واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
زندگی نامه ی حضرت آيت الله ميرزا علي اكبر مرندي رحمت الله علیه نويسنده: مجيد محبوبي ولادت آيت الله ميرزا علي اكبر مرندي در سال 1314 هـ . ق. در خانوادهاي بسيار متدين و متقي، در شهرستان مرند چشم به جهان گشود. پدرش، ملاعلي مقدس از علماي وارسته و برجستة آذربايجان بود و به صدق و صفا وعلم و تقوا، معروف بود و به خاطر تقدّس زيادي كه در رعايت امور شرعي و حقوق مردم، حتي در مسائل بسيار جزئي داشت، به «مقدس» شهرت يافته بود. مردم با احترام و تجليل به اين بزرگوار مينگريستند و براي رفع مشكلات مادي و معنوي خود، به ايشان مراجعه ميكردند و از او رهنمود ميطلبيدند. وي حدود سال 1320 هـ . ق. رحلت كرد؛ ولي از خود يادگاري بس ارزنده به جا گذاشت كه مورد نظر پروردگار قرار گرفت. اين يادگار كسي جز حضرت آيت الله آقا ميرزا علي اكبر مرندي نبود.[1] تحصيلات آقا ميرزا علي اكبر مرندي آموزشهاي اوليه را در محضر پدرش سپري كرد، امّا ديري نپاييد كه از نعمت وجود ايشان محروم شد. او 6 ساله بود كه خبر غرق شدن پدرش در خزينة حمام، قلبش را جريحهدار ساخت. او پس از رحلت پدر، دروس مرسوم آن عصر را نزد آقا شيخ محمد حسين رفيعيان و حاج شيخ باقر مجتهدي مرندي، به بهترين وجه آموخت و براي ادامة تحصيلات و طي مراحل عالي حوزوي، به حوزة علمية تبريز عزيمت كرد و با جدّيت و پشتكار تمام و علاقة وصف ناپذير، به كسب علم پرداخت و محضر علماي نامي آن عصر را درك كرد؛ از جمله آيت الله العظمي حاج ميرزا ابوالحسن انگجي (متوفا: 1317 هـ . ق) كه آيت الله مرندي عمدة تحصيلاتشان در تبريز محضر ايشان بود.[2] تشرف به عتبات عاليات - آيت الله مرندي با سختي و مشكلات فراوان در تبريز به تحصيل ادامه ميداد. وي مورد توجه خاصّ استادان آن جا قرار گرفته بود. با اين كه حوزة علمية تبريز در سطح بالاي علمي و معنوي قرار داشته، ولي با اين همه آوازة حوزة علمية نجف هر طلبة مشتاق را به خود فرا ميخواند و اين آرزو با امكانات آن روز مشكل مينمود، به خصوص وضع مالي و معيشتي آيت الله مرندي اين آرزو را امكان ناپذير ساخته بود؛ امّا از آن جا كه همة توفيقات از خداست، اين توفيق بزرگ نصيب اين بزرگوار شد وايشان به نجف اشرف مشرّف شد. وي در اين زمينه ميفرمايد: «من براي چند روز استراحت از تبريز به مرند آمده بودم، مسئول پست شهرمان كه مرد متديني بود به ديدنم آمد و صد قران به من داد و گفت: برو به كربلا براي من نايب الزياره باش. خدمت استادم، آيت الله انگجي رسيدم و اين مسأله را با ايشان در ميان گذاشتم و ايشان نيز صلاح ديدند اين پيشنهاد را بپذيرم. لذا آمادة اين سفر معنوي شدم.با دو مسافر ديگر درشكهاي كرايه كرديم و رهسپار كربلا شديم. بعد از زيارت مرقد مطهر اباعبدالله به نجف اشرف مشرف شدم و بعد از اتمام زيارت، خداوند متعال به دلم انداخت كه همان جا بمانم و من حدود شانزده سال آن جا اقامت گزيدم، يعني از سال 1344 هـ . ق. (1304 شمسي) تا سال 1360 هـ . ق. (1319 شمسي) كه در اولين روز ورودم با علامه طباطبايي و الهي طباطبائي آشنا شدم و با آنها هم حجره گشتم.»[3] اساتيد - آيت الله مرندي در استفاده از درسهاي رسمي حوزه نيز جدّيت و پشتكار وصف ناپذيري داشت. استادان خارج فقه و اصول او در حوزه علميّة نجف عبارتند از: 1. آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني 2. آيت الله محمد حسيني نائيني 3. آيت الله شيخ علي ايرواني. 4. آيت الله آقا ضياء الدين عراقي. 5. علامه محمد حسين كمپاني. 6. علامه بادكوبهاي.[4] وي در درس اخلاق آيت الله ميرزا ابوالفضل زاهدي قمي نيز شركت ميكرد.[5] در كنار آيت الله خويي (ره) آيت الله مرندي با آيت الله خويي هم دوره بود. الفت و ارادت خاص بين آن دو زبانزد خاص وعام بود. مشهور است كه آيت الله مرندي سبب آشنايي و ارتباط آيت الله خويي با آيت الله آقا ميرزا علي قاضي بوده است. امام جمعة محترم شهرستان مراغه ميگويد: من در اين مورد، از خود آيت الله مرندي سؤال كردم. ايشان فرمود: من اين ارتباط را بين آن دو بزرگوار برقرار ساختم.[6] مراجعت به وطن آيت الله مرندي در سطح بسيار عالي به مراتب علمي و عرفاني دست يافته بود. او علاقة وافري به نجف داشت. خودش در اين باره ميگويد: «بعضي شبها در عالم رؤيا ميديدم كه از نجف اشرف به زادگاه خود برگشتهام، ناگاه سراسيمه از خواب ميپريدم و وقتي متوجه ميشدم كه اين بيش از يك خواب و رؤيا نبوده است و من هم چنان در نجف هستم، سر به سجدة شكر ميگذاردم.» پس از مدتي، اين خوابها تعبير شد و پزشكان تأكيد كردند به خاطر كسالتي كه ايشان داشت، بايد از نجف اشرف بيرون برود. توصية دوستان و استادان هم كه نگران وضعيت جسماني ايشان بودند، او را مصمم ساخت كه به وطن بازگردد. بالاخره او علي رغم ميل شديد به حضور در نجف، مجبور شد سال 1320 به آذربايجان برگردد. وي مدتي در حوزه علمية تبريز به تدريس پرداخت، ولي وقتي ديد شهرت و آوازه پيدا كرده است، آن جا را ترك كرد و در شهرستان مرند اقامت گزيد.[7] توطئه تودهايها - در دوراني كه آذربايجان به دست ارتش سرخ شوروي اشغال شده بود، و حزب توده و حزب دمكرات با تبليغات گسترده به تخريب و تضعيف اعتقادات ديني مردم پرداخته بودند، آيت الله ميرزا علي اكبر مرندي در مقابل آنها قد علم كرد و به افشاگري پرداخت. آنان وي را تحت تعقيب قرار دادند و در صدد كشتن او برآمدند، امّا خوشبختانه آيت الله مرندي توسط يكي از ارادتمندان خود، از موضوع مطلع شد و با اصرار آنها به تهران رفت و سرانجام بعد از شكست تودهايها، به مرند بازگشت.[8] ياور نهضت امام خميني - آيت الله مرندي از سال 1342 همراه و همگام با نهضت امام خميني ـ قدس سره ـ بود. او هنگام تبعيد امام به تركيه، طي اعلاميهاي از ايشان دفاع كرد. افرادي كه در اين راستا تلاش ميكردند، هميشه مورد حمايت ايشان قرار ميگرفتند. حجت الاسلام رحمتي ميگويد: «... يكي از دوستان ما مرحوم حاج اسرافيل رزّاقي بود كه آيت الله مرندي به شوخي به ايشان امّ الاخبار ميگفتند وايشان اطلاعات گستردهاي از اوضاع و احوال تحولات سياسي داشت و به طور مرتب اخبار مهم سياسي و اعلاميههاي علما به خصوص حضرت امام راحل را خدمت آقا ميرساند و ايشان نيز مورد علاقه و حمايت آقا بود.»[9] با اوج گيري انقلاب اسلامي در سال 1356 و پيروزي آن در 22 بهمن ماه 1357 آيت الله مرندي نقش اساسي در به صحنه كشاندن مردم و حمايت از تشكيل و تثبيت حكومت اسلامي داشت. پسر بزرگ ايشان ميگويد: «در حركتهايي كه در شهر انجام ميگرفت، مردم همين كه ميفهميدند آقا اطلاعيه دادهاند، جمعيت به طور گسترده از اطراف به مرند سرازير ميشدند و در تظاهرات شركت ميكردند.»[10] آيت الله مرندي همواره از انقلاب اسلامي حمايت ميكرد. متأسّفانه اعلاميههاي ايشان در حمايت از انقلاب اسلامي در دست نيست، تنها در دو اعلاميه، كه در تاريخ 2/7/1342 صادر شده است و علماي بزرگي چون آيت الله حسن الحسيني انگجي، سيد محمد بادكوبهاي و... آن را امضا كردهاند و يكي هم دربارة مجلس شوراي ملي و مجلس سنا است، كه هر دو اعلاميه موجود است، امضاي آيت الله مرندي نيز در اعلاميهها وجود دارد. در اعلاميه اخير طي تلگرافي به محضر مراجع تقليد آن روز (آيت الله ميلاني، امام خميني و آيت الله مرعشي نجفي) مراتب تنفر و انزجارخود را از اظهار و عدم صلاحيت مجلس شوراي ملي و مجلس سنا و اشخاصي كه به نام نمايندگي بر مردم تحميل شدهاند، را اكيداً اعلام داشتهاند.[11] وفات - «چند روز بعد از عيد نوروز بود، در كنار آقا نشسته بودم، هيچ حال نداشتند. به من فرمود: جواد! من سه چهار روز ميهمان شما هستم!» آقا ترسشان خيلي زياد بود. ترس از خدا، هميشه در تفكر بودند؛ دائماً در حال ذكر بودند. اواخر عمرشان اين دعا و ذكر جلوة بيشتري پيدا كرده بود. اكثراً ذكرشان كلمة طيبة «لا اله الا الله» بود. امّا اين اواخر متوجه شدم كه آهسته ذكرهايي ميگويند. من شبانه روز در محضرشان بودم. ديدم آقا استغفار ميكنند. يك روز ديدم آرام زمزمه ميكند: «ظلمت نفسي فاغفرلي!» اين حالات ادامه داشت تا اين كه در ساعت 3 بامداد روز سه شنبه نهم فروردين ماه 1373 (كه هميشه در آن موقع براي نماز شب بر ميخاست) روح بلندش از عالم ناسوت به عالم ملكوت برخاست و براي هميشه اين عالم خاكي را ترك گفت و به لقاء الله رسيد.[12] پی نوشت:[1] . عارف ناشناخته، صادق حسن زاده، ص 19 ـ 20. [2] . عارف ناشناخته، ص 19 ـ 20. [3] . همان. [4] . همان، ص 31 ـ 32. [5] . همان. [6] . همان، ص 38. [7] . همان، ص 40 ـ 41. [8] . همان، ص 41. [9] . عارف ناشناخته، ص 42 ـ 43. [10] . همان. [11] . متن اين دو اعلاميه در جلد سوم «اسناد انقلاب اسلامي»، صفحات 103 و 107 آمده است. [12] . همان، ص 45. منبع:www.andisheqom.com
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 540]