تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 15 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):دانايى، ريشه همه خوبى‏ها و نادانى ريشه همه بدى‏هاست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826137418




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ویژگی‏های‏اخلاقی‏امام‏هادی(علیه السلام)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
ویژگی‏های‏اخلاقی‏امام‏هادی(علیه السلام)
ویژگی‏های‏اخلاقی‏امام‏هادی(علیه السلام) نويسنده:حجت الاسلام ابوالفضل هادی منش امام هادی(ع) نمونه‏ای از انسان کامل و مجموعه سترگی از اخلاق اسلامی بود. «ابن شهر آشوب» در این باره می‏نویسد:«امام هادی(ع) خوش‏خوترین و راست‏گوترین مردم بود. کسی که او را از نزدیک می‏دید، خوش برخوردترین انسان‏ها را دیده بود و اگر آوازه‏اش را از دور می‏شنید، وصف کامل‏ترین فرد را شنیده بود. هرگاه در حضور او خاموش بودی، هیبت و شکوه وی تو را فرا می‏گرفت و هرگاه اراده گفتار می‏کردی، بزرگی و بزرگواری‏اش بر تو پرده در می‏انداخت. او از دودمان رسالت و امامت و میراث‏دار جانشینی و خلافت بود و شاخساری دل نواز از درخت پربرگ و بار نبوت و میوه سرسبد درخت رسالت ...».(1)امام در تمام زمینه‏های فردی، اعم از ظاهری و اخلاقی، زبانزد همگان بود. «ابن صباغ مالکی» در این راستا می‏نگارد:«فضیلت ابوالحسن، علی بن محمد الهادی(ع) بر زمین پرده گسترده و رشته‏هایش را به ستاره‏های آسمان پیوسته است. هیچ فضیلتی نیست که به او پایان نیابد و هیچ عظمتی نیست که تمام و کمال به او تعلق نگیرد. هیچ خصلت والایی بزرگ نمی‏نماید مگر آنکه گواه ارزش آن در وی آشکار است. او شایسته، برگزیده و بزرگوار است که در سرشت والا پسندیده شده است ... هر کار نیکی با وجود او رونق یافته. او از نظر شکوه، آرامش، پاکی و پاکیزگی بر اساس روش نبوی و خلق نیکوی علوی آراسته شده که هیچ فردی از آفریدگان خدا به سان او نیست و به او نمی‏رسد و امید رسیدن به او را هم ندارد».(2)نیکو و به جاست این قسمت از نوشتار، به زیبایی‏های طبع او آراسته گردد:1. عبادتایجاد ارتباط عاشقانه با معبود و معشوق ازلی و عبادت فراوان، از ویژگی‏های برجسته امام هادی(ع) است. در این باره نوشته‏اند: «همواره ملازم مسجد بود و میلی نیز به دنیا نداشت. عبادتگری فقیه بود. شب‏ها را در عبادت به صبح می‏رساند بی آنکه لحظه‏ای روی از قبله برگرداند. با پشمینه‏ای بر تن و سجاده‏ای از حصیر زیر پا به نماز می‏ایستاد. شوق به عبادتش به شب تمام نمی‏شد. کمی می‏خوابید و دوباره برمی‏خاست و مشغول عبادت می‏شد. آرام زیر لب قرآن را زمزمه می‏کرد و با صوتی محزون آیاتش را می‏خواند و اشک می‏ریخت که هرکس صدای مناجات او را می‏شنید، می‏گریست. گاه بر روی ریگ‏ها و خاک‏ها می‏نشست. نیمه شب‏ها را مشغول استغفار می‏شد و شب‏ها را به شب زنده‏داری می‏گذراند.(3) شبانگاه به سجده و رکوع می‏افتاد و با صدایی محزون و غمگین می‏گفت: خداوندا، این گناهکار پیش تو آمده و این نیازمند به تو روی آورده، خدایا، رنج او را در این راه بی‏پاداش مگذار! بر او رحمت آور و او را ببخش و از لغزش‏هایش درگذر».(4)2. ساده‏زیستیاز دیگر ویژگی‏های برجسته اخلاقی امام هادی(ع)، ساده‏زیستی و دوری از دنیا بود. در این زمینه نیز آمده است: «از دنیا چیزی در بساط زندگی نداشت. بنده‏ای وارسته از دنیا بود. در آن شبی که به خانه‏اش هجوم آوردند، او را تنها یافتند با پشمینه‏ای که همیشه بر تن داشت و خانه‏ای که در آن هیچ اسباب و اثاثیه چشم‏گیری دیده نمی‏شد. کف خانه‏اش خاک‏پوش بود و بر سجاده حصیری خود نشسته، کلاهی پشمین بر سر گذاشته و با پروردگارش مشغول نیایش بود».(5)3. دانشیکی از محورهای اساسی و از سترگ‏ترین پشتوانه‏های امامت، دانش امام است که بر اساس آن بشریت از کوره راه‏های نابودی رهایی می‏یابد. شخصیت علمی امام هادی(ع) از همان دوران کودکی و پیش از امامت ایشان شکل گرفته بود. مناظره‏های علمی، پاسخ‏گویی به شبهه‏های اعتقادی و تربیت شاگردان برجسته نمونه‏های برجسته‏ای از جایگاه والای علمی امام هادی(ع) است. او در همان کودکی مسائل پیچیده فقهی را که بسیاری از بزرگان و دانشمندان در حلّ آن فرو می‏ماندند، حل می‏کرد. گنجینه‏ای پایان‏ناپذیر از دانش و چکاد نشینی در بلندای بینش بود. دشمن ساده‏اندیش به خیال در هم شکستن وجهه علمی ایشان، مناظره‏های علمی تشکیل می‏دهد، ولی جز رسوایی و فضاحت ثمره‏ای نمی‏بیند. از این رو، به بلندی مقام امام اعتراف می‏کند و سر تسلیم فرود می‏آورد.(6)با این همه، متوکل، مانع نشر و گسترش علوم از سوی ایشان می‏شده همواره در تلاش بود تا شخصیت علمی امام بر مردم آشکار نشود. از این رو، امام را تحت مراقبت شدید نظامی گرفته بود و از ارتباط دانشمندان علوم و حتی مردم عامی با ایشان جلوگیری می‏کرد. دشمنان، پرتو گیتی فروز آن آفتاب علم و معرفت را می‏دیدند و خفاش صفت با چشمانی شب‏زده به خیال شب پرستی، از فروزندگی‏اش چشم فرو می‏بستند و با شمعی به جنگ آفتاب می‏رفتند و مناظره به راه می‏انداختند. با این حال، امام با صبری بی‏پایان، لحظه‏ها را به کار می‏گرفت و تیرگی جهل را با نور دانش خود می‏زدود. او در بیان پرتوافشانی چهارده خورشید تابنده علم می‏فرمود:اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرف است. تنها یک حرف آن نزد آصف [بن برخیا] بود که وقتی خدا را بدان خواند، زمین برای او در هم پیچیده شد و تخت بلقیس را نزد سلیمان نبی آورد. آن گاه زمین گسترده شده و به حال اول خود برگشت. تمام این‏ها در یک چشم برهم زدن انجام گرفت، ولی نزد ما هفتاد و دو حرف از آن وجود دارد که یک حرف آن نزد خدا مانده [و بقیه را به ما داده[ که در خزانه دانش غیب او به خودش اختصاص دارد.(7)او به تمامی زبان‏های عصر خود از قبیل هندی، ترکی، فارسی و... آگاه بود و حتی نوشته‏اند که در جمع فارسی زبانان به زبان خودشان سخن می‏گفت.(8)اظهار نظرهای «یزداد نصرانی»، شاگرد «بختیشوع» درباره دانش امام هادی(ع) بسیار مهم است. او پزشک مخصوص دربار معتصم بود. چیرگی امام در دانش، به اندازه‏ای او را مجذوب خود کرده که در توصیف مقام علمی ایشان گفته بود: «اگر بنا باشد آفریده‏ای را نام ببریم که از جهان غیب آگاهی داشته باشد، او (امام هادی(ع)) خواهد بود». این سخن نتیجه تنها دیدار کوتاه او با امام بود.(9)4. آگاهی از اسراربراساس روایات فراوان، امام معصوم(ع) هر گاه بخواهد از چیزی که بر او پوشیده است، آگاه شود، خداوند او را بدان آگاه خواهد ساخت. امام علی النقی(ع) نیز به سان دیگر پیشوایان، از غیب خبر می‏داد، آینده را به وضوح می‏دید. از درون افراد آگاه بود و زمان مرگ افراد را می‏دانست.«ابوالعباس احمد ابی‏النصر» و «ابو جعفر محمد بن علویه» می‏گویند: «شخصی از شیعیان اهل‏بیت(ع) به نام عبدالرحمان در اصفهان می‏زیست. روزی از او پرسیدند: سبب شیعه شدن تو در این شهر چه بود؟ گفت: من مردی نیازمند، ولی سخنگو و با جرئت بودم. سالی با جمعی از اهل شهر برای دادخواهی به دربار متوکل رفتم. به در کاخ او که رسیدیم، شنیدیم دستور داده امام هادی(ع) را احضار کنند. پرسیدم: علی بن محمد کیست که متوکل چنین دستوری داده؟ گفتند: او از علویان است و رافضی‏ها او را امام خود می‏خوانند. پیش خود گفتم شاید متوکل او را خواسته تا به قتل برساند. تصمیم گرفتم همان جا بمانم تا او را ملاقات کنم. مدتی بعد سواری آهسته به کاخ متوکل نزدیک شد. باوقار و شکوهی خاص بر اسب نشسته بود و مردم از دو طرف او را همراهی می‏کردند. به چهره‏اش که نگاه کردم، محبّتی عجیب از او در دلم افتاد. ناخواسته به او علاقه‏مند شدم و از خدا خواستم که شرّ دشمنش را از او دور گرداند. او از میان جمعیت گذشت تا به من رسید. من در سیمایش محو بودم و برایش دعا می‏کردم. مقابلم که رسید، در چشمانم نگریست و با مهربانی فرمود: خداوند دعاهای تو را در حق من مستجاب کند، عمرت را طولانی سازد و مال و اولادت را بسیار گرداند.وقتی سخنانش را شنیدم، از تعجب ـ که چگونه از دل من آگاه است؟ ـ ترس وجودم را فرا گرفت. تعادل خود را از دست دادم و بر زمین افتادم. مردم اطرافم را گرفتند و پرسیدند چه شد. من کتمان کردم و گفتم: خیر است ان شاء اللّه‏ و چیزی به کسی نگفتم تا این‏که به خانه‏ام بازگشتم. دعای امام هادی(ع) در حق من مستجاب شد. خدا دارایی‏ام را فراوان کرد. به من ده فرزند عطا فرمود و عمرم نیز اکنون از هفتاد سال فزون شده است. من نیز امامت کسی را که از دلم آگاه بود، پذیرفتم و شیعه شدم.(10)«خیران اسباطی» نیز در زمینه آگاهی امام از اسرار می‏گوید: نزد ابوالحسن الهادی(ع)، در مدینه رفتم و خدمت ایشان نشستم. امام پرسید: از واثق (خلیفه عباسی) چه خبر داری؟ گفتم: قربانت شوم! او سلامت بود و ملاقات من با او از همه بیشتر و نزدیک‏تر است. اما الآن حدود ده روز است که او را ندیده‏ام. امام فرمود: مردم مدینه می‏گویند: او مرده است. گفتم: ولی من از همه او را بیشتر می‏بینم و اگر چنین بود، باید من هم آگاه می‏بودم. ایشان دوباره فرمودند: مردم مدینه می‏گویند او مرده! از تأکید امام براین کلمه فهمیدم منظور امام از مردم، خودشان هستند.سپس فرمود: جعفر (متوکل عباسی) چه؟ عرض کردم: او در زندان و در بدترین شرایط است. فرمود: بدان که او هم اکنون خلیفه است. سپس پرسید: ابن زیّات(11) (وزیر واثق) چه شد؟ گفتم: مردم پشتیبان او و فرمانبردارش هستند. امام فرمود: این قدرت برایش شوم بود. پس از مدتی سکوت فرمود: دستور خدا و فرمان‏های او باید اجرا شوند و گزیری از مقدّرات او نیست. ای خیران، بدان که واثق مرده، متوکل به جای او نشسته و ابن زیات نیز کشته شده است. عرض کردم: فدایت شوم، چه وقت؟! با اطمینان فرمود: شش روز پس از اینکه از آنجا خارج شدی».(12)5 . سخنوریگفتار امام، شیرین و سرزنش ایشان تکان دهنده بود. به گونه‏ای که آموزگارش در کودکی شیفته سخنوری او گردید. آن گاه که لب به سخن می‏گشود، روح شنونده‏اش را تازگی می‏بخشید و چون او را عتاب می‏کرد، کلامش چون شمشیری آتشین از جمله‏های نغز، پیکره دشمنش را شرحه شرحه می‏کرد.آن گاه که خصم برای عشرت‏طلبی خود از او می‏خواهد شعری بخواند تا بزم خود را با آن کامل کند، لب به سخن می‏گشاید، چند بیت می‏خواند و آن چنان آتشی از ترس در وجود او می‏اندازد که بزم و عیش‏اش را تباه می‏سازد و جهان را پیش چشمان شب پرست دشمن تیره و تار می‏کند. امام می‏سراید:ـ بر بلندای کوهسارها شب را به صبح آوردند، در حالی که مردان نیرومند از آنان نگهبانی می‏کردند، ولی کوه‏های بلند هم به آنان کمکی نکرد.ـ سرانجام پس از دوران شکوه و عزت از جایگاه‏های خویش به زیر کشیده شده و در گودال‏های قبر افتادند و در چه جای بد و ناپسندی منزل گرفتند.ـ پس از آن که به خاک سپرده شدند و فریادگری فریاد برآورد: کجاست آن دستبندها، تاج‏ها و زیور آلات و آن لباس‏های فاخرتان؟ـ کجاست آن چهره‏های ناز پرورده و پرده نشین‏تان؟ـ قبرهاشان به جای آنها ندا در می‏دهد: بر آن چهره‏های ناز پرورده اکنون کرم‏ها می‏خزند.ـ چه بسیار خوردند و آشامیدند، ولی اکنون پس از آن همه شکم بارگی‏ها، خود، خوراک کرم‏ها می‏شوند.مستی از سر متوکل پرید. جام شراب از دستش به زمین افتاد. تلوتلوخوران از ترس فریاد می‏کشید. حاضران می‏گریستند و متوکل، سخت حیران و وحشت زده، آن قدر گریست که ریشش خیس شد و دستور داد بزم بر هم خورده را برچینند.(13)6. مهربانیامام بسیار مهربان بود و همواره در رفع مشکلات اطرافیان تلاش می‏کرد و حتی گاه خودرا به مشقّت می‏انداخت. آن هم در دورانی که شدت سخت‏گیری‏های حکومت بر شیعیان به اوج خود رسیده بود. «محمد بن علی» از «زید بن علی» روایت می‏کند: «من به سختی بیمار شدم و شبانه، پزشکی برای درمان من آوردند. او نیز دارویی برایم تجویز کرد. فردای آن روز هر چه گشتند، نتوانستند آن دارو را بیابند. پزشک دوباره برای مداوای من آمد و دید حالم وخیم‏تر شده است، ولی چون دید دارو را به دست نیاورده‏ام، ناامیدانه از خانه‏ام بیرون رفت.اندکی بعد فرستاده امام هادی(ع) به خانه‏ام آمد. او کیسه‏ای در دست داشت که همان دارو در آن بود. آن را به من داد و گفت:ابوالحسن به تو سلام رساند و این دارو را به من داد تا برایت بیاورم. او فرمود: آن را چند روز بخور تا حالت بهبود یابد.دارو را از دست او گرفتم و خوردم و چندی بعد به کلی بهبود یافتم».(14)7. احترام به اهل دانشامام، به مردم به ویژه دانشمندان و اهل علم احترام فراوان می‏گذاشت. در تاریخ آمده است: روزی امام در مجلسی نشسته بودند و جمعی از بنی هاشم، علویان و دیگر مردم نیز در آن مجلس حضور داشتند که دانشمندی از شیعیان وارد شد. او در مناظره‏ای اعتقادی و کلامی، تعدادی از ناصبیان و دشمنان اهل‏بیت: را مجاب و رسوا ساخته بود. به محض ورود این شخص به مجلس، امام از جای خود برخاست و بهنشانه احترام به سویش رفت و او را نزد خود در بالای مجلس نشانید و با او مشغول صحبت شد. برخی از حاضران از این رفتار امام ناراحت شده و اعتراض کردند. امام در پاسخ آنان فرمود: اگر با قرآن داوری کنم، راضی می‏شوید؟ گفتند: آری. امام تلاوت فرمود: (ای کسانی که ایمان آورده‏اید، هنگامی که به شما گفته شد: در مجلس جا برای دیگران باز نمایید، باز کنید. تا خداوند [رحمتش را [برایتان گسترده سازد. و چون گفته شد برخیزید، برخیزید تا خداوند به مراتبی [منزلت [مؤمنانتان و کسانی را که علم یافته‏اند بالا برد)(15) و نیز فرموده است: (آیا کسانی که دانشمند هستند با آنان که نیستند برابرند؟)(16) خداوند مؤمن دانشمند را بر مؤمن غیر دانشمند مقدم داشته، همچنان که مؤمن را بر غیر مؤمن برتری داده است. آیا به راستی آنکه می‏داند و آنکه نمی‏داند، مساوی است؟ پس چرا انکار و اعتراض می‏کنید؟ خدا به این مؤمن دانشمند برتری داده است. شرف مرد به دانش اوست، نه به نسب و خویشاوندی‏اش. او نیز با دلایلی محکم که خدا به او آموخته، دشمنان ما را شکست داده است.(17)8 . بخششبخشندگی با خون و گوشت اهل بیت: آمیخته بود. آنان همواره با بخشش‏های خود، دیگران را به شگفتی وا می‏داشتند. گاه آن قدر می‏بخشیدند که رفتارشان در شمار معجزه به شمار می‏آمد، تا آنجا که در این مقام در توصیف حضرت هادی(ع) می‏گفتند: «انفاق امام هادی(ع) به قدری بود که جز پادشاهان کسی توانایی انجام آن را نداشت و مقدار بخشش‏های ایشان تا آن زمان از کسی دیده نشده بود و در جغرافیای اندیشه‏ها نمی‏گنجید».(18)اسحاق جلاب می‏گوید: «برای ابوالحسن(ع) گوسفندان بسیاری خریدم. سپس مرا خواست و از منزلش مرا به جایی برد که بلد نبودم و فرمود تا تمامی این گوسفندان را میان افرادی که خود دستور داده بود، پخش کنم».(19)بی آنکه دیگران متوجه شوند، آنان را از نسیم بخشندگی خود می‏نواخت و مورد تفقد (20) ای ابا هاشم! علّت آنکه من سخن آغاز کردم، آن است که گمان کردم می‏خواهی از برخی مشکلات خود شکایت کنی. دستور داده‏ام دویست دینار طلا به شما بدهند که با آن مشقت را بر طرف سازی. آن را بگیر و به همان مقدار بسنده کن».(21)9. سخت کوشیامام علی النقی(ع) پیشوای بزرگ شیعیان و بزرگ خاندان هاشم بود. درآمدهای اسلامی همه به دست او می‏رسید و می‏توانست از آن بهره‏مند شود؛ چرا که حق او بود، ولی به سان پدران خود دوست داشت از حاصل دسترنج خود بهره گیرد و نیازهای زندگی اش را با زحمت خود فراهم آورد. «علی بن حمزه» می‏گوید: «ابوالحسن(ع) را دیدم که به سختی مشغول کشاورزی است؛ به گونه‏ای که عرق از سر و رویش جاری است. از ایشان پرسیدم: فدایت شوم! کارگران شما کجایند [که شما این گونه خود را به زحمت انداخته‏اید]؟در پاسخ فرمود: ای علی بن حمزه! آن کس که از من و پدرم برتر بود، با بیل زدن در زمین خود روزگار می‏گذراند. دوباره عرض کردم: منظورتان کیست؟ فرمود: رسول خدا، امیرمؤمنان و همه پدران و خاندانم خودشان کار می‏کردند. کشاورزی ازجمله کارهای پیامبران، فرستادگان، جانشینان آنها و شایستگان درگاه الهی است».(22)10. بردباریشکیبایی از برجسته‏ترین صفات مردان بزرگ الهی است؛ زیرا برخوردهای آنان با مردم نادان بیشتر از همه است و آنان برای هدایت شان باید صبر پیشه سازند تا این‏گونه دروازه‏ای از رستگاری را به رویشان بگشایند.«بریحه عباسی»، گماشته دستگاه حکومتی و امام جماعت دو شهر مکه و مدینه بود. او از امام هادی(ع) نزد متوکل سخن چینی و سعایت کرد و برای او نگاشت: «اگر مکه و مدینه را می‏خواهی، علی بن محمد(ع) را از این دو شهر دور ساز؛ زیرا مردم را به سوی خود فرا خوانده و گروه بسیاری نیز به او گرایش یافته و از او پیروی می‏کنند».در اثر سعایت‏های بریحه، متوکل امام را از جوار پر فیض و ملکوتی رسول خدا(ص) تبعید کرد و ایشان را به سامرا فرستاد. در طول این مسیر، بریحه نیز با ایشان همراه شد.در بین راه رو به امام کرد و گفت: «تو خود بهتر می‏دانی که من عامل تبعید تو بودم. سوگندهای محکم و استوار خورده‏ام که چنانچه شکایت مرا نزد امیرالمؤمنین (متوکل) و یا حتی یکی از درباریان و فرزندان او کنی، تمامی درختانت را در مدینه به آتش کشم و خدمت‏کارانت را بکشم و چشمه‏ها و قنات‏های مزرعه‏ات را ویران سازم. بدان که در تصمیم خود مصمم خواهم بود». امام(ع) با چهره‏ای گشاده در پاسخ بریحه فرمود: «نزدیک‏ترین راه برای شکایت از تو، این بود که دیشب شکایت تو را به درگاه خدا عرضه کنم و من شکایتی را که نزد خدا کرده‏ام، نزد غیر خدا و پیش بندگانش عرضه نخواهم کرد».بریحه که رأفت و بردباری امام را در مقابل سعایت‏ها و موضع زشتی که در برابر امام گرفته بود دید، به دست و پای حضرت افتاد و با تضرع و زاری از امام درخواست بخشش کرد. امام نیز با بزرگواری تمام فرمود: «تو را بخشیدم!»(23)11. شکوه و هیبتاز آنجا که امام معصوم، کانون تجلی قدرت و عظمت پروردگار و معدن اسرار الهی و قطب عالم امکان است، قداست معنوی و شکوه و وقار بسیار دارد. در زیارت جامعه کبیره از زبان امام هادی(ع) می‏خوانیم:«هر بزرگ و صاحب شرافتی در برابر بزرگواری شما و شرافتتان سر فرود آورده و هر خود بزرگ بینی به اطاعت شما گردن نهاده است. هر زورگویی در برابر برتری شما فروتن شده و همه چیز در برابر شما خوار و ذلیل است».(24)«محمد بن حسن اشتر» می‏گوید: «من همراه پدرم، بیرون کاخ متوکل با جمعی از علویان، عباسیان و جعفریان ایستاده بودیم که امام هادی(ع) آمد. تمام مردم برای ادای احترام و بزرگداشت ایشان از مرکب‏های خود پایین آمدند و صبر کردند تا ایشان وارد کاخ شود. پس از آن، برخی زبان به گلایه گشودند و گفتند: چرا ما باید به این پسر بچه احترام بگذاریم و از مرکب‏هایمان به احترامش پیاده شویم؟ نه شرافت او از ما بیشتر است و نه بزرگ‏سال‏تر از ماست. به خدا سوگند که وقتی بیرون آمد، دیگر از مرکب هایمان پیاده نمی‏شویم.ابو هاشم جعفری در رد سخن آنها گفت: به خدا سوگند که همگی شما با خواری و خفت پیاده خواهید شد. پس از مدتی، امام از کاخ متوکل بیرون آمد. صدای تکبیر و تهلیل مردم به آسمان برخاست و همگی مردم، حتی آنان که گله‏مند بودند، از اسب هایشان پیاده شدند. آن گاه ابو هاشم رو به آنان کرد و گفت: شما که گفتید به او احترام نمی‏گذارید (25) پی نوشت:1. مناقب آل ابی طالب، ابو جعفر محمد بن علی ابن شهر آشوب السروی المازندرانی، بیروت، دار الاضواء، بی تا، ج 4، ص 401.2. فصول المهمة فی معرفة الائمة، ابن صباغ مالکی، بیروت، دارالاضواء، 1409 ق، ج 2، ص 268.3. ائمتنا، علی محمد علی دخیلّ، بیروت، دار مکتبة الامام الرضا، چاپ ششم، 1402 ق، ج 2، ص (ع)21.4. همان، ص 257.5. همان، ص 217 ؛ اصول کافی، محمد بن یعقوب الکلینی، تهران، مکتبة الصدوق، 1381 ق، ج 1، ص 502؛ بحار الانوار، محمد باقر المجلسی، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1403 ق، ج 50، ص 211.6. الفصول المهمة، ص 267.7. دلائل الامامة، محمد بن جریر بن رستم الطبری، نجف، منشورات المطبعة الحیدریة، 1369 ق، ص 219 ؛ اصول کافی، ج 1، ص 230 ؛ مناقب آل ابی طالب، ج 4 ص 406.8. بحار الانوار، ج 50، ص 130.9. دلائل الامامة، ص 221.10. سفینة البحار، شیخ عباس قمی، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، بی‏جا، ج 2، ص 240.11.او وزیر معتصم و واثق بود که مخالفان را در تنوری می‏انداخت که کف آن میخ‏های آهنی بزرگی قرارداشت. مردم به شدت از او متنفر بودند. متوکل بعد از به قدرت رسیدن او را در همان تنور انداخت. علی بن الحسین المسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، برگردان: ابوالقاسم پاینده، تهران،انتشارات علمی و فرهنگی، 0(ع)13، چاپ چهارم، ج 2، ص 489.12. الارشاد، محمد بن محمد بن النعمان المفید، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378 ش، ج 2، ص 424؛ کشف الغمة فی معرفة الائمه، علی بن عیسی الاربلی، تهران، دار الکتب الاسلامیة، بی تا، ج 3، ص 236.13. تذکرة الخواص، ابن الجوزی، تهران، مکتبة النینوی الحدیثه، ص 361 ؛ بحار الانوار، ج 50، ص 211.14. الارشاد، ج 2، ص 433.15. مجادلة: 11.16. زمر: 917. الإحتجاج، احمد بن علی بن ابی طالب الطبرسی، قم، انتشارات اسوه، 1416، چاپ دوم، ج 2، ص309.18. مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 409.19. اصول کافی، ج 1، ص 498.20. اعیان الشیعة، سید محسن امین، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، بی‏تا، ج 2، ص 37.21. بحار الانوار، ج 50، ص 129.22. من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، بیروت، دارالصعب، بی تا، ج 3، ص 216.23. اثبات الوصیة، علی بن الحسین المسعودی، تهران، کتاب فروشی اسلامیه، 1343 ش، ص 196.24. مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، قم، انتشارات اسوه، 1379 ش، چاپ چهارم، زیارت جامعه کبیره.25. حیاة الامام علی الهادی(ع)، باقر شریف قرشی، بیروت، دار الاضواء، چاپ اول، 1402 ق، ص 24.منبع: ماهنامه پاسدار اسلام
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 618]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن