تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 9 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس مى خواهد دعايش مستجاب و اندوهش برطرف شود، به تنگدست مهلت دهد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

سود سوز آور

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

مبلمان اداری

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1802732732




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

براعت استهلال غزل سعدي(2)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
براعت استهلال غزل سعدي(2)
براعت استهلال غزل سعدي(2)   نويسنده: دکتر عبدالرضا مدرس زاده*   سعدي به رغم همه ي آشکارگويي ها و تأکيدي که در تصوير سازي از عشق مجازي در شعر دارد اما ضمن توصيف جمال و نگرش به معشوق ، عشق و جمال پرستي و نظربازي خويش را از هوا پرستي جدا مي کند(غلامرضايي،1377،ص318)و حتّي به منظور رعايت سنن ادبي از معشوق مذکور در سخن خويش ياد کرده است.(16)در صريح ترين نوع عشق بازي هم براي خويش و براي خواننده اي که با او هم عقيده است حساب جداگانه اي از ديگران باز مي کند: همه دانند که من سبزه خط دارم دوست نه چو ديگر حيوان سبزه صحرايي را(17) (کليات،ص418) اما همين سعدي در جايي ديگر تأکيد مي کند: جماعتي که نداند روحاني تفاوتي که ميان دواب و انسان است گمان برند که در باغ عشق سعدي را نظر به سيب زنخدان و نار پستان است. (کليات،ص422) به هر روي سعدي همه جا صورت را با سيرت کنار همي مي آورد و هيچگاه درنگ در صورت و غافل شدن از سيرت را جايز نمي شمارد: بگذار تا مقابل روي تو بگذريم.(ص573) در عبارت عرفاني:المجاز قنطرة الحقيقه هم سخن از عبور از روي پل مجاز و رسيدن به حقيقت است. هم چنان که هيچ عاقلي روي پل توقف نمي کند و امکان اقامت براي کسي در آنجا متصوّر نيست ، سعدي هم اين عبور از مجاز و رسيدن به حقيقت را به شکل گذشتن از مقابل «صورت»و درنگ کردن در «سيرت»دوست ابراز کرده است. اين هم که چرا سعدي همه جا از صورت و سيرت همزمان ياد مي کند، مؤيد و يادآور ديدگاهي است که در «مکتب عشق» به آن توجه مي شود و آن اين است که عشق ميان عاشق و معشوق نه براساس:چون زيباست دوستش داريم، بلکه بر پايه چون دوستش داريم، زيباست، شکل مي گيرد يا لااقل سعدي به عنوان بزرگ ترين شاعري که در عرصه شعر سنتي فارسي، شعر عاشقانه مي سرايد به اين ديدگاه احترام مي گذارد و به آن عمل مي کند و چنان برايش اين موضوع مهم است که حکايت نخست باب پنجم گلستان(در عشق و جواني) به همين نکته تصريح دارد: «حسن ميمندي را گفتند سلطان محمود چندين بنده صاحب جمال دارد...چون است که با هيچ يک ميل و محبتي ندارد چنان که با اياز که زيادت حسني ندارد؟گفت: هر چه در دل فروآيد در ديده نکو نمايد»(گلستان،ص133) و همين سيرت اياز مورد توجّه اديبان و شاعران است که در مثنوي مولوي شخصيّتي متعالي و عرفاني و آرماني به خود مي گيرد که وراي غلام بارگي و در خدمت ممدوح بودن است: اي اياز پر نياز صدق کيش صدق تو از بحر و از کوه است بيش اي اياز از عشق تو گشتم چوي موي ماندم از قصه تو قصه من بگوي بس فسانه عشق تو خواندم به جان تو مرا کافسانه گشتستم بخوان (مثنوي مولوي، دفتر پنجم18) و بدين ترتيب است که غزل سعدي در خور مضامين عاشقانه قابل حمل به مضامين عارفانه دارد .(شميسا،1383،ص210) سعدي جايي علّت برتري معشوق حقيقي مطابق با پسند و آرزوي خويش را بر ديگران داشتن توأمان صورت و معني (سيرت)مي داند: پيش رويت دگران صورت بر ديوارند نه چنين صورت و معني که تو داري دارند (کليات،ص494) و راز سروري و خداوندي معشوق بر عاشق را سيرت و اخلاق او مي داند. بندگي هيچ نکرديم و طمع مي داريم که خداوندي از آن سيرت و اخلاق آيد (کليات،ص515) اين که سعدي ميان صورت و سيرت تفاوت قائل است به سبب آن است که او در شعر عاشقانه خود ميان نگاه و نظر هم فرق مي گذارد . به تعبير سعدي نگاه از آنان است که صورت گرا و ظاهر پرست مي باشند و نظر از آناني است که صاحب نظر و صاحبدل هستند، به همين جهت: هر کسي را نتوان گفت که صاحب نظر است عشق بازي دگر و نفس پرستي دگر است (کليات،ص436) و به همين دليل است که سعدي خود را «مفتي ملت اصحاب نظر(19)»مي داند و به هنگام صدور فتوا است که مي گويد: که گفت در رخ زيبا نظر خطا باشد خطا بود که نبينند روي زيبا را (ص412) و از سرآگاهي از تعبير«نگاه »استفاده نمي کند و نمي گويد :که گفت در رخ زيبا نگه خطا باشد . همچنين سعدي معتقد است با اين صورت و معني (سيرت)دوست، فقط اهل نظر او را مي توانند ببيند(و درک کنند): بارها گفته ام اين روي به هر کس منماي تا تأمل نکند ديده هر بي بصرت باز گويم نه که اين صورت و معني که تو راست نتواند که ببيند مگر اهل نظرت (کليات،ص424) ملاحظه مي کنيد که در اينجا ديدن، ديدن ساده و معمولي نيست که با چشم سر امکان پذير است . در جاي ديگر هم مي گويد: پرده بردار که بيگانه خود اين روي نبيند تو بزرگي و در آيينه کوچک ننمايي (ص600) در حالي که اگر ديدن و لذّت بردن از دوست، همان نگاه و لذّت ظاهري بود، با برداشتن پرده از چهره ، هر آشنا و بيگانه اي آن را مي ديد اما اين که سعدي مي گويد:بيگانه اين روي را نمي بيند مؤيد آن است که اگر بيگانه فقط صورت تو را ببيند چيزي دستگيرش نمي شود پس پرده بردار تا او اين صورت ظاهر را هر چه دلش مي خواهد ببيند زيرا تماشاي صورت ظاهر بي درنگ کردن در سيرت باطن لطفي ندارد و راز بزرگي معشوق که در آيينه کوچک جاي نمي گيرد در همين امر نهفته است.(20) سعدي همه جا به اعتبار همين سيرت و صورت زيبا، شراب چشمان يار را بر شراب جام ترجيح مي دهد: هر چه کوته نظرانند بر ايشان پيماي که حريفان ز مل و من ز تأمل مستم (کليات،ص546) اين تعبير از صورت و سيرت هم خواندني است : چه روي است آنکه ديدارش ببرد از من شکيبايي گواهي مي دهد صورت بر اخلاقش به زيبايي (کليات،ص598) اين کنار هم قرار گرفتن صورت و سيرت در غزل سعدي جدا از اين که نگاه خاصّ سعدي به عشق و تبيين واقعيّت عشق حقيقي بر پايه عشق مجازي را يادآوري مي کند منجر به شکل گيري نوعي خاص از معشوق در غزل او شده است. عموم سعدي شناسان غزل سعدي را چنين دسته بندي کرده اند :(21) الف)غزل هاي عاشقانه (مجازي)مانند: اگر تو فارغي از حال دوستان يارا فراغت از تو ميسر نمي شود ما را (ص412) چشمت خوش است و بر اثر خواب خوشتر است طعم دهانت از شکر ناب خوشتر است (ص437) ب)غزل هاي عارفانه (حقيقي):(22) به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست (ص787) (ج):غزل هاي حد وسط(ادبي): وقتي دل سودايي مي رفت به بستانها بي خويشتنم کردي بوي گل و ريحانها (ص420) از در درآمدي و من از خود به در شدم گويي از اين جهان به جهان دگر شدم (ص549) در اين شيوه معشوقي توصيف مي شود که همزمان هم مجازي و هم حقيقي است درنگ همه سعدي شناسان هم بر اين بخش از غزل هاي سعدي است «اين عشق شناسي و عشق ورزي و آشنايي به عوالم و احساسات و رنج ها همه مربوط به عشق هاي محسوس و قابل لمس است ولي در ميان غزليّات وي ابياتي نيز يافت مي شود که بويي از حکمت و عرفان مي دهد تا جايي که بسياري وي را در زمره عرفا و حتّي بعضي صوفيه گفته اند »(صبور،1384،ص377) در اين غزل ها، عرفاني ملموس و قابل فهم نه غليظ و خام چون سنايي و نه عالي و پخته چون عطار و مولانا بلکه عرفاني که در حيطه عشق و زيبايي هاي صوري است (شميسا،1370،ص88)تبيين مي شود. اين حد وسط سرايي شعر عاشقانه را حافظ هم فراوان به آن توجه داشته است که در آن به اعتبار محکوم نکردن شعر به يک جنبه معنايي، ماندگاري و کارآمدي شعر و شاعر تضمين مي شود و براساس همين روي کرد اين رويه در شعر معاصر نيز ادامه پيدا کرده است.(23) سعدي که به صورت و سيرت معشوق(مجازي و حقيقي)به يک اندازه و با يک تناسب معني دار توجه مي کند، غزل حد وسط را براي تأکيد بر اعتقاد خويش طرح مي کند، در اين غزل سيرمعاني از مجاز تا حقيقت واز خاک تا افلاک است. مهم ترين اتّفاق در اين بخش از غزل، پاي بندي سعدي در رعايت يا بيان اصول اخلاقي است ، به عبارت ديگر دو وجه مهم شخصيّت سعدي به عنوان نماينده انسان آرمان گرا و جمال جوي يعني اخلاق و عشق در همه آثار او پيداست؛ در گلستان و بوستان او اخلاق عاشقانه را ترسيم مي کند و در غزل ها عشق اخلاقي را نشان مي دهد. بنابراين معشوق سعدي هم مجازي، هم حقيقي و هم اخلاقي است .(24)که در مقاله ديگري به آن پرداخته ايم. رعايت اخلاق ادبي و حفظ پاکي زبان شاعرانه را سعدي همه جا در حدّ وسواس گونه اي رعايت کرده است و اگر به يادآوريم که او شاعر «هزليّات و خبيثيّات»نيزمي باشد، اين الزام او به پاکي زبان شاعرانه بيشتر خود را نشان مي دهد. او از ميان نزديک به هفتصد غزل حدود 15درصد غزل کاملاً مجازي دارد(حميديان،1383،ص101)که نمي توان آنها را واقعاً عرفاني يا آرماني معني کرد و پيداست که اين مقدار از چه جايگاهي در برابر شعر اخلاقي و عرفاني برخوردار است. حتّي در مجازي ترين غزل ها نيز او به ايما و اشاره و رمز و کنايه، گله هاي خود را از معشوق واگويه کرده است ، در غزل: اي لعبت خندان لب لعلت که مزيده ست وي باغ لطافت به رويت که گزيده ست (کليات، ص434) روي سخن با معشوقي است که ديگران هم از او کام گرفته اند و...و سرانجام به خود توصيه مي کند که اين کشته رها کن در اوگله چريده ست. به صراحت نمي توان گفت که سعدي در اين غزل مجازي از هوس و تمنّاي خود سخن گفته است بلکه مهم اين است که سعدي به عنوان گزارشگر عشق و عاشقي، اين صحنه معشوق هرجايي و هرز را هم به تصوير کشيده است و به خواننده يادآوري مي کند که در وادي عشق ممکن است به چنين مواردي هم برخورد کند والا اين روي کرد به چنين معشوقي کاملاً با مفاهيم اخلاقي شعر او بويژه در بوستان همخواني ندارد، آنجا که مي گويد: خرابت کند شاهد خانه کن بروخانه آباد گردان به زن نشايد هوس باختن با گلي که هر بامدادش بود بلبلي چو خود را به هر مجلسي شمع کرد تو ديگر چو پروانه گردش مگرد (بوستان،ص165) به عبارت ديگر در غزل ياد شده، سعدي بيشتر فضاي غنايي آن معشوق خاص را باز گفته است و در بوستان از زاويه اخلاق و هشدار به موضوع نگاه کرده است. اين رعايت حد وسط در شعر از سوي سعدي گاهي در سراسر يک غزل است، بدين معني که از يک غزل،سعدي ابياتي را به معاني مجازي اختصاص داده است و ابياتي را به معاني کاملاً عرفاني متعلّق ساخته است . به غزل زير دقت کنيد: 1ـ چنان به موي تو آشفته ام به بوي تومست که نيستم خبر از هر چه در دو عالم هست 2ـ دگر به روي کسم ديده بر نمي باشد خليل من همه بت هاي آزري بشکست 3ـمجال خواب نمي باشدم زدست خيال در سراي نشايد بر آشنايان بست 4ـ در قفس تپد هر کجا گرفتاري است من از کمند تو تا زنده ام نخواهم جست 5ـ غلام دولت آنم که پاي بند يکي است به جانبي متعلق شد از هزار برست 6ـ مطيع امر توام گر دلم بخواهي سوخت اسير حکم تو ام گر تنم بخواهي خست 7ـ نماز شام قيامت به هوش بازآيد کسي که خورده بود مي ز بامداد الست 8ـ نگاه من به تو و ديگران به خود مشغول معاشران زمي و عارفان ز ساقي مست 9ـ اگر تو سرو خرامان زپاي ننشيني چه فتنه ها که بخيزد ميان اهل نشست 10ـ برادران و بزرگان نصيحتم مکنيد که اختيار من از دست رفت و تير از شست 11ـ حذر کنيد زباران ديده سعدي که قطره سيل شود چون به يکدگر پيوست 12ـ خوش است نام تو بردن ولي دريغ بود در اين سخن که بخواهند برد دست به دست(17) (کليات،ص425) همان گونه که مشاهده مي شود بيت هاي دوم سوم و چهارم و نهم و دهم و يازدهم عاشقانه مجازي است بيت پنجم جنبه اخلاقي دارد و بيت هفتم کاملاً عرفاني است و هيچ قرينه اي براي معني کردن مجازي آن نمي توان به دست داد.(25) در سراپاي اين يک نمونه غزل سعدي، مضامين عاشقانه مجازي، اخلاقي، بيان احساسات شاعرانه و تعابير عارفانه ديده مي شود و بدين ترتيب توجه همه جانبه سعدي به سير معني عشق از مجاز تا حقيقت و تفرّج از صورت تا سيرت خود را نشان مي دهد. اما بيت اول از وضعيّت ديگري برخوردار است در مصراع نخست، تصويري آمده است که مي تواند کاملاً مجازي باشد :آشفته موي و مست بوي معشوق بودن در شعر غنايي فارسي و در عاشقانه هاي مجازي تعابيري دور از انتظار نيستند(26)اما در مصراع دوم بلافاصله سعدي قرينه اي مي آورد که نشان مي دهد (تو)در مصراع نخست کسي جز معشوق لا يزال و بر حق نيست زيرا چنان آشفته موي و مست بوي کسي شدن تا آنجا که از هر چه در دو جهان مي گذرد بي خبر ماندن، تعبيري است که فقط مختصّ حق تعالي در مقام معشوق ازلي و سرمدي است. در اين شيوه که دو مصراع چنين رو به روي هم معني را کامل مي کند و در نهايت نتيجه عرفاني از آن به دست مي آيد مصداق ديگري از نگرش سعدي به عشق و معشوق از صورت تا سيرت است . اين روش ، در جاهاي ديگري هم از سخن سعدي به چشم مي آيد: ندانمت به حقيقت که در جهان به که ماني جهان و هرچه در او هست صورتند و تو جاني (کليات،ص641) جان همه صورتهاي جهان تصوير متعلّق به خداوند(معشوق حقيقي)است. گويند مگر سعدي چندين سخن از عشقش مي گويم و بعد از من گويند به دوران ها (کليات،ص420) عشق مطلوب سعدي، عشقي است که در همه دوران ها سخن از آن به ميان است و آن عشق به خداوند، معشوق هميشه دوران هاست. نمونه هاي ديگري که با اين رويکرد مي توان به دست داد چنين است: آب حيات من است خاک سر کوي دوست گر دو جهان خرّمي است ما و غم روي دوست (کليات،ص450) گر مرا هيچ نباشد نه به دنيي نه به عقبي چون تو دارم دگرم هيچ نبايد (همان،ص511) در پاره اي ديگر از غزل هاي عاشقانه سعدي (عارفانه به زعم دکتر حميديان)اگر دقت کنيم در مي يابيم که در لابلاي بيت ها (در غزلي که مطلع آن هم مجازي و عاشقانه است )، بيتي به چشم مي آيد که عشق عارفانه را محض و کامل نشان مي دهد. چند نمونه از اين مطلع ها و بيت عرفاني ميان غزل چنين است: مطلع غزل :سلسله موي دوست حلقه دام بلاست هر که در اين حلقه نيست فارغ از اين ماجراست بيت عرفاني:گر بنوازي به لطف گر بگدازي به قهر حکم تو بر من روان زجر تو بر من رواست (ص428) مطلع غزل:وقتي دل سودايي مي رفت به بستان ها بي خويشتنم کردي بوي گل و ريحان ها بيت عرفاني:گويند مگو سعدي چندين سخن از عشقش مي گويم و بعد از من مي گويند به دوران ها (ص420) مطلع غزل :خبرت خراب تر کرد جراحت جدايي چو خيال آب روشن که به تشنگان نمايي بيت عرفاني:درچشم بامدادان به بهشت بر گشودن نه چنان لطيف باشد که به دوست برگشايي (ص599) البتّه در همين جا يادآوري تأثير سفرهاي گوناگون بر غزل سعدي و حتّي چينش ابيات را نبايد از نظر دور داشت. پيداست که سعدي در هر شرايطي که قرار داشته است شعر مي سروده است(زيرا شعر به سراغ او مي آمده است )بنابراين کنار هم آمدن بيت هايي با مضامين متفاوت و متقارن، لطفي هنرمندانه است که سعدي به خوبي از آن بهره برده است. براي نمونه در غزلي که اين مطلع را دارد: همه عمر بر ندارم سر از اين خمار مستي که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستي (ص606) اين بيت هم آمده است: نه عجب که قلب دشمن شکني به روز هيجا تو که قلب دوستان را به مفارقت شکستي (27) نتيجه گيري از مجموع مطالب عرضه شده در اين گفتار مي توان به نتايج زير دست يافت: براعت استهلال ، آرايه اي است که ميان مقدّمه و متن پيوند برقرار مي کند و از اين رو بيشتر متون ادبي فارسي به شيوه اي هنرمندانه از آن بهره جسته اند. غزل هاي سعدي خود مجموعه يکپارچه اي از عشق سرايي و معشوق ستودن است . از اين رو مي توانند آرايه براعت استهلال را در صدر خود داشته باشند. سعدي به شيوه رمز گونه اي و در قالب براعت استهلال مفهوم صورت و سيرت را در غزلي توحيدي آورده است. سراسر غزل هاي عاشقانه سعدي(با کنار نهادن دو دسته اقليّت غزل هاي عاشقانه صرف و عارفانه مطلق)سرشار از توجه همزمان او به صورت و سيرت زيباست و اتفاقاً تأکيد سعدي اين است که نفس پرستي و شهوت گرايي در عشق وقتي است که فقط در صورت زيبا درنگ و تأمل داشته باشيم. اين توجه همزمان سعدي به صورت و سيرت زيبا در واقع مسؤوليّت تازه اي است که سعدي از غزل عاشقانه فارسي در سبک عراقي آن را مي خواهد و خود به زيبايي از عهده چنين پرورش مضموني بيرون آمده است. پي نوشت ها 1ـ براي اطلاع از اين بحث عجالتاً نک:مقاله ريشه هاي سعدي کُشي در کتاب سعدي، شاعر عشق و زندگي از دکتر محمد علي همايون کاتوزيان، ص116به بعد. 2ـ در دو دهه اخير مباحث مهمي در نقد ادبي مانند تأويل و هرمونيک و در زبان شناسي مانند ساختار شکني و در سبک شناسي مانند سبک شناسي تکويني و در انواع ادبي، پيش آمده است که کار اديبان و ناقدان امروز را کاملاً متفاوت از کارهاي علمي و ادبي استادان نسل پيش قرار مي دهد. 3ـ کتاب هايي از قبيل مگر اين پنج روزه(سعدي آخر الزمان)که بر همين اساس نوشته شده اند. 4ـ نگارنده معتقد است مي توان و بايد آرايه هاي ادبي را از دريچه ي سبک شناسي شناخت و معرفي کرد و پي برد که چرا مثلاً سعدي به مراعات النظير و حافظ به ايهام و خاقاني به خلاف آمد(متناقض نما=پارادکس)و عماد فقيه به تجاهل العارف رويکردي در حد تشخّص سبکي داشته اند. در واقع مبحث آرايه ها در سطح ادبي اثر (litratur level)مورد بررسي سبکي قرار مي گيرد. 5ـ براي اطلاع بيشتر نک:کليات سبک شناسي ، دکتر شميسا،ص76. 6ـ دکتر شميسا براعت استهلال را پيش قدمي در ديدن ماه نو گفته است(نگاهي تازه به بديع، ص123). 7ـ نقل از نگاهي تازه به بديع، ص125. 8ـ دکتر دادبه ، همانجا. 9ـ وامي است از افاضات شفاهي جناب استاد دکتر دادبه. 10ـ اصرار سعدي در توحيد گويي در آغاز آثار خواندني است: گلستان:منت خداي را عز و جل که طاعتش موجب قربت است ...(کليات،ص28) بوستان:به نام خداوند جان آفرين حکيم سخن در زبان آفرين(همان،ص301) قصايد:شکر وسپاس و منّت و عزّت خداي را پروردگار خلق و خداوند کبريا (همان،ص701) 11ـ در جاهاي ديگر هم، دفتر به معني مجموعه شعر آمده است: به پايان آمد اين دفتر حکايت همچنان باقي به صد دفتر نشايد گفت وصف الحال مشتاقي (کليات،ص629) 12ـ اشاره است به اين بيت حافظ: گر به ديوان غزل صدر نشينم چه عجب سال ها بندگي صاحب ديوان کردم 13ـ سعدي حتماً تعبير نبوي:کل امر ذي بال لم بيدا ببسم الله الرحمن الرحيم فهو ابتر را در نظر داشته است. 14ـ نمونه را اين چند بيت در آغاز قصيده توحيدي اوست: دادار غيب دان و نگه دار آسمان رزّاق بنده پرور و خلاق رهنما گوهر زسنگ خاره کند لؤلؤ از صدف فرزند آدم از گل و برگ گل از گيا درياي لطف اوست و گر نه سحاب کيست تا بر زمين مشرق و مغرب کند سخا (ص701) 15ـ غزل سعدي با رديف آدميّت و به مطلع: تن آدمي شريف است به جان آدميّت نه همين لباس زيباست نشان آدميّت در واقع بيانيه فکري سعدي در اين باره است. 16ـ مانند اين بيت: خواب خوش من اي پسر دستخوش خيال شد نقد اميد عمر من در طلب وصال شد. 17ـ به ياد داشته باشم که سعدي وقتي با دوست در خلوت باشد به صحرا نمي رود: ابناي روزگار به صحرا روند و باغ صحرا و باغ زنده دلان کوي دلبر است (ص435) بنابراين ديگر حيوان و سبزه صحرايي مي تواند کنايتي از عشق هاي مجازي سرگردان در کوه و صحرا باشد! 18ـ ابيات از چند جاي دفتر پنجم و از لابه لاي داستان اياز برگرفته شده است. 19ـ سعدي اينک به قدم رفت و به سرباز آمد مفتي ملّت اصحاب نظر باز آمد (کليات،ص714) 20ـ حکايت چهره نمودن خواهر حلاج در شهر بغداد هم که در مرصادالعباد آمده است مؤيد همين معني است :«يک نيمه روي را گشاده ...بزرگي بدو رسيد گفت چرا روي تمام نپوشي؟گفت مردي بنما تا روي تمام بپوشم در همه بغداد نيم مرده بوده است آن هم حسين(حلاج)است»(فارسي همگاني،ص149) 21ـ ر. ک کتاب سعدي نوشته دکتر ضياء موحد. 22ـ دکتر حميديان در کتاب غزل سعدي بر اساس 15ويژگي (ص 27 به بعد)درصد زيادي از غزل هاي سعدي را عارفانه دانسته است. 23ـ برخي نمونه هاي احساسي در شعر معاصر را سراغ داريم که به رغم اين که سبک شخصي و رفتاري شاعر هم عارفانه نمي نمايد اما او به اعتبار هنر شاعري و جلب توجه خوانندگان گوناگون با سليقه هاي گوناگون چنين شعرهايي را مي سرايد و حتّي اگر انگيزه اصلي در سرودن اين شعرهاي احساسي يک داستان يا اتّفاق و يا خاطره زميني هم باشد، باز شاعر خود را مقيّد به زميني سرودن مضمون هاي شعر نمي داند مانند اين چند بيت غزل زيباي استاد هوشنگ ابتهاج(سايه) پيش رخ تو اي صنم کعبه سجود مي کند در طلب تو آسمان جامه کبود مي کند حسن ملايک و بشر جلوه نداشت اينقدر عکس تو مي زند در او حسن نمود مي کند اي تو فروغ کوکبم تيره مخواه چون شبم دل به هواي آتشت اين همه دود مي کند در دل بينواي من عشق تو چنگ مي زند شوق به اوج مي رسد صبر فرود مي کند (آينه در آينه ،ص162) 24ـ اين با هم آمدن اخلاق و عشق به مذاق برخي سعدي شناسان فرنگي خوش نمي آيد و از سعدي گله کرده اند (تحقيق درباره سعدي، هانري ماسه ،ص265) 25ـ دکتر حميديان اين غزل را از غزل هاي کامل عرفاني سعدي (که داراي نشانه عرفاني نيز هست)معرفي مي کند نک:سعدي در غزل،ص116. در حالي که برخي بيت ها هم چنان که نشان داده ايم واقعاً عرفاني نيست. 26ـ حافظ مي گويد: زلف آشفته و خوي کرده و خندان لب و مست پيرهن چاک و غزلخوان و صراحي در دست (ص20) مدامم مست مي دارد نسيم جعد گيسويت خرابم مي کند هر دم فريب چشم جادويت (ص66) 27ـ دکتر يوسفي اين غزل را شرح کرده است(چشمه روشن،ص247) منابع و مآخذ 1ـ ابتهاج، هوشنگ(سايه)،آينه در آينه(مجموعه شعر)، به انتخاب دکتر شفيعي کدکني، تهران،نشر چشمه. 2ـ اسلامي ندوشن، محمد علي ،1351،داستان داستان ها، تهران. 3ـ پورپيرار ، ناصر،1377،مگر اين پنج روزه (سعدي آخر الزمان)،تهران، کارنگ. 4ـ جامي ، نورالدين، عبدالرحمن، 1378،مثنوي هفت اورنگ، به کوشش جابلقا داد علي شاه و ديگران، تهران، نشر ميراث مکتوب. 5ـ جويني، عطاملک، تاريخ جهانگشاي جويني، 1370به تصحيح علامه قزويني، تهران، ارغوان، چ چهارم. 6ـ حافظ ، شمس الدين محمد،1371،ديوان غزليات، به تصحيح علامه قزويني و دکتر غني، تهران ، زوّار. 7ـ حميديان، سعيد، سعدي در غزل،1383،تهران، نشر قطره. 8ـ دادبه، اصغر، 1381،دايره المعارف بزرگ اسلامي، به کوشش کاظم موسوي بجنوردي، مقاله براعت استهلال. 9ـ زرين کوب ، عبدالحسين ، 1370،با کاروان حله، تهران، علمي. 10ـ سعدي ، شيخ مصلح الدين عبدالله،1365،کليات سعدي، به تصحيح محمد علي فروغي به کوشش بهاءالدين خرمشاهي، تهران، اميرکبير. 11ـ ____،1368،گلستان سعدي، به تصحيح دکتر غلامحسين يوسفي، تهران، خوارزمي. 12ـ_____،بوستان سعدي، 1368،به تصحيح دکتر غلامحسين يوسفي، تهران، خوارزمي. 13ـ شعار، جعفر و انوري، حسن، 1363،رزم نامه رستم و اسفنديار، تهران، نشر ناشر. 14ـ شميسا ، سيروس، نگاهي تازه به بديع، 1381،تهران، فردوس، چاپ چهاردهم. 15ــــــــ،1370،سير غزل در شعر فارسي ، تهران، فردوس، چاپ سوم. 16ـ____،1383،کليات سبک شناسي ، تهران، ميترا. 17ـ ـــــــ،1383،سبک شناسي شعر، تهران، ميترا. 18ـ صباحي بيدگلي، حاج سليمان، ديوان اشعار، به کوشش احمد کرمي، تهران، انتشارات ما. 19ـ صبور، داريوش، 1384، آفاق غزل فارسي، تهران، زوّار، چاپ دوم. 20ـ صرامي، قدمعلي، 1383،از رنگ گل تا رنج خار، تهران ، علمي و فرهنگي، چاپ چهارم. 21ـ عبدالباقي، محمد فواد، 1383،معجم المفرس لالفاظ القرآن الکريم ، قم، نويد اسلام. 22ـ غلامرضايي ، محمد،1377،سبک شناسي شعر فارسي، تهران، جامي. 23ـ فردوسي، ابوالقاسم ،1381،شاهنامه، تهران، نشر علم(نسخه چاپ مسکو). 24ـ فرشيد ورد، خسرو، 1363،درباره ادبيات و نقد ادبي، تهران، اميرکبير. 25ـ فقيه کرماني، عماد الدين علي بن محمود، 1380،مثنوي هاي عماد، به کوشش دکتر داريوش کاظمي، دکتر محمد رضا صرفي، کرمان، انجمن آثار و مفاخر فرهنگي. 26ـ ماسه ، هانري، 1369،تحقيق درباره سعدي، ترجمه دکتر غلامحسين يوسفي و دکتر محمد مهدوي اردبيلي، تهران، توس. 27ـ مدرس زاده، عبدالرضا،1386،فارسي همگاني، قم، نشر مطبوعات ديني، چاپ هفتم. 28ـ موحد، ضياء،1374،سعدي، تهران، طرح نو. 29ـ مولوي، جلال الدين محمد،1381، مثنوي شريف ، نثر و شرح عبدالباقي گولپينارلي، ترجمه دکتر توفيق هـ . سبحاني، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي. 30ـ نظامي ، الياس بن يوسف، 1366،کليات خمسه ، تهران، اميرکبير. 31ـ همايون کاتوزيان، محمد علي، سعدي شاعر عشق و زندگي، تهران، نشر مرکز،1385. 32ـ يوسفي، غلامحسين،1377،چشمه روشن،تهران، علمي. پی نوشت:   * استاديار زبان وادبيات فارسي دانشگاه آزاد اسلامي واحد کاشان /ع  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1047]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن