محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1845343185
سیر و سلوک آیتالله انصاری همدانی (ره) (2)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
سیر و سلوک آیتالله انصاری همدانی (ره) (2) آیتالله العظمی حاج شیخ محمد جواد انصاری همدانیتوجه: خوانندگان گرامی توجه داشته باشند كه كارها و اعمالی كه آن بزرگوار انجام میدادهاند مخصوص خود ایشان بوده، هر كسی نباید برای یافتن مقصد چنین كند، باید هر كسی در پی راهنما باشد و پس از یافتن استاد، در تمام امور از او استجازه نماید حتی در اذكار، زیرا بعضی از اعمال و اذكار برای بعضی درد است و برای بعضی دوا. حالات روحانی و مقامات معنوی بعد از فوت آیت الله انصاری وقتی از شاگرد مبرّز مكتب عرفانی ایشان حضرت آیت الله نجابت در مورد استادش سؤال میشود، كه آیت الله انصاری را چگونه یافتی؟ بعد از آه سردی كه میكشد میگوید: « إن كان عالماً فنعم العالم و إن كان عارفاً فنعم العارف و إن كان طبیباً فنعم الطبیب ». آیت الله انصاری حقاً به مقام حقالیقین و آخرین درجات كمال كه همان انسان كامل بودن است رسیده بود.در یكی از آثار خطی ایشان كه تحت عنوان أسرارالصلوه در سال 1354 هجری قمری نوشته شده است در نیمههای آن كتاب چنین آمده است: « برخورد كردم به سیّد بزرگواری به نام سیّد محمد و از بعضی مسائل سؤال كردم و او خودداری كرد از جواب، بعد اصرار كردم، قول گرفت كه من برای او دعا كنم و من قول دادم كه برای او دعا كنم، از او سؤال كردم از حالت فنا، ایشان جواب داد چهارده سال دیگر، گفتم آیا تقلیل خواهد كرد؟آن بزرگوار فرمود: بین چهار تا پنج سال با تضرّع و زاری ختم میشود و ...» ( رفقای ایشان میفرمودند: در همان چهار و پنج سال ایشان به مقام « فنا» رسید ). بعد میفرماید: «... سؤال كردم از بقیه عمرم؟ فرمود: بیست و پنج سال دیگر »، ( و ایشان در دوم ذیقعده 1379 هجری قمری درست بعد از بیست و پنج سال فوت كردند ). « و بعد سؤال كردم از فرزندم احمد، ایشان فرمودند: ... و از مسائلی دیگر سؤال كردم و همه را جواب فرمودند ». احوالات ایشان در اوایل سلوک صداقت و خلوص در اوایل سیروسلوک از ایشان پیش شیخ عبدالکریم حائری، سعایت و بدگوئی می کنند حالاتش را به تمسخّر می گیرند و نسبت درویشی اش می دهند و آخرالامر آقای حائری او را صدا می کنند و می فرمایند:« حالاتت را کتمان کن! »و چون بی غلّ و غشّ، عاشقی کرد و به پای آن، به راحتی از اعتبار و موقعیت و علم و ظاهر و جاه و مقام و ... گذشت، عاشق راستین اش نامیدند و تا آن مقصد بی انتها دستگیری اش کردند، و او براستی دوست خدا بود.« واُلمحِبُّ اَخلَصُ النَّاسِ سِرَّا لله تَعالی و اَصدَقُهُم قَولَاً: دوست خدا خالص ترین مردمانست به خدا در سرّ و ضمیرش و صادق ترین است در قولش. مصباح الشریعه، ج2، ص 237. »بعدها افرادی به خدمتشان می رسیدند و از ایشان به خاطر توهین و تحقیرهای آن زمان عذرخواهی می کردند و ایشان می فرمودند: « برای چه عذرخواهی می کنید من چیزی به خاطر ندارم. »حاج آقا حسین قمی که در آن زمان تا حدودی با ایشان همراه و مؤانس بود، بعدها که آقای انصاری خدمتشان می رسد ایشان را مخاطب قرار می دهد و می فرماید:الحمدلله می بینم سر و وضعی پیدا کرده اید. ( کنایه از این که سر و وضع و ظاهر متعارف به خود گرفته اید )، و آقای انصاری می فرمایند: « آن زمان خدا به ما یک حالی داده بود که متوجه این ها نبودیم و حالا خودش حال و وضع ما را عوض کرده. » عاشق خدا و سوزش معنوی شاگردان ایشان درباره شراره های عشق الهی که از وجودش و از چشمانش زبانه می کشید و او را بی تاب می کرد، چنین می گویند:« وقتی در جلسات، غزل خوانده می شد بدون این که صورتشان تغییر کند اشکهایشان روی گونه اش جاری می شد، یک چیز عجیبی بود، سرخ و زیبا می شد، خودش هم قشنگ بود، چشمهای قشنگی داشت، وقت هایی که تو حال می رفت دیگر آدم نمی توانست نگاهش کند از شدت زیبایی ... »می گفتند:« در چشمشان نمی شد نگاه کرد، محبت شعله می کشید از آن »آقای سیّد علی محمد دستغیب می فرمود: « خیلی قشنگ می خندید و وقتی می خندید انگار تمام بهشت در خنده اش بود تمام همّ وغم ها را می برد، آدم از شوق دیوانه می شد. »و نیز ایشان نقل می کردند:« با حافظ مأنوس بود، وقتی حافظ خوانده می شد چهره اش سرخ و زیبا می شد و گاهی آرام و بی صدا اشک می ریخت. وقتی تو حال خودش می رفت حال عجیبی داشت و دیگر نمی توانستیم به چشمانش نگاه کنیم. » فرزند ارشد ایشان می گوید:« او یک پارچه سوزش معنوی بود و چون شمع می سوخت و طرب می افروخت. در مجالس، سخن از کلمات غامض و اصطلاحات عرفانی نبود. میفرمود: اگر افراد قدرت فهم مطالب توحیدی را نداشته باشند، برایشان اسباب زحمت می شود و اگر در این مسائل سؤال می شد، جواب هایی سنگین نمی دادند و یک طوری مطالب را تنزل می دادند. » آقای اسلامیه می گوید:گاهی پیرامون آیات قرآن صحبت می کردند و می فرمودند: « قرآن نور دارد و کدورت ها را بر طرف می کند. » یا جوشن کبیر خوانده می شد و یا به رفقا می گفتند: « از حافظ یا بابا طاهر بخوانید. » مرحوم دولابی می گوید:« بعضی اوقات با هم می رفتیم بیرون و قدم می زدیم. من می رفتم و تماشایش می کردم، قد و بالایش همه نور بود، از همه وجودش نور را درک می کردم. می رفت توی اون کوه های همدان و چقدر راه می رفت و قدم می زد، آسمان را نگاه می کرد، سیارات آن را نگاه می کرد، درخت ها، بیابان ها، و ... وقتی می رفت و بر می گشت دیدنی بود. چشم ها بر افروخته، صورت زیبا، ابرو کشیده و عشق بازیش طلوع کرده ... هیچ وقت گریه علنی نداشت، آرام و بی صدا اشک می ریخت. دستمالش تو دستاش بود و اشک هاش رو پاک می کرد. و من فقط تماشاچی اون حالات نورانی و ملکوتی اش بودم ... عجیب بود ... عجیب. » حالات پنهانی تا آن جا که می توانست حالاتش را پنهان می کرد و نمی گذاشت کسی در حریمش وارد شود:آقای اسلامیه می فرمود:« یک شب من تنها خدمتشان بودم، نزدیک غروب بود، افق قرمز بود. نگاه ایشان به افق بود و با حالت عجیبی گفتند:اون کجاست؟ بعد فوری به خودشان آمدند و آن حالت رو پنهان کردند. »خانم فاطمه انصاری از قول ایشان می گوید:« دلم می خواهد صورتم را بتراشم تا کسی سراغم نیاید و ولم کنند. »از این رو دوست دارد ظاهرش را عوض کند تا دیگران سراغش نیایند. او سال ها در خلوت خود و عوالمش تک و تنها بود و هیچ غریبه ای مزاحمش نبود. اما خدا خواست که او همیشه در پس ابر پنهان نماند و خورشید وجودش بر دل های مستعد و سینه های ملتهب بدرخشد. مقام رضا و تسلیم به رضای حقّ تعالی ایشان از ابتدای سلوکش مقام رضا و تسلیم را که مقام اولیاء خدا پس از یک عمر مجاهده است، تمرین می کند و راضی به رضای حق تعالی و تسلیم به قضای او است، او آموخته که از خود هیچ تدبیری نداشته باشد و تسلیم و رضا را بسیار تجربه کرده است. از همان زمان جوانی، صاعقه های سلوک، ذمّ و آزار دیگران، تنهایی و تحمل بار عشق، و فوت پسرش که وقتی از آن خبردار شد خم به ابرو نیاورد.او می گوید:« از خدا خواسته ام کسی مرا نشناسد و من هم کسی را نشناسم و فقط توجهم به مبدأ باشد. »امّا خواست محبوب برخواست او مقدم است و آقای نجابت به توصیه آقای قاضی (ره) خدمت ایشان می رسد.و ماجرا از این قرار بود:« آقای نجابت از مرحوم قاضی سؤال می کنند: بعد از شما به چه کسی مراجعه کنیم؟ می فرمایند به آقای انصاری که توحید را مستقیماً از خدا گرفته. آیت الله نجابت به ایشان مراجعه می کنند و اصرار می نمایند. امّا ایشان استنکاف می کنند تا این که بعد از چند روز اصرار آقای نجابت، می فرمایند:ما می خواستیم کسی از احوالات ما خبردار نشود امّا اینک خواست خدا چنین است. »و این بار هم او تسلیم تقدیر الهی می گردد، هر چند که گمنامی را بیشتر دوست داشت!می فرمود:« این اواخر که یک مقدار شناخت حاصل شده و رفت و آمد ما زیاد شده کار ما به مشکل برخورده. » چشم دل و بصیرت باطنی احاطه و بصیرت ایشان به گونه ای بود که بدون دیدن افراد از نزدیک، یا با دیدن عکس افراد، حالشان را متوجه می شدند. استاد کریم حقیقی می گوید:« یک بار آقا مهمان ما بودند، سفره که انداختیم، همین طور با حالت عجیبی به برنج نگاه می کردند پرسیدم: آقا میل ندارید؟ فرمودند: من متعجبم از حال کسی که این پلو را پخته. حال عجیبی داشته. کی درست کرده؟ گفتم: مادرم. بعد رفتم از مادرم پرسیدم که غذا را چطور پختی؟ گفت: از اولش تو یک حالی که همین طور گریه می کردم تا آخر که کارم تموم شد. »استاد کریم محمود حقیقی ادامه می دهد:« یک بار با ایشان رفتیم جایی. وارد که شدندفرمودند: این جا منزل کیست؟ مثل مسجد می ماند، مثل خانه کعبه می ماند از حال عبادت. و من گفتم: منزل پیرزنی 90 ساله است که دائم مشغول عبادت است. »آقای نجابت که از اَخصّ شاگردان ایشان بودند و خودشان در حوزه شیراز شاگردانی داشتند گاهی برای این که در مورد مراجعین و قابلیت هایشان آگاه شوند، و نیز برای احترام و کسب اجازه برای پذیرش شاگردان، عکس شان را خدمت آقای انصاری می فرستادند و آقا با دیدن عکس نظر می دادند.اینک به حکایاتی چند در این زمینه توجه کنید: نور وضو آقای علی محمود حقیقی میگوید:« یک بار یکی از آقایان که مدتی نیز محضر یکی از بزرگان را درک کرده بود خدمت آقای انصاری می رسد و می گوید: آقا من واصل شدم و نور خدا را همراه خود می بینم. می فرمایند: خصوصیات آن نور را بگو و او توضیح می دهد. بعد آقا می فرمایند: اگر چه این ها همه انوار خدا هستند ولی این نور خدا نیست بلکه نور وضوی توست که در ابتدای راه برای آدم پیدا می شود. » « برای ایشان باطن خیلی آشکار بود. می فرمودند: همه چیز نور داره اگر نورش در آن شخص باشه حقیقت داره و گرنه مدعی است، علم، مرجعیت، عبادت و... همه نور خاص خودشان را دارند. » « یک بار یک نفر آمد پیش ایشان خیلی متجدد و تیپ اروپایی و با ماشین آخرین سیستم، یک دفعه همه خودشان را عقب کشیدند و رویشان را برگرداندند. آقا آمدند جلو، بغلشان کردند و بوسیدند و بعد فرمودند: « محبت امیرالمؤمنین علیه السلام در دلش بود. »و گاهی هم یک آدم به ظاهر خیلی مقدسی پیششان می آمد و آقا محل نمی گذاشتند یا از اتاق درمی رفتند. بعد یکی پرسید که: چرا شما بعضی ها را تحویل می گیرید و بعضی تا وارد نشده تندی می کنید؟ فرمود: « بعضی هنوز وارد نشده از دور داره سنگ پرتاب می کنه ما هم یک چیزی می گیم که سنگ پرتاب نکنه! » آن بزرگوار نسبت به خیلی از حوادث و پیشامدها بصیرت داشتند و متوجه قضایا می شدند.آقای دکتر علی انصاری در این رابطه می فرمایند: « مرحوم ابوی گاهی کارهایی انجام می دادند که درکش برای ما سنگین بود و نمی توانستیم بفهمیم، ولی وقتی واقعیت قضیه را می فهمیدیم علت رفتارشان را متوجه می شدیم و گاهی هم تا آخر اصلاً درک نمی کردیم. یک بار یکی از روحانیون با چند نفر از همراهانشان خدمت آقا رسیدند و آقا به ایشون زیاد توجهی نکردند و حتی آن چند نفر همراه از این رفتار آقا خوششان نیامد و موقع خداحافظی هم مرحوم ابوی تا نصف اتاق آمدند و جلوی در نرفتند. چند روز بعد شخصی آمد به خدمتشان که ظاهر و موقعیت اجتماعی او وجهه مذهبی نداشت اما آقا ایشان را بوسیدند و خیلی محبت کردند و برای مشایعتشان تا جلوی در رفتند و ما واقعاً علت این دو نوع برخورد را متوجه نشدیم تا بعد از مدتی آن فرد فوت کرد و با وجود آن که آن زمان روابط ایران و عراق خیلی تیره بود، اما قضایا طوری درست شد که یک هیأت 50 نفری جنازه ایشان را مشایعت کردند و بردند به عتبات عالیات برای تدفین. و بالعکس خبردار شدیم آن شخص روحانی با وضع ناجوری از دنیا رفت. » خدا به احمد رحم كرد آقای افراسیابی داماد و شاگرد ایشان برای ما تعریف می کنند که:یك روز عصر به همراه مرحوم آقا به سمت منزل آقای سبزواری میرفتیم از آقا سوال كردم وضعیت سلوكی آقای... و آیت الله نجابت چگونه است، آقا فرمودند: فلانی از نفسش گذشته و به مقصد رسیده است ولی آیت الله نجابت دریاست، هر چه معارف الهی در او ریخته شود سیر نمیگردد.بعد دیدم ناگهان حال آقا دگرگون شد، بعد از چند لحظه كه حالش عادی شد شكر الهی به جای آورد و چند مرتبه تكرار كرد، « خدا به احمد رحم كرد »، شب كه به منزل برگشتیم دیدم حاج احمد فرزند ایشان برگشته و معلوم شد كه در همان وقت كه حال آقا دگرگون شده بود حاج احمد (پسرشان) كه از اراك به سمت همدان میآمده در راه با ماشین تصادف كرده كه به خیر گذشته است. فرشتگان روز و شب آقای راحمی كه از اهل علم همدان و پدر شهیدی بزرگوار است میگوید: آقای انصاری تابستانها روی پشت بام مسجد جامع اقامه جماعت میفرمود. یكی از محترمین همدان كه از مأمومین آقای انصاری بود برایم نقل كرد كه: روزی هنگام غروب كه حاضران منتظر اذان مغرب و بر پایی نماز جماعت بودند آقای انصاری به مؤذن فرمودند: اذان مغرب را بگو. مؤذن عرض كرد: آقا هنوز مغرب نشده. آقا فرمودند: مگر رفتن فرشتگان روز و آمدن فرشتگان شب را ندیدی؟ إقتداء ملائكه به نماز مؤمن مرحوم آیت الله حاج شیخ جواد انصاری همدانی میفرمودند:روزی وارد مسجدی شدم، دیدم پیرمردی عامی مشغول خواندن نماز است و دو صف از ملائكه در پشت سر او صف بسته و به او إقتداء نمودهاند و این پیر مرد خود ابداً از این صفوف فرشتگان اطلاعتی نداشت، من دانستم این پیرمرد برای نماز خود أذان و اقامه گفته است، چون در روایت داریم: كسی كه در نمازهای واجب یومیه اذان و اقامه، هر دو را بگوید، دو صف از ملائكه و اگر یكی از آنها را بگوید، یك صف از ملائكه به او اقتداء میكنند كه درازی آن به اندازه ما بین مشرق و مغرب باشد.و در ثواب الاعمال است که حضرت صادق(ع) فرمودند:كسی كه نماز كند با اذان و اقامه، دو صف از ملائكه پشت سرش نماز كنند و كسی كه نماز كند با اقامه بدون اذان، پشت سرش یك صف از ملائكه نماز كنند. راوی سوال میكند كه مقدار هر صفی چقدر است؟ فرمود: اقلش ما بین مشرق و مغرب و اكثرش ما بین زمین و آسمان است. ثواب الاعمال /ص 54/ حدیث 2. » راهنمایی آقای رحمانی جناب حجت الاسلام والمسلمین وحیدی نقل نمودند كه: من و آشیخ غلامرضا رحمانی ( كه بعدها مدتی تا زمان وفاتشان مدیر حوزه علمیه همدان بودند) در یكی از مدارس همدان درس میخواندیم از آنجا كه بین آقای رحمانی و مسئول مدرسه اختلافی پیش آمد مسئول مدرسه ایشان را به نظام وظیفه معرفی نمود و آقای رحمانی برای گریز از این مخمصه و ادامه تحصیل چارهای جز رفتن به نجف اشرف ندید اما میترسید كه در بین راه او را بگیرند، برای چاره جویی به خدمت آقای انصاری رفت و مشكل خود را در میان گذاشت آقای انصاری فرمود:فلان روز بیا تا جوابت را بدهم، آقای رحمانی میگفت: در روز موعود به خدمت آقای انصاری رسیدم ایشان فرمود:اگر فلان روز حركت كنی هیچگونه خطری متوجه شما نمیشود. من نیز چنین كردم و بدون هیچ مشكلی به نجف اشرف وارد شدم. علت حوادث تلخ آقای دکتر علی انصاری نقل می کند:« من سنم کم بود، ولی یادم هست در منزلی که زندگی می کردیم چند حادثه تلخ برایمان پیش آمد. یکی آن که برادرم از پشت بام افتاد و از دنیا رفت و بعد از مدتی هم مادرم مرحوم شد و بعد از آن چند حادثه خیلی عجیب دیگر اتفاق افتاد.مادر بزرگمان می گفت: یک روز بعد ازظهر، آقا هراسان از حالتی بین خواب و بیداری پرید و رفت نزدیک چاه آبریزگاه و فوری دستور داد که آنجا را بکنند. بعد یک لوح سنگی را از زمین در می آورند که شش گوشه بود و اطراف آن نوشته بود: « لااله الا الله، محمد رسول الله، علی ولی الله. » بعد فرمود:این حوادثی که این جا اتفاق افتاد مال این بود، این سنگ را بد جایی دفن کرده بودند و بعد آن سنگ را به شازده حسین همدان می برند و منزل را تغییر می دهند. » مخارج محضر همچنین آقای راحمی از حاج شیخ محمد جابری نقل میكند كه: روزی همراه پدرم برای ثبت و محضری نمودن ازدواجمان به شهر آمدیم، پس از مراجعه به محضر، محضردار گفت: مخارج محضر بیست و پنج تومان میشود، از آنجا كه چنین پولی نداشتیم با پدرم از محضر بیرون آمدیم و تصمیم گرفتیم شب را در مدرسه زنگنه بگذرانیم و فردا صبح به روستا برگردیم پس از اینكه شب را در آن مدرسه به روز آوردیم صبح مشغول خوردن صبحانه بودیم كه كسی در حجره را كوبید در را باز نمودم مرحوم آیت الله انصاری را دیدم ایشان پس از احوال پرسی پنجاه تومان به من داد و فرمود: این را خرج ازدواج كن. در حالی كه آقای جابری میگفتند: از این جریان بجز من و پدرم كسی مطلع نبود. میشد زنت را نزنی! سید عباس ... كه در حال حاضر در قم ساكن هستند نقل میكردند كه: در ایامی كه در همدان بودم، یك روز با همسرم مشاجره لفظی پیدا كردم و من چون عصبانی شدم یك سیلی محكم به صورت او زدم، ولی بلافاصله پشیمان و ناراحت شدم، پیش خود گفتم برای اینكه دلم آرام بگیرد بروم در مدرسه علمیه آخوند، چون طرف عصر بود و طلبه ها دور هم جمع میشدند و در كنار آنها بنشینم تا از صفای آنها، دلم آرام بگیرد، در مسیر راه كه میرفتم گذرم از كنار خانه آیت الله انصاری افتاد، پیش خود گفتم: اول بهتر است نزد آیت الله انصاری جهت عرض سلام بروم، وقتی اجازه خواستم و خدمت آقا رسیدم و سلام كردم آقا پس از جواب سلام بلافاصله فرمودند: « سیدعباس میشد كه زنت را نزنی و دگیر نیاز نبود دنبال جایی بگردی كه دلت آرام گیرد، »سیدعباس گوید: وقتی آقا این حرف را فرمود من از خجالت خیس عرق شدم، و الان هم بعد از حدود چهل سال وقتی یاد آن مجلس میافتم از خجالت عرق میكنم. مأموریت عقرب یكی از دوستان آیت الله انصاری در جلسهای در منزل مرحوم حاج آقا معین شیرازی در تهران در مجلس روضه نقل میكردند كه: مرحوم انصاری یك روز با عدهای از دوستان به یك مسافرخانه میروند در گوشه حیاط مسافرخانه جوانی دراز كشیده بود و یك عقرب هم به سوی جوان در حركت بود، آقایان بلند شدند كه خطر را دفع كنند ولیكن حضرت آقا فرمودند: « نمیتوانید، این عقرب مأمور است این جوان را بزند »و سپس عقرب جلو رفت در این حال عقرب دیگری به سرعت آمده و عقرب اوّلی به روی او رفت و نوك انگشت شصت پای جوان را نیش زد.من بگویم چه شد یا تو؟فرزند آیت الله انصاری نقل میكردند زمانی كه جوان بودم، پدرم به من امر فرمود جهت كاری به شیراز بروم و اصرار كرد كه به قم بروم و از آنجا با جناب آقای صدرالدین حائری شیرازی به شیراز عزیمت كنم. ولی من ناراحت شدم و به پدرم گفتم من كه بچه نیستم كه راه را گم كنم، پدرم گفت من چیزی میدانم كه شما نمیدانید، اطاعت امر كردم و در قم به مدرسه حجتیه رفتم و جریان را به آقای حائری شیرازی گفتم، ایشان هم اظهار داشتند كه تازه از شیراز آمده است ولكن چون آقا فرموده حتماً صلاح است، بدین ترتیب با آقای حائری حركت كردیم تا اینكه به اصفهان رسیدیم، بعد از اصفهان سوار یك اتوبوس شدیم و به سمت شیراز حركت كردیم نماز صبح را در بین راه میبایست میخواندیم وقتی كه به راننده گفتیم برای نماز نگهدار علاوه بر اینكه نگه نداشت ما را هم مسخره كرد و ما هم تصمیم گرفتیم نماز را در داخل ماشین بخوانیم، ولی به بركت نماز ماشین در جا توقف كرد و خراب شد، همه مسافرین ناراحت كنار جاده بودند كه ناگهان یك ماشین مدل بالا كنار زد، ایشان از دوستان آقای حائری بود و ما را با احترام به شیراز رسانید خلاصه در این سفر بركات و جریانات زیادی برایم رخ داد كه قصد داشتم برای پدرم نقل كنم، اما وقتی به همدان برگشتم و خدمت پدرم رسیدم، آقا فرمود:من بگویم چه شد یا تو؟ شرمنده شدم، سپس آقا رو به من كرد و فرمود: من این چنین مفت و مجانی در اختیار تو هستم، استفاده كن. آوای ساعت جناب آیت الله فهری زنجانی در کتاب پرواز ملکوت نقل می فرماید: « امام خمینی(قدس سره) می فرمود: از عارف كامل و شیخ بزرگوار ما مرحوم حاج شیخ جواد انصاری همدانی شنیدم كه میفرمود: « یكی از دوستان به همدان آمد و در مدرسه آخوند در حجرهای سكنی كرد. زمستان بود و هوا سرد و او تهیدست و نیازمند، من به حكم وظیفه الهی و وجدانی كه احساس كردم از دوستان وجهی جمع آوری نموده و یك دست لحاف و رختخواب برای او تهیه و به مدرسه بردم. نمیدانم به چه علتی او از قبول اثاثیهای كه برای او تهیه شده بود امتناع ورزید. من بسی افسرده خاطر شدم كه اثاث تهیه شده را چه بكنم؟ و او چرا این خدمت مرا قبول نكرد؟ این سؤال همچنان در ذهن من بود و كمتر از آن غفلت میكردم حتی شب كه به خواب رفتم و سحرگاه بوسیله ساعتی كه بر بالینم بود برای تهجد از خواب برخاستم به محض اینكه از خواب چشم گشودم همان خاطره به دلم راه یافت، شنیدم به طور واضح و آشكار، ساعتی كه بر بالینم بود، چندین بار گفت: « نكرده نكرده نكرده» ( بدان معنی كه خاطر بدان مشغول مدار و بكار خود پرداز) ». چله نشینی و ورود به عالم مثال جناب حجت الاسلام والمسلمین انصاری از دوستان آیت الله انصاری نقل میكردند كه: حضرت آیت الله حاج شیخ هادی تألهی جولانی همدانی از زهاد معروف كه آیت الله انصاری در مورد ایشان میفرمود: « نماز خواندن پشت سر ایشان لیاقت میخواهد. »برایم نقل میكردند كه آیت الله انصاری را در بین روز ملاقات كردم و به من فرمودند: « آقای تألهی، از قم یك سوغات با ارزش آوردهام بیا منزل و آن را ببین. » آقای تألهی میگوید به آقا گفتم: اگر بگویم من میآیم، ممكن است به شما زحمت دهم و اگر بگویم شما بیایید میترسم از روی تكبر باشد، هر چه كه شما امر بفرمایید. آقا فرمودند: شما تشریف بیاورید من فكر كردم سوغات از قبیل خوراكیهای متعارف است، وقتی شب خدمتشان رسیدم، بلند شدند و از تاقچه كتاب كوچكی آوردند كه رساله لقاءالله مرحوم آیت الله میرزا جواد ملكی تبریزی (رحمهالله) بود و فرمود:این سوغاتی است كه از قم آوردهام، و او گاهی از آن میخواند و من گریه میكردم و گاهی من میخواندم و او گریه میكرد.جناب آیت الله تألهی میفرمود: من و آقای انصاری یك روح بودیم در دو بدن.آیت الله ممدوحی كه یكی از مدرسان حوزه علمیه قم میباشد نقل میكردند كه: از یكی از شاگردان آیت الله انصاری شنیدم كه آقای انصاری با خواندن و عمل به كتاب « رساله لقاء الله » در ظرف چهل روز وارد عالم مثال شدند. مشاهده روح مثالی آیت الله انصاری همدانی نقل میفرمود كه: « من در یكی از خیابانهای همدان عبور میكردم، دیدم جنازهای را به دوش گرفته به سمت قبرستان میبرند و جمعی او را تشییع مینمودند. ولی از جنبه ملكوتی او را به سمت یك تاریكی مبهم و عمیق میبردند و روح مثالی این مرد متوفیّ در بالای جنازه میرفت و پیوسته میخواست فریاد كند، ای خدا مرا نجات بده، مرا اینجا نبرند ولی زبانش به نام خدا جاری نمیشد آن وقت رو میكرد به مردم و میگفت ای مردم مرا نجات دهید نگذارید ببرند ولی صدایش به گوش كسی نمیرسید. آن مرحوم میفرمود: « من صاحب جنازه را میشناختم اهل همدان بود و او حاكم ستمگری بود. » مقام بندگی و رسیدن به توحید ناب و این کوه عظیم توحید، و ابر مرد عرفان، آیت الله قاضی طباطبائی است که می تواند آن موحد ناب را توصیف کند:« آقای انصاری تنها کسی است که توحید را مستقیماً از مبدأ فیاض الهی گرفته است و بدون استاد و تعلیم و تربیت این عوالم را درک کرده است. »ایشان مقداری از زندگی و احوالات خود را در حاشیه کتاب اسرارالصلوه نوشته بود که ذره ای از آن بدین گونه فاش می شود:« برخورد کردم به سید بزرگواری به نام سید محمد و از بعضی مسائل سئوال کردم و او خودداری کرد از جواب، بعد اصرار کردم. قول گرفت که من برای او دعا کنم و من قول دادم. از او سئوال کردم از حالت فنا، ایشان جواب داد: چهارده سال دیگر. گفتم آیا تقلیل خواهد کرد؟ آن بزرگوار فرمود: بین چهار و پنج سال با توسل و ریاضت ختم می شود. » بندگی و عبودیت « والعبودیة بذل الکلیة وعبودیت بذل است » بذل تمام وجود در راه حق تا آن جا که از این وجود موهوم و اعتباری اثری بر جای نماند و تنها او بماند و کسی که از خود هستی ندارد، اراده ای نیز ندارد که بخواهد دخلی و تصرفی در عالم کند و کرامتی از وی سر بزند. نخواستن کرامت، نخواستن مکاشفه، نخواستن مقامات و خلاصه: « أرید أن لا أرید! » و انصاری دنبال کرامت و مکاشفات و مقامات نرفت و محو خدا شد: کرامت او همان انسان سازی اوست. به قول آقای فاطمی نیا اگر بنا باشد همه به مار و عقرب زده برسند پس عالم ربانی را چه کسی باید پرورش دهد. کرامت او مهربانی و لطافت اخلاق خانوادگی اوست. کرامت او تعریف و تمجید از مخالفانش است. و کرامت او نفی هر گونه اثر و آثاری از منیت زشت و زیباست. آقای علی محمود حقیقی از قول آیت الله نجابت تعریف می کنند که:« آقای انصاری شاگردی داشت که سال ها برایش زحمت کشیده بود، روحانی هم بود ولی حسابی آقا را تکفیر کرد. از این شهر به اون شهر علیه آقا سخن می گفت، بعد پشیمان می شد می آمد معذرت خواهی می کرد و دوباره می رفت همون کار را می کرد، تا هفده بار آقا را تکفیر کرد. هر بار که تکفیر می کرد، آقا می گفت:تقصیر من است، من نتوانستم کاری کنم که او مبتلا نشه و حتی آخرین بار نیز ایشان گفتند تقصیر من است. » آری و کرامت انصاری همین رستن از هستی خود است. علی محمود حقیقی ادامه می دهد: « آقای انصاری فرموده بود بعد از هفدهمین بار که من این تقصیر را به خودم نسبت داده بودم، از جانب خداوند یک نعمتی به من داده شد که بعضی از اسرار ربویی را که فکر نمی کردم بتوانم وارد شوم، برایم کشف شد و آقای نجابت این جا فرمودند: « می دانید. در آن هفده بار که او این کار را کرد، هفده روز از خودش غافل بود. از خودش غافل بود می دانی یعنی چه؟ یعنی همه چیز می فهمید؟! » سیره توحیدی سیره توحیدی ایشان، همان سیره توحیدی ائمه اطهار(ع) است. توحیدی که برترین مخلوقات زمین را پس از آخرین سیر در مراحل توحیدی به نهایت بندگی رسانده است و امام چهارم را سیدالساجدین و زین العابدین لقب داده است و آن امام همام در مناجات الذاکرین این گونه با خدا مناجات می کند که:« واستغفرک من کل لذة بغیر ذکرک و من کل راحة بغیر انسک و من کل سرور بغیر قربک و من کل شغل بغیر طاعتک: تنها لذت من ذکر تو و راحت من انس با تو و شادی من نزدیکی به تو م مشغولیت من طاعت توست و اگر غیر از اینها در نظرم باشد و طمعی داشته باشم استغفار می کنم و از تو غذر می خواهم. مفاتیح الجنان »اما احوالات توحیدی ایشان بروز و ظهور خاصی نداشت و خیلی کتوم بودند. گاهی کسانی که با جزر و مدّ چنین اقیانوسی آشناتر بودند از ایشان سؤال هایی می کردند و بعد که متوجه بعضی از احوالات ایشان می شدند، می گفتند: آقای انصاری دریاست... دریا...« یک بار در جلسه ای که صحبت از نور بود آسید عبدالله فاطمی پرسید: آقا! ماوراء نور هم مقامی داریم؟ فرمودند: بله. گفتند: چه مقاماتی است؟ فرمودند: باید بری ببینی. و بعد که ایشان بلند شدند، سری تکان دادند و فرمودند: ایشان مناجات شعبانیه را نخوانده اند که:« الهی هب لی کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور.... »در جلسات ایشان از مباحث غامض عرفانی و اصطلاحات آن چنانی خبری نبود. او، خود، غرق خدا بود. و ویژگی جلساتشان هم این بود: انسان ها را متحول می کرد، و این تحول از آن جا بود که انسان را متوجه حقیقت خدا می کرد، خدایی که همواره همراه آدمی است و خود می گوید:« نحن اقرب الیه من حبل الورید: ما از رگ گردن به او نزدیکتریم. سوره ق/16 »او برای عالم و عابد هیچ چیز را وسیله رسیدن به توحید ناب نمی دانست الا تزکیه، راه، تزکیه نفس است. این اعتقاد ایشان بود و می فرمود:« اگر علم مقدمه باشد برای تزکیه، و آن مقدمه ای باشد برای رسیدن به توحید، آن گاه ارزش دارد و غیر از این اگر باشد، علم حجاب راه است. »آقای نجابت از قول آقای انصاری نقل می کردند که می فرمودند:« کاش توحید خیالی نصیب مردم نشود. »هم چنان که امام العارفین علی ابن ابی طالب(ع) می فرمایند:« التوحید الا تتوهّمه: توحید آن است که خدا را به وهم در نیاوری! نهج البلاغه، حکمت 470 »آقای نجابت می فرمود:« در خدمت آقای قاضی بودیم، بعضی بودند که در توحید کتاب داشتند و می خواستند بیایند خدمت ایشان و در این باره صحبت کنند. اما آقای قاضی می فرمودند:ظاهرش درسته ولی خیالیه، و خداوند برتر از آن چیزی است که فکر می کنی و می گویی. این توحید برای آقایون مانع است. »آقای نجابت از شاگردان آقای انصاری که چند سال محضر آیت الله سیدعلی قاضی طباطبائی را درک کرده بود، می فرمود:« در یکی از سفرهایی که آقای انصاری به عتبات عالیات برای زیارت مشرف شدند، قرار ملاقاتی با آقای قاضی می گذارند که یکدیگر را برای اولین بار زیارت کنند. بعد آقای قاضی می فرمودند: من نشسته و منتظر آن بزرگوار بودم که متوجه شدم کسی همراه ایشان است و گفتم: برگرد. آن ها هم برگشتند. زیرا او اهل توحید بود، اگر به این جا می آمدند، ما غیر از بحث و حرف های توحیدی حرف دیگری نداشتیم و آن همراه، مانع صحبت های ما می شد. من دیگر نخواستم وقت آن بزرگوار گرفته شود. »بعد از رحلت آقای قاضی، آقای نجابت از مرحوم انصاری سؤال می کنند که بالاخره شما با آقای قاضی ملاقات کردید؟ ایشان می فرمایند:« وقتی در نجف بودم یک بار قرار ملاقات با آقای قاضی گذاشتیم و من با یکی از آشنایان راهی منزل ایشان بودیم. وقتی نزدیک منزلشان رسیدیم، صدایی در قلبم احساس کردم که می گوید: برگرد... برگرد... و من هم فوراً برگشتم. »و آقای انصاری آن روز متوجه می شوند که علت آن چه بوده.پیامبر اسلام (ص) می فرمایند:« الدنیا حرام علی اهل الاخرة و الاخرة حرام علی اهل الدنیا و هما حرامان علی اهل الله: و دنیا برای اهل آخرت و آخرت برای اهل دنیا و هر دو برای آنان که اهل خدایند حرام است. » علم توحید و بی اعتنایی به مکاشفات نتیجه توحید وی چیزی جز بندگی تام و کامل نبوده است و او پیرو مولی العارفین حضرت علی (ع) است که می فرماید:« کفی بی عزاً ان اکون لک عبداًو کفی بی فخرا ان تکون لی رباً. مناجات منظوم حضرت امیر(ع) »او عزت و افتخارش در بندگی است، فخرش در این که خداوند، ربّش باشد و به جای او تدبیر کند و بیاندیشد.انصاری لذتی را که در سر به سجده گذاشتن و با خاک برابر شدن در مقابل خدای جلّ و علی یافته، در کشف و کرامات نیافته است. آن بندگی و آن نهایت اخلاص، او را به جایی رسانده که آن چنان غرق حقّ باشد که از غیر وی غافل بماند و تمام دنیا و آخرت و بهشت و کشف و کرامت و مقامات و منازل را به یک سو بگذارد، و تنها به رضای او بیاندیشد و رضای خود را مقدم بر رضای خدا ندارد.همین نوع نگرش ایشان است که باعث می شود وقتی سیدی از اقطاب دراویش نزد او می آید و می خواهد علم کیمیا و طیّ الارض را که تا آن زمان به کسی یاد نداده بوده به وی یاد بدهد، ایشان می گویند:« ما نیاز به این چیزها نداریم، ما بالاتر از آن را داریم. »و در مقابل شگفتی و پرسش آن درویش که: « مگر بالاتر از این ها هم هست؟ می فرمایند:« بله ما علم توحید را داریم. »تو دلت را به طیّ الارض و خرق عادت خوش کردی، آن برای تو؛ ولی من دلم را به خدا خوش دارم و او را با چیز دیگری عوض نمی کنم. و براستی مگر خدا با چیزی قابل معاوضه است؟او بارها و بارها، هر چه را که می توانست حجاب و مانع مشاهده جمای یار شود، پشت سر انداخت؛ همان حالات و مقاماتی که برای ما شگفت انگیز است، همان کشف و کرامت و طیّ الارض که دهان ما را آب می اندازد، در نظر وی گرد و غباری بود که مانع از رسیدن به محبوب بود و او هرگز به تماشای آنها ننشست، چه رسد به این که دل به آن ها ببازد که حقیقت توحید اسقاط اضافات است، و هر چه غیر او باطل و اضافه است.نشانی داده اند اهل خراباتکه التوحید اسقاط الاضافاتکه اگر هدف و مقصد انسان، رسیدن به این مقامات میان راه گردد و اگر به کشف و کرامات نظر داشته باشد. دیگر به خدا نیاندیشیده، به خدا نمی رسد، چرا که دنبال خدا نبوده! و اگر هدف رسیدن به آن ها باشد، دیگر خدایی در میان نخواهد بود و این البته تجارتی است به ظاهر سودمندانه اما خجالت آور!آیت الله سید علی محمد دستغیب از قول ایشان نقل می کند که :« اعمال و عبادات دینی برای آدم شدن و رسیدن به مقام توحید است، نه برای کسب این قدرت ها. »سید عبدالله فاطمی نقل می کند:« روزی با ایشان از مسجد پیامبر داشتیم بیرون می آمدیم. از ذهنم خطور کرد که ما این مدت دو سال با ایشان بودیم، از ایشان چیز خاصی ندیدیم. همین که این خطور از ذهنم گذشت، ناگهان دیدم برای چند دقیقه پرده ها کنار رفت و من درختان و گیاهان را در حال سجده و تسبیح دیدم. در همان حال لذت می بردم که آقا فرمود: بَسِتان شد؟ به محض آن که این را فرمودند، حال من عادی شد. »آیت الله سید علی محمد دستغیب نیز در این باره می گوید:« یک روز شخصی که سرطان داشت، آمد خدمت ایشان و خیلی اصرار کرد تا شفا پیدا کند و بالاخره شفا گرفت و رفت. اما یکی دو هفته بعد مردم دم در حسینیه جمع شده بودند که بله این جا آقایی است که شفا می دهد، اما ایشان همه را پراکنده کرده، فرمود: از این جا بروید. اینطور نیست. و نوعاً خودشان هم از این کارها نمی کردند. »آقای احمد انصاری می گوید:« آقا می فرمودند که به کرامات و مکاشفات مطلقاً اعتنا نکنید، مگر در جایی دستور داشته باشید. این را خود من از ایشان شنیدم که انسان ممکن است شقّ القمر هم بکند، اما ولیّ خدا نباشد. خود حضرت ایشان هم به آن احوالات و مجاهدات دوران سلوکشان اعتنایی نداشتند و می فرمودند:در آن ایام، روزی ناگهان احساس کردم که دارای علم و قدرت بی نهایت شده ام و دیدم که همه چیز در اختیار من است فوراً استغفار کردم و گفتم: خدایا من این ها را نمی خواهم، اینها سدّ راه من است و من فقط تو را می خواهم. این را گفتم ناگهان دیدم که فوراً آن قضایا از من برگشت. »او به شاگردان خود نیز این مطلب را آموخته و یاد آوری کرده است که مقام قرب غیر از مکاشفات و بروز کرامات است.آقای اسلامیه می گوید:« ایشان اغلب افراد را از مکاشفات منع می کردند، مرحوم آقا موت اختیاری، طیّ الارض و همه این ها را حجاب راه می دانستند و می فرمودند مقام قرب غیر از این هاست، مقام لقاء پروردگار با این بچه بازی ها بدست نمی آید، حالا باطن افراد و یا منظره ای را هم دیدید، که چی؟! »در حدیث قدسی آمده است که :« یا داوود! ذکری للذاکرین و جنتی للمطیعین و حبی للمشتاقین و انا خاصة للمحبین: ای داوود! هر کسی یاد و ذکر مرا می خواهد، ارزانیش می کنم و من نیز به یاد اویم و هر که بهشتم را می خواهد، عطایش می کنم و هر که به محبّتم مشتاق است، از آن دریغ نمی کنم اما خود من تنها خاص محبینم. کلیات حدیث قدسی، ص154 »و راستی انصاری همدانی از محبت خدا چه چشیده است که خود می گوید:« نعمت ها و لذت ها و بهجت ها که خدا نصیب بندگان خاص خود در این دنیا می کند، نصیب افراد عادی در بهشت و عالم آخرت نمی شود. »آقای اسلامیه می گوید:« ایشان غیر از این که می فرمودند تشخیص مکاشفه صحیح و واقعی مشکل است، می گفتند: این ها توقف در راه و مشغولیت به جزئیات و عدم حرکت به سوی مقصد عالی است و فرد را به اشتباه می اندازد، ولی در بین دوستان می گفتند حاج هادی ابهری کمتر در مکاشفات اشتباه می کند، چون ایشان با نور اهل بیت(ع) حرکت می کند، روزی که من به کربلا می رفتم با این که پول داشتم، ایشان صد تومان آوردند و به من دادند و گفتند: این حواله امام حسین(ع) است. و اتفاقاً من آن جا پولم تمام شد و به همان صد تومان احتیاج پیدا کردم. این از مکاشفات حاج هادی ابهری بود.آقای انصاری وقتی که من مکاشفه داشتم به من فرمودند:مکاشفه نکن و فقط خواب خوب ببین و از آن به بعد من مکاشفه نداشتم. می گفتند خیلی از مکاشفات اشتباه است، البته کرامت بالاتر از مکاشفه است.و زمانی که من مریض بودم و والده من اجازه عمل در بیمارستان را نمی داد، ایشان به آیت الله سید عبدالله فاطمی گفتند: دستت را روی موضع درد بگذار و دعا بخوان و ایشان اطاعت کردند و من خوب شدم. به من گفتند: اگر استخاره خوب بیاید دعایی یاد تو می دهم که بر سر هر مریضی بخوانی خوب شود. ولی هیچ وقت آن دعا را یاد من ندادند و آخر هم گفتند استخاره خوب نیامد! »او بندگی می کرد و به شاگردان بندگی می آموخت و برای همین به آنها شفا دادن مریض و خرق عادت ها را یاد نداد.استاد کریم محمود حقیقی می گویند:« اگر هم کسی بچه اش مریض بود و خیلی اصرار و التماس می کرد، ایشان می گفتند: برو فلان کار را بکن، من قول می دهم حضرت عباس(ع) نجاتش دهد. »و خلاصه او توحید را که آموخت، خود را به فراموشی سپرد. فنا و کمال آیت الله انصاری می فرمودند:« اگر کسی به فنا رسید و خدای تعالی اراده فرمود که او را برای دیگران راهنما قرار بدهد، او را از آن مقام تنزل می دهد. عالم فنا عالمی است که انسان دیگر خودش نیست، بلکه در ملکوت سیر دارد. ولی وقتی برای هدایت و دستگیری تنزل پیدا می کند، قلبش متوجه عالم بالاست، توجه به اوامر و نواهی دارد ولی می تواند با مردم مأنوس شود. انبیاء و اولیاء تنزل در ارض پیدا کردند که توانستند با خلق سازگار شوند و افراد بشر را هدایت کنند. »دیگران مقام « فنا» و « كمال» را یكی دانستهاند ولی آیت الله انصاری میفرمودند: « بین فنا و كمال اینگونه فرق است كه اگر كسی به مقام فنا برسد اگر قرار باشد اشخاص سالك از وجود شخص فانی استفاده كنند خدای تعالی او را عمری عنایت خواهد كرد كه بعد از مقام فنا به كمال برسد، به خلیفهاللهی برسد و آن فرد است كه میتواند افراد را راهنمایی كند. افراد فانی توجهی به امور جزئی ندارند، از خود بیخود هستند و فرد كمال یافته كسی است كه خداوند او را به میان مردم برگردانده تا آنان را هدایت كند. »از سال 1354 تا 1359 هجری قمری حدوداً حالت فنای ایشان بود و بعد مراحل كمال را میپیمودند. آیت الله نجابت در مورد مقام توحیدی ایشان میفرمودند كه آیت الله انصاری بسیار قوی بود و استادم عارف بزرگ آیت الله میرزا علی قاضی طباطبایی میفرمودند: « كه آیت الله انصاری مستقیماً توحید را از خداوند گرفتهاند. » مقام لقاء و قرب الهی جناب حجة الاسلام و المسلمین آقا سیدصادق طهرانی بیان میكرد كه مرحوم والدم علامه سیدمحمدحسین حسینی طهرانی به طور مكرر میفرمود كه: آیت الله انصاری در سالهای آخر عمرش به تمام مراحل سیرو سلوك رسیده بودند و هیچ حجاب ظلمانی و نورانی بین ایشان و خداوند وجود نداشت و حقاً به مقام لقاء الله كه آرزوی عارفان است رسیده بود.یكی از شاگردان آیت الله انصاری نقل میكند در سفر اول كه التهابی فراوان داشتم و جوان هم بودم به روی پای حضرت آیت الله انصاری افتادم و گریه زیادی كردم و تمنا كردم كه آقا دستوری بفرمایید كه من هم آدم شوم، ایشان بعد از آنكه دست روی قلبم گذاشت و دعایی خواندند كه با دعای ایشان آرامش نسبی یافتم، فرمودند:دقت كن بالاترین مقامی كه برای انسان در قرآن ذكر شده مقام لقاءالله است و خداوند شرط وصول بدین مقام را دو شرط میداند، در این بخش از آیه بنگر: « فمن كان یرجو لقاء ربه فلیعمل عملاً صالحاً و لا یشرك بعباده ربه أحداً. سوره کهف آیه آخر ».یك شرط، عمل صالح و شرط دیگر پاك گرداندن قلب از شرك است. سپس افزودند كه من در هنگامی كه در نجف بودم در بین طلاب شناگر قابلی بودم، یك روز با طلاب شرط بستیم كه بتوانیم علیه جریان رودخانه شنا كنیم لباسها را كندیم و خود را به آب زدیم، دوستانم را چند كیلومتر آب با خود برد و اما بنده كه مدتی با امواج آب ستیز داشتم و تصور میكردم چندین كیلومتر علیه جریان آب شنا كردهام وقتی از فرط خستگی بیرون آمدم دیدم همانجا هستم كه لباسم را كندهام بعد از ذكر این مطلب فرمودند: شما اگر بتوانید در این عصر ( منظور عصر پهلوی ستمگر میباشد ) همین حالی كه دارید نگهدارید و خراب نشوید خدای تعالی درها را به سوی شما باز میكند.بعدها بنده فهمیدم كه دستور ایشان هم چندان آسان نیست، انجام عمل صالح كاری آسان ولی بیرون آمدن از شرك كاری بس دشوار است.ألا یا أیها الساقی أدر كأساً و ناولها كه عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشكلهابه بوی نافهای كآخر صبا زآن طره بگشاید زتاب جعد مشكینش چه خون افتاده در دلهاجناب حاج حسن شركت میفرمودند كه: « استاد الهی آیت الله انصاری تمام مقصد خود را در سیروسلوك، رسیدن به مقام قرب الهی میدانست و از غیر خدا در هر دو جهان چشم پوشید تا اینكه به بالاترین مقامات ممكن رسید. مكرر در جلسات میفرمود كه:برنامه خداپرستی برای آدم كردن است نه اینكه بخواهند چیزی نشان بدهند و خواب صادق و مكاشفه و طیّالأرض و كارهای خارقالعاده و اخبار از ضمائر را ملاك پیشرفت نمیدانستند و میفرمودند: « اگر كسی صاحب طیّالأرض شد حتی اگر دارای موت اختیاری هم شد دلیل قرب نیست بلكه میزان را درك توحید و در قرب الهی خلاصه میكرد. »مقام ولایت اهل بیت(ع) ولایت، ظهور توحید « و امام جایگاه و محل شناخت خداست و خالص در توحید او و آن که بخواهد به خدا برسد باید از امام شروع کند، و هر که بخواهد به محبت و عشق خدا دست پیدا کند، امام واسطه است « واسطه فیض بین آسمان و زمین » و آخرین پرده بین خدا و انسان. و اگر ریسمان ولایت محکم نباشد، رفتن به آسمان محا ل و شناخت خدا نیز غیر ممکن است. »این عقیده انصاری همدانی است.آیت الله سید علی محمد دستغیب در این باره می گوید: « او معتقد بود که ظهور توحید، ولایت است و بلکه ولایت مندک در توحید است و این دو از هم جدایی ندارند. می گفت آن که وارد اسرار الهی شود ولیّ خدا و متصل به خدا و هادی راه خداست و نمی شود ولیّ خدا موحد باش اما ولایت نداشته باشد. وارد اسرار الهی شده باشد، اما سر تسلیم در مقابل پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) که مظهر اتمّ اسماء و صفات الهی اند، فرود نیاورده باشد و برای همین انصاری همدانی در مقابل ائمه(ع) مثل یک بنده و غلام بود. » دکتر علی انصاری نقل می کند: « اصلاً از آثار ولایت است که ابواب توحید بر انسان باز می شود و اگر شخص ولایت صحیح داشته باشد باید به توحید برسد، وگرنه این ولایت نتوانسته در وی آن چنان که باید اثر خودش را بگذارد. » آقای حاج احمد انصاری نیز در این مورد می گوید: « آن توحید که از ولایت جدا باشد و یا ولایتی که از توحید جدا باشد، اصلاً ارتباطی به عرفان واقعی اسلامی ندارد. و روی این مطلب خیلی اصرارداشت که اگر کسی موحد باشد حتماً این توحیدش باید توأم با ولایت محمد و آل محمد(ص) باشد و به خاطر همین ما هفتگی منزلمان روضه خوانی داشتیم و ایشان از افرادی که واقعاً خودشان اطمینان خاطر داشتند که مخلصند دعوت می کرد و مجلس می گذاشت، دوستان و رفقایشان می آمدند و روضه خوانی برقرارمی شد. » امام(ع)، واسطه فیض بین آسمان و زمین و آسمان و زمین خلق نشد مگر به خاطر آن ها. و امام اسم جامع و مظهر اتمّ اسماءالله شد و خلیفه او، و امام مثل اعلای خداست، کتاب مبین و واسطه فیض است. دکتر علی انصاری می گوید: « ایشان در مورد ائمه(ع) می گفتند ائمه وجود ممتازی هستند که خداوند آن ها را سر حلقه کائنات خلق کرده و این علت غائی و هدف نهایی آفرینش است. هدف نهائی آفرینش این بوده که خداوند به طفیلی وجود این ها دیگران را خلق کرده است و ایشان تا این حد به محمد و آل محمد(ص) احترام می گذاشتند. البته نه به این معنا که من خودم را مثلاً فدای امام حسین علیه السلام می کنم و فدای امام علی علیه السلام میکنم و قضیه تمام می شود؛ نه! اگر انسان به ائمه اطهار(ع) اظهار محبت کند و بعد هر کاری دلش خواست بکند و هزاران خلاف مرتکب شود، این اصلاً با ولایت سازگاری ندارد. مرحوم پدر می فرمودند: « ولایت واقعی و دوستی ائمه اطهار(ع) آنجایی مؤثر است که انسان را سریع و بدون درگیری به معرفت و حقیقت برساند. انسان در سایه آن بزرگواران زودتر به نتیجه می رسد و این اثر ولایت حقیقی است. در حالی که خود من می بینم تا آخر عمر یک عده ای به خیال خودشان مجالس بر پا کرده و روضه خوانی می کنند و به سر و صورتشان می زنند، ولی وقتی انسان وارد جزئیات زندگیشان می شود می بیند این ها در باب معرفتی آن چنان که باید نیستند. » ایشان می گفتند ولایتی که انسان را به معرفت نرساند و چشم های باطنی انسان را روشن نکند و نتواند آسان حقایق را درک کند، ولایتی خود بافته است و تصویری بیش نیست. » در این مورد آیت الله سید مهدی دستغیب نیز می گوید: « بله از جمله محالات یکیش اینه که بدون ولایت ائمه اطهار(ع) کسی برسه به معرفت خدای تعالی! »ابن فارض یک مرد عرفانی بزرگه اگر دیوانش را دیده باشید، آن جا اشعار عجیبی دارد از جمله شعری که ترجمه اش این می شود: « شکر خدا در این راه اگر هنوز چیزی گیرم نیامد دوستی خاندان رسالت گیرم آمد. » و بعد از آن دیگه عروج می کنه به بالاتر، یعنی می گوید بدون این واسطه ها محال ا
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1385]
صفحات پیشنهادی
سیر و سلوک آیتالله انصاری همدانی (ره) (2)
سیر و سلوک آیتالله العظمی حاج شیخ محمد جواد انصاری همدانی( قدسسره)- ( سیر و سلوک آیتالله انصاری همدانی (ره) (2) آیتالله العظمی حاج شیخ محمد جواد انصاری همدانیتوجه: ...
سیر و سلوک آیتالله العظمی حاج شیخ محمد جواد انصاری همدانی( قدسسره)- ( سیر و سلوک آیتالله انصاری همدانی (ره) (2) آیتالله العظمی حاج شیخ محمد جواد انصاری همدانیتوجه: ...
مرحوم حاج شیخ محمد جواد انصاری همدانی( قدسسره)
سیر و سلوک آیتالله انصاری همدانی (ره) (2) سیر و سلوک آیتالله العظمی حاج شیخ محمد جواد انصاری همدانی( قدسسره)- ( سیر و سلوک ... مرحوم دولابی می گوید:« بعضی اوقات ...
سیر و سلوک آیتالله انصاری همدانی (ره) (2) سیر و سلوک آیتالله العظمی حاج شیخ محمد جواد انصاری همدانی( قدسسره)- ( سیر و سلوک ... مرحوم دولابی می گوید:« بعضی اوقات ...
حجت الاسلام کیست؟ آیت الله به چه کسی می گویند؟
سیر و سلوک آیتالله انصاری همدانی (ره) (2) - اضافه به علاقمنديها سیر و سلوک آیتالله انصاری همدانی (ره) (2)-سیر و سلوک آیتالله انصاری همدانی (ره) (2) آیتالله .
سیر و سلوک آیتالله انصاری همدانی (ره) (2) - اضافه به علاقمنديها سیر و سلوک آیتالله انصاری همدانی (ره) (2)-سیر و سلوک آیتالله انصاری همدانی (ره) (2) آیتالله .
زندگی نامه آیت الله ملاحسينقلي همداني (ره) (1)
زندگی نامه آیت الله ملاحسينقلي همداني (ره) (1)-زندگی نامه آیت الله ملاحسينقلي همداني ... [2] آخوند ملا حسينقلي همداني بعد از آن كه از كوثر زلال معرفت و حكمت جرعهها نوشيد و از ... انصاري (ره) و اخلاق و سير و سلوك عرفاني را نزد سيد علي شوشتري فرا گرفت.
زندگی نامه آیت الله ملاحسينقلي همداني (ره) (1)-زندگی نامه آیت الله ملاحسينقلي همداني ... [2] آخوند ملا حسينقلي همداني بعد از آن كه از كوثر زلال معرفت و حكمت جرعهها نوشيد و از ... انصاري (ره) و اخلاق و سير و سلوك عرفاني را نزد سيد علي شوشتري فرا گرفت.
سیره ی تربیتی آیتالله انصاری همدانی (ره) (2)
سیره ی تربیتی آیتالله انصاری همدانی (ره) (2)-سیره ی تربیتی آیتالله انصاری ... تمام مراحل عرفان و سیر و سلوک تا مرحله نهایی که فناء فی الله است به زبان ائمه ...
سیره ی تربیتی آیتالله انصاری همدانی (ره) (2)-سیره ی تربیتی آیتالله انصاری ... تمام مراحل عرفان و سیر و سلوک تا مرحله نهایی که فناء فی الله است به زبان ائمه ...
نبی: نتوانستم امام(ره) را ببینم
سیر و سلوک آیتالله انصاری همدانی (ره) (2) سیر و سلوک آیتالله انصاری همدانی (ره) (2)-سیر و سلوک آیتالله انصاری همدانی (ره) (2) ... آوای ساعت جناب آیت الله فهری زنجانی ...
سیر و سلوک آیتالله انصاری همدانی (ره) (2) سیر و سلوک آیتالله انصاری همدانی (ره) (2)-سیر و سلوک آیتالله انصاری همدانی (ره) (2) ... آوای ساعت جناب آیت الله فهری زنجانی ...
گفتگو با شاگردان و فرزندان آیتالله انصاری همدانی (ره) (2)
گفتگو با شاگردان و فرزندان آیتالله انصاری همدانی (ره) (2)-گفتگو با شاگردان و ... آقای احمد انصاری:به افرادی که در سیر و سلوک و عرفان وارد می شدند اول می فرمود ...
گفتگو با شاگردان و فرزندان آیتالله انصاری همدانی (ره) (2)-گفتگو با شاگردان و ... آقای احمد انصاری:به افرادی که در سیر و سلوک و عرفان وارد می شدند اول می فرمود ...
مرحوم آیت الله العظمی میرزا جواد تبریزی به روایت تصاویر
در سن دوازده سالگی به درس مرحوم آیت الله حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (متوفی 1343 هـ. سیر و سلوک آیتالله انصاری همدانی (ره) (2) - اضافه به علاقمنديها سیر و سلوک ...
در سن دوازده سالگی به درس مرحوم آیت الله حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (متوفی 1343 هـ. سیر و سلوک آیتالله انصاری همدانی (ره) (2) - اضافه به علاقمنديها سیر و سلوک ...
شیخ انصاری؛ واسطه حضرت عباس علیه السلام
ما زبالاييم و بالا ميرويم به وسيله آقاي قاسم انصاري به فارسي ترجمه شده است. سیر و سلوک آیتالله انصاری همدانی (ره) (2) سیر و سلوک آیتالله العظمی حاج شیخ محمد جواد ...
ما زبالاييم و بالا ميرويم به وسيله آقاي قاسم انصاري به فارسي ترجمه شده است. سیر و سلوک آیتالله انصاری همدانی (ره) (2) سیر و سلوک آیتالله العظمی حاج شیخ محمد جواد ...
Fun. تصویر: اوباما و چهارپایه آنگلا مرکل!
سیر و سلوک آیتالله انصاری همدانی (ره) (2) سیر و سلوک آیتالله انصاری همدانی (ره) (2) ... آوای ساعت جناب آیت الله فهری زنجانی در کتاب پرواز ملکوت نقل می فرماید: « امام ...
سیر و سلوک آیتالله انصاری همدانی (ره) (2) سیر و سلوک آیتالله انصاری همدانی (ره) (2) ... آوای ساعت جناب آیت الله فهری زنجانی در کتاب پرواز ملکوت نقل می فرماید: « امام ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها