واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
آيات ولايت و خلافت(3) نويسنده:آیت الله جعفر سبحانى 3- آيه بلاغ (يا أيها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك فان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس) [1]. «اى پيامبر آنچه از پروردگارت بر تو فرود آمده، برسان. و اگر نرسانى رسالت خداى را به جاى نياوردى و خداوند تو را از گزند مردم حفظ مى كند».دقت در مضمون جمله: «فان لم تفعل فما بلغت رسالته» از اهميت موضوع حكايت مى كند، و مى رساند كه پيامبر به وسيله اين آيه مأمور به ابلاغ پيامى از طرف خدا بود كه اگر -العياذ بالله- انجام نمى داد، گويا رسالت خود را انجام نداده است. طبعا چنين موضوعى بايد در عداد «توحيد» و «رسالت پيامبر» و «خاتميت او» و امثال آنها قرار گيرد كه اگر ابلاغى صورت نگيرد، تو گوئى در اين مدت كارى صورت نپذيرفته است. همچنان كه از جمله: «والله يعصمك من الناس» استفاده مى شود كه پيامبر در طريق انجام اين مإموريت احتمال مى داد از جانب مردم آسيبى به او برسد يا او را در اين انتصاب به گرايشهاى قومى متهم كنند، از اين جهت خدا براى تقويت اراده او نويد مى دهد كه «والله يعصمك من الناس». اكنون بايد ديد اين موضوع با اهميت كه اين همه تاكيد و نويد درباره آن وارد شده است، چيست؟! مفسران اهل سنت احتمالاتى درباره نزول اين آيه داده اند كه برخى را يادآور مى شويم: 1- مربوط به حكم رجم و سنگسار كردن زنان و مردان بدكار. 2- ازدواج با همسر پسر خوانده خود زيد. 3- ابلاغ به همسران خود كه اگر دنيا را مى خواهند آماده طلاق مى باشند. 4- دعوت مردم و منافقان به جهاد. 5- و مانند آنها كه فخر رازى در تفسير خود آورده است. [2]همان طورى كه ملاحظه مى كنيد، هيچ كدام از اين احتمالات نمى تواند مصداق آيه باشد، يعنى كوتاهى در ابلاغ آنها، از طرفى همسنگ با عدم ابلاغ رسالت و از طرف ديگر مايه ترس از مردم باشد. در يكى از احتمالاتى كه فخر رازى و ديگران نقل مى كنند، اين است كه آيه در مورد على بن ابى طالب(علیه السلام)نازل شده است، آنگاه كه در روز غدير دست او را گرفت و درباره او گفت: «من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» آنگاه اضافه مى كند كه عمر بن خطاب به على(علیه السلام)چنين خطاب كرد: «يابن ابى طالب اصبحت مولاى و مولى كل مومن و مومنه». تو سرور من و سرور هر مرد و زن مومن شده اى و اضافه مى كند كه اين روايت را ابن عباس، و برإ بن عازب، و محمد بن على(امام باقر(علیه السلام» نقل كرده است. فخر رازى در اين جا هر چند بخشى از حقيقت را بيان كرده، ولى به خاطر كمى اطلاعات و يا تمايلات درونى نتوانسته و يا نخواسته مدارك نزول اين حديث را بيش از اين نقل كند درحالى كه طبرى در تفسير خود [3] نزول اين آيه را در مورد حديث غدير از زيد بن ارقم به طور گسترده بيان كرده است، همچنان كه سيوطى در كتاب «الدرالمنثور» [4] نزول اين آيه را در روز غدير از ابن سعيد خدرى نقل كرده است. مولف الغدير «علامه امينى(ره » نزول اين آيه را از سى دانشمند سنى با ذكر مصادر و صفحات در كتاب الغدير نقل مى نمايد [5]. ما در اين جا در صدد نقل سرگذشت غدير نيستيم ولى چون در كلمات گذشتگان نزول اين آيه در حديث غدير وارد شده است، اجمالى از آن را در اين جا مىآوريم. پيامبر گرامى در آفتاب داغ و سوزان 18 ماه ذيالحجه در سرزمين معروف به غدير فرود آمد در حالى كه گروه بى شمارى نيز همراه او بوده اند، در اين لحظات حساس، طنين اذان نماز ظهر سراسر بيابان را فرا گرفت، و نداى تكبير موذن بلند شد، و مردم خود را براى اداى نماز ظهر آماده كردند و پيامبر نماز ظهر را با آن اجتماع پرشكوه كه هرگز سرزمين غدير، نظير آن را به خاطر نداشت، برگزار كرد سپس به ميان جمعيت آمد و روى نقطه بلندى كه از جهاز شتران ترتيب يافته بود، قرار گرفت و پس از حمد و ثناى خدا رو به مردم كرد و چنين گفت: آيا شما گواهى نمى دهيد كه معبودى جز خدا نيست، و محمد بنده خدا و پيامبر او است، و بهشت و دوزخ و مرگ حق است و روز رستاخيز بدون شك فرا خواهد رسيد و خداوند افرادى را كه در دل خاك پنهان شده اند، زنده خواهد نمود؟ حاضران در سرزمين غدير همگى بر آنچه كه پيامبر شمرده بود، شهادت دادند. آنگاه پيامبر فرمود: من در ميان شما دو چيز گرانبها به يادگار مى گذارم، چگونه با آنها معامله خواهيد كرد. يك نفر از حاضران پرسيد: مقصود از اين دو چيز گرانبها چيست؟ پيامبر فرمود: ثقل اكبر كتاب خدا است كه يك طرف آن در دست خدا و طرف ديگر آن در دست شما است، به كتاب خدا چنگ بزنيد تا گمراه نشويد، ثقل اصغر، عترت و اهل بيت من است خدا به من خبر داده است كه دو يادگار من تا روز رستاخيز از هم جدا نمى شوند هان اى مردم! بر كتاب خدا و عترت من سبقت و پيشى نگيريد و از آن دو عقب نمانيد تا نابود نشويد. در اين موقع دست على(علیه السلام)را گرفت و بالا برد و همه جمعيت على(علیه السلام)را در كنار پيامبر(صلی الله علیه واله)ديدند پيامبر فرمود: هان اى مردم سزاوارترين فرد بر مومنان از خود آنها كيست. پايان پيامبر گفتند: خداوند و پيامبر او بهتر مى دانند. پيامبر فرمود: خداوند مولاى من است و من مولاى مومنان هستم، بر آنها از خودشان سزاوارتر است. هان اى مردم هركس من مولاى او هستم، على مولاى اوست. پس گفت: پروردگارا دوست بدار كسى را كه على را دوست بدارد، و دشمن بدار كسى را كه على را دشمن بدارد، خدايا ياران على را يارى كن و دشمنان او را خوار و ذليل بنما، پروردگارا على را محور حق قرار بده. اين جمله ها را گفت. سپس فرمود: لازم است حاضران به غايبان خبر دهند و ديگران را از اين حادثه مطلع سازند [6]. هنوز اجتماع پرشكوه به حال خود باقى بود كه فرشته وحى فرود آمد و آيه اكمال را آورد: (اليوم أكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا). [7](امروز آئين خود را تكميل نموده ام و نعمت خويش را بر شما ارزانى داشتهام و اسلام را به عنوان يك دين بر شما برگزيدهام). هنوز اجتماع با شكوه برقرار بود «حسان بن ثابت» واقعه را در قالب شعر ريخت كه برخى از آن را ياد مى كنيم: يناديهم يوم الغدير نبيهم بخم و إسمع بالرسول مناديا فقال: فمن مولاكم و نبيكم فقالوا: و لم يبدوا هناك التعاميا الهك مولانا و إنت نبينا و لم تلق منا فى الولايه عاصيا فقال له: قم يا على فاننى رضتك من بعدى اماما و هاديا فمن كنت مولاه فهذا وليه فكونوا له إتباع صدق مواليا هناك دعا اللهم وال وليه و كن للذى عادى عليا معاديا.[8]مضمون اين اشعار چنين است: «روز غدير پيامبر ياران خود را در سرزمين خم ندا مى داد، و به نداى رسول گوش فرا ده. گفت: كيست مولا و نبى شما، آنان پاسخ گفتند و ناآگاهى نشان نداده اند. گفتند: تو مولاى ما و پيامبر ما هستى، و هرگز از ما، در مورد ولايت تو نافرمانى مشاهده نكرده اى. آنگاه پيامبر فرمود: على برخيز، من تو را بعد از خويش به عنوان پيشوا و راهنما برگزيده ام. آن كس كه من مولاى او هستم، على ولى اوست، در اين صورت از پيروان صادق و مواليان واقعى او باشيد. در اين جا بود پيامبر دعا كرد و گفت: خدايا دوستدار على را دوست؛ و دشمن او را دشمن بدار. آيه اكمال از آياتى كه در مورد امامت و در روز غدير پس از نصب امام نازل گرديده، آيه اكمال است، محدثان مى گويند: پس از نصب على بر خلافت در روز غدير، آيه اكمال فرود آمد. يعنى «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا» [9]. «امروز آئين شما را تكميل نمودم، و نعمت خود را در حق شما به پايان رسانيدم و اسلام براى شما به عنوان دين برگزيدم» شگفت اين است كه فخر رازى ناخودآگاه به حقيقت اعتراف كرده است: او در تفسير آيه اكمال(اليوم اكملت)مى گويد: صاحبان آثار(سيره نويسان و محدثان و مورخان)مى گويند: پس از نزول اين آيه پيامبر اكرم هشتاد و يك يا هشتاد و دو روز عمر كرد و پس از آن در شريعت نه فزونى رخ داد و نه نسخ و نه دگرگونى و اين بر اساس گزارش پيامبر بود كه از مرگ خود خبر داد و خود اين يكى از معجزات پيامبر است [10]. اكنون با اين حساب روشن خواهيم كرد كه اين آيه بسان آيه پيشين در روز غدير فرود آمده است زيرا پيامبر اكرم(ص)از نظر اهل سنت در 12 ربيع سال 11 درگذشته است. و سرگذشت غدير در 18 ذى الحجه سال 10 رخ داده است. و فاصله 18 يا 12 ربيع تقريبا هشتاد و يك يا هشتاد و دو روز است و اين مطلب به ملاحظه اين كه ممكن است دو ماه از اين سه ماه فاقد سلخ بودند طبعا فاصله هاى دو واقعه هشتاد و دو روز خواهد بود و اگر روز وفات پيامبر حساب نكنيم و بگوئيم محاسب آن روز را به حساب نياورده، فاصله هر دو واقعه، هشتاد و يك روز خواهد بود. از آنجا كه بحث ما بحث قرآنى است، ما در مورد مدارك حديث غدير و دلالت او سخن نمى گوئيم، چيزى كه هست به مدارك نزول آيه اكمال در پاورقى اشاره مى كنيم. ولى در اين جا نظر خواننده گرامى را به اسامى صحابه كه نزول آيه را در روز غدير نقل كرده اند، جلب مى نماييم: زيد بن ارقم. [11]ابو سعيد خدرى. [12]ابن عباس. [13]ابو هريره. [14]مولف الغدير در كتاب ارزشمند خود نزول آيه را در روز غدير از 16 دانشمند سنى نقل كرده است [15]. و اگر روايات شيعه را نيز بر آن بيفزاييم نزول آيه در چنين واقعه حالت تضافر به خود خواهد گرفت. پی نوشتها: [1]. مائده: 67. [2]. تفسير فخر رازى: ج12، ص 49 - تفسير آيه 67، از سوره مائده. [3]. تفسير طبرى: [4]. درالمنثور، ج2، ص 298. [5]. الغدير: ج1، ص 214 - 223. [6]. الستم تشهدون إن لا اله الا الله و إن محمدا عبده و رسوله و ان جنته حق و ناره حق، و إن الساعه آتيه لا ريب فيها، و إن الله يبعث من فى القبو». قالوا: بلى نشهد بذلك. قال: اللهم إشهد... فانظرونى كيف تحلفونى فى الثقلين. فنادى مناد: ما الثقلان يا رسول الله؟ قال: الثقل الاكبر؛ كتاب الله، طرف بيد الله عزوجل و طرف بايديكم فتمسكوا به لا تضلوا والاخر الاصغر عترتى، و ان اللطيف الخبير نبإنى إنهما لن يتفرقا حتى يردا على الحوض فسإلت ذلك لهما ربى، فلا تقدموهما فتهلكوا و لا تقصروا عنها فتهلكوا ثم اخذ بيد على فرفعها حتى روى بياض إباطهما و عرفه القوم إجمعون فقال: ايها الناس من اولى الناس بالمومنين من إنفسهم؟ قالوا: الله و رسوله اعلم. قال: ان الله مولاى و إنا مولى المومنين و إنا اولى بهم من إنفسهم. فمن كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، و احب من احبه، و ابغض من ابغضه و انصر من نصره، و اخذل من خذله، و ادر الحق معه حيث ما دار الا فليبلغ الشاهد الغايب. [7]. مائده: 3. [8]. الغدير: 2، ص 34. [9]. مائده3:. [10]. تفسير فخر رازى، ج11، ص 139. [11]. الغدير، ج11، ص 230. [12]. در المنثور: ج2، ص 298 - فتح الغدير، ج2، ص 57. [13]. مسند احمد، ج1، ص 33 - مستدرك حاكم: ج3، ص 132. [14]. تاريخ بغداد: خطيب بغدادى، ج8، ص 290. [15]. الغدير: ج1، ص 230 - 237. منبع:مكتب اسلام
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 221]