تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 29 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):گريه مؤمن از (درون) دل اوست و گريه منافق از (ظاهر و) سرش.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816774078




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

خنده عبرت


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
خنده عبرت
خنده عبرت نويسنده: محمد محمدي اشتهاردي گويند: وقتي كه برادران يوسف عليه السلام، او را در چاه آويزان كردند تا او را به آن بيفكنند، طبيعي است كه يوسف خردسال در اين حال محزون و غمگين بود، اما در اين ميان غم و اندوه، ديدند لبخندي زد، خنده اي كه همه برادران را شگفت زده كرد، از هم مي پرسيدند، يعني چه؟ اينجا جاي خنده نيست؟ گفتند بهتر است از خودش بپرسيم. يكي از برادران كه يهودا نام داشت، با شگفتي پرسيد: برادرم يوسف! مگر عقل خود را باخته اي، كه در ميان غم و اندوه، مي خندي؟ خنده ات براي چيست؟ يوسف با جمال، كه به همان اندازه و بيشتر با كمال نيز بود، دهانش چون غنچه بشكفيد و گفت: روزي به قامت شما برادران نيرومندم نگريستم، با خود گفتم: ده برادر نيرومند دارم، ديگر چه غم دارم! آنها در فراز و نشيب زندگي مرا حمايت خواهند كرد و اگر دشمني به من سوء قصد داشته باشد، با بودن چنين برادران شجاع و برومندي، چنين قصدي نخواهد كرد، و اگر سوء قصدي كند، آنها مرا حفظ خواهند كرد. اما چرا خدا را فراموش كردم، و به برادرانم باليدم، اكنون مي بينم همان برادرانم كه به آنها باليدم، پيراهنم را از بدنم بيرون كشيدند و مرا به چاه مي افكنند. اين راز را دريافتم كه بايد به غير خدا تكيه نكنم، خنده ام خنده عبرت بود، نه خنده خوشحالي.منبع: سرگذشتهاي عبرت انگيز
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 219]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن