تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 23 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام حسین (ع): مؤمن نه بدى مى كند و نه معذرت مى خواهد و منافق هر روز بدى مى كند و معذرت مى ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1828681608




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

آخرین فروغ


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
آخرین فروغ
آخرین فروغ رمضان، ماه غروب خورشید هدایت علی بن ابی طالب است. به این مناسبت مقاله حاضر که برگزیده‏ای از کتاب‏« نفائح العلام فی سوانح الایام‏» تالیف علی‏اکبر مروج الاسلام خراسانی است و«گاه شماری‏» از آخرین روزهای زندگی امیرمؤمنان را بیان می‏کند، که تقدیم می‏شود. شانزدهم رمضان(یا 17) 40 ه ق/توضیح درباره اصحاب رس سه روز قبل از شهادت امیر مؤمنان شخصی از قبیله بنی‏تمیم به نام(عمرو) به نزد امام علی(علیه السلام) آمد و گفت: یا امیر مؤمنان! مرا از موضوع‏« اصحاب رس‏» آگاه گردان. حضرت فرمودند: اصحاب رس درخت صنوبری را که پسر نوح کاشته بود، می‏پرستیدند و به آن شاه می‏گفتند. آنها پیامبرشان را زنده به گور کردند، به این خاطر آنها را اصحاب رس گفتند. بزرگترین شهرشان، اسفندیار بود، هر ماه اهل شهر دور درخت صنوبری گرد می‏آمدند و برای آن قربانی می‏کردند...به شراب خواری و دف و سنج زدن می‏پرداختند. کفر ایشان بسیار طول کشید و خداوند پیامبری را از بنی اسرائیل برایشان فرستاد. اما آنان به سخنان پیامبر خدا گوش ندادند و با نفرین وی تمام درختها خشکید. اصحاب رس پیامبر خدا را کشتند در پی این عمل، باد تند و سرخی وزید و بدنهایشان گداخته شد و نابود گردیدند. شانزدهم رمضان سال 40 ه ق /خبر شهادت به ام کلثوم: امیر مؤمنان به دخترش ام کلثوم فرمودند: دختر عزیزم. اعقتادم این است که دوران مصاحبت من با شما به سرآمده است. ام کلثوم با شگفتی پرسید: چگونه ممکن است؟ حضرت فرمود: پیامبر خدا را در خواب دیدم. حضرت غبار از روی من برداشت و فرمود: «یا علی لا علیک قضیت ما علیک‏». ای علی باکی بر تو نیست، آنچه باید می‏کردی، انجام دادی. علی(علیه السلام) بعد از این خبر سه روز بیشتر زنده نماند. نوزدهم رمضان ملاقات با رسول خدا امیر مؤمنان در شب این روز پیامبر خدا را ملاقات کرد. چنانچه در نهج البلاغه است‏حضرت در سحر آن شبی که ربت‏خورده فرمود: در این وقت نشسته بودم که خواب بر چشمم غلبه کرد. دیدم رسول خدا نزدم است. از ستم این امت‏به ایشان شکایت کردم...و گفتم: خدا به عوض اینها هم نشینهای بهتر به من عنایت کن و به جای من مصاحب شرور به آنها بده. نوزدهم رمضان سال 40 ه ق/ضربت‏خوردن حضرت سحرگاه امام علی(علیه السلام)برای اقامه نماز به محراب مسجد رفت. بعد از حمد و سوره طبق معمول رکوع را طول داد. ابن ملجم که در کمین نشسته بود، به سرعت‏خود را به ستونی که حضرت در کنار آن نماز می‏خواند، رساند تا امام سر از سجده بلند کرد، شمشیرش را بر فرق مبارک مولای متقیان فرود آورد. او چنان با شدت شمشیر زد که تا محل سجده در پیشانی امام شکاف برداشت، و به جایی رسید که شمشیر «عمرو بن عبدود» در جنگ خندق به آن موضع رسیده بود و پیامبر با دست‏خود آن زخم را بست و شفا داد و با حسرت فرمود: آن زمانی که این ریش به خون این سر رنگین شود، من کجا خواهم بود! نوزدهم رمضان 40 ه ق/ حضور پزشک به پیشنهاد امام علی(علیه السلام) گلیمی آوردند و حضرت را در آن خواباندند، گوشه‏های گلیم را امام حسن و حسین گرفتند و به سوی خانه راهی شدند، در این روز برای امام، پزشک حاضر کردند. در آن هنگام که هوا روشن شده بود، حضرت تقاضا کرد تا او را به طرف مشرق نگاه دارند، آنگاه فرمود:« ای صبح شاهد باش که روز قیامت از تو گواهی خواهم خواست از وقتی که با رسول خدا نماز خواندم، هرگز تو طلوع نکردی، که من در خواب باشم و مرا در خواب ببینی. همیشه من تو را جستجو می‏کرد.» آن‏گاه سجده کرد و فرمود:«خدایا گواه باش در روز قیامت در حضور همه پیامبرانت گواهی دهی که هرگز از غیر تو پیروی نکردم و با پیامبرت هم مخالفت ننمودم‏». نوزدهم رمضان 40 ه ق/ملاقات اصبغ بن نباته شیخ مفید به نقل از«اصبغ بن نباته‏» می‏گوید: وقتی حضرت ضربه خوردند، ایشان را به خانه بردند، من،« حارث همدانی‏»، «سوید بن غفله‏» و گروهی از اصحاب مقابل به در خانه حضرت جمع شدیم. وقتی صدای گریه را از داخل خانه شنیدیم، ما نیز به گریه افتادیم. لحظاتی بعد امام حسن(علیه السلام) از خانه بیرون آمد و فرمود: مگر نگفتم به خانه‏هایتان بروید: گفتم: یابن رسول الله! به خدا سوگند جانم یاری نمی‏کند و پاهایم قوت رفتن ندارد. تا امیر مؤمنان را نبینم، جایی نمی‏روم. حضرت داخل خانه شد و لحظه‏ای بعد بازگشت و مرا با خود به داخل خانه برد. وقتی داخل شدم، دیدم امیر مؤمنان بر بالش تکیه داده و دستمالی زرد به سرش بسته‏اند. صورتش چنان زرد شده است که نمی‏توان فهمید زردی پارچه بیشتر است‏یا صورت. بی‏تاب شدم و خود را به روی پاهای حضرت انداختم. پاهای مبارک امامم را بوسیدم و بر دیده گذاشتم. در حالی که اشک از چشمانم سرازیر بود، حضرت مرا دلداری داد و فرمود: اصبغ گریه نکن زیرا من راه بهشت را در پیش دارم. گفتم: فدایت‏شوم، می‏دانم که به بهشت می‏روید، من به حال خود و جدایی از شما گریه می‏کنم. (1) بیستم رمضان سال 40 ه ق/ سؤال صعصعة بن صوحان از حضرت در این روز مردم اجازه یافتند خدمت‏حضرت امیر مؤمنان برسند، صعصعه بن صوحان( از خواص حضرت) نیز نزد ایشان آمد، او پرسید: ای امیر مؤمنان! شما با فضیلت‏تر هستید یا حضرت آدم پدر بشر؟ فرمود: اگر شخصی از خود تعریف کند، زشت است، لکن خداوند به آدم فرمود: ای آدم! تو و همسرت در بهشت‏بمانید و هرچه می‏خواهید از نعمتهای بهشتی بخورید، اما نزدیک این درخت نشوید، زیرا از ظالمین خواهید بود. ولی برای من خداوند عالم بیشتر چیزهای دنیا را مباح کرد، با این حال من آنها را ترک کردم. صعصعه پرسید: نوح با فضیلت‏تر است‏یا شما؟ و پاسخ شنید: نوح بر قدم خود نفرین کرد و من بر ظالم خود نفرین نکردم. پسر نوح کافر بود، پسرانم سید جوانان بهشت هستند. صعصعه این‏بار از موسی سؤال کرد. حضرت فرمود: خداوند موسی را به سوی فرعون فرستاد و او گفت: «انی اخاف ان یقتلون‏» می‏ترسم مرا بکشند و خداوند فرمود:« لا تخف انی لا یخاف لدی المرسلون‏» نترس... و نیز گفت: «رب انی قتلت نفسا فاخاف ان یقتلون.» اما پیامبر مرا فرستاد که در موسم حج‏سوره برائت را تبلیغ کنم و با اینکه بسیاری از بزرگان قریش را کشته بودم، رفتم و آیات الهی را خواندم... صعصعه پرسید، شما با فضلیت‏تر هستید یا عیسی؟ فرمود: مریم، مادر عیسی در «بیت المقدس‏» بود، چون هنگام ولادت فرزندش عیسی شد، شنید که گوینده‏ای می‏گوید:« اخرجی فان هذه بیت العبادة لا بیت الولادة.» ای مریم از بیت المقدس بیرون شو زیرا اینجا خانه عبادت است، نه مکان ولادت. اما مادر من‏« فاطمه بنت اسد» هنگام وضع حمل در حرم خدا بود، دیوار خانه کعبه معظمه شکافته شد و فریادی بلند گردید که: ای فاطمه داخل خانه بیا. مادرم به خانه داخل شد و من در وسط‏« بیت الله‏» متولد شدم و این فضیلت را هیچ شخصی نداشته و نخواهد داشت. شب 20 رمضان سال چهل ه ق/ آثار زهر محمد بن حنفیه می‏گوید: وقتی شب بیستم شد، اثر زهر به قدمهای پدر بزرگوارم رسید. لذا نماز را نشسته خواند. شب 20 رمضان 40 ه ق/وصیت‏حضرت وصیتهای مختلفی از حضرت نقل شده است. از جمله سید رضی در نهج البلاغه یکی از وصیتها را این گونه بیان می‏کند: «اوصیکما بتقوی الله و ان لا تبغیا الدنیا و ان بغتکما و لا تاسفا علی شی‏ء منها زوی عنکما و قولا بالحق و اعملا للاجر و کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا. اوصیکما و جمیع ولدی و اهلی و من بلغه کتابی بتقوی الله و نظم امرکم و صلاح ذات بینکم فانی سمعت جدکما رسول الله(ص) یقول: صلاح ذات البین افضل من عامة الصلوة و الصیام...» شما دو نفر را به تقوای الهی و طلب نکردن دنیا، هر چند شما را طلب کند، وصیت می‏کنم. بر آنچه از دنیا که از شما دریغ شود تاسف نخورید. سخن حق بگویید و برای پاداش عمل انجام دهید. دشمن ظالم و یار مظلوم باشید، شما و هر آن که نوشته‏ام به او برسد را به تقوای الهی، نظم در امور و اصلاح بین مردم وصیت می‏کنم. از رسول خدا( جد شما) شنیدم که فرمود: اصلاح بین دو نفر بهتر از یک سال نماز و روزه است... صبح روز 20 رمضان 40 ه ق/عیادت مردم کوفه و سؤال حجر بن عدی در صبح این روز مردم کوفه از علی(علیه السلام) عیادت کردند، محمد حنفیه گفت: وقتی صبح شد، حضرت اجازه داد، تا مردم به حضورش بیایند. و مردم وارد شده، سلام می‏کردند. حضرت جواب می‏داد و می‏فرمود: « ایها الناس سلونی قبل ان تفقدونی و خففوا سؤالکم لمصیبة امامکم...» ای مردم! سؤال کنید قبل از اینکه مرا نیابید، اما پرسشهایتان را به خاطر آسیبی که بر امامتان رسیده است‏سبک کنید. با این سخن ناله از جمعیت‏برخاست.«حجر بن عدی طائی‏» برخاست و این اشعار را خواند: فیا اسفی علی المولی التقی ابو الاطهار حیدرة الزکی قتله کافر رجس زنیم لعین فاسق نغل شقی فیلعن ربنا من حاد عنکم و یبرء منکم لعنا و بی لانکم بیوم المحشر ذخری و انتم عترة الهادی النبی. وقتی اشعارش را خواند، حضرت از او پرسید: وقتی از تو بخواهند که از من بیزاری بجویی، چه خواهی کرد؟ حجر گفت: به خدا قسم ای امیر مؤمنان اگر مرا با شمشیر ریز ریز کنند و در آتش بسوزانند، از شما تیری نمی‏جویم. حضرت درباره‏اش دعا کرد و فرمود: «وفقت لکل خیر یا حجر جزاک الله خیرا عن اهل بیت نبیک.» ای حجر! به هر چیزی موفق شوی. خداوند از طرف اهل بیت‏یپامبرت به تو پاداش خیر دهد. شب 21 رمضان/ عیادت حبیب از امیر مؤمنان «حبیب بن عمر» می‏گوید: خدمت‏حضرت رفتم. وقتی جراحت‏سرش را باز کرد، گفتم: ای امیر مؤمنان جراحت‏شما چیزی نیست. فرمود: ای حبیب! به خدا سوگند من در این ساعت از شما جدا می‏شوم. من به گریه افتادم. ام کلثوم، دختر حضرت نیز گریان شد. حضرت به او فرمود: دخترم، برای چه گریه می‏کنی؟ پاسخ داد: برای چه گریه نکنم شما که خبر وفاتتان را می‏دهید. امام علی(علیه السلام) فرمودند: دختر عزیزم! گریه نکن. به خدا سوگند اگر آنچه را که پدرت می‏بیند، ببینی، هرگز گریه نخواهی کرد. پرسیدم: یا امیر مؤمنان! چه می‏بینی؟ پاسخ داد: ملائکه آسمانها و پیغمبران را که از پس یکدیگر ایستاده‏اند و انتظار مرا می‏کشند که ملاقاتم کنند. اینک برادم رسول خدا به نزد من نشسته است. می‏گوید، بیا به نزد ما، زیرا آنچه در پیش داری، از آن که در آن هستی، بهتر است. من هنوز از بستر حضرت دور نشده بودم که روح مقدسش به ارواح انبیاء و اوصیا پیوست. ثلث اول شب 21 رمضان 40 ه ق/شهادت امیر مؤمنان محمد حنفیه می‏گوید: وقتی شب 21 رمضان شد، پدر بزرگوارم، فرزندان و اهل بیت‏خود را جمع کرد و ایشان را وداع گفت و فرمود:« الله خلیفتی علیکم و هو حسبی و نعم الوکیل‏» آنگاه وصیت کرد به اینکه ملازم ایمان و احکام الهی باشیم، پس اثر زهر در بدن شریف پدرم، به اندازه‏ای ظاهر شد که هر دو پایش از شدت زهر، سرخ شده بود و هر چند خوردنی و آشامیدنی می‏آوردند، می‏خورد. و لبهای مبارکش به ذکر خدا مشغول بود. بر پیشانی‏اش عرق ظاهر می‏شد و با دست آنها را کنار زد، و فرمود: رسول خدا فرمود: وقتی بنده مومن وفاتش نزدیک می‏شود، مانند مروارید عرق می‏کند و ناله‏اش آرام می‏شود. آن گاه تک‏تک فرزندان را صدا زد و به خدا سپرد... حضرت ساعتی بی‏هوش شد، وقتی به هوش آمد، فرمود: این پیامبر است و عمویم حمزه و برادرم جعفر و اصحاب پیامبرند، که می‏گویند: زود باش که ما به تو مشتاقیم. همه شما را به خدا می‏سپارم. خدا همه را به راه حق بدارد و از شر دشمنان حفظ کند. آن گاه به ملائکه سلام داد پیشانیش عرقی کرد و مشغول ذکر خدا شد رو به قبله کرد، چشمهایش را بر هم گذاشت و دستها و پاهایش را به جانب قبله دراز کرد آن گاه، به وحدانیت‏خدا و رسالت پیامبر خدا شهادت داد و به سوی رضوان پر کشید. طلوع فجر 21 رمضان 40 ه ق/ دفن علی(علیه السلام) بعد از پایان یافتن مراحل غسل، حضرت را با پنج تکه پارچه کفن کردند و روی تخته‏ای گذاشتند. طبق وصیت پدر، عقب تابوت را بلند کردند در حالی که جلو آن را جبرئیل و میکائیل گرفته بودند. جمعی از مردم خواستند به تشییع جنازه بیایند، اما امام حسن اجازه نداد و تنها امام حسن و امام حسین(علیه السلام)، محمد حنفیه و عبد الله بن جعفر توانستند حضور یابند. وقتی جنازه به محل بلندی رسید، جلو تابوت به سمت زمین فرود آمد. امام حسن و حسین(علیه السلام) نیز تابوت را از عقب به زمین گذاشتند. امام حسن نماز خواند و هفت تکبیر گفت. همانطور که امام خود فرموده بود هفت تکبیر برای هیچ کس جایز نیست مگر من و مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) از فرزند برادرت حسین(علیه السلام). وقتی زمین را کندند، قبر و سنگ و خشتی یافتند، نوشته‏ای دیدند که با خط «سریانی‏» بر آن نوشته بود. این قبری است که نوح پیغمبر هفتصد سال پیش از طوفان برای وصی محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) حفر کرده است. زمانی که خواستند پیکر پاک امیر مؤمنان را داخل قبر بگذارند، ندایی برخاست: «انزلوه الی التربة الطاهرة فقد اشتاق الحبیب الی الحبیب...» فرود آورد و منزل دهید او را به خاک پاک که دوست مشتاق دوست است. منبع:فصلنامه کوثر، محمد عابدی
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 501]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن