تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 30 بهمن 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):از خوشبختى انسان خوش اخلاقى و از بدبختى انسان بد اخلاقى است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

خرید از چین

خرید از چین

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

اوزمپیک چیست

قیمت ورق سیاه

چاپ جزوه ارزان قیمت

کشتی تفریحی کیش

تور نوروز خارجی

خرید اسکرابر صنعتی

طراحی سایت فروشگاهی فروشگاه آنلاین راه‌اندازی کسب‌وکار آنلاین طراحی فروشگاه اینترنتی وب‌سایت

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

زومکشت

فرش آشپزخانه

خرید عسل

قرص بلک اسلیم پلاس

کاشت تخصصی ابرو در مشهد

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

مبل کلاسیک

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

کفش ایمنی و کار

دفترچه تبلیغاتی

خرید سی پی

قالیشویی کرج

سررسید 1404

تقویم رومیزی 1404

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1860736221




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مفاهيم و اصطلاحات احكام


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
مفاهيم و اصطلاحات احكام
مفاهيم و اصطلاحات احكام منبع:سایت اندیشه قم يكى از مقدماتى كه در علم احكام بايد مورد توجه قرار گيرد «مفاهيم و اصطلاحات احكام‏» است. بدين جهت‏برخى مفاهيم و اصطلاحات مهم و مورد ابتلاى احكام را بر طبق حروف الفبا آورده‏ايم تا ما را در فهم و فراگيرى و آموزش آن يارى دهد. آ ، اآلات لهو: ابزار و وسايل عياشى و خوشگذرانيهاى نامشروع، مانند آلات قمار. ابن السبيل: مسافرى كه در سفر خود درمانده و بدون زاد و توشه و مال باشد. اتقى: با تقواتر، پرهيزگارتر. اجزا و شرايط: هر امرى كه فقدانش به اصل يك چيز لطمه وارد كند «جزء» آن محسوب مى‏گردد و هر امرى كه فقدان آن، صفت‏يا حالت مطلوب چيزى را تغيير دهد «شرط‏» آن محسوب مى‏شود; مانند، فقدان ركوع و سجود كه به اصل نماز لطمه مى‏زند پس، از اجزاى نماز هستند، ولى فقدان طهارت وحضور قلب دو وصف «صحت‏» و «كمال‏» نماز را از بين مى‏برد; يعنى، نماز هست ولى صحيح يا كامل نيست، بنابراين از شرايط نماز محسوب مى‏شوند. اجير: كسى كه طبق قرار مشخص، در برابر كارى كه انجام مى‏دهد، اجرت دريافت مى‏كند. احتلام: خواب ديدن، به مرحله بلوغ رسيدن، خارج شدن منى از انسان بويژه درخواب. احتياط: روشى كه رعايت آن در احكام شرعى موجب اطمينان انسان براى رسيدن به واقع است. احتياط لازم: احتياط واجب. احتياط مستحب: احتياطى غير از فتواى فقيه است و بدين جهت رعايت آن الزامى نيست، ولى داراى ثواب است. احتياط واجب: امرى مطابق با احتياط است كه فقيه همراه آن فتوا نداده است; در چنين مسائلى مقلد اگر خواست مى‏تواند به جاى عمل به نظريه مرجع تقليد خود به نظريه مجتهد ديگر كه بعد از مرجع تقليدش، اعلم از ديگران است عمل كند و چنانچه در آن مساله، مرجع دوم نيز قائل به احتياط واجب باشد، مقلد مى‏تواند به نظريه مرجع سومى كه بعد از مرجع دوم اعلم از ديگران است، مراجعه نمايد.... احتياط را ترك نكند: اين اصطلاح در هر موردى كه فتوايى از فقيه نسبت‏به‏آن‏مورد ذكر نشده باشد به معناى احتياط واجب است والا اگر در همان‏مورد و در كنار آن، فتوايى از فقيه ذكر شده باشد به معناى تاكيد برحسن احتياط است و رعايت آن احتياط الزامى نيست، ولى داراى ثواب زياد است. احكام خمسه: وجوب، حرمت، استحباب، كراهت و اباحه. احوط: مطابق با احتياط، نزديكتر به احتياط، انجام آن داراى ثواب است. اختلاط با اجانب: رفت و آمد و نشست و برخاست صميمانه با بيگانگان و نامحرمان. اخفات: آهسته خواندن. ارباب خمس: صاحبان خمس، كسانى كه مى‏توانند از خمس استفاده كنند. ارباح مكاسب: منافع كسب، هر نوع در آمدى كه از طريق حرفه، كار و شرايط مخصوص انسان به دست آيد. ارتفاع قيمت‏سوقى: بالا رفتن قيمت جنس در بازار. ارتقاى قيمت‏سوقى: ترقى قيمت جنس در بازار. ارتماس: فرو شدن در آب، به يكباره در آب فرو رفتن. استرباح: ربح جستن و فايده بردن. استفتا: مطالبه فتوا، سؤال از نظريه مجتهد درباره حكم مسائل شرعى. استمنا: انجام دادن عملى با خود كه موجب خروج منى مى‏شود، بيرون كردن منى از خود بدون آميزش. استيلا بر بلاد مسلمين: سلطه جويى بر كشورهاى اسلامى. اشكال دارد: چنين عملى موجب اسقاط تكليف نيست و آن عمل را نبايد انجام داد، ولى در اين مورد، مقلد مى‏تواند به فتواى مجتهد ديگرى كه بعد از مرجع تقليدش اعلم از ديگران است عمل نمايد. اظهر: ظاهرتر، مساعدتر و هماهنگتر با دلايل مربوط، روشنتر از نظر تطبيق با ادله فتوا. اعراض از وطن: تصميم انسان بر اينكه براى هميشه وطنش را ترك كند. اعلم: عالمتر افضا: باز شدن، يكى شدن مجراى «بول و حيض‏» يا مجراى «حيض و غايط‏» و يا «هر سه‏». افطار: شكستن روزه. اقامه معروف: به پاداشتن هر دستور و سنتى كه از نظر شرعى به رسميت‏شناخته شده است. اقرب اين است: فتوا اين است مگر اين كه در ضمن كلام قرينه‏اى يافت‏شودكه‏حاكى از عدم فتوا باشد و در اين صورت، مقلد بايد بدان عمل نمايد. اقوا اين است: نظر قوى بر اين است، فتوا اين است و در اين صورت، مقلد بايد بدان عمل كند. اكتفا به رفع ضرورت كند: به همان مقدار كه مجبور است، اكتفا كند و بيشتر از آن را انجام ندهد. اماله: تنقيه كردن، داخل كردن دارو و مايعات به وسيله ابزار مخصوص در روده‏ها از طريق پشت. امر به معروف: وادار كردن به عملى كه نزد شارع مقدس خوب و پسنديده است. امساك: باز داشتن، خوددارى كردن از خوردن غذا. اموال محترمه: اموالى كه براساس ضوابط اسلامى داراى احترام است، مانند اموال بچه صغير. اناث و ذكور: دختران و پسران، زنان و مردان. اولى: سزاوارتر، بهتر و انجام آن داراى ثواب است. ايقاع: هر نوع قراردادى كه با تصميم يك طرف انجام پذيرد و نياز به قبول ديگرى نداشته باشد. اهل كتاب: غير مسلمانانى كه خود را پيرو يكى از پيامبران صاحب كتاب مى‏دانند، مانند يهوديان و مسيحيان. ب ، ت ، ث بدعت: چيزهاى نوظهور، نوآورى، اعمال سليقه شخصى و نوآورى در احكام الهى، وارد كردن چيزى كه در دين نبوده و يا خارج كردن چيزى كه در دين بوده است. براءت: پاك شدن، رها شدن، كناره‏گيرى، بيزارى رفع تكليف شرعى در موارد شك با رعايت ضوابط آن. بعيد است: فتوا بر طبق آن نيست. بعيد نيست: فتوا اين است مگر اين كه قرينه‏اى بر خلاف آن در كلام باشد. بيع مثل به مثل: مبادله دو شى‏ء همجنس، مانند گندم با گندم. تاكد حسن احتياط: ترغيب شديد به احتياط، تاكيد بر حسن احتياط، انجام آن داراى ثواب زياد است. تجافى: دورى، نيم خيز نشستن، نيم خيز نشستن ماموم در حال تشهد خواندن امام جماعت، در هنگامى كه ماموم به ركعت اول نماز جماعت نرسيده است. تحت الحنك: زير چانه، قسمتى از عمامه كه زير گلو آويخته مى‏شود. تخلص از نزول ربا: نجات دادن خود از آلودگى به ربا. تخلى: خالى شدن، به بيت‏الخلا رفتن، بول يا غايط كردن، قضاى حاجت. تخميس: پنج قسمت كردن، خمس مال را خارج كردن، خمس مال راپرداختن. تروى: تامل، تفكر، فكر كردن در موارد مشكوك ركعات يا افعال نماز براى كشف حقيقت. تذكيه: ذبح كردن، حيوانى را با رعايت موازين شرعى كشتن. تستر: خود را پوشانيدن. تسميه: نام دادن، نامگذارى، جارى كردن نام خدا بر زبان. تشريح: كالبد شكافى، جدا كردن اجزاى بدن مردگان جهت آگاهيهاى پزشكى و مانند آن. تطهير: پاك كردن، اشياى نجس را پاكيزه ساختن. تعقيب: دنبال كردن، پس از نماز خود را با ذكر و دعا و قرآن مشغول نمودن. تقاص: قصاص كردن، مال بدهكار را بابت طلب خود حساب كردن. تقليد: پيروى از نظريات مجتهد. تلقيح: مايه كوبى، نطفه مرد را با وسيله‏اى نظير سرنگ به رحم زن وارد كردن. تمكن: توانايى. تملك به ضمان: مالك شدن با ضمانت; نظير، پولى كه انسان از ديگرى قرض مى‏كند مالك آن مى‏شود، ولى اين مالكيت همراه با ضمانت پرداخت آن است. تنزيل سفته: مبادله كردن سفته با مبلغى كمتر از اعتبار آن. ثلثان: دو سوم، تبخير شدن و كم شدن دو سوم از آب انگور جوشيده و باقى ماندن يك سوم آن كه مقدمه حلال شدن آن است. ثمن: قيمت و بهاى كالا. ج ، ح ، خ جاعل: كسى كه قراردادى را منعقد مى‏كند (جعاله). جاهل قاصر: جاهلى كه در جهلش مقصر نيست، يعنى در شرايطى است كه امكان دسترسى به حكم خدا براى او وجود ندارد و يا اصلا خود را جاهل‏نمى‏داند. جاهل مقصر: جاهلى كه در جهلش مقصر است، يعنى امكان آموختن مسائل و احكام الهى را داشته ولى كوتاهى نموده است. جبيره: دارويى كه روى زخم مى‏گذارند و يا پارچه ديگرى كه با آن، زخم يا شكستگى را مى‏بندند. جرح، جروح: جراحت، زخم. جنب: كسى كه منى از او خارج شده يا با ديگرى همبستر شده و غسل بر او واجب گشته است. جعاله: قرارى است كه طى آن انسان اعلام مى‏كند كه هر كس براى او كار مشخصى را انجام دهد، اجرت معينى را به او بپردازد، مانند اينكه مى‏گويد هر كس گمشده مرا پيدا كند، هزارتومان به او خواهم داد. به كسى كه‏اين قرار را مى‏گذارد «جاعل‏» و به كسى كه به آن عمل مى‏كند «عامل‏» مى‏گويند. جماع: آميزش جنسى زن و مرد. جلال: حيوانى كه به خوردن نجاست انسان عادت كرده است. جهر: با صداى بلند چيزى را خواندن. حاكم شرع: مجتهدى كه براساس موازين شرعى حكمش نافذ است. حج نيابتى: زيارت خانه خدا و انجام مناسك آن به نيابت از ديگرى. حدث اصغر: هر امرى كه موجب وضو براى نماز شود، مانند بول و غايط و خواب. حدث اكبر: هر امرى كه موجب غسل براى نماز شود، مانند احتلام و جماع و مس ميت. حد ترخص: حدى از مسافت كه در آن صداى اذان و ديوار محل اقامت تشخيص داده نشود. حرج: مشقت، سختى. حضر: جايى كه انسان در آنجا حضور دارد (وطن). حين عروض شك: زمان پديدآمدن شك. خالى از قوت نيست: فتوا اين است و بايد بدان عمل كرد مگر اين كه در ضمن كلام قرينه‏اى بر غير اين معنا باشد. خالى از وجه نيست: فتوا اين است و بايد بدان عمل كرد مگر اين كه در ضمن كلام قرينه‏اى بر غير اين معنا باشد. خيار: اختيار داشتن، قدرت قانونى و شرعى كه يكى از طرفين عقد پيدا مى‏كنند كه به موجب آن مى‏توانند عقد را به هم بزنند. د ، ذ ، ر ، ز دبر: عقب، پشت، نشيمنگاه، مقعد. ديه: مالى كه به جبران خون مسلمان يا نقص بدنى او پرداخت مى‏شود ذبح شرعى: كشتن حيوانات با رعايت ضوابط شرعى. ذمه: كفالت، ضمانت، عهده، به ذمه گرفتن (به عهده گرفتن). ذمى: كافران اهل كتاب مانند، يهود و نصارا كه در سرزمين مسلمين زندگى مى‏كنند و در مقابل تعهدشان نسبت‏به رعايت قوانين اجتماعى اسلام از امنيت و حمايت‏حكومت اسلامى برخوردارند. رباى قرضى: اضافه‏اى كه پرداختن آن در ضمن قرض شرط شود. ربح سنه: در آمد انسان در طول سال. رضاعى: شيرى،خويشاوندى و نسبتى كه بر اثر شيردادن به وجود مى‏آيد. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار و ناچارى. رهن: گرو گذاشتن مقدارى از دارايى خود نزد طلبكار به اين منظور كه اگر طلب خود را در موعد مقرر دريافت نكرد، بتواند از مال مزبور، آن را جبران كند. ريبه: ترديد، شبهه، بدگمانى، نگاه به ريبه، يعنى نگاه از روى شهوت. زايد بر مؤونه: اضافه بر مخارج، بيشتر از هزينه مربوط. س ، ش ، ص ، ض ، ط ، ظ سال خمسى: يك سال تمام كه با نخستين رسيدگى انسان به حساب اموالش براى تخميس آن شروع مى‏شود و بايد هر سال همان تاريخ را مبدا رسيدگى مجدد براى خمس قرار دهد. سجده سهو: سجده‏اى كه نمازگزار در برابر اشتباهاتى كه «سهوا» و غير عمدى از او سرزده، به جا مى‏آورد. سجده شكر: پيشانى بر زمين نهادن به منظور سپاسگزارى از نعمتهاى الهى. سجده واجب قرآن: در قرآن پانزده آيه وجود دارد كه انسان پس از خواندن ياشنيدن آنها بى‏درنگ دربرابر عظمت الهى به خاك مى‏افتد و سجده مى‏كند. در چهار مورد آنها، سجده واجب و در يازده مورد ديگر سجده‏كردن مستحب (مندوب) است و در حاشيه صفحات قرآن مشخص شده است. سقط شده: افتاده، جنينى كه بطور نارس يا مرده از رحم خارج شده است. سؤر: نيم‏خورده آب يا غذا، باقى مانده طعام. شاخص: چوب يا چيز ديگرى كه براى معين كردن ظهر به زمين فرو مى‏برند. شارع: بنيانگذار شريعت اسلام. شرايط ذمه: شرايطى كه اگر اهل كتاب در بلاد مسلمين به آنها عمل كنند، جان و مالشان در پناه حكومت اسلامى محفوظ خواهد بود. صاع: پيمانه‏اى كه در حدود سه كيلو گرم گنجايش داشته باشد. صيغه: كلماتى كه وسيله تحقق عقد و ايقاع است، مانند كلماتى كه در هنگام عقد ازدواج بر زبان جارى مى‏كنند و گاهى نيز به جاى ازدواج موقت‏به كار مى‏رود. ضرورى دين: آنچه بدون ترديد جزء دين است، هر حكمى كه مسلمانان، آن را جزء دين مى‏دانند، مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شديد. طهارت: پاك شدن، حالتى معنوى كه در نتيجه وضو، غسل يا تيمم،براى انسان حاصل مى‏شود. ظاهر اين است: فتوا اين است و بايد بدان عمل كرد مگر اين كه در كلام قرينه‏اى براى مقصود ديگر باشد. ع ، غ ، ف ، ق عاريه: دادن مال خود به ديگرى براى استفاده موقت و بلا عوض از آن. عرق جنب از حرام: عرقى كه پس از آميزش نامشروع مانند آميزش در ايام حيض زن يا استمنا از بدن انسان خارج مى‏شود. عزل: كنار گذاشتن، انزال و ريختن منى در خارج از رحم براى جلوگيرى از انعقاد نطفه; بركنار كردن وكيل يا مامور خود از كار و يا نظاير آن، مانند بركنارى وصى يا متولى خائن توسط حاكم شرع. عسر: سختى، تنگدستى. عقود: جمع عقد گره، پيمان، قراردادهايى كه در آن، دو طرف وجود دارد، مانند خريد و فروش، ازدواج. عنين: مردى كه از انجام عمل زناشويى ناتوان است. عورت: آلت تناسلى، آنچه انسان از ظاهر كردنش حيا مى‏كند، كنايه از عضو جنسى زن و مرد. غساله: آبى كه معمولا پس از شستشوى چيزى خود به خود يا با فشار از آن خارج مى‏شود. غش: تزوير، تقلب، خيانت، مخلوط كردن پنهانى جنس كم بها با گرانبها به منظور فريب مردم. فتوا: نظريه و راى قطعى مجتهد و مرجع تقليد در مسائل شرعيه كه مقلدين وى بايد بدان عمل نمايند. فجر: سپيده صبح. فجر اول (كاذب) و فجر دوم (صادق): نزديك اذان صبح، از طرف مشرق سفيده‏اى رو به بالا حركت مى‏كند كه آن را فجر اول (كاذب) مى‏گويند، و هنگامى كه آن سفيده گسترش يافت، فجر دوم (صادق) و اول وقت نمازصبح است. فرادا : نماز انفرادى نه جماعت. فرج: شكاف، سوراخ، عورت زن. فرض: امر الزامى، واجب. فطريه: زكات فطره. فقاع: آبجو. قبل: جلو، پيش، كنايه از عضو جنسى جلو انسان. قتل نفس محترمه: كشتن انسانى كه خونش از نظر شرعى محترم است و نبايد او را كشت. قروح: جمع قرح، دملها. قصد اقامه: تصميم مسافر به ماندن ده روز يا بيشتر در محل واحد. قصد قربت: تصميم براى نزديك شدن به مقام رضا و قرب الهى به وسيله انجام تكاليف شرعى. قوى: محكم، كنايه از فتواست و بايد بدان عمل كرد. قى: استفراغ كردن، بيرون ريختن محتويات معده از راه دهان. قيم: سرپرست، كسى كه براساس وصيت‏يا حكم حاكم شرع مسؤول امور يتيم و غيره مى‏شود. ك ، ل ، م كافر: كسى كه منكر خداست‏يا براى خدا شريك قرار مى‏دهد يا نبوت پيغمبر اسلام(ص) را قبول ندارد يا در اين امور شك دارد و يا منكر ضرورى دين است و بداند آن چيز، ضرورى دين است و انكار آن به انكار خدا يا توحيد و يا نبوت برگردد. كافر حربى: كافرى كه با مسلمين در حال جنگ است. كافر ذمى: اهل كتابى كه در بلاد اسلامى با شرايط مخصوص اهل ذمه در پناه حكومت اسلامى قرار گرفته است. كثير الشك: كسى كه زياد شك مى‏كند. كفاره: عملى كه انسان براى جبران گناهش بايد انجام دهد. لازم: واجب. لازم الوفاست: بايد به آن عمل كرد. لزوجت محل: چسبندگى يا لغزندگى همراه با چسبندگى كه در محلى وجود دارد. مؤونه: مخارج يا هزينه. متنجس: هر چيزى كه ذاتا پاك است، ولى بر اثر برخورد مستقيم يا غير مستقيم با چيز نجس آلوده شده است. مثمن: قيمت گذارى شده، كالايى كه در معرض فروش قرار گرفته‏است. مجتهد جامع الشرايط: مجتهدى كه شرايط مرجعيت تقليد را داراست و ديگران مى‏توانند از او تقليد كنند. مجزى است: كافى است، ساقط كننده تكليف است، انجام آن موجب رفع تكليف از انسان است. محتضر: كسى كه در حال جان دادن و نزديك به مرگ است. محتلم: خواب بيننده، كسى كه در خواب، منى از او خارج شده است. محارم: بستگان نزديك انسان كه ازدواج با آنان براى هميشه حرام است. محرم: كسى كه در حال احرام حج و يا عمره است. محل اشكال است: اشكال دارد، صحت و درستى آن مشكل است. (مقلد مى‏تواند در اين مساله به مرجع ديگرى كه بعد از مرجع تقليد خودش اعلم از ديگران است، مراجعه كند). محل تامل است: بايد احتياط كند (مقلد مى‏تواند در اين مساله به مرجع ديگرى كه بعد از مرجع تقليد خودش اعلم از ديگران است، مراجعه كند). مخمس: مالى كه خمس آن داده شده است. مد: پيمانه‏اى كه تقريبا ده سير ظرفيت دارد. مذى: رطوبتى كه پس از ملاعبه مرد با زن از او (مرد) خارج مى‏شود. مرتد: مسلمانى كه منكر خدا يا پيغمبر شود، يا حكم ضرورى دين را كه مسلمانان جزء دين اسلام مى‏دانند، مانند نماز و روزه انكار كند، در صورتى كه منكر شدن آن حكم به انكار خدا يا پيغمبر برگردد. مرتد فطرى: كسى كه از پدر مسلمان يا مادر مسلمان و يا از پدر و مادر مسلمان (هردو) متولد شده و خودش نيز مسلمان بوده و سپس كافر شده است. مرتد ملى: كسى كه از پدر و مادر غير مسلمان متولد شده، ولى خودش پس از اظهار كفر مسلمان شده و مجددا كافر گشته است. مس: لمس كردن، رساندن جايى از بدن به چيزى، تماس بدنى. مس ميت: لمس نمودن بدن انسان مرده. مقاربت: نزديكى، آميزش جنسى. مكلف: هر انسانى كه بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازى كردن با هم، معاشقه كردن، شوخى كردن مرد با زن. مميز: بچه‏اى كه خوب و بد را تشخيص مى‏دهد. موالات: پشت‏سرهم، پى‏در پى انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشكال است: صحيح نيست و در اين مورد، مقلد مى‏تواند به مرجع ديگرى كه بعد از مرجع تقليدش اعلم از ديگران است مراجعه كند. موكل: وكيل كننده. ن ، و ، ه ، ى نافله: نماز مستحبى و جمع آن نوافل است. نبش قبر: شكافتن قبر. نصاب: حد مشخص، حد يا مقدار تعيين شده. نظر با ريبه: نگاه كردن به گونه‏اى كه ديگران را بدگمان كند، نگاهى كه فتنه‏انگيز و از روى شهوت است. نكاح: ازدواج، پيوند زناشويى. نهى از منكر: بازداشتن ديگران از هر عملى كه در نزد شارع مقدس ناپسند است. ودى: رطوبتى كه گاهى پس از خروج بول مشاهده مى‏شود. وديعه: امانت. وذى: رطوبتى كه گاهى پس از خروج منى مشاهده مى‏شود. وصل به سكون: حركت آخر كلمه‏اى را انداختن و بدون توقف، آن را به كلمه بعد چسباندن. وصى: كسى كه مسؤول انجام وصيتى شده است. وطن: جايى كه انسان براى اقامت و زندگى خود اختيار كرده است. وطى: لگدمال كردن، كنايه از عمل جنسى است. وقف به حركت: در عين اداى حركت آخرين حرف يك كلمه، بين آن و كلمه بعد فاصله انداختن. وكالت: واگذار كردن انسان كارى را به ديگرى براى انجام آن كه شرعا خود نيز مى‏تواند در آن دخالت كند. ولى: كسى كه به دستور شارع مقدس، سرپرست ديگرى است، مانند پدرو حاكم شرع. هبه: بخشش. يائسه: زنى كه سنش به حدى رسيده كه از عادت ماهيانه افتاده است.
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 922]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن