تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 4 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام حسن عسکری (ع):دو خصلت است كه بالاتر از آنها چيزى نيست: ايمان به خدا و سود رساندن به برادران.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833179085




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

آیت‌الله انصاری همدانی (ره) (2)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
آیت‌الله العظمی حاج شیخ محمد جواد انصاری همدانی( قدس‌سره)- (2
آیت‌الله انصاری همدانی (ره)(2) تحول معنویآیت الله انصاری همدانی آغاز تحول درونی خود و شروع سیر وسلوك خود را چنین بیان فرموده‌اند: من به تشویق علمای همدان به دیار قم رهسپار شدم و تا آن زمان به طور كلی با عرفان و سیروسلوك مخالف بودم و مقصود شرع را همان ظواهری كه دستور داده شده می‌دانستم تا اینكه برایم اتفاقی پیش آمد؛ یك روز در همان سن جوانی كه به همدان رفته بودم به من اطلاع دادند كه شخص وارسته‌ای به همدان آمده و عده زیادی را شیفته خود كرده، من به مجلس آن شخص رفتم و دیدم عده زیادی از سرشناسها و روحانیون همدان گرد آن شخص را گرفته‌اند و او هم در وسط ساكت نشسته بود، پیش خود فكر كردم گرچه اینها افراد بزرگی هستند و دارای تحصیلات عالیه‌ای می‌باشند اما این تكلیف شرعی من می‌باشد كه آنان را ارشاد كنم و تكلیف خود را ادا كردم و شروع به ارشاد آن جمع نموده نزدیك به دو ساعت با آنها صحبت كردم و به كلی منكر عرفان و سیروسلوك إلی الله به صورتی كه عرفا میگفتند گشتم، پس از سكوت من مشاهده كردم كه آن ولیّ الهی سر به زیر انداخته و با كسی سخن نمی‌گوید بعد از مدتی سر بلند نمود و با دید عمیقی به من نگریست و گفت:« عن قریب است كه تو خود آتشی به سوختگان عالم خواهی زد. »من متوجه گفتار وی نشدم ولی تحول عظیمی در باطن خود احساس كردم برخاستم و از میان جمع بیرون آمدم در حالی كه احساس می‌كردم كه تمام بدنم را حرارت فراگرفته است، عصر بود كه به منزل رسیدم و شدت حرارت رو به ازدیاد گذارد. اوائل مغرب نماز مغرب و عشاء را خواندم و بدون خوردن غذایی به بستر خواب رفتم، نیمه‌های شب بیدار شدم، در حال خواب و بیداری دیدم كه گوینده‌ای به من می‌گوید:« العارف فینا كالبدر بین النجوم و كالجبرئیل بین الملائكة؛شخص عارف در بین ما همانند قرص ماه است در بین ستارگان و همانند فرشته امین وحی است در بین فرشتگان. »به خود نگریستم دیدم دیگر آن حال و هوی و اشتیاقی كه به درس داشتم در من نمانده ‌است. كم كم احساس كردم كه نیاز به چیز دیگری دارم تا اینكه مجدداً به قم آمدم. در قم شروع به حاشیه زندن بر كتاب شریف عروه الوثقی كردم تا یك شب با خود فكر كردم كه چه نیازی به حاشیه من است بحمدالله به اندازه كافی علمایی كه حاشیه زده‌اند وجود دارند و نیازی به حاشیه من نیست و از ادامه كار منصرف شدم. در همان شب این خواب را دیدم « در عالم رؤیا یك حوض بسیار بزرگ با رنگهای مختلفی دیدم كه دور آن حوض پر از كاسه‌های بزرگی بود كه بر آنها اسماء خداوند و از جمله این آیه شریفه: « ذلك فضل الله یوتیه من یشاء؛این فضل خداست كه به هر كه خواهد می‌دهد. مائده/56. »نوشته شده بود وقتی من به نزدیك آن حوض رسیدم جامی لبریز از آب حوض كرده و به من نوشاندند كه از خواب پریدم و تحولی عظیم در خود احساس كردم و آنچنان جذبات عالم علوی و نسیم نفحات قدسیه الهی بر قلب من نواخته شده بود كه قرار را از من ربود، وجود خود را شعله‌ای از آتش دیدم، « یک بار آنقدر سوختن قلبم شدت یافته بود که احساس می کردم مرگم نزدیک است. می سوختم و دیگر امیدی به ماندن نداشتم. مطمئن بودم دوام نمی آورم می سوختم، می سوختم ... ناگهان احساس کردم نوری پیدا شد و به قلبم خورد و آن گاه قلبم آرام شد و حرارتش فروکش کرد. »یکی از شاگردان آیت الله انصاری نقل کردند که ایشان فرموده بودند: « مرحوم غبار همدانی را جذبه الهی گرفت و سوخت، من هم اگر عنایت ثانوی الهی شامل حالم نمی شد چون او سوخته بودم. » حضرت علی (ع) می فرماید: « حبّ الله نار لا یمرّ علی شیءٍ الا احترق و نورالله لایطلع علی شیءٍ الا اضاءَ: دوستی خدا آتشی است که از هرچه عبور می کند آن را می سوزاند و نور الهی نمی تابد بر چیزی مگر آنکه آن را روشن می کند. مصباح الشریعه ج2، ص 239. »ادامه سخنان ایشان: از آن به بعد به این طرف و آن طرف زیاد مراجعه كردم كه شاید دستم به ولیّ كاملی برسد و از وی بهره‌ گیری نمایم. در آن زمان عالم نحریر و ولیّ الهی آیت الله العظمی شیخ میرزا جواد ملكی تبریزی(ره) رحلت كرده بودند و هر چه نزد شاگردانش رجوع می‌كردم عطش من فرو نمی‌نشست تا اینكه خود را تنها و بیچاره و مضطر دیدم سر به بیابانها و كوههای اطراف قم گذاشتم، صبحها می‌رفتم و عصرها برمی‌گشتم تا اینكه پس از چهل الی پنجاه روز تضرّع و توسّل زیاد به ساحت مقدس معصومین(ع) وقتی اضطرار و بیچارگیم به حد اوج خود رسید و یكسره خواب و خوراك را از من ربود ناگهان پرده‌ها از جلوی چشم من برداشته ‌شد و نسیم جانبخش رحمت از حریم قدسی الهی ورزیدن گرفت و لطف الهی شامل حالم گردید و مقصد خود را در وجود مقدس خاتم الأنبیاء حضرت محمد(ص) یافتم و متوجه شدم در این زمینه وجود خاتم الأنبیاء دستگیری می‌نماید، از آن زمان به بعد مرتباً به ساحت مقدس آن حضرت متوسل می‌شدم و از حضرت بهره‌گیری فراوان می‌نمودم.و خود ایشان نقل می کنند که:« از آن به بعد هرجا مکاشفات و یا رویدادهای ذهنی که برایم پیش می آمد و نمی توانستم جوابشان را پیدا کنم به ساحت مقدس پیامبر اکرم(ص) متوسل می شدم و جواب می گرفتم. »هم ایشان و هم آقای قاضی(ره) و هم شاگردانشان می گویند:« ایشان در این راه استادی نداشته و توحید را مستقیماً از خدا فراگرفته. »ایشان به خاطر نداشتن استاد و متحمل شدن ریاضت ها و عبادات زیاد، جسمی لاغر و نحیف پیدا می کند و شاید به همین خاطر وفاتشان در سن 59 سالگی واقع می شود.از خود ایشان نقل می کنند که:« اگر من طبابت نمی دانستم تا به حال 70 بار مرده بودم. »مادرشان می فرمود:« پسرم قبل از این که در این راه بیفتد خیلی چاق و چله و سفید بود. »البته خود می فرمود:« اگر الان جوان شوم می دانم چطور باید بروم و راه خیلی آسان تر از کاری بود که من کردم. »به هر حال این آغاز حركت آیت الله انصاری همدانی بود كه از همان ابتدا به خود حقایق وصل شد. در اصطلاح به این‌گونه عرفا مجذوب سالك می‌گویند. آیت الله انصاری در مسیر سیروسلوك عمده راه را بنابر تصریح خود بدون استاد طی كرده‌ است و در ابتدای مسیر تنها برای مدتی كوتاه از بعضی اولیاء وارسته استفاده برده كه یكی از آنها همان انسان وارسته‌ای بود كه آتش اولیّه را به قلب ایشان افكند بعدها با انسان وارسته‌ای دیگر به نام حاج ملا آقاجان زنجانی معروف به «مجنون» كه بعدها به «عتیق» معروف شدند برخورد می‌كند آن انسان وارسته كه در زنجان ایشان را ملاقات می‌كند خطاب به آیت الله انصاری می‌فرماید: « به ما دستور رسیده كه به شما اعلام كنیم كه باید مقداری از راه را با ما بیایید».شخص دیگری که توانست اندکی کمکش کند و در این راه صعب راهنمایش باشد، حاج آقا حسین قمی(ره) از شاگردان میرزا جواد آقا ملکی تبریزی است، البته ایشان سمت استادی نداشت ولی صحبتها و کلمات میرزا جواد را برای او نقل می کند و او بهره ها می برد. بعدها نیز آقای انصاری از او به نیکی و احترام بسیار یاد می کرد.شاگردانمحفل انس او تنها خاصّ شاگردان نبود؛ بلکه هر کسی را متناسب با سعه وجودی خود سیراب می کرد، حتی علما و مراجع به خدمتشان می رسیدند و تقاضای دستورالعمل یا توصیه هایی خاص خودشان را داشتند، و به این ترتیب ایشان در اثر عنایت الهی، مرجع مراجع می گردند. اما در میان شاگردان ایشان می توان به این بزرگان اشاره کرد: مرحوم آیت الله حسنعلی نجابت(ره)،مرحوم آیت الله شهید سید عبدالحسین دستغیب(ره)، آیت الله سید مهدی دستغیب (برادر شهید دستغیب)، آیت الله سید علی محمد دستغیب (خواهرزاده شهیددستغیب)، مرحوم حاج محمد اسماعیل دولابی(ره)،مرحوم علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی(ره) مرحوم آقای مهندس تناوش ( داماد و شاگرد )، مرحوم آقای غلامحسین سبزواری، مرحوم حجة الاسلام سیّد عبدالله فاطمی،مرحوم آقای بیات،آقای اسلامیه ( داماد و شاگرد )، آقای افراسیابی( داماد و شاگرد )، استاد کریم محمود حقیقی و....وفاتدختر ایشان خانم فاطمه انصاری در مورد فوت ایشان می گوید: « پدر می گفتند: هر چه خدا بخواهد، نمی گفتند خسته شدم می گفتند باید بروم. آن طرف قشنگه می گویند بیا! »به او ندای إرجعی رسیده و او بی قرار است.جناب علامه طهرانی نقل می‌كنند كه: « آیت الله انصاری در اثر فشار و شدت عشق و شوق وافر به لقاء حضرت متعال و سپس درخواست و طلب فنا در ذات احدیت و نداشتن راهنما و استاد و رهبر، چون به نظریه خود عمل می‌كرده‌اند دچار كسالت قلب شدند و چون خودشان طبیب قدیمی ‌بودند پیوسته از گیاهان و عقاقیر مفید و مروح قلب استفاده می‌نمودند. یك سال مانده به عمر شریفشان برای یك ماه به تهران آمدند و به حقیر فرمودند تا برایشان از دكتر اردشیر نهاوندی كه متخصص قلب بود وقت گرفتم، چون دكتر ایشان را تحت معاینه دقیق خود قرار داد از جمله گفت: این قلب بیست سال است كه تحت فشار شدید عشق واقع است. آیا شما خاطر خواه بوده‌اید؟ فرمودند: بلی. پس از آنكه بیرون آمدیم به حقیر فرمودند: عجب دكتر دقیق و با فهمی است! او درست تشخیص داد، اما فهم آنكه این خاطر خواهی برای چه موردی بوده‌ است در حیطه علم او نیست. ما مكرراً روزهای جمعه كه در همدان بودیم و با ایشان به حمامهای عمومی می‌رفتیم برای غسل جمعه و تنظیف، بدن ایشان به قدری ضعیف و نحیف بود كه جز استخوان چیز دیگری نبود و چون قامتش بلند بود حقاً این سر بر روی قفسه سینه سنگینی می‌نمود و دو پا مانند چوبهای باریكی بود كه به هم پیوسته اند و استخوانهای منحنی سینه شان یكایك قابل شمارش بود. ( رحمه الله علیه رحمة واسعة ). »آقای اسلامیه نقل می‌كنند كه: « یك سال پیش از فوت حضرت استاد در سا ل 1338 هجری شمسی بود كه یك روز در ایوان خانه آقا جلسه ای داشتیم و جناب حاج محمدرضا گل آرایش در ابتدای جلسه مشغول قرائت قرآن شد، من به ستون ایوان، در مقابل استاد تكیه كرده بودم و سرم را روی زانو گذاشته، در آیات تلاوت شده تفكر می‌كردم كه یك دفعه حالت مكاشفه برایم ایجاد شد دالانی دیدیم بزرگ كه انتهای آن پله می‌خورد و به سوی پشت بام می‌رفت، آیت الله انصاری در جلو و من هم پشت سر او، از پله ها بالا رفتیم تا به پشت بام رسیدیم، وضعیت چنان بود كه فصلها یكی پس از دیگری می‌گذشت، بهار گذشت، تابستان گذشت، پاییز گذشت، ولی مكان هیچگونه تغییری نمی‌كرد تا نوبت به زمستان رسید، دیدم بادی وزید و عبای استاد از دوشش افتاد و ناگهان استاد ناپدید شدند.بعد وضعیت عادی شد و دیدم هنوز قاری، قرآن تلاوت می‌كند. این مكاشفه را بعد از فوت آیت الله انصاری وقتی برای آیت الله نجابت نقل كردم، ایشان فرمود: چرا این جریان را قبلاً به من نگفته ای؟، چون این مكاشفه خبر از مرگ ایشان می‌داد و زمستان تعبیرش این بود كه، شما حضرت استاد را در شرائط سختی كه به او شدیداً نیاز داری از دست خواهی داد.» فاطمه انصاری می گوید: « یک سال قبل از فوتشان هنگامی که ایشان سکته مغزی می کنند آقای تناوش و علامه طهرانی برایشان وقت دکتر می گیرند و ایشان در جواب می گویند: ما یازده دوازده ماه دیگر بیشتر با شما نیستیم، زحمت نکشید. »آقای اسلامیه می گوید:« آن اواخر آقای سبزواری از ایشان می پرسند آقا حالتان چطور است؟ چون آن موقع پایشان درد می کرده است. فرمودند:ما دو روزه که عمر تازه می کنیم. آقای سبزواری پرسیدند چطور؟ و ایشان جواب می دهندشیرازی ها ( منظور آیت الله نجابت ) از فوت آقا خبردار شده و گوسفند قربانی کردند و فعلاً عقب افتاده و نگفتند تا کی؛ و ایشان در همان سال دو سه ماه بعد فوت می کنند. »و باز ایشان نقل كردند كه: « در روز یكشنبه آخر عمر آیت الله انصاری كه طبق معمول در منزل آقای سبزواری جلسه داشتیم ابتدا جلسه، جناب حاج عزت الله كبوترآهنگی كه از صالحین بودند و مرتب در جلسات شركت می‌كرد گفت: من دیشب خوابی دیده‌ام كه مرا نگران كرده‌ است، دیشب در عالم رویا یك سید بزرگوار نورانی را دیدم كه پشت سر او، آقای انصاری قرارداشتند كه دو تا سطل مسی پر از آب در دو دستش بود و پشت سر آن سید راه می‌رفت و ما هم گروهی از شاگردان پشت سر استاد بودیم، مقداری كه بدین صورت حركت كردیم، آقا سید نورانی برگشت و خطاب به ما فرمود: « توشه خودتان را از آقای حاج آقا جواد بردارید ». من در این هنگام از خواب پریدم، وقتی این خواب را در حضور شاگردان نقل كردند، حضرت استاد سكوت كردند. و در سه شنبه همان هفته دو روز بعد آقا سكته مغزی كردند و ... . »از مرحوم سبزواری نیز در بیان احوال ایشان نقل شده که: « این دوران آخر ایشان رفتار غیر عادی داشتند و در التهاب بودند. دو سه بار آمدند و گفتند که حساب و کتاب ما را صاف کن، من تعلل می کردم تا سرانجام دفعه چهارم گفتند برادر، من رفتنی ام ، چرا تعلل می کنی! »و او در فروردین سال 1339 وصیت های خود را به پسر بزرگش می کند و می گوید: « من دارم می روم؛ تو پدر بچه هایی، مواظبشان باش؛ این تقدیری وارد شده از طرف پروردگار است. » حاج احمد آقا فرزند ایشان نقل می‌كند كه: « در ایام نوروزی كه برای تعطیلات به همدان آمده بودم یك روز پدرم مرا در اتاق خصوصیش صدا زد، پدرم در زیر كرسی بود، مرا نزد خود نشاند، چون فرزند ارشد بودم به من فرمود: « فلانی ( به اسم ) تو بعد از من وظیفه داری كه در حق این بچه ها پدری كنی، با شنیدن این كلام فوق العاده مضطرب شدم، فرمودند ناراحت نباش خداوند چنین مقدر فرموده ‌است كه بعد از من نسبت به بچه ها پدر باشی. »بعد از این گفت و شنود، من به محل كارم در اراك مراجعت كردم و ... .دکتر علی انصاری می گوید: « ایشان هفته آخر مضطرب بودند می رفتند سر کوچه و بر می گشتند غیر عادی؛ گویا چیزی می دیدند. » و ایشان عصر سه شنبه در 9 اریبهشت، 1339ه.ش. در بین نماز ظهر و عصر بر روی سجاده عشق هنگام نیاییش با خدای خود، حالش به هم می خورد و نیمه بدنش فلج می شود. حاج احمد آقا می گوید: « به اراك برگشتم ولی پیوسته منتظر خبر ناگواری بودم كه روز هفتم اردیبهشت سال 1339 به وسیله تلگراف به من اطلاع دادند كه پدرم مریض است، من سریعاً خودم را به همدان رساندم، دیدم دوستان و رفقای زیادی از شهرهای مختلف آمده‌اند، مرحوم پدرم مبتلا به انفاركتوس(سكته) شده بودند و نصف بدن و زبان ایشان از كار افتاده بود، پزشك معالج ایشان بالای سرشان ایستاده بود و به ایشان سرم وصل كرده بود، بعد ایشان با دست چپ اشاره كردند به من كه جلو بیا، وقت جلو رفتم اشاره كردند كه كاغذ و قلم به من بدهید، وقتی كاغذ و قلم در اختیار ایشان گذاشتم، با دست چپ به زحمت نوشتند:« احمد مرگ من نزدیك است به این آقایان بگویید خود را به زحمت نیاندازند، فایده‌ای ندارد ». و ایشان بعد از ظهر جمعه، دو ساعت از ظهر گذشته، در دوازدهم اردیبهشت 1339 هجری شمسی مطابق با دوم ذیقعده 1379 ه.ق. در سن 59 سالگی به ملكوت اعلی پیوستند، روحش شاد و یادش گرامی باد. خانم فاطمه انصاری می گوید: « همه ما هم راضی بودیم، گریه و زاری می کردیم ولی راضی بودیم چون او راضی بود، حتی بعد از فوتشان همه راضی بودند و هنگام وفاتشان همه در اتاق بوی عطر و گلاب استشمام می کردند صورتشان را گویی واکس نور زده بودند، صورتی نورانی و جوانتر از قبل با چشمانی زیبا، حالتی خدایی بود و من این را می فهمیدم. »دوستان و علاقمندان ایشان بدن مطهّر ایشان را بطور موقت به مدت 24 ساعت در یكی از اتاقهای قبرستان همدان گذاشتند و بعد از اینكه نماز ایشان توسط آیت الله العظمی آخوند ملاعلی معصومی خوانده شد، بدن ایشان را برای دفن به سفارش خود آن مرحوم به قم آوردند و در قبرستان علی ابن جعفر ( مرحوم آیت الله انصاری به قبرستان علی بن جعفر علاقه خاصی داشتند و می‌فرمودند كه نورانیت عجیبی دارد.) به خاك سپردند. جناب حجت الاسلام والمسلمین صفوی قمی نقل می‌كنند كه: هنگام دفن آقا حضور داشتم و جناب مهندس تناوش به محض اینكه بدن آقا را در لحد گذاشتند با صدای بلند شروع به صلوات كردند وقتی بالا آمدند گفتند: همینكه بدن آقا را در لحد گذاشتم نوری از قبر تا عرش وصل شد و آقای ابهری و حجة الاسلام والمسلمین فاطمی هم این نور را مشاهده كردند و آقای فاطمی اضافه می‌كند كه: نه تنها نور را دیده‌اند بلكه بوی عطر در فضای قبرستان پیچید كه در تمام عمرم همچنان بویی به مشامم نرسیده بود. سپس علامه سیدمحمدحسین طهرانی وارد قبر شدند، بند كفن را باز كرد، و برای آخرین بار بر گونه آقا بوسه زد، تلقین را گفتند و سپس دوستان و شاگردان با جسد او وداع كرده و بر قبر خاك ریختند. وقتی كه خبر فوت آیت الله انصاری را به آقای نجابت می‌دهند، آیت الله نجابت در حال استحمام بوده كه با شنیدن خبر مرگ استادش، شكّه شده به زمین می‌خورد و نصف بدنش فلج می‌شود كه بعدها در اثر معالجه های فراوان مجدداً بهبود نسبی پیدا می‌كنند.و باز خانم انصاری می گوید: « مهندس تناوش می گفت که وقتی که جسد آقا را دور ضریح حضرت معصومه(س) می چرخاندند، خودش شنیده که ایشان زیارت نامه می خواندند و بالاخره ایشان را در قبرستان علی بن جعفر قم به خاک می سپارند. »مكاشفه آقای ابهریقبر کناری آیت الله انصاری را جناب حجة الاسلام و المسلمین حاج آقا معین شیرازی برای خودش خریداری می‌كند كه بعد از مردن در آنجا دفن گردد، شبی در مجلس روضه خانگی امام حسین(ع) كه در تهران، در منزل یكی از شاگردان آیت الله انصاری برگزار شده بود حاج آقا ابهری كه از بكّائین بودند بعد از یك گریه زیاد كه در این مجلس دارند، بعد از پایان جلسه به آقای حاج معین رو می‌كند و با حالت لبخند می‌گوید:« حاج معین این قبری كه خریده‌ای جای تو نیست مرا آنجا دفن می‌كنند و تو را در... دفن می‌كنند، و امسال یك امام جماعتی فوت می‌كند و تو را به عنوان امام جماعت می‌برند. و همینطور هم شد و آن سال چون امام جماعت یكی از مساجد فوت كرد حاج معین را به عنوان پیشنماز به آن مسجد بردند و پنج سال بعد از این جریان وقتی آقای ابهری فوت كردند بین دوستان صحبت شد كه كجا دفن گردد، بعد تصمیم گرفته شد كه در قبر آماده شده كه كنار قبر آیت الله انصاری است و توسط حاج آقای معین شیرازی خریداری شده، دفن گردد و حاج آقا معین هم بعد از فوت در تهران دفن گردیدند، رحمه الله علیهم اجمعین. » منبع:کتاب در کوی بی نشانها و کتاب سوخته
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 927]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن