واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
القاب حضرت مهدي عليه السلام،راهي براي شناخت بيشتر (حجت،خاتم الاوصياء،شريد) نويسنده:خدامراد سلیمیانمنبع: درسنامه مهدویت1-ص221تا ص224 2. حجّت«حجّت» از نظر لغت، به معناي برهان و دليل است كه با آن حريف را قانع يا دفع كنند و جمع آن حجج و حجاج است.1اين كلمه در قرآن مجيد در موارد مختلفي به كار رفته است؛ از جمله: لِئَلاَّ يكُونَ لِلنّاسِ عَلَي اللّهِ حُجَةٌ بَعدَ الرُّسُلِ وَكانَ اللَّهُ عَزيزاً حَكِيماً؛2 «تا اينکه براي مردم، پس از فرستادن پيامبران، در مقابل خدا بهانه و حجّتي نباشد و خدا توانا و حكيم است».و نيز قُلْ فَلِلّهِ الحُجَّةُ البَالِغَةُ فَلَو شَاءَ لَهَداكُمْ اَجْمَعين؛3 «بگو برهان رسا (حجّت) ويژه خداوند است و اگر او ميخواست، قطعاً همه شما را هدايت ميكرد».امام كاظم(عليه السلام) فرموده است: «اِنّ لِلَّهِ عَلَي النّاسِ حجّتينِ حُجَةً ظَاهِرَةً وَحُجَةً بَاطِنةً فَاَمَّا الظَاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَالاَنبِياءُ وَالاَئِمَّةُ وَاَمَّا البَاطِنَةُ فَالعُقُولُ»؛4 «خداوند را بر مردم دو حجّت است: يكي ظاهر كه آن عبارت است از پيامبران و رهبران دينی و ديگری باطن كه آن عقول مردم است».پيامبران و اوصياي آنان(عليهم السلام) از اين جهت «حجّت» ناميده شدهاند كه خداوند به وجود ايشان، بر بندگان خود احتجاج كند. آنان همچنين دليل بر وجود خدا هستند و گفتار و كردارشان دليل بر نياز مردم به قانون آسماني است.بر اساس روايات فراواني، هرگز زمين خالي از حجّت نيست؛ چنان كه از امام رضا(عليه السلام) پرسيده شد: آيا زمين از حجّت خالي ميماند؟ حضرت فرمود: «لَوْ بَقِيتْ بِغَيرِ اِمَامٍ لَسَاخَتْ»؛5 «اگر زمين به اندازه چشم برهم زدني از حجّت خالي باشد، اهلش را فرو ميبرد».از ديدگاه شيعه، حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) به عنوان آخرين حجّت الهي است؛ از اين رو به حجة بن الحسن العسكري(عليهما السلام) شهرت دارد.6داود بن قاسم گويد: از امام دهم(عليه السلام) شنيدم كه ميفرمود: «الخَلَفُ مِنْ بَعْدِي الحَسَنُ فَكَيفَ لَكُمْ بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِ الخَلَفِ فَقُلتُ لِمَ جَعَلَنِي اللّهُ فِداكَ فَقَالَ: اِنَّكُم لا تَرَوْنَ شَخْصَهُ وَلايحِلُّ لَكُم ذِكْرُهُ بِاسمِهِ فَقُلتُ كَيفَ نَذكُرُهُ فَقَال: قُولُوا الحُجَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ»؛7 «جانشين من، پسرم حسن است. شما نسبت به جانشينِ پس از جانشين من چه حالی خواهيد داشت ؟ عرض كردم: خداوند مرا قربانت كند؛ چرا؟ فرمود: براي آنكه شخص او را نمی توانيد ببينيد و ذكر او به نام مخصوصش روا نيست. عرض كردم: پس چطور او را ياد كنيم؟ فرمود: بگوييد حجّت از خاندان محمد(صلي الله عليه و آله وسلم)»)).در بيشتر روايات اين لقب به صورت «الحُجَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ» به كار رفته است.83. خاتم الاوصياءيكي از القاب حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) خاتم الاوصيا (پايان بخش جانشينان پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله وسلم)) است. اين لقب ابتدا بر زبان خود آن حضرت در كودكي ـ آن گاه كه در آن سنين لب به سخن گشود ـ جاري شد. البته اين لقب دربارة حضرت علي(عليه السلام) به عنوان پايان بخش اوصياي آخرين پيامبر به كار رفته است.9طريف ابونصر گويد: «بر صاحب الزّمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) وارد شدم؛ آن حضرت فرمود: براي من صندل احمر (نوعي چوب خوش بو) بياور. پس براي ايشان آوردم؛ آن حضرت رو به من كرد و فرمود: آيا مرا ميشناسي؟ گفتم: بله. سپس فرمود: من كيستم؟ عرض كردم: شما آقاي من و فرزند آقاي من هستيد. پس آن حضرت فرمود: مقصودم اين نبود! گفتم: خداوند مرا فداي شما گرداند! بفرماييد مقصودتان چه بود؟ حضرت فرمود: «اَنَا خَاتَمُ الاَوْصياءِ وَبِي يدْفَعُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ البَلاءَ عَنْ اَهلي وَشِيعَتي»؛10 «من خاتم الاوصياء هستم كه خداوند به وسيله من، بلا را از اهل و شيعيانم دور ميسازد».علاوه بر خاتم الاوصياء از حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) به عنوان «خاتم الائمه» نيز ياد شده است؛ چنان كه رسول گرامي اسلام(صلي الله عليه و آله وسلم) ميفرمايد: «مَعَاشِرَ النّاسِ اِنّي نَبي وَعَلي وَصيي اَلا اِنَّ خَاتَمَ الاَئِمّةِ مِنّا القائِمُ الْمَهْدي...»؛11 «اي مردمان! من پيامبرم و علي جانشين من. آگاه باشيد كه خاتم الائمه، قائم و مهدی از ما است».4. شريديكي از القاب حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) «شَريد»، به معناي آواره است. از آنجايي كه ايشان در دوران غيبت، منزلي معيّن و خاصّ ندارد، به اين لقب خوانده شده است.اصبغ بن نباته گويد: از اميرمؤمنان(عليه السلام) شنيدم كه ميفرمود: «صاحب اين امر، شريد (آواره)، طريد (رانده)، فريد (تك) و وحيد (تنها) است».12پي نوشت ها:1. ر.ك: لسان العرب، ج 2، ص 228.2. نساء (4)، آيه 165.3. انعام (6)، آيه 149.4. كافي، ج 1، ص 15.5. شيخ صدوق، علل الشرايع، ج 1، ص 198.6. بحارالانوار، ج 25، ح 6 و ج 97، ص 343.7. كتاب الغيبة، ص 202، ح 169؛ كافي، ج 1، ص 328، ح 13.8. ر.ك: همان؛ شيخ صدوق، علل الشرايع، ج 1، ص 245؛ كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 648.9. ر.ك: بحارالانوار، ج 54، ص 93 و ج 97، ص 331.10. كتاب الغيبة، ص 246، ح 215؛ كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 441، ح 12.11. فتال نيشابوري، روضة الواعظين، ص 97.12. كمالالدين و تمام النعمة، ج 1، باب 26، ح 13.
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 193]