تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 13 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):کم گویی ، حکمت بزرگی است ، بر شما باد به خموشی که آسایش نیکو و سبکباری و سبب تخفی...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1837218430




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

انکار زن


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
انکار زن
انکار زن نويسنده:محمد تستريمنبع:قضاوتهاي امي المومنين(ع) او كه جواني نورس بود سراسيمه و شوريده حال در كوچه هاي مدينه گردش مي كرد، و پيوسته از سوز دل به درگاه خدا مي ناليد: اي عادل ترين عادلان !ميان من و مادرم حكم كن . عمر به وي رسيد و گفت : اي جوان ! چرا به مادرت نفرين مي كني ؟! جوان : مادرم مرا نه ماه در شكم خود نگهداشته و پس از تولد دو سال شير داده و چون بزرگ شدم و خوب و بد را تشخيص ‍ دادم مرا از خود دور نمود و گفت : تو پسر من نيستي ! عمر رو به زن كرد و گفت : اين پسر چه مي گويد؟ زن : اي خليفه ! سوگند به خدايي كه در پشت پرده نور نهان است و هيچ ديده اي او را نمي بيند، و سوگند به محمد صلي الله عليه و آله و خاندانش ! من هرگز او را نشناخته و نمي دانم از كدام قبيله و طايفه است ، قسم به خدا! او مي خواهد با اين ادعايش مرا در ميان عشيره و بستگانم خوار سازد. و من دوشيزه اي هستم از قريش و تاكنون شوهر ننموده ام . عمر: بر اين مطلب كه مي گويي شاهد داري ؟ زن : آري ، و چهل نفر از برادران عشيره اي خود را جهت شهادت حاضر ساخت . گواهان نزد عمر شهادت دادند كه اين پسر دروغ گفته ، مي خواهد با اين تهمتش زن را در بين طايفه و قبيله اش خوار و ننگين سازد. عمر به ماموران گفت : جوان را بگيريد و به زندان ببريد تا از شهود تحقيق زيادتري بشود و چنانچه گواهيشان به صحت پيوست بر جوان حد افتراء جاري كنم . ماموران جوان را به طرف زندان مي بردند كه اتفاقا حضرت اميرالمومنين عليه السلام در بين راه با ايشان برخورد نمود. چون نگاه جوان به آن حضرت افتاد فرياد برآورد: اي پسر عم رسول خدا! از من ستمديده دادخواهي كن . و ماجراي خود را براي آن حضرت شرح داد. اميرالمومنين عليه السلام به ماموران فرمود: جوان را نزد عمر برگردانيد. جوان را برگرداندند، عمر از ديدن آنان برآشفت و گفت : من كه دستور داده بودم جوان را زنداني كنيد چرا او را بازگردانديد؟! ماموران گفتند: اي خليفه ! علي بن ابيطالب عليه السلام به ما چنين فرماني را داد، و ما از خودت شنيده ايم كه گفته اي : هرگز از دستورات علي عليه السلام سرپيچي مكنيد. در اين هنگام علي عليه السلام وارد گرديد و فرمود: مادر جوان را حاضر كنيد، زن را آوردند و آنگاه به جوان رو كرده و فرمود: چه مي گويي ؟ جوان داستان خود را به طرز سابق بيان داشت . علي عليه السلام به عمر رو كرد و فرمود: آيا اذن مي دهي بين ايشان داوري كنم ؟ عمر: سبحان الله ! چگونه اذن ندهم با اين كه از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم كه فرمود: علي بن ابيطالب از همه شما داناترست . اميرالمومنين عليه السلام به زن فرمود: آيا براي اثبات ادعاي خود گواه داري ؟ زن : آري ، و شهود را حاضر ساخت و آنان مجددا گواهي دادند. علي عليه السلام : اكنون چنان بين آنان داوري كنم كه آفريدگار جهان از آن خشنود گردد، قضاوتي كه حبيبم رسول خدا صلي الله عليه و آله به من آموخته است ، سپس به زن فرمود: آيا ولي و سرپرستي داري ؟ زن : آري ، اين شهود همه برادران و اولياي من هستند. اميرالمومنين عليه السلام به آنان رو كرد و فرمود: حكم من درباره شما و خواهرتان پذيرفته است ؟ همگي گفتند: آري . و آنگاه فرمود: گواه مي گيرم خدا را و تمام مسلماناني را كه در اين مجلس حضور دارند كه عقد بستم اين زن را براي اين جوان به مهر چهارصد درهم از مال نقد خودم ، اي قنبر! برخيز درهم ها را بياور. قنبر درهم ها را آورد، علي عليه السلام آنها را در دست جوان ريخت و به وي فرمود: اين درهم ها را در دامن زنت بينداز و نزد من ميا مگر اين كه در تو اثر زفاف باشد( يعني غسل كرده باشي). جوان برخاست و درهم ها را در دامن زن ريخت و گريبانش را گرفت و گفت: برخيز! در اين موقع زن فرياد برآورد: آتش ! آتش ! اي پسر عم رسول خدا! مي خواهي مرا به عقد فرزندم در آوري ! به خدا سوگند او پسر من است ! و آنگاه علت انكار خود را چنين شرح داد: برادرانم مرا به مردي فرومايه تزويج نمودند و اين پسر از او بهمرسيد، و چون بزرگ شد آنان مرا تهديد كردند كه فرزند را از خود دور سازم ، به خدا سوگند او پسر من است . و دست فرزند را گرفت و روانه گرديد. در اين هنگام عمر فرياد برآورد: اگر علي نبود عمر هلاك مي شد.
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 250]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن