تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 19 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):تکمیل روزه به پرداخت زکاة یعنى فطره است، همچنان که صلوات بر پیامبر (ص) کمال نماز ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827705817




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

از خزانه غيب


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
از خزانه غيب
از خزانه غيب نويسنده:عبدالله صالحيمنبع:چهل داستان و چهل حديث از امام حسن عسگري(ع) يكي از اصحاب و دوستان امام حسن عسكري عليه السلام به نام ابوهاشم جعفري حكايت كند: روزي امام عليه السلام سوار مَركب سواري خود شد و به سمت صحرا و بيابان حركت كرد و من نيز همراه حضرت سوار شدم و به راه افتادم . و حضرت جلوي من حركت مي كرد، چون مقداري راه رفتيم ناگهان به فكرم رسيد كه بدهي سنگيني دارم و بدون آن كه سخني بگويم ، در ذهن و فكر خود مشغول چاره انديشي بودم . در همين بين ، امام عليه السلام متوجّه من شد و فرمود: ناراحت نباش ، خداوند متعال آن را اداء خواهد كرد و سپس خم شد و با عصائي كه در دست داشت ، روي زمين خطّي كشيد و فرمود: اي ابوهاشم ! پياده شو و آن را بردار و ضمنا مواظب باش كه اين جريان را براي كسي بازگو نكني . وقتي پياده شدم ، ديدم قطعه اي طلا داخل خاك ها افتاده است ، آن را برداشتم و در خورجين نهادم و سوار شدم و به همراه امام عليه السلام به راه خود ادامه دادم . باز مقدار مختصري كه رفتيم ، با خود گفتم : اگر اين قطعه طلا به اندازه بدهي من باشد كه خوب است ؛ ولي من تهي دست هستم و توان تامين مخارج زندگي خود و خانواده ام را ندارم ، مخصوصاً كه فصل زمستان است و اهل منزل آذوقه و لباس مناسب ندارند. در همين لحظه بدون آن كه حرفي زده باشم ، امام عليه السلام مجدّداً نگاهي به من كرد و خم شد و با عصاي خود روي زمين خطّي كشيد و فرمود: اي ابوهاشم ! آن را بردار و اين اسرار را به كسي نگو. پس چون پياده شدم ، ديدم قطعه اي نقره روي زمين افتاده است ، آن را برداشتم و در خورجين كنار آن قطعه طلا گذاشتم و سپس سوار شدم و به راه خود ادامه داديم . پس از اين كه مقداري ديگر راه رفتيم ، به سوي منزل بازگشتيم . و امام عسكري عليه السلام به منزل خود تشريف برد و من نيز رهسپار منزل خويش شدم . بعد از چند روزي ، طلا را به بازار برده و قيمت كردم ، به مقدار بدهي هايم بود - نه كم و نه زياد - و آن قطعه نقره را نيز فروختم و نيازمندي هاي منزل و خانواده ام را تهيّه و تامين نمودم . همچنين آورده اند: اسماعيل بن محمّد - كه يكي از نوه هاي عبّاس بن عبدالمطّلب مي باشد - تعريف كرد: روزي بر سر راه امام حسن عسكري عليه السلام نشستم و هنگام عبور آن حضرت ، تقاضاي كمك كردم و قسم خوردم كه هيچ پولي ندارم و حتّي خرجي براي تهيّه آذوقه عائله ام ندارم . حضرت جلو آمد و فرمود: قسم دروغ مي خوري ، با اين كه دويست دينار در وسط حيات منزل خود پنهان كرده اي ، و اين برخورد من به آن معنا نيست كه به تو كمك نمي كنم ، پس از آن ، حضرت به غلام خود كه همراهش بود فرمود: چه مقدار پول همراه داري ؟ پاسخ داد: صد دينار، حضرت دستور داد تا آن مبلغ را تحويل من دهد. وقتي دينارها را گرفتم فرمود: اي اسماعيل ! بيش از آنچه پنهان كرده اي نيازمند خواهي شد و نسبت به آن ناكام خواهي گشت . اسماعيل گويد: پس از گذشت مدّتي ، سخت در مضيقه قرار گرفتم و به سراغ آن دويست ديناري رفتم كه پنهان كرده بودم ، ولي آنچه تفحّص و بررسي كردم آن ها را نيافتم . بعداً متوجّه گشتم كه يكي از پسرانم از آن محلّ، اطّلاع يافته و پول ها را برداشته است و من ناكام و محروم گشتم.
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 267]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن