تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 دی 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):حق، شمشير بُرَّنده اى است بر ضد اهل باطل.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1846555263




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

شوخی در معرکه


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
شوخی در معرکه
شوخی در معرکه نيمه های شب بود که بعد از گذشتن از چندين ميدان مين و کانال و درست در وسط آخرين ميدان مين ، باز هم به افتخار مجروحيت نائل آمدم . در کنار بنده يکی از دوستان عزيز و قديمی هم مجروح شده بود و به دليل شدت جراحت ، غرق در خون بر روی زمين افتاده بود ، اما وضع جسمی بنده از او بهتر بود و ميزان جراحتم کمتر . بنابر اين بيشتر از آن که به فکر مجروحيت خودم باشم ، نگران وضع دوستم بودم ، چرا که اصلا وضع خوبی نداشت و انصافا درد زيادی می کشيد . هرچه او را دلداری دادم و سعی بر اميدوار کردن او کردم که بهبود خواهد يافت ، فايده ای نداشت .قبل از مجروح شدن بنده ، رزمنده دیگری که او را نمی شناختم ، در همان محل به شدت زخمی شده بود و بعد از مجروحيتم ، ناله های ضعيفی را از او می شنيدم . قدری با او صحبت کردم و او را دعوت به صبر و تحمل درد نمودم . گفت : برادر ، ديگر زمانم چندانی به پايان زندگی من نمانده و انشاءا... به زودی شهيد خواهم شد و من راضی به رضای خدا هستم . اميدوارم که خداوند ، مرا لايق بداند و بپذيرد. در موقعيتی که خودم مجروح بودم و در آن تاريکی نيمه شب کاری از دستم برنمی آمد تا برای آن عزيز انجام دهم و بايد همه صبر می کرديم تا سپيده صبح بدمد و امدادگران برسند. بنابر اين با آن دوست قديمی که نامش محمود بود ، صحبت کردم و لازم بود که آن همه درد او را با اميددادن و دلداری نمودن کاهش دهم تا به خواست خدا کمک برسد . اما هرچه می گفتم ، محمود جان ، عزيز من ، اينقدر داد و فرياد نزن ، تحمل کن ، فايده ای نداشت . می گفت : تو نمی فهمی که من چه درد شديدی دارم وگرنه نمی گفتی که ساکت باشم . می گفتم : چرا می دانم ، آخر من قبلا خيلی بدتر از تو مجروح شدم ، اما به خدا نه داد زدم و نه ناله چندانی . شايد چند آخ آهسته گفته باشم . از تو هم خواهش می کنم که تحمل کنی . جواب می داد : علی جان ، نمی توانم ، نمی توانم . بگو امدادگر بيايد ، اينها کجا هستند؟ ديدم فايده ای ندارد و ممکن است روحيه ديگر بچه های رزمنده هم که از کنار ما می گذشتند تا به نزديک دشمن برسند تضعيف شود. ( البته از حق نگذريم حق داشت که داد و فرياد کند ، چرا که ترکش به جايی خورده بود که توقع تحمل درد ، توقعی بيجا می نمود.)يک دفعه متوجه آن مجروح ديگر شدم که چند دقيقه ای بود ، ناله های ضعيفش را نشنيده بودم . سينه خيز ، خود را به او رساندم و او را چند بار صدا زدم ، اما جوابی نيامد . وقتی دقت کردم ديدم که شهيد شده و به آرزوی خود رسيده است نزد محمود برگشتم و گفتم : واقعا خجالت دارد . يک ترکش خورده ای و اين همه آخ و ناله می کنی ، اما اين بنده خدا که اين همه ترکش خورده و حتی شهيد هم شده است ، هیچ حرفی نمی زند . اول قدری خنديد و بعد انگار که درد خود را فراموش کرده باشد ، گفت : راست می گويی ؟ واقعا شهيد شد ؟ گفتم : تو شهيدش کردی . از بس داد زدی ، به اين نتيجه رسيد که هرچه زودتر جانش را بردارد و برود . روحش شاد باد.
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 178]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن