان مثال، در زمينه ارتباط با ديگر كشورها، اگر رابطه سياسى و مبتنى بر سلطه باشد، قرآن مى‏فرمايد: «لن يجعل الله للكافرين على المؤمنين سبيلا» ، كفار هيچ سلطه‏اى بر مسلمانان ندارند. اما اگر رابطه اقتصادى و به نفع مسلمانان باشد، همين رابطه كه قبلا حرام بود، اينك حلال است، نه به اعتبار اين كه حكم الهى تغيير كرده، بلكه به اين اعتبار كه زمان و مكان - شرايط - در بيان حكم و تطبيق با احكام الهى تاثير دارد. بنابراين، نقصى در فقه اسلامى نسبت‏به زندگى بشر در هر زمانى وجود ندارد و نيازى نيست آن را مدرنيزه كنيم; زيرا در هر زمانى كه اين فقه در اختيار يك فقيه مدبر و آگاه به زمان باشد مى‏تواند نيازهاى جامعه را تامين كند. اخيرا مباحثى كه در حوزه مطرح مى‏شود بيشتر مسائل حكومتى است، به خلاف گذشته كه بيشتر مسائل در زمينه مطهرات و نجاسات و امثال اينها بود. اين نشان دهنده آن است كه اين گونه مسائل جديد در گذشته فقه مطرح نبوده، اما با رشد افكار، اكنون اين مسائل از ميان آيات و روايات استنباط مى‏شود. به عبارت ديگر، ولى‏فقيه مبين و مجرى احكامى است كه كلياتش در قرآن و سنت آمده و اگر پس از اين هم جامعه در هر زمينه‏اى دچار تحول و پيشرفت‏شود، فقها مى‏توانند احكام جزئى را از احكام كلى الهى كشف كنند. حضرت امام مى‏فرمودند: حكومت اسلامى و نظام ولايت فقيه در واقع، زمينه‏ساز ظهور حضرت حجت (عج) است. چگونه ممكن است چنين باشد؟ در ضمن يك مثال، اين مطلب را چنين مى‏توان بيان كرد: اگر قرار باشد مهمانى عظيم‏الشان براى ما برسد، خانه را آب و جارو مى‏كنيم و مقدمات استقبال از مهمان و پذيرايى او را فراهم مى‏نماييم، نه اين كه بى‏كار بنشينيم و هر گونه آمادگى را از خود سلب نماييم. ما بايد وقتى حضرت بقية‏الله - ارواحنا فداه - ظهور مى‏كنند - ان شاءالله - از قبل در خودمان آمادگى استقبال از ايشان را فراهم كرده باشيم. تا زمينه ظهور ايشان را فراهم نكنيم، ظهور نخواهند كرد. رواياتى هم كه مى‏گويند: «يملاء الله الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا» اين گونه تفسير مى‏شوند كه هنگام ظهور، طبيعتا جامعه اين گونه است، نه اين كه ما بايد خودمان ظلم را زياد كنيم تا در ظهور حضرت تعجيل شود. در حقيقت، ايشان براى ظهور، نياز به يارانى صالح دارد. بنابراين، ما بايد مقدمات واقعى ظهور را فراهم كنيم، نه اين كه ايجاد فساد نماييم. كارى كه مردم ايران به رهبرى امام راحل كردند و اكنون نيز اين راه را به رهبرى مقام معظم رهبرى ادامه مى‏دهند، به واقع زمينه‏ساز ظهور حضرت بقية‏الله (عج) خواهد بود و اميدواريم همان گونه كه اهل معنا معتقدند، فرج آن حضرت هر چه زودتر تحقق پيدا كند. منبع: پایگاه اطلاع رسانی امام خمینی (رحمت الله علیه)
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 568]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن