واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
حكايت بي او بودن نويسنده:سهيلا صلاحي اصفهانيمنبع:ماهنامه موعود پيشوايان بزرگوارمان گفتهاند، ما نيز باور آوردهايم كه «زمين خدا هرگز از حجت او خالي نميماند.» آنها گفتهاند، ما نيز باور آوردهايم كه «اگر تنها يك روز از عمر زمين باقي باشد، آن قدر طولاني ميگردد تا قائم او به پا خيزد».آنها گفتهاند، ما نيز باور آوردهايم كه «بياو و بيعنايت او شيرازة هستي از هم ميگسلد.» آنها هزاران نكته از اين دست گفتهاند و ما نيز به هزاران نكته از اين دست باور آوردهايم، و بر پاية اين سبزترين باورهايمان، تصوير «ناكامي خود و جهان» را در گرداب تصور «بي او بودن» به قاب خيالمان نشاندهايم:وقتي تو نيستينه هستهاي ماچونان كه بايدندنه بايدهاهر روز بيتوروز مباداست!(قيصر امينپور)ميداني حال و هواي ما بي او چگونه است؟منبيتودر امتداد تيرگي شبمحو ميشوماي آفتاب من!دست مرا بگير(محمد فخارزاده)غريبي و غربت را تجربه كردهاي؟ چقدر دلت در غربتهاي غريبانه هواي او را ميكند؟ بي تو كنج اين خرابهها غريب ماندهايمباز هم بيا سراغ از اين غريبهها بگير(حميدرضا شكارسري)سلام بر امام را كه فراموش نميكني؟سلام بر تو كه بيدستهاي سرسبزتنياز با غنچهها بيجواب ميماند(حسين شنوايي)حالا كه خلوتي به دست آوردي «هر چه ميخواهد دل تنگت» با امام نجوا كن:بيا كه بي تو شد آينه سنگ، گوهر سنگدرخت سنگ شد و بال هر كبوتر، سنگنميشود به كسي اعتماد كرد امروزكه مُرد عاطفه و شد دل برادر، سنگبپوش چشم از اين سنگهاي آبنماسراب ميچكد از اين كوير يكسر سنگچه داستان غريبي چقدر غمبار استكنار خانة دريا و زيستن در سنگبيا كه با تو برويد بهار در پاييزو با نگاه تو حتي شود معطر، سنگ(نعمتالله شمسيپور)به او بگو كه نبودنش، چگونه عالم را پژمرده كرده است:نبودن تو كوه را پر از سكوت كرده استو دشتهاي خسته از قرون بيشمار را(حميدرضا شكارسري)و لبخند زيبايش چه تأثير شگفتي بر زمين و زمان ميگذارد: كوير اگر تو بخندي شكوفه خواهد دادو بينگاه تو دريا سراب خواهد شدحديث اين كه به يك گل بهار ميرويدخزان، اگر تو بخندي مجاب خواهد شد(غلامرضا شكوهي)بگو كه روشني آسمان و زمين از اوست:بيجلوهات ندارد، ارض و سما فروغياي آفتاب معني هم ارض و هم سما را(فواد كرماني)و اگر او نباشد «هيچ» حتي، نيست:بازآ كه بيوجودت، عالم سكون نداردهجر تو در تزلزل افكنده ماسوا را(فواد كرماني)تا ميتواني دامانش را بگير و دلش را به دست آور، مثلاً از خاموشي پرندهها بگو:كجاستي كه نميآييالا تمام بزرگيهاپرنده بيتو چه كم صحبتبهار بيتو چه بيرنگ است(محمدكاظم كاظمي)و يا بيرونقي بهار را برايش زمزمه كن:بهار من، چه بهاري اگر كه بيتو بيايدبهار، بيتو بهارم، نه آمدهست و نهماندهست(سيد اكبر ميرجعفري)به او بگو:شكوه رويش شُكرآور بهارانيكه بيطراوت رويت، بهار پاييز است(عباس براتيپور)اگر همة غوغايي كه در جانت بهپا شده را براي او گفتي، فراموش نكن كه اضافه كن:تو نيستي و نميدانم، در امتداد چه ميمانندوجود و هيأت دستاني كه شاخسار دعايينيست(سيد اكبر ميرجعفري)نميدانم امام نام جمعه را كه بشنوند، چه حالي پيدا ميكنند، اما براي ايشان بخوان:هزار جمعة بيروح بيتو جان كندمبس است بيتو نشستن، بس است حركتكن(مرتضي اميري)حكايت تنهايي زمين را نيز متذكر شو:اي دلپذيربيتوزمين تنهاستپرواز در كنار تو زيباست(ايرج قنبري)خلاصه، حرف آخرت را با امام بزن و همة شكوههايت را فرياد كن:مولاي من!بيآمدنت هر كار ناتمام استكه زمين در عطش عدالت ميسوزدو آسمان راغمباد چركيني استكه جز به گريه نخواهد مردآه كه بي توبر زمين خدا چهها رفتـ و بر ما ـبي تو ابرهاي ستروندل را در حسرت شكفتندر حسرت سبز ماندنبه گريه نشاندندبي تو دريا رابه جرم خروشتازيانه زدندو كوه رابه گناه ايستادنبه گلوله بستندبيتو قناريهاي عاشق رابر نطعي خارينهسر بريدندبي تو صحرا صحرا شقايق رادر نفس سمومي زهرناكخاكستر كردندبي تو زمين به كسالت تن دادو آسمان به اسارت رخوتاما دلهاي ماهيچگاه تسليم كسالت نشدو دستهايمان تا قلّهاي بر پيشاني آسمانبالا رفتو دعاي فرج خوانديم و نماز رابا شمشير قامت بستيمبي تو...بي تو...(ميرهاشم ميري)
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 255]