واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
قدرت ستيزي عارفانه ي عطّار نيشابوري(3) نويسنده : دکتر رضا اشرف زادهم* «عقلا و مجانين» نيز دستاويزِ شايسته اي براي عطّارند که با توسل به آنان، پرخاش و اعتراضِ خود را به قدرتمندان ابراز کند. يکي از اين ديوانگانِ عاقل، بهلول است . اين بهلول، بهلول بن عمروالکوفي، بايد باشد- اگر چه قاضي نورالله شوشتري، نام وي را وهب بن عمرو، و او را از اصحاب خاص و شاگرد مخصوص حضرت صادق(ع) نوشته است(رک. مجالس المؤمنين/261)-اين بهلول فقيه کامل و عارف واصل و حکيمِ عاقل، از معاصران بايزيد بسطامي و گويا عمّ زاده ي هارون الرشيد(رک. اشرف زاده ،63/1373)بوده است، در آثار عطّار نيشابوري، از جمله ي «بهاليل» و «مجانيِنِ عقلا»ست. شوخيها و سخنان گزنده ي او، با شاه- ظاهراً هارون الرشيد- شنيدني است. ناگهي بهلول را خشکي بخاست رفت پيشِ شاه، از وي دُنبه خواست آزمايش کرد آن شاهش، مگر تا شناسد هيچ باز از يکدگر؟ گفت: شلغم پاره بايد کرد خُرد پاره کرد آن خادميش و پيش بُرد اندکي چون نان و آن شغلم بخورد بر زمين افگند و مشتي غم بخورد شاه را گفتا: که تا گشتي تو شاه چربي از دُنبه برفت اين جايگاه!! بي حلاوت شد طعام از قهرِ تو مي ببايد شد برون از شهرِ تو! مصيبت نامه /114 با عنايت به اينکه خُلفاي عبّاسي، به هر صورت براي مردمانِ خويش، اولي الامر و خليفه و جانشين پيامبر خدا(ص)محسوب مي شدند، گفتار بهلول، رنگي ديگر به خود مي گيرد. در حکايت ديگري، همين بهلول غذايي که هديه «پادشاه» بوده به سگ مي دهد، و در مقام اعتراضِ «کسي » که او را از اين کار سرزنش کرده بود: گفت بهلولش: خموش اي جمله پوست گر بدانندي سگان، کاين آنِ اوست سر به سوي او نبردندي به سنگ يَعلم الله گر بخوردندي زننگ! در حکايتي ديگر، پادشاهي که به بالين«ديوانه اي خُم نشين» مي ايستد و از او مي خواهد که «از او حاجتي بخواهد»، او در مقابل، دو حاجت از شاه مي خواهد که: اوّل از دوزخ، چو خوش برهانيّم در بهشتم آري و بنشانِيم ! و: پادشاهش گفت: اي حيرانِ راه هست اين کار خدا، از من مخواه! و اين ديوانه ي خُم نشين- که يادآور ديوژن يوناني است (رک. اهور،683/1363)-چون شاه را سايه اندازِ سرِ خم ديد: گفت: دور از پيشِ خُم تا نرم نرم خُم شود از تابش خورشيد، گرم زان که شب تا روز در خُم مي شوم گرم و خوش مي خسبم و گم مي شوم... چون نکردي داروي اين درد، تو جامه ي خوابم مگردان سرد، تو آن که صد تيمار دارش نيست بس چون تواند داشتن تيمار کس؟ همان/233 عطّار، براي بيان همين مطلب - که پادشاهان خود عاجزترين افرادند و اسيرترين آنها، زيرا که پيوسته يا با جانداران همراهند يا هميشه دَورِ آنان را حلقه اي از سپاهيان احاطه کرده و از او محافظت مي کنند-داستان ديوانه اي را نقل مي کند که از سنگ اندازِکودکان به قصر عميد خراسان- ظاهراً عميدالملک کُندري، وزير طغرل و آلب ارسلان سلجوقي است که در سال 456به قتل رسيده است (معين،1371،ذيل عميد)پناه مي برد، عميد را مي بيند که در صدرِ قصر نشسته و چند نفر غلام با بادزن مگسهاي او را مي رانند، ديوانه با حالتي شگفت: گفت: بود از ديده ي من، خون چکان زان که سنگم مي زدند اين کودکان آمدم کز کودکان بازم خري خود تو صد باره زمن عاجزتري چون تو را در پيش بايد چند کس تا ز رويت باز مي راند مگس، کودکان را چون زمن داري تو، باز؟ سرنگوني تو به حق، نه سرفراز! تو، نه اي ميري ، اسيري دائمي زان که محکومي به حق، نه حاکمي! همان/234 با همين ديدگاه است که عطّار نيشابوري، چه وزارت و چه کارِديوان را-چون پيوسته بايد در حضور پادشاه باشند- ديوانگيي مي داند که از آن«بوي خون » مي آيد: ...کار ديوانم، جنون آيد همه کز وزارت، بوي خون آيد همه هم بيابي تو گدا، اين جايگاه گِرده اي ، بي آن که گردي گِردِ شاه شاه دنيا، بر مثال آتش است گِرد او پروانه را گشتن، خوش است همان/172 و با همين تفکّر است که گدايي و خاشه روبي را از پادشاهي و امارت بهتر و برتر مي داند که فارغ از عالم گدايي راندن بهتر از صد پادشاهي راندن همان /236 و از زبان سلطان محمود- که او را پاک رايي در خواب ديده- مي گويد: کاشکي صد چاه بودي، جاه، ني خاشه روبي بودمي، و شاه ، ني... خشک بادا، بال و پَرِ آن هماي کو مرا در سايه ي خود داد، جاي منطق الطير /53 چنين است نظر و عقيده ي عطّار نيشابوري - آن پير اسرار- درباره ي پادشاهان و قدرتمندان روزگار، اگر چه در رمزهاي عرفانيِ عطّار،«شاه» و «سلطان»مظهر حق است و عين حق، و سلطان حقيقي فقط اوست و بس: نيست باقي سلطنت بر هيچ کس تا بداني تو، که يک سلطانست بس مصيبت نامه /334 پی نوشت: * استاد گروه زبان وادبيّات فارسي دانشگاه آزاد اسلامي مشهد منابع و مآخذ 1ـ اشرف زاده ، رضا، تجلي رمز و روايت در شعر عطّارنيشابوري، انتشارات اساطير، تهران،1373. 2ـ اهور، پرويز، کلک خيال انگيز، يا فرهنگ جامع ديوان حافظ، زوّار، تهران، 1363. 3ـ بيهقيِ دبير، ابوالفضل محمّد بن حسين، تاريخ بيهقي ، تصحيح فياض ، دکتر علي اکبر ، مقدّمه و فهرست لغات از : يا حقي، محمد جعفر، دانشگاه مشهد، مشهد، چاپ سوم، 1375. 4ـ جامي، نورالدّين عبدالرحمن ، هفت اورنگ، مقدّمه ي اعلان خان افصح زاد، دفتر نشر ميراث مکتوب، مرکز مطالعات ايراني، تهران،1378. 5ـ خواندامير، تاريخ حبيب السير، زير نظر ساقي، محمّد، کتابفروشي خيام، تهران،1353. 6ـ دهخدا، علي اکبر، لغت نامه. 7ـ سجادي، سيد ضياء الدّين ، گزيده ي اشعار خاقاني، انتشارات کتابهاي جيبي، تهران،1351. 8ـ سعدي، گلستان ، تصحيح و توضيح، يوسفي غلامحسين، انتشارات خوارزمي، تهران،1368. 9ـ سنايي غزنوي، ابوالمجد مجدود بن آدم، حديقة الحقيقه، تصحيح مدرس رضوي، دانشگاه تهران، تهران،1359. 10ـ صبور ، داريوش، ذرّه و خورشيد، زوّار، تهران،1380. 11ـ عطّار نيشابوري، شيخ فريد الدّين، مصيبت نامه، به اهتمام و تصحيح نوراني وصال، زوّار،تهران، 1338. 12ـ منطق الطير، تصحيح گوهرين، سيّد صادق، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران،1348. 13ـمنطق الطير ، مقدمه ، تصحيح و تعليقات: شفيعي کدکني، محمّد رضا ، انتشارات سخن، تهران ،1383. 14ـ مدرس تبريزي، محمد علي ، ريحانة الادب، انتشارات خيام، تهران، 1374. 15ـ مستوفي، حمد الله، تاريخ گزيده، نوايي، عبدالحسين، امير کبير، تهران،1339. 16ـ معين، محمّد ، فرهنگ فارسي، انتشارات امير کبير ، تهران، چاپ پنجم، 1371. 17ـ نظامي عروضي سمرقندي، احمد بن عمر بن علي، چهارمقاله ، تصحيح علامه قزويني، محمّد ، شرح لغات : معين ، محمّد ، انتشارات جامي، تهران، 1372. 18ـ نفيسي ، سعيد، جستجو در احوال و آثار فريد الدين عطّار نيشابوري، کتابفروشي اقبال، تهران، 1320. 19ـ نورالله شوشتري، قاضي، مجالس المؤمنين ، چاپ سنگي، تهران، 1299. /ع
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 549]