تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 2 بهمن 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هر كس روزه دارى را افطار دهد، براى او هم مثل اجر روزه دار است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کلینیک زخم تهران

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

ساندویچ پانل

ویزای ایتالیا

مهاجرت به استرالیا

میز کنفرانس

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

اوزمپیک چیست

قیمت ورق سیاه

چاپ جزوه ارزان قیمت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1855803094




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

آن مرد نوراني


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
آن مرد نوراني
آن مرد نوراني نويسنده:مرضيه قزويني از اتاق بيرون آمد. صداي آرام مادر، در سكوت شب به خوبي شنيده مي‌شد. مادر، داشت نماز شب مي‌خواند. چه قدر نماز شب‌هاي مادر را، دوست داشت. دلش مي‌خواست بنشيند و به مادر نگاه كند؛ به قامتش؛ كه در زير چادر سفيدي كه بر سر داشت، خم و راست مي‌شد. به دست‌هايش؛ كه در تاريكي شب به سوي خدا بلند مي‌شد؛ مخصوصاً به سجده‌هايش.باز هم مبهوت مادر شده بود. مثل بقيه‌ي شب‌ها؛ شب‌هايي كه بر مي‌خاست و مادر را در آن لباس سپيد، روي آن سجاده‌ي مخملين مي‌ديد. تصميم گرفت كه نماز بخواند وضو گرفت و به اتاقش برگشت. سجاده‌اش را، پهن كرد. چادرش را به سر انداخت. شروع كرد به نماز خواندن.خوابش مي‌آمد. چهار ركعت نماز خواند. نماز شب، بلد نبود. نمي‌دانست بايد چگونه بخواند. فقط مي‌دانست يازده ركعت است. سرش را روي مهر گذاشت. دلش بدجوري گرفته بود؛ از چه، نمي‌دانست! اشك در چشمانش حلقه زده بود. ياد روزي افتاد كه براي اول بار، به نماز ايستاده بود. چه قدر در آن لحظات به خدا نزديك بود. ولي حالا چه؟ احساس مي‌كرد طرد شده است. احساس مي‌كرد از خداي خودش دور شده است. ياد كارهايي افتاد كه تا به حال كرده بود؛ نمازهايي كه تند تند از سر رفع تكليف خوانده بود؛ نمازهايي كه قضا شده بود و هنوز قضايشان را نخوانده بود!و دوباره، ياد نمازهاي كودكي؛ نمازهايي كه در آن، سرش را اين ور و آن ور مي‌كرد. با آن كه تكان مي‌خورد و گاهي اوقات يادش مي‌رفت چه بگويد؛ با آن كه مي‌خنديد و از حالت نماز، خارج مي‌شد، ولي آن نمازها چيز ديگري بود. ديگر معصوميت و پاكي آن دوران را نمي‌توانست به دست بياورد. دلش مي‌خواست باز گردد و اولين نمازش را دوباره تكرار كند. دلش مي‌خواست از ته دل، نماز بخواند و سر نمازش، اشك بريزد.اشك از چشمانش جاري شد. گفت :«‌خدياا! منو ببخش؛ من خيلي گناه كردم، خيلي بد كردم. تو بزرگي، تو مهربوني، تو بخشنده‌اي، منو به بزگي و كرمت ببخش.»ياد داستان‌هايي افتاد كه در مسجد و يا از اين و آن شنيده بود؛ ياد نمازهاي حضرت علي (ع)؛ نمازهاي حضرت فاطمه (س)؛ نماز ظهر عاشورا ...اشك مي ريخت. فكر مي‌كرد با بي نمازي‌اش، با كارهاي بدش و با رفتار و اخلاقش، به همه چيز پشت كرده است. به خودش خنديد. نماز ظهر همان روزش را نخوانده بود؛ آن وقت، هوس نماز شب خواندنش كرده بود! سرش را از روي مهر برداشت. ماه از پنجره‌ي اتاقش ديده مي‌شد. گفت:«‌تو هم منو دوست نداري. تو هم از من بدت مي‌ياد. من خيلي بدم. من به همه چيز پشت كردم؛ به خون شهدا، به امامان .... چرا؟ نمي دونم. چرا نمازهامو اين جوري مي‌خونم؟ واقعاً‌نمي‌دونم!»دوباره سرش را روي مهر گذاشت. خواب به چشمانش هجوم آورد. و در حالي كه اشك از گوشه‌ي چشم‌هايش جاري بود، خوابش برد....با صداي مادر، بلند شد:- محبوبه! تو چرا اين جا خوابيدي دختر! پاشو؛ سرجات بخواب!- مامان! ساعت چنده؟- ساعت، سه ونيم. پاشو، بگير بخواب!محبوبه، بلند شد و به درون رختخواب رفت. مادر بيرون رفت و در اتاق را بست. محبوبه به فكر فرو رفت؛ به چيزي كه ديده بود!‌چه قدر احساس سبكي و راحتي مي‌كرد: مردي نوراني، در سرزميني پوشيده از گل‌ها، به نماز ايستاده بود و محبوبه، پشت سر او با چادري سفيد ... نمازش را اقتدا كرد.قلبش به شدت مي‌تپيد. آن مرد، كه بود؟ او نمازش را به آن مرد نوراني، اقتدا كرده بود.زير لب گرفت:« خدايا! ازت ممنونم. خدايا! كمكم كن تا بتونم همه‌ي نمازهامو، به اون اقتدا كنم.»ديگر خوابش نمي‌آمد. ساعت، نزديك چهار بود. بيرون رفت تا وضو بگيرد. تا نماز شكر بخواند. و از خدا، ياري بخواهد ..... تا خدا، چه بخواهد! منبع:www.salat.irمعرفي سايت مرتبط با اين مقاله تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 267]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن