تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):همّت مؤمن در نماز و روزه و عبادت است و همّت منافق در خوردن و نوشيدن؛ مانند حيوانات...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816477058




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

فروغ و اميلي


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
 فروغ و اميلي
فروغ و اميلي   نويسنده: مرجان بقائي*   نگاهي به شعر و انديشه ي فروغ فرخزاد و اميلي ديکنسون چکيده در بررسي يک اثر هنري به ويژه شعر، آگاهي از زندگي فردي و اجتماعي پديد آورنده آن نقش بسزايي دارد . شايد بتوان گفت بي توجّه به شرايط محيطي و اجتماعي، کار بررسي تا اندازه زيادي دشوار خواهد شد. در اين نوشتار سعي شده است به برخي شرايط خانوادگي و اجتماعي که در شعر دو شاعر برجسته «فروغ فرخزاد» و «اميلي ديکنسون» تأثيرگذار بوده، اشاره شود و همچنين برخي مضامين مشترک در شعر آن دو مورد بررسي قرار گيرد. واژه هاي کليدي: شعر، فروغ فرخزاد، اميلي ديکنسون، بررسي تطبيقي. اميلي را «شاعر شاعران» و«شاعر شگفتيها»ناميده اند. او مورد ستايش شاعراني چون «تد هيوز»،«سيلويا پلت» و «مک ليش» که خود از جمله بزرگترين شعرايند قرار گرفته است. اميلي در سال 1830در آمهرستAmherstدر ايالت ماساچوست زاده شد و 56سال بعد در همان شهر درگذشت.پدرش مردي بسيار مذهبي و سختگير بود که سايه هيبتش هميشه بر اميلي سنگيني مي کرد . با پدرش روابط تيره اي داشت ، زيرا همواره او را از توجّه به ادبيّات باز مي داشت. برخي از منتقدان اشعار وي معتقدند که شعر «من هيچ کسم، توکيستي؟»I am nobody!Who are you?در واقع نبردي است عليه فشاري که از جانب پدر براو اعمال مي شده است. او در اين اشعار اشاره مي کند که خواهان آن است که ناشناخته بماند. شايد علّت عدم انتشار آثار وي در زمان حياتش همين مطلب باشد(تنها هفت قطعه از اشعار اميلي در زمان حياتش منتشر گرديد). جي ليدا Jay Leyda در کتاب «سالها و ساعات اميلي ديکنسون»The years and houres of Emily Dickinsonمي گويد :والدينش هيچگاه به او در پيشرفت هايش بعنوان يک شاعر کمک نمي کردند . او خلوتي اختيار کرد که براي ادامه کارش به آن نياز داشت. تنها در اين خلوت بود که او احساس اسارت نمي کرد. فروغ نيز در محيط خانوادگي با چنين مشکلي مواجه بود . عدم توجّه خانواده به هنر و شعر او، بخصوص رفتار خشن پدر که به قول فروغ با خشونتش همه را از خود مي ترساند و باعث مي شد به خود پناه ببرد، تأثير عميقي بر احساسات و انديشه او داشت. پوران فرخزاد مي گويد:«شايد اصولاً اين محيط خاص خانوادگي ما بود که هميشه مانع از اين مي شد تا براي فروغ و يا اصولاً براي همه ما شخصيّت ثابتي بوجود بيايد. تأثير محيط خانوادگي بود و نفوذ دوگانه و اسرار اميز پدرم».(1) فروغ در يکي از نامه هايي که از اروپا براي پدرش فرستاده، خطاب به او مي نويسد:«دلم مي خواست همه ي زندگيم را ، همه ي حس ها و دردها و بدبختي هايم را براي شما بنويسم و نمي توانستم و هنوز هم نمي توانم؛ چون وقتي پايه هاي ساختمان افکار و عقايد ما در دو زمان مختلف و در دو اجتماعي که از لحاظ شرايط متفاوت هستند ريخته شده، چطور ما مي توانيم در ميان خودمان حس تفاهم ايجاد کنيم؟...درد بزرگ من اين است که شما هرگز مرا نمي شناسيد و هيچوقت نخواستيد مرا بشناسيد».(2) *** در زندگي هر دو شاعر جز پدر، مرد ديگري نيز حضور داشته که اين حضور، تأثيري عميق بر انديشه و در نتيجه شعر آنان داشته است. اميلي در جواني، دلباخته ي مردي به نام چارلز ودزورثCharles Wadsworthشد امّا او پس از يکسال اميلي را ترک کرد. اين ناکامي عشقي به شدّت باعث پريشاني و نااميدي اميلي گرديد و ظاهراً در همين دوره است که خلاقيّت هاي او به اوج خود مي رسد. ودزورث، منبع الهام او بود و در مدّت آشنايي با او بود که شعر اميلي به کمال مي رسد. درباره ي تأثير ابراهيم گلستان بر فروغ نيز بسيار سخن رفته است. اخوان ثالث در اين باره مي گويد:«معاشرت با گلستان، تحولي در زندگي فروغ بوجود آورد...در واقع مثل اين که جرقه اي در زندگي فروغ زده شد...اين ديدار و برخورد موجب شد که فروغ هم شکفتگي پيدا کرد. يک فروغ ديگر شد...مي شود گفت يک دريچه ي تازه اي به روي اين زن گشوده شد و همان بود که ما مي ديديم روز به روز شعرش کمال خاص و تحول عجيبي پيدا مي کند».(3) توسي حائري نيز در جايي به همين مطلب اشاره مي کند:«گلستان ، فروغ را دوباره ساخت و او را بال و پر داد. فروغ پس از آشنايي با گلستان بود که اندک اندک خودش را پيدا کرد و ايمان به کارش پيدا کرد».(4) *** اميلي در محيطي زندگي و رشد مي کند که زنان چيزي جز موجودات بي مصرف و بي روح نيستند. او در موقعيّتي است که احساس مي کند صدايي ندارد زيرا وادار به سکوت شده است. براي او محدوديّت مضاعفي بخاطر زن بودن وجود دارد. به گفته ي سينتيا ولف Cynthia Wolffشعر براي او وسيله اي بود که مي توانست خود را بيان کند و به محدوديّت هاي اجتماعي حاکم بر زنان بتازد. او در اشعار خود سعي مي کند تفکّر سنّتي جامعه را تغيير دهد و به جهان بگويد که از طرز رفتار با زنان ناراضي است. شعر زير نمونه اي از اينگونه اشعار اوست: اينک نامه ي من به جهان که هرگز براي من ننوشت خبرساده اي را که سرشت با شکوهي مهر آميز فرستاده بود. پيامش را به دستاني سپرده است که من نمي توانم ديد. به پاس عشقش اي هم ميهنان، از من به مهر يادآريد!(5) اين مسأله ، دغدغه ي فکري فروغ نيز بوده است. او خود در اين باره مي گويد:آرزوي من آزادي زنان ايران و تساوي آنها با مردان است. من به رنجهايي که خواهرانم در اين مملکت در اثر بي عدالتي هاي مردان مي برند، کاملاً واقفم و نيمي از هنرم را براي تجسّم دردها وآلام آنها به کار مي برم. آرزوي من اين است که مردان ايراني از خود پرستي دست بکشند و به زنها اجازه دهند که استعداد و ذوق خودشان را ظاهر سازند.(6)   محسن هشترودي در اين باره مي گويد: شعر فروغ، حاصل دو بحران اساسي زندگي اوست . يکي دقيقه و لحظه و روزي بوده که احساس کرده زن در اسارت است...در اين باره ناچار بايد بگويم که آزادي زن حتّي در آلمان و فرانسه ، افسانه است، زيرا که هنوز زن در اسارت است. اين اسارت را فروغ حس کرد و بر آن شد که اين زنجير اسارت را پاره کند.(7) *** شايد تحت تأثير چنين محيط نامطلوب اجتماعي و عدم برخورد صحيح است که ميل به انزوا در اين دو شاعر بوجود مي آيد. اميلي در يکي از اشعارش مي گويد: شايد تنها تر شوم اگر از تنهايي ام بدرآيم ـ به سرنوشتم چنان خوکرده ام که آن آرامش ديگر، شايد تيرگي را بر هم زند و ازدحام کند در اين چند وجب اتاق که تنگتر از آنست که شعائر او را در خود جاي دهد...(8) روح او پس از انتخاب معاشرانش، در فرو مي بندد و ديگر پذيراي کسي نيست. روح انجمنش را برمي گزيند، آنگاه در فرو مي بندد ـ محفل مينوي اش ديگر پذيراي کسي نيست ...(9) فروغ در يکي از نامه هايش مي نويسد:هميشه سعي کرده ام مثل يک درِ بسته باشم تا زندگي وحشتناک دروني ام را کسي نبيند.(10)ره آورد تنهايي چه مي تواند باشد جز نااميدي، جز ريشه در زندگي نداشتن و به هيچ آويختگاه اين هستي وابسته نبودن و دستاويزي براي زيستن نداشتن.(11) فروغ حتّي از رنج لذت مي برد او مي گويد:«من اصولاً اندوه را دوست دارم و از رنج لذّت مي برم...خدا چيزي زيباتر از غم نيافريده و مستي و لذّتي که در غم نهفته است به تمام شادي هاي جهان مي ارزد و راست است که من اکنون خود را به سبب داشتن غم فراوان، موجود خوشبختي مي دانم».(12) «فروغ خلوت خود را عاشقانه مي زيست .روزها مي گذشت که به ديگرانش نيازي نبود، به نوشته ي رويايي روزها و گاه هفته ها، در به روي کسي نمي گشود و او وقتي از عزلت خود پريشان و آشفته بيرون مي آمد نخستين کارش اين بود که عزيزانش را به تلفني و ديداري بنوازد».(13) اشعاري چون«در غروبي ابدي»،«اندوه پرست»، «باد ما را با خود خواهد برد» و نمونه هايي از اين دست شاهد اين مدعاست. اينک بخشهايي از اين اشعار: ...گوش کن وزش ظلمت را مي شنوي؟ من غريبانه به اين خوشبختي مي نگرم من به نوميدي خود معتادم...(14) -روز يا شب؟ نه، اي دوست غروبي ابدي است... دل من مي خواهد با ظلمت جفت شود...(15) کاش چون پاييز بودم...کاش چون پاييز بودم کاش چون پاييز خاموش و ملال انگيز بودم برگهاي آرزوهايم يکايک زرد مي شد آفتاب ديدگانم سرد مي شد آسمان سينه ام پردرد مي شد...(16) اميلي نيز اندوه پرست است . او حتّي لازمه ي ديدن زيبايي را غم و اندوه مي داند. بايد دردي داشت غمي يا ماتمي تا چشم به جانب زيبايي بگردد...(17) مي توانم در اندوه دست و پا زنم در تمام تالابهايش به آن خو گرفته ام...(18) با اميد انس ندارم اي بسا دردسرم شود و نمايش شيرينش به کفر بيالايد حريمي را که براي رنج مقرّر شده است...(19) *** از اميلي صدها نامه بجا مانده که براي دوستان و نزديکان مي نوشت. در اين نامه ها، قدرت کلام او همچون شعر پيداست. نامه هاي او به عنوان متون ادبي چنان اهميّت دارند که در کنار سروده ها در سه مجلّد گرد آمده است. در خلال نامه هاي او عبارات نغزي يافت مي شود که از حيث قدرت و جذابّيت به کلمات قصار مي ماند.بخش هايي از نامه هاي او: ـ نامه براي من هميشه مانند جاودانگي است. مگر نه اين که فقط محمل ذهن است بدون جسميّت يار؟.. ـ نمي توانم بگويم ابديّت به چه مي ماند. در اطرافم موج مي زند مثل يک دريا... ـ کلام سيلاب است آنگاه که از دريا برآيد... ـ خدا چيزي را بي سبب نساخت و هيچ قلبي را بي هدف، گمان ما ناپخته است و بنيادهاي فکر ما نارسا... از فروغ نيز نامه هايي بجا مانده که براي دوستان و نزديکانش نوشته است. مجيد روشنگر، ضمن خاطراتي که از فروغ نقل مي کند مي گويد:«خاطره ي ديگري که مي خواهم ياد کنم مربوط مي شود به صد و چند نامه اي که فروغ از اروپا براي يکي از دوستانش فرستاده بود. اين دوست پس از مرگ فروغ کپي تمام آن نامه ها را در اختيار ما گذاشت و خواست که آن نامه ها را چاپ کنيم. نظر من اين بود که زمان انتشار اين نامه ها بايد تا سالهاي سال به تعويق بيفتد. اهميّت تاريخي آن نامه ها بسيار زياد است و انتشار آنها در زمان مناسب خود ضرورت حتمي دارد امّا نمي دانم بر سر آن نامه ها چه آمد».(20) بخش هايي از نامه هاي فروغ ـ هنر قوي ترين عشقهاست . وقتي مي گذارد انسان به تمام موجوديّتش دست پيدا کند که انسان با تمام موجوديّتش تسليم آن شود. ـ نمي دانم رسيدن چيست اما بي گمان مقصدي هست که همه ي وجودم بسوي آن جاري مي شود. کاش مي مردم و زنده مي شدم و مي ديدم دنيا شکل ديگريست.(21) *** در اشعار اميلي ، اشارات فراواني به انجيل شده است: انجيل کتابي ست عتيق نوشته ي مردان ناپديد به اشاره ي ارواح مقدس موضوعاتش: بيت اللحم عدن- سراي کهن ابليس- سردار بزرگ يهودا- خيانتکار بزرگ داوود- سراينده ي بي نظير گناه- ورطه ي بارز که ديگران بايد در برابرش بايستند...(22) جاودانه گرامي باد آن درخت که سيب سرخش به زمستان ديروزبه صبحانه فراخواند دو جبرئيل را از آسمان...(23) تن پوش حيرت تنها جامه اي بود که مادر بيمناک ما در باغ بهشت پوشيده بود...(24) در اشعار فروغ نيز نشانه هايي از اشارات انجيلي و بطور کلي کتب آسماني را مي توان يافت.«در شعر فرخزاد تأثّرات مذهبي ديده مي شود که گاهي از نظر کيفيّت زبان و بيان درست انجيل يا تورات مي شود».(25) و قحطي در آن زمين حادث شد(عهد عتيق) و زمين تهي و باير بود(عهد عتيق) آنگاه خورشيد سرد شد و برکت از زمين ها رفت و سبزه ها به صحرا خشکيدند... زنهاي باردار نوزادهاي بي سر زاييدند... خورشيد مرده بود خورشيد مرده بود و فردا در ذهن کودکان مفهوم گنگ گمشده اي داشت(آيه هاي زميني) ...شايد که عشق من گهواره ي تولّد عيساي ديگر باشد...(تولّدي ديگر) من صليب سرنوشتم را بر فراز تپّه هاي قتلگاه خويش بوسيدم...(تولّدي ديگر) «در آيه هاي زميني، فروغ در نقش پيغمبري است که از وعده گاههاي الهي گريخته .با آخرين صداي صداها، آخرين آيه هاي خود را که ديگر آسماني نيست در فضايي بي شنونده سر داده است. اين شعر از سويي يادآور روايات خود ما در باب عصر قيامت است. عصري که در آن بدي همه روي زمين را فرا مي گيرد و خورشيد سرد مي شود».26 *** يکي از اصلي ترين مضاميني که در اشعار فروغ به ويژه در دو مجموعه ي «تولّدي ديگر» و «ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد»،نمايان است مضامين اجتماعي است که مي توان گفت مهمترين و اصلي ترين دغدغه ي فکري او بوده است . اشعاري چون «دلم براي باغچه مي سوزد»،«اي مرز پرگهر»، « ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد» و نمونه هايي از اين دست، شاهدي بر اين مدعاست. او در يکي از مصاحبه هايش درباره ي شعر«اي مرز پرگهر»مي گويد:در شعر اي مرز پرگهر اين خود يک اجتماع است. يک اجتماعي که اگر نمي تواند حرفهاي جدّي اش را با فرياد بگويد لااقل با شوخي و مسخرگي که هنوز مي تواند بگويد».(27) فاتح شدم خود را به ثبت رساندم... ديگر خيالم از همه سو راحت است آغوش مهربان مام وطن پستانک سوابق پرافتخار تاريخي لالايي تمدّن و فرهنگ و جق جق جقجقه قانون آه ديگر خيالم از همه سو راحت است... امّا به گفته ي نورتراپ فرايNorthrup Fryeبه سختي مي توان شاعري در تاريخ ادبيّات انگليس نام برد که همچون اميلي در حدّ بسيار ناچيز به مسائل اجتماعي پرداخته باشد. اميلي در زمان جنگهاي داخلي مي زيست امّا مي توان گفت اشعار او هيچ اشاره اي به آن واقعه ي تاريخي - اجتماعي ندارد. از اين رو مي توان گفت بارزترين تفاوت مضموني در شعر اين دو شاعر بزرگ در همين جا است. البتّه بررسي تطبيقي اشعار اين دو شاعر نياز به تأمّل و تعمّق فراوان دارد. با توجّه به اين که تعداد اشعاري که از اميلي ديکنسون به جا مانده، بيش از 1700قطعه شعر است، براي به دست آوردن درک صحيح اشعار و در نتيجه انديشه ي او بايسته است که بخش اعظم اين اشعار مورد بررسي قرار گيرد. *** فروغ در جايي گفته است:«من بين مرگ و زندگي تفاوتي نمي بينم. مرگ هم مثل زندگي يک چيز کاملاً طبيعي است (28)»او مي داند که : پشت اين پنجره يک نامعلوم نگران من و توست (باد ما را خواهد برد). در نظر او:خاک پذيرنده اشارتي است به آرامش(ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد) در نظر اميلي نيز مرگ تنها دروازه اي است به حياتي والاتر. در انديشه ي او: زندگي مرگي است که در آن تأخير مي کنيم. ضربت مرگ ضربه زندگي است براي آنان که تا نمردند زنده نشدند که اگر زنده مي ماندند مرده بودند امّا چون مردند جان گرفتند .(29) «در شاعران بزرگ،استعداد و تمايل به پيش بيني است . فروغ شاعر زمستان بود. در زمستان زاد و در زمستان درگذشت. او نبيه اي بود که سرانجام در مقابل اين سوال که چه مي خواهي سيبيل وار پاسخ داد:مي خواهم بميرم».(30) در «ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد» که تاريخ زمستان عمر اوست مي گويد: امروز روز اول دي ماه است من راز فصلها را مي دانم و حرف لحظه ها را مي فهمم نجات دهنده در گور خفته است و خاک، خاک پذيرنده اشارتي است به آرامش... در جايي مي گويد: مي ترسم که زودتر از آنچه فکر مي کنم، بميرم و کارهايم ناتمام بماند.(31) در آخرين شعرش«پرنده مردني است » که آن را کمي قبل از مرگش سروده، مي گويد: پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردني است اميلي نيز در آخرين نامه اش که آن را براي دختر خاله هايش نوشته، سفر خويش را پيش بيني مي کند: دختر خاله هاي نازنين فراخوانده شدم. *** پی نوشت ها:   1. بهروز ، جلالي ، جاودانه زيستن در اوج ماندن، انتشارات مرواريد، تهران 1375 2.همان،ص118 3.ـــــــ،ص412 4.ــــــــ،ص616 5.سعيد پور، سعيد(مترجم)، گزيده نامه ها و اشعار اميلي ديکنسون ، چاپ اول، انتشارات مرواريد، تهران1379،ص144 6.جلالي، بهروز، همان،ص602 7. همان،ص35 8. سعيد پور، سعيد، همان،ص131 9. همان،ص106 10. بهروز، جلالي، همان،ص603 11.همان،ص602 12.ــــــ،ص35 13.ـــــــ،ص68 14. فروغ، فرخزاد، ديوان اشعار فروغ فرخزاد، چاپ دوم، انتشارات شقايق،1380،ص281 15. همان،ص331 16.ــــــ،ص141 17.سعيد، سعيدپور، همان،ص190 18.همان،ص88 19.ــــــ،ص130 20.بهروز، جلالي، همان،ص73 21.همان،ص423 22.سعيد، سعيدپور، همان،ص309 23. همان،ص313 24.ــــــ، ص286 25.بهروز، جلالي، همان،ص61 26.سيروس ، شميسا، نگاهي به فروغ ، انتشارات مرواريد، تهران 1376 27.بهروز، جلالي، همان،ص210 28.همان،ص576 29.سعيد، سعيدپور، همان کتاب،ص239 30.سيروس، شميسا، همان،ص312 31.بهروز، جلالي، همان کتاب،ص85 * استاد زبان و ادبيّات عرب دانشگاه آزاد اسلامي مشهد   منابع و مآخذ   1جلالي ،بهروز ، جاودانه زيستن در اوج ماندن، انتشارات مرواريد،تهران ،1375. 2ـ سعيد پور، سعيد(مترجم)،گزيده نامه ها و اشعار اميلي ديکنسون، چاپ اول، انتشارات مرواريد، تهران،1379. 3ـ شميسا، سيروس، نگاهي به فروغ، انتشارت مرواريد،تهران ،1376. 4ـ فرخ زاد، فروغ، ديوان اشعار فروغ فرخزاد، چاپ دوم، انتشارا ت شقايق،1380. /ع  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 563]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن