تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 13 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):مؤمن كم خوراك است و منافق پرخور.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1837273430




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

دعاى بهشتيان


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
دعاى بهشتيان
دعاى بهشتيان نويسنده:عباس عبيرى خانه گلين زهرا(س) سرد و اندوهبار مى‏نمود. داغ از دست دادن پيامبر رحمت هنوز بر سينه مدينه سنگينى مى‏كرد. دخت گرانقدر واپسين فرستاده آفريدگار، كنجى بر خاك نشسته بود، زانوى اندوه به سينه مى‏فشرد و به روزهاى شيرين گذشته مى‏انديشيد; روزهاى دوستى، يگانگى و يكرنگى; روزهاى مهربانى و شادگارى مدينه; هنگامى كه پدر پاكيها زنده بود و در اين شهر نفس مى‏كشيد. سر بلند كرد، چشمانش را پيرامون خانه گرداند، به جايگاههايى كه پيامبر مى‏نشست، خيره شد و باز در انديشه فرو رفت; انديشه روزهايى كه پدر همراه يارانش به خانه او مى‏آمد، در مى‏كوفت و .... در اين هنگام صدايى برخاست و رشته افكارش را گسست. پوشش خويش را مرتب ساخت، خود را به در رساند و آن را گشود. مرد كهنسالى، كه پشت در بود، با مشاهده دخت پاكدامن پيامبر سر به زير افكند و گفت: سلام. فاطمه مرد سالخورده را شناخت. سلامش را پاسخ گفت; او را گرامى داشت و فرمود: سلمان، بر من ستم مى‏دارى و بسيار اندك به ديدارم مى‏آيى. پس وى را در جايگاه شايسته نشانيد. ياور كهنسال پيامبر سر به زير افكنده بود و به زمين مى‏نگريست. اين خاكها با ديگر خاكهاى مدينه تفاوت داشت. هر ذره آن عطر گامهاى محمد(ص) را در خويش گنجانده بود و خاطرات روزهاى شاداب گذشته را به يادش مى‏آورد; خاطره‏هايى كه سرشك بر ديدگانش جارى مى‏ساخت و آه حسرت از نهادش برمى‏آورد. دخت گرانقدر پيامبر، كه اندوه و دريغ درون سلمان را دريافته بود، فرمود: دوست دارى خبرى بشنوى كه شادمانت‏سازد؟ ياور سالخورده آيين وحى مشتاقانه پاسخ داد: آرى، پدر و مادرم فدايت‏باد. سرور بانوان هستى فرمود: ديروز درها به روى خويش بسته بودم و تنها در اتاق به سر مى‏بردم; با خود مى‏انديشيدم كه پس از رحلت پدر گرامى‏ام فرشتگان نيز ما را ترك گفته‏اند و ديگر روزهاى معنوى فرود وحى و فرشته بدين سرا پايان پذيرفته است. در اين انديشه حسرت بار غوطه‏ور بودم كه ناگهان در گشوده شد، سه بانوى بلندپايه و ارجمند به اتاق گام نهادند، سلام كردند و گفتند: اى سالار جهانيان، اى يگانه روزگاران و نمونه پاكدامنان، ما حوران بهشتيم; پروردگار ما را به خدمت گسيل كرده است، بسى شيفته ديدار بوديم. از كسى كه بزرگتر از ديگران به نظر مى‏رسيد، پرسيدم: نامت چيست؟ پاسخ داد: مقدوده، خداوند مرا براى مقداد آفريد تا در بهشت همدمش باشم. از ديگرى پرسيد: چه نام دارى؟ گفت: سلمى، پروردگار مرا براى سلمان آفريد، تا در باغهاى شاداب بهشت همنشين او باشم. به سومى نگريستم، پرسيدم: تو را به كدامين نام مى‏خوانند؟ پاسخ داد: ذره، نامم ذره است. پروردگار توانا مرا آفريد تا در سراى ديگر همدم ابوذر باشم. آنگاه ظرفى پر از خرماى بهشتى در برابرم قرار دادند; رطبى از برف سپيدتر و از عنبر سياه و مشك ناب خوشبوى‏تر. من اندكى از آن برايت‏برداشتم; زيرا تو از مايى و در شمار اهل بيت جاى دارى. بعد برخاست و از اتاق بيرون رفت. ياور كهنسال رسول خدا(ص) از شادى در پوست نمى‏گنجيد. هرگز فكر نمى‏كردروزى بتواند پيش از مرگ لذت ميوه‏هاى بهشت را دريابد. پيوسته پروردگار را سپاس مى‏گفت و بر پيامبر(ص) و خاندان پاكش درود مى‏فرستاد. انديشه‏اش از پرسش و دلش از اشتياق آكنده بود. راستى خرماى بهشتى چه شكلى است؟ آيا شكل و اندازه‏اش نيز چون رنگش شگفت‏انگيز خواهد بود؟ سرور پاكدامنان چند رطب برايم كنار نهاده است؟ ... در اين هنگام، فاطمه بازگشت; آنچه براى پيرو فداكار و سالخورده آل محمد(ص) اندوخته بود، در برابرش قرار داد و فرمود: سلمان، با اين افطار كن و فردا هسته‏اش را برايم بياور. يار پاكدل پيام‏آور نور، لحظه ای در هديه سالار روشن‏روانان نگريست. در حالى كه عبارتهاى گونه‏گون سپاس‏آميز بر زبان مى‏راند، آن را برداشت، برخاست; دخت فرستاده آفريدگار را بدرود گفت و راه خانه خويش پيش گرفت. او، چون هميشه بى‏آنكه با كسى سخن بگويد، كوچه‏هاى مدينه را پشت‏سر مى‏گذاشت. ولى كوچه‏ها و مردم مانند روزهاى پيش نبودند. هر جا كه او گام مى‏نهاد از عطر دل‏انگيز ميوه بهشتى سرشار مى‏شد. رهگذران و فروشندگان دوره‏گرد، با شگفتى، به وى چشم مى‏دوختند و گاه برخى از آنها مى‏گفتند: سلمان، بوى مشك ناب در فضا مى‏پراكنى، مگر با خويش عطر حمل مى‏كنى؟ مؤمن كهنسال آيين نيكبختى نمى‏دانست چه بگويد. ناگزير به سلام و بدرودى كوتاه بسنده مى‏كرد و شتابان راه مى‏پيمود تا به خانه گام نهاد و برون از هياهوى خاك و خاك گرايان به عبادت پرداخت. اندكى بعد شامگاه فرا رسيد و آواى آسمانى اذان در سراسر مدينه پيچيد. سلمان، كه بهره‏گيرى از ميوه بهشتى را توفيقى بزرگ مى‏دانست، نماز گزارد; سفره گسترد و آماده افطار شد. چون دست‏سمت رطب دراز كرد، سفارش سرور جهانيان در وجودش طنين افكند: سلمان، با اين افطار كن و فردا هسته‏اش را برايم بياور. هديه حضرت فاطمه(س) را برداشت; درونش را كاويد تا هسته‏اش را كنار نهد، ولى هيچ نيافت. چگونه ممكن است‏خرما بى‏هسته باشد؟ آيا كسى در آن دست‏برده است؟ سفارش دخت معصوم رسول خدا(ص) چه مى‏شود؟ اين پرسشها رهايش نمى‏كرد و آن شب تا بامداد با او بود. چون ساعتى از روز گذشت، شتابان خود را به خانه فاطمه‏3 رساند، در كوفت و پس از ورود بى‏درنگ گفت: اى دخت گرامى‏ترين فرستاده آفريدگار، رطبها هسته نداشت. فاطمه(س) فرمود: آن رطب ميوه نخلى است كه خداوند در بهشت‏برايم كاشته است، مگر نمى‏دانى ميوه‏هاى بهشتى هسته ندارد؟ سپس لحظه ای درنگ كرد و آنگاه ادامه داد: سلمان، بانوان بهشتى دعايى مى‏خوانند كه پيشتر پدرم به من آموخته بود و هر صبح و شام مى‏خوانم. در سايه اين دعا تا كنون تب بر پيكرم چيرگى نيافته است. سلمان سراپا گوش بود و چهره‏اش از اشتياق شنيدن سرشار مى‏نمود. سرور جهانيان، در پاسخ به شوق درونى سلمان، دعاى بهشتيان را چنين بازگو كرد: بسم الله الرحمن الرحيم بسم الله النور بسم الله نور النور بسم الله نور على نور بسم الله الذى هو مدبر الامور بسم الله الذى خلق النور من النور الحمد لله الذى خلق النور من النور و انزل النور على الطور فى كتاب مسطور فى رق منشور بقدر مقدور على نبى محبور الحمدلله الذى هو بالعز مذكور و بالفخر مشهور و على السراء و الضراء مشكور و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين. به نام خداوند بخشنده مهربان به نام خدايى كه نور است. به نام آفريدگارى كه نور نور است. به نام پروردگارى كه نور بر نور است‏به نام خداوندى كه تدبيرگر كارهاست. به نام پروردگارى كه نور را از نور آفريد. سپاس خداوندى را كه نور از نور آفريد، نور[وحى] را بر كوه طور فرو فرستاد در كتابى نوشته شده، ورقى گشاده و اندازه‏اى معين بر پيامبرى آراسته. سپاس خداوندى را كه به سرفرازى ياد شده، به فخر و بزرگى شهره است و پنهان و آشكار مورد ستايش و سپاس قرار گرفته است; و پروردگار بر سرور ما محمد و خاندان پاكش درود فرستد. سلمان دعا را به خاطر سپرد، خداى را سپاس گزارد، دخت پيامبر رحمت را بدرود گفت و به خانه رفت. از آن پس خانه ياور فداكار خاندان رسول خدا جايگاه آمد و شد بيماران گرديد. دردمندان از هر سوى مدينه بدانجا مى‏شتافتند، دعاى بهشتيان را مى‏آموختند و در سايه آن از رنج رهايى مى‏يافتند. او بعدها به يكى از دوستان پاكدلش چنين گفت: به پروردگار سوگند، دعاى فاطمه زهرا(س) را به بيش از هزار تن از ساكنان مكه و مدينه، كه گرفتار تب بودند، آموختم و همه به بركت آن تندرستى خويش را بازيافتند. (1) پى‏نوشت: 1- اين نوشتار با بهره‏گيرى از منابع زير تدوين شده است: مدائن القصائل و المعاجز، سيد على حسينى شمس الدين، ج 2، ص‏13 و 14; مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمى، ترجمه احمد طيبى شبسترى، ص‏156. منبع: ماهنامه كوثر
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 202]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن