محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1846415205
مقامات عرفانى(2)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
مقامات عرفانى(2) نويسنده:فاطمه طباطبایی درجات صبر پير هرات صبر را بر سه درجه مىداند: الدرجة الاولى: الصبر عن المعصية بمطالعة الوعيد ايقاء على الايمان و حذرا من الجزاء و احسن منها الصبر عن المعصيةحياء.(1) درجه اول، صبر خوددارى از معصيت و عدم ارتكاب امورى است كه از آنها نهى شده است. خواجه معتقد استسالك طريق حقيقتبايد ايمان خود را با ملاحظه وعيدهاى خداوند حفظ كند. البته ذكر اين نكته نيز لازم است كه از نظر بزرگان عرفان پرهيز از امور حرام به سبب وعيد خداوند و ترس از عذاب الهى، نقص در سلوك محسوب مىشود. از نظر اينان برترين عامل عدم ارتكاب امور «منهى عنه» شرم و حيا در برابر خالق هستى است، پس اگر كسى در سير و سلوك به مقام «احسان» «كانك تراه» راه يابد و خود را همواره در محضر و منظر خدا بيند، حياى او موجب مىشود كه هرگز خلاف اوامر محبوب خود عمل نكند. البته ميان اين دو مرتبه، فاصله بسيار است. از اين رو گفتهاند: شرمسارى در برابر خالق، خصلت آزادگان است و شرم و حيا برتر از پرهيز و ترس است. الدرجة الثانيه: الصبر على الطاعة بالمحافظة عليها دواما، و برعايتها اخلاصا و بتحسينها علما. (2) درجه دوم، صبر بر طاعت است و با اين انگيزه محقق مىشود كه: 1) سالك طريق حقيقتبر اطاعت و بندگى حقتعالى پايدار باشد، 2) همواره سعى كند عملش با اخلاص زينتشود، 3) طاعتخود را با علوم شريعت نيكو سازد; يعنى طاعتى عالمانه و بر مبناى شريعت داشته باشد. شارح منازل السائرين معتقد است، صبر بر طاعتبرتر از خوددارى كردن از گناه و نافرمانى است. زيرا چنين صبرى، صبر در معصيت را نيز شامل مىشود ولى عكس اين صادق نيست. به طور مثال كسى كه به انجام فريضهاى مشغول مىشود همين طاعت و فرمانبردارى، او را از فحشاء و منكر بازمىدارد و او علاوه بر صبر در طاعت، صبر بر معصيت نيز دارد; يعنى به هنگام انجام تكليف - كه از آن به نوعى صبر تعبير شده - صبر بر معاصى و اعمال خلافى پيدا مىكند كه احيانا مىتوانسته است آنها را انجام دهد و از آنها دورى جسته است. پس قول خداوند كه مىفرمايد «ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر». (نماز انسان را از زشتى و گناه بازمىدارد) مىتواند ناظر به اين حقيقتباشد. پس انسانى كه بر عبادت و بندگى خداوند مداومت دارد اگر بتواند شرايط لازم را در عمل به واجب حاصل كند و آن عمل را از ريا، پاك نمايد و به زيور اخلاص بيارايد طبيعى است كه انجام چنين طاعتى او را از ارتكاب معصيتبازمىدارد. و الدرجة الثالثة: الصبر فى البلاء بملاحظة حسن الجزاء و انتظار روح الفرج و تهوين البليه بعد ايادى المنن و تذكر سوالف النعم.(3) سالك در اين مرحله به وعدهاى كه خداوند در قرآن كريم به صابران داده است توجه مىكند و به انتظار گشايش از جانب حضرت دوست مىنشيند. او گفته خالق خويش را سختباور دارد كه فرمود: «فان مع العسر يسرا - ان مع العسر يسرا» (4) و مىداند كه «الجنة حفه بالمكاره». «صابر» در اين منزل به نعمتهايى كه خداوند او را از آن بهرهمند كرد، توجه مىكند و با به يادآوردن نعمتها و عطاياى حضرت حق، دردمندى خويش را تسكين مىدهد. (5) امام نيز در بيان مراتب صبر به حديث نبوى استناد كرده كه مىفرمايند: «الصبر ثلاثة: صبر عند المصيبة; و صبر على الطاعة، و صبر على المعصية». (6) قسم اول، صبر بر بليات و مصيبات است. همانگونه كه خواجه عبدالله انصارى ذكر كرد، امام نيز توجه مىدهند كه شكوه و شكايت كردن نزد خداوند عيب نيست و آنچه نامطلوب است پيش مخلوقات شكوه كردن استحال آنكه اظهار عجز و نيازمندى به حضرت حق مطلوب است. و يحسن اظهار التجلد للعدى و يقبح الا العجز عند الاحبه (7) در تعريف قسم دوم كه صبر بر طاعت است، امام مىفرمايند: انسان در فرمانبرى حقتعالى خوددار باشد و نفس اماره عنان از دست انسان نگيرد و افسار گسيختگى نكند. (8) به نظر امام صبر در ترك طاعات آسانتر است از صبر بر افسار گسيختگى پس از اتيان عمل و در توضيح اين مطلب مىگويند: صبر در مقام اول (صبر در ترك طاعات) مقاومتبا نفس است در انجام دستورات شرعى طبق دستورات شرع و متناسب با حدود و احكام ظاهرى و باطنى شريعت اما صبر مقام دوم، عبارت است از نگهدارى نفس از اينكه مبادا به بليه كبر و عجب و ديگر توابع آنها مبتلا شود. چه بسا كه شيطان و نفس اماره انسان را سالهايى بس طولانى دعوت به اعمال صالحه و اخلاق حميده و پيروى از شريعت مطهره كنند به اميد آنكه او را مبتلا به اعجاب و خودپسندى كنند و انسان را با همه مشقتها و رياضات ساقط كنند. پس غرور علمى و عملى و خودخواهى و خودپسندى يكى از مهلكات است كه انسان را به شقاوت مىكشاند. (9) امام در تعريف قسم سوم كه صبر از معصيت است مىگويند: «صبرى است كه انسان در جهاد با نفس و جنود ابليس مىكند». (10) اين درجه از صبر، حقايق و دقايق بسيار دارد. حضرت امام(س) مىگويند: «صبر در اين مقام مشكلتر و دقيقتر از صبر در طاعات است». (11) تصريح مىكنند كه «مهمتر از هر چيز از براى سالك الى الله صبر در معصيت است». (12) امام معتقدند كه در اين مرحله سالك بايد «قدم بر فرق خود گذارد و بتبزرگ خودى و انانيت را از كعبه دل به دست ولايت مآبى فرو ريزد و بشكند تا به حقايق اخلاق قدم نهد و به سراير خلوص باريابد و اين جز با دستگيرى خدايى و توفيق يزدانى صورت نبندد». (13) حضرت امام در فصل سوم همين بحثبه گونه ديگرى به بعضى مراتب صبر اشاره مىكنند و حكايتى را از شبلى عارف معروف قرن چهارم هجرى مىآورند. در حكايت مذكور به شش نوع از صبر اشاره شده است كه عبارتند از: 1) صبرلله; 2) صبربالله; 3) صبر على الله; 4) صبر فى الله; 5) صبر مع الله; 6) صبر عن الله. امام در زير يكايك به شرح آنها پرداخته است. 1- صبر لله: از نظر امام اين مقام نازلترين مقام سالك است. انسان در اين مرحله از آمال و آرزوهاى نفسانى خود منسلخ گشته و مهاجر الى الله مىشود. چه در غير اين صورت در بيت نفس مقيم بوده و در جلباب نفسانيات خويش گام برمىدارد و مصداق مهاجر الى الله واقع نمىشود. پس سفر الى الله با خروج از نفسانيات و بيرون رفتن از انانيتحاصل مىشود و به تعبير امام: تا خروج از بيت نفس و بيرون رفتن از انانيت نباشد سفر الى الله و هجرت به سوى او محقق نشود و پيش اهل معرفت تمام رياضاتش رياضتباطل است و چون خروج از بيت محقق شد سالك شود و صبر در اين مقام صبر لله است. پير هرات نيز اين نوع از صبر را ضعيفترين انواع صبر و خاص مبتديان مىداند و مىگويد: «واضعف الصبر الصبر لله و هو صبر العامه». (14) 2- صبر بالله: از منظر امام اين نوع از صبر داراى دو مقام است: نخست صبرى كه براى سالك ثابت است و مسافر كوى حقيقت پس از بيرونآمدن از منزل نفس و طبيعت نفسانى خويش تمام حركات و افعال و قواى خود را در اختيار خداوند مىبيند و خود را مسلوب الاختيار مشاهده مىكند و صبر خود را كه يكى از حالات و قواى اوستبالله مىبيند و به عيناليقين در مىيابد كه معطى اين صبر خداوند است. به تعبير امام فهم اين حقيقتبا برهان عقلى حاصل نمىشود كه «برهان راجع به اهل حجاب است». دوم خاصه كسانى است كه به صحو بعدالمحو (15) رسيدهاند; يعنى كسانى كه به فناء كلى راه يافته و باقى به بقاء حق گرديدهاند. اين چنين سالكى وجودى حقانى دارد و تمام حركات و رفتارش «بالله» است. در اين صورت است كه مصداق «قرب فرايض» مىگردد و چشم و گوش خداوند مىشود كه خداى رحمان از طريق او مىبيند و به بندگان و موجودات فيض مىرساند. امام بر اين مدعا، گفتار و كلام نورانى اميرالمؤمنين على بن ابيطالب(ع) را گواه مىآورند كه فرمود «انا عين الله و انا يدالله و انا جنب الله و انا باب الله». (16) چنين كسى براى دستگيرى افتادگان بهپامىخيزد و در كنار ديگر انسانها زندگى مىكند و در راه هدايت آنان از سختيها و طعنهها خم به ابرو نمىآورد و خلعت رهبرى و هدايت مردمان بر قامتش راست مىگردد. خواجه عبدالله انصارى از اين نوع صبر به صبر «مريد» تعبير مىكند; يعنى كسى كه از فعل و قوه خود به كلى منسلخ شده و به عيناليقين دريافته است كه «لا حول و لاقوة الا بالله». (17) 3) صبر على الله: ويژه كسانى است كه مستقر در مقام دوم گرديدهاند; يعنى پس از آنكه سالك طريق حق، متصرفى را در عالم وجود جز خداوند نديد، طبيعتا تمام رخدادها و بليات را جلوه اسماء و صفات حق مىبيند و بر آنها شكيبا مىشود، اوامر و نواهى خداوند را به جان و دل مىپذيرد و بر همه احكام الهى صابر است. صبر چنين سالكى را صبر على الله خوانند و به تعبير امام «اينان بر خدا و شئون اسمائيه يا ذاتيه او صبر كنند». (18) پير هرات اين نوع صبر را صبر سالكين مىخواند و مىگويد: «و هو صبر السالك». (19) 4) صبر فى الله: صبر در مسير سير و سلوك است كه سالك طريق دوستبايد متحمل شود و امام آن را ويژه اهل حضور مىدانند; يعنى كسانى كه مشاهده جمال اسمائى كردهاند، در آن مشاهدات و جلوات هر چه صبر كنند و دل را از استهلاك و اضمحلال نگه دارند صبر فى الله است. 5) صبر مع الله: به تعبير بزرگان ره يافته، صبر در اين مرتبه به مراتب سختتر از صبر در ساحت غيبت است. زيرا لازمه مقام حضور، بسط و انبساط است و خوددارى از اين حالت دشوار است. لب نگشودن و سخن به شطح نگفتن و حفظ مقام حضور داشتن از دشوارترين امور است. به تعبير امام صبر مع الله «براى مشاهدين جمال ذات است كه از مقام مشاهده جمال اسمائى بيرون رفته و به مشاهده ذاتى رسيدهاند. آنها هرچه در اين جلوات صبر كنند و خود نگهدار شوند صبر مع الله است». (20) سپس امام در مورد اينگونه صابرين مىگويند اينان به مقام استهلاك و فناء مىرسند كه نه اسمى از آنان به جاى مىماند نه رسمى. 6) صبر عن الله: صبر عن الله صبر مشتاق و محبى است كه به دليل رعايت محبوب بر خواسته او صبر مىكند. بنابراين، صبر اينان صبر بر فراق نيستبلكه صبر محبى است كه در كنار محبوب است. صبر كسانى است كه از رؤيت جمال جميل محبوب به خاطر امتثال اوامر محبوب محجوب مىشوند و به تعبير امام «اشق مراتب صبر است». (21) از منظر امام «هرچه محبت و عشق زيادتر باشد صبر بر مفارقتبيشتر است». (22) از اين رو مىگويند شايد معناى كلام حضرت ختمى مرتبت كه فرمود: «ما اوذى نبى مثل ما اوذيت» (23) ناظر به اين حقيقتباشد. امام ناله دردمندانه مولاى متقيان على(ع) را كه فرمود و «فهبنى يا الهى و سيدى و مولاى و ربى صبرت على عذابك فكيف اصبر على فراقك» (24) را صبر عن الله مىدانند; يعنى صبرى كه محب در عين وصل از محبوب حقيقى مىكشد و آن را از اصعب امور مىدانند. (25) مرا در منزل جانان چه امن عيش چون هر دم جرس فرياد مىدارد كه بربنديد محملها نتايج صبر و جزع از نظر امام «صبر كليد ابواب سعادات و منشا نجات از مهالك است» امام معتقدند صبر بر بليات، انسان را آزموده و ورزيده مىكند، اراده و عزم او را تقويت مىنمايد و انسان را از عبوديت نفس خارج مىسازد. به سخن خواجه نصيرالدين طوسى توجه مىدهند كه فرمود: الصبر يمنع الباطن عن الاضطراب، و اللسان عن الشكاية، و الاعضاء عن الحركات الغير المعتاده. (26) در جاى ديگر حضرت امام به نتيجه انواع صبر كه قبلا مطرح كردهاند مىپردازند و مىگويند: «صبر در معاصى، منشا تقواى نفس مىشود». (27) صبر در طاعت منشا انس به حق و مانوسشدن با خداوند مىگردد و صبر در بليات و مصيبتها انسان را به وادى «رضا» و پذيرفتارى قضاى الهى مىكشاند كه از مقامات والاى به حقيقت رسيدگان است. با رهنمودى از امام اين مقام را به پايان مىبرم. پس اى عزيز، مطلب بس مهم و راه خيلى خطرناك است. از جان و دل بكوش و در پيشآمدهاى دنيا صبر و بردبارى را پيشه خود كن، و در مقابل بليات و مصيبات مردانه قيام[كن]، و به نفس بفهمان كه جزع و بىتابى علاوه بر آنكه خود ننگى بزرگ است، براى رفع بليات و مصيبات فايدهاى ندارد; و شكايت از قضاى الهى و اراده نافذه حق پيش مخلوق ضعيف بىقدرت و قوه مفيد فايده نخواهد بود. (28) توكل توكل، يكى ديگر از مقامات و ملكات نفسانى است، كه سالك الى الله در سفر معنوى خود بايد آن را كسب كند. توكل، در لغتبه تعبير راغب اصفهانى (29) واگذار كردن امرى استبه معتمدى، از اين جهت كه شخص خود را در انجام آن كار عاجز و ناتوان ببيند. اما در اصطلاح عرفانى منزل و مقامى است كه سالك طريق حق براى رسيدن به يقين و باريافتن به پيشگاه حضرت محبوب مىبايد آن را بپيمايد; بزرگان عرفان، توكل را نشات گرفته از ايمان مىدانند و معتقدند شخص متوكل با پيمودن مقام توكل مىتواند به منزل «يقين» راه يابند و نهايتا از مقام «يقين» بگذرد و به مقام «توحيد» نايل شود. حمدون قصار (30) در مقام پاسخ به سؤال از توكل مىگويد: «چگونه سخن گويد در توكل آن را كه هنوز درست نشده باشد حال ايمان». (31) تعريف توكل از ابوتراب نخشبى نقل شده است كه «التوكل طرح البدن فى العبودية و تعلق القب بالربوبية». (32) ذوالنون مصرى گويد: «التوكل ترك تدبير النفس و الانخلاع من الحول و القوة». (33) حمدون قصار در جملهاى بسيار كوتاه در اين باره مىگويد: «التوكل هوالاعتصام بالله». (34) خواجه عبدالله انصارى نيز در معناى آن مىنويسد: التوكل: كلة الامر - كله - الى مالكه و التعويل على وكالته. و هو من اصعب منازل العامة عليهم، و اوهى السبل عند الخاصة، لان الحق تعالى قد و كل الامور كلها الى نفسه، و اياس العالم من ملك شىء منها. (35) توضيح اينكه، عامه مردم به سبب دلبستگى و تعلق خاطرى كه به امور دنيايى دارند و در حجاب طبيعت گرفتارند واگذاركردن امور به خداوند بر ايشان دشوار مىباشد زيرا در اين واگذارى نگران از دست دادن خود، اموال و داراييها و اختيارات خود مىباشند. اينان به عقل خود تكيه مىكنند و معتقدند خداوند چنين خواسته كه انسان با عقل و درايتخود همه امور خويش را به دست گيرد. از اين رو رها كردن و واگذار نمودن بر ايشان دشوار است اما علت اينكه براى خاصان منزلى سست و بىبنيان است زيرا اينان به طور يقين دريافتهاند كه همه امور به دستخداوند است. كريمه شريفه «ليس لك من الامر شىء» (36) را كه خداوند به اكمل موجودات حضرت ختمى مرتبت فرموده است، با تمام وجود دريافتهاند. بنابراين، در نظر آنان واگذار نمودن امورى كه خود مالك آن نيستند امرى واهى است. خواجه عبدالله در پايان اشاره مىكند كه خداوند همه انسانها را مايوس گردانيده است از اينكه خود مالك چيزى باشند. امام در تعريف توكل به گفته برخى از بزرگان عرفان اشاره مىكنند و مىگويند: «التوكل علىالله: انقطاع العبد اليه فى جميع ما يامله من المخلوقين». (37) امام توكل را از جنود عقل و از لوازم فطرت مخموره مىدانند و معتقدند توجه ناقص به كامل مطلق، براى رفع نقص و احتياج، امرى فطرى و جبلى است. (38) از ديدگاه امام يكى از احكام فطرت مخموره فطرت افتقار است و همه موجودات به زبان گوياى فطرت مىگويند: «ما محتاجيم به موجودى كه چون خود ما محتاج و مفتقر نباشد و ما مستظل از كاملى هستيم كه چون خود ما سلسله ممكنات، مستظل به غير نباشد». (39) و در قسمتى ديگر مىگويند: «كسى كه در همه جهات وجوديه محتاج و مفتقر است نتواند ... سد خلت و طرد اعدام از ما كند و ... به لسان حال و ذات و فطرت مىگويد: ذات نايافته از هستى، بخش كى تواند كه شود هستى بخش» (40) از ديد امام كسى كه با نگاه استقلالى به اشياء و پديدهها مىنگرد طبيعتا به آنها تمسك مىجويد و از حق منقطع مىشود چنين شخصى مضطرب و متزلزل مىگردد و اين حالت اضطراب و تمسك به دنيا و ماديات در قلبش روزافزون مىشود و به بليه حرص مبتلا مىگردد از اين رو امام «حرص» را در مقابل توكل دانسته و از جنود جهل و ابليس برمىشمرند. از نظر امام توكل پس از ايمان به چهار حقيقتحاصل مىشود و آن چهار امر را اركان توكل برمىشمرند كه عبارتند از: 1) ايمان به آگاهى وكيل در مورد احتياجات موكل; 2) ايمان به قدرت وكيل در برآوردن حاجات موكل; 3) بخل نداشتن وكيل; 4) محبت و رافت داشتن وكيل. ايشان تصريح مىكنند كه مجرد علم و اعتقاد كافى نيستبلكه ايمان به امور فوقالذكر موجب حصول توكل و اعتماد به وكيل مىشود. از اين رو بزرگان عرفان توكل را نتيجه ايمان دانستهاند. حضرت امام در مقام بيان استفاده غلط و برداشت ناصحيح از مقام توكل به نكته ظريفى اشاره مىكنند و متذكر مىشوند كه توكل هرگز با كسب و كار منافات ندارد «بلكه ترك كسب و تصرف به بهانه توكل از نقصان است و جهل زيرا كه توكل ترك اعتماد به اسباب است و رجوع اسباب استبه مسبب الاسباب، پس با وقوع در اسباب منافات ندارد». (41) از منظر امام، ترك هر گونه كوشش به نام توحيد و توكل و به كارنگرفتن قوايى كه حقتعالى به بندگان خويش عطا فرموده به اين بهانه، از جهل به مقام توحيد و توكل است «زيرا كه حقيقت توحيد در يافتن آن است كه تمام تصرفات خلقى، حقى است». (42) پير هرات در مورد درجات توكل مىگويد: توكل سه درجه دارد و تمام اين درجات سهگانه، مربوط به عامه مردم است: الدرجة الاولى: التوكل مع الطلب و معاطاة السبب على نية شغلالنفس و نفع الخلق و ترك الدعوى. (43) توضيح اينكه، سالك در اين مرحله بر خداوند توكل مىكند و اين توكل او با طلب و درخواست همراه است. سالك در اين مرحله به اسباب و مسببات تمسك مىكند به اين منظور كه نفس خود را مشغول سازد تا مبادا گرفتار امورى شود كه او را به بيراهه بكشاند و گرفتار مفاسد اخلاقى مانند عجب، كبر، خودبينى و خودپرستى گردد. و الدرجة الثانية: التوكل مع اسقاط الطلب و غض العين عن السبب; اجتهادا فى تصحيح التوكل، و قمع تشرف النفس، و تفرغا الى حفظ الواجبات. (44) توضيح آنكه، سالك با توكل بر خداوند هيچگونه درخواست و مسئلتى از غير خداوند ندارد و از رؤيت هر سبب و علتى چشمپوشى مىكند و تنها به مسببالاسباب مىنگرد; زيرا متوكل حقيقى كسى است كه فقط به خدا تكيه دارد و اسباب و علل را در يد قدرت او توانمند مىبيند. خواجه عبدالله انصارى به نكته ظريف و دقيقى اشاره مىكند و آن اينكه سالك در اين مرحله به مقامى مىرسد كه از اسباب چشمپوشى مىكند و فقط به مسببالاسباب مىنگرد. از آنجا كه چنين حالتى ممكن است او را گرفتار غرور و عجب و كبر نمايد، به سركوبى نفس خود مىپردازد و براى اينكه بتواند واجبات شرعى خود را به نحو نيكويى انجام دهد تلاش و كوشش مىكند. و الدرجة الثالثة: التوكل مع معرفة التوكل، النازعة الى الخلاص من علة التوكل و هو ان يعلم ان ملكة الحق تعالى للاشياء ملكة عزة لايشاركه فيها مشارك، فيكل شركته اليه; فان من ضرورة العبودة ان يعلم العبد ان الحق هو مالك الاشياء - وحده. (45) توضيح مطلب اينكه سالك در چنين مرحلهاى به شهود توحيد افعالى بار مىيابد و به معرفتحقيقى توكل نايل مىشود و به نواقصى در توكل پى مىبرد. از اين رو با آن به منازعه برمىخيزد; به عبارت ديگر، سالك در مىيابد كه مالك حقيقى خداوند است و اين مالكيت مخصوص اوست و ملكيتى استبر پايه عزت و چيرگى، از اين رو كسى را در مالكيتبا خداوند شريكى نيست. با توجه به اين معرفت، واگذار كردن ادعايى استباطل زيرا در حقيقتبنده بر هيچ امرى مالكيت ندارد تا آن را به خداوند واگذار نمايد. نتيجه آنكه، اساسا انتساب امرى به خود، ناپسند و ناروا است و ديگر اينكه واگذارنمودن امور به خدا، نوعى دعوى مشاركتبا اوست كه البته از ديد حقبينان ادعايى است ناپسند. اما، امام خمينى(س) با توجه به اركانى كه براى توكل برشمردند، درجات توكل را به اختلاف معرفتبه اركان مىدانند. از نظر ايشان اگر كسى به طريق علم، آن اركان را دريافت علما متوكل مىشود ولى در حقيقت متوكل نخواهد بود تنها در صورتى متوكل محسوب مىشود كه ايمان به اركان مذكوره داشته باشد و اگر سالك از مقام اطمينان بگذرد و به حد طمانينه و اطمينان برسد هر گونه تزلزل و اضطرابى از او ساقط مىشود و «دل سكونتبه حق و تصرف حق پيدا كند اما هنوز سالك طريق در مقام كثرت است و از براى غير حق تصرفى قايل است». (46) چون از اين مقام نيز بگذرد و به نور معرفت جلوهاى از جلوات توحيد را دريابد، آن گاه چشم دلش متوجه حق مىگردد و از مخلوقات ديگر منقطع مىشود و در اين مرحله به مقام توكل نايل مىآيد. نكته جالب اينكه چون از اين مقام فراتر رفت، نارسايى توكل را درمىيابد و مىفهمد كه خدا را وكيل قراردادن، اثبات امرى استبراى خود. پس «در اين مقام ترك توكل مىكند و امور را به حق راجع بسازد و توكيل و توكل و وكالت را نقص و شرك انگارد». (47) رضا رضا يكى ديگر از مقامات و منازل عرفانى است كه سالك پس از مقام توكل آن را كسب مىنمايد. (48) تعريف رضا رضا در لغتبهمعناى خشنودى، خوشدلى و تسليمشدن است و در اصطلاح عرفانى عبارت است از رفع كراهت قلب نسبتبه مقدرات و شيرين شدن سختيهاى احكام قضا و قدر. سالك پس از واگذار كردن امور به دستحاكم عادل، از تصميمات و احكام صادره از ناحيه وكيل خود ناراضى و ناخشنود نمىگردد و زبان حالش همان دعاى پيامبر اكرم(ص) است كه: «اللهم انى اسئلك ايمانا تباشر قلبى و يقينا صادقا حتى اعلم انه لن يصيبنى الا ما كتبت لى والرضا بما قسمت لى». (49) مقام رضا نهايت مقام سالك است و سالكى كه در اين گام مىنهد بهشت و رضوان خداوند نصيبش خواهد شد. از اينرو بزرگان عرفان گفتهاند، رضا مقام واصلان است نه مقام سالكان. زيرا سالك پس از طى منازل و مقامات به درجهاى از يقين مىرسد و متصف به صفت طمانينه مىگردد. در حقيقت واصل كوى دوست و صاحب مقام رضا، كسى است كه دلش به نور يقين روشن مىگردد و چشم بصيرتش با مشاهده و معاينه حسن تدبير الهى نورانى مىشود سپس به مقام رضا گام مىنهد. امام على(ع) در مورد رضا مىفرمايند: «من جلس على بساط الرضا لم ينله مكروه». صاحب چنين جايگاهى، اگر از هفت گردون براو مصيبتبارد او همچنان دلخوش است و جز لطف و محبت دوست چيزى نمىبيند. بشر حافى در جواب سؤال فضيل عياض كه مىپرسد آيا مقام زهد بالاتر استيا مقام رضا، مىگويد: (50) رضا برتر است زيرا زاهد در راه است و «راضى»، «واصل». يحيى بن معاذ در اينباره مىگويد: (51) همه امور به دو اصل بازگشت دارند; فعل و عملى كه از طرف خداوند بر تو نازل مىشود (تقديرات الهى است كه بر تو رقم خورده است) و فعل و عملى كه از جانب تو به سوى خداوند روانه مىشود. پس صاحب مقام رضا كسى است كه در آنچه خدا و بر او رقم زده است راضى و خشنود است و در عملى كه خود انجام مىدهد اخلاص مىورزد. با اين تعبير شايد بتوان گفت كه شخص «راضى» به مقام قرب نوافل راه مىيابد. فرمود: «كنتسمعه الذى يسمع به وبصره الذى يبصر به» (52) كه به تعبير امام خمينى(س) مقام «بقاء بعد اللفناء» است. (53) برخى اهل سلوك مقام رضا را مقام «ان لا اريد» دانستهاند. گويند از سالكى پرسيدند: «ما تريد؟ قال: اريد ان لااريد». پير هرات منزل رضا را با آيه شريفه «ارجعى الى ربك راضية مرضية» (54) آغاز مىكند و نتيجه مىگيرد هركس از خداوند ناخشنود باشد راهى به سوى خداوند ندارد و حضرت حق شرط رجوع كامل بنده به خود را در مقام رضا قرار داده است. زيرا فرمود: اى نفس به اطمينان رسيده در حال رضا و خشنودى به سوى پروردگار خويش بازگرد. وى در تعريف رضا مىگويد: و الرضاء اسم للوقوف الصادق، حيث ما وقف العبد، لا يلتمس متقدما و لا متاخرا، و لايستزيد مزيدا، و لايستبدل حالا - و هومن اوائل مسالك اهل الخصوص واشقها على العامة. (55) توضيح اينكه، سالك در مقام رضا وقوفى صادقانه و حقيقى دارد. بدينگونه كه افزون بر چيزى كه خداوند بر او رقم زده است نمىخواهد. در هر شرايطى كه قرار گيرد، راضى و خشنود است. البته اين مقام براى خاصان - يعنى كسانى كه اراده خود را در اراده حقتعالى فانى ساختهاند - آسان و هموار است. اما براى مبتديان و عامه مردم بسيار سخت و دشوار است. زيرا فانى ساختن اراده و خواست و گذشتن از خواستههاى خود امرى است صعب و دشوار. حضرت امام در شرح حديث جنود عقل و جهل، رضا را از جنود عقل و از لوازم فطرت مخموره گرفته و سخط را در مقابل آن از جنود جهل و از لوازم فطرت محجوبه برشمردهاند. (56) در توضيح اين مطلب مىفرمايند انسان فطرتا عاشق كمال مطلق است. گرچه متوجه و متذكر اين نكته نباشد. انسانى كه توانسته از حجب ظلمانى نجات يابد و وجودش به نور فطرت روشن گردد و معرفتحضورى نسبتبه خالق خويش پيدا كند، تمام تجليات حق و مظاهر حق را كامل و زيبا مىبيند. جمال و كمال حقتعالى را در همه موجودات جارى و سارى مىيابد، افعال حق را كامل مىبيند زيرا به عيناليقين دريافته است كه «از جميل مطلق جز مطلق جميل نيايد» (57) نتيجه اين بينش آن است كه همان رضايت و شعفى كه نسبتبه ذات مقدس ربوبى دارد آن را به كل نظام هستى سرايت مىدهد. به گفته امام، زبان حال چنين سالكى اين خواهد بود: به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست (58) از منظر حضرت امام لازمه عشق ذاتى و رضايت فطرى، سخط و ناخشنودى از غير حق است. امام معتقدند انسانى كه فطرتش در حجب ماديات و ظلمت نفسانى پنهان گشته، كمال را در امور ديگر مىبيند پس طبيعتا به آنان دلبستگى پيدا كرده و نسبتبه كسى كه به آمال و آرزوهاى او خدشه وارد مىكند غضبناك و ناخشنود مىگردد. حضرت امام نيز مقام رضا را خشنودى بنده از خداوند و مقدرات او مىدانند و معتقدند مقام رضا «فوق مقام تسليم و دون مقام فنا» مىباشد. (59) ايشان مىگويند: «رضا عبارت است از خشنودى و فرحناكى عبد از حق و مرادات او و قضا و قدر او». (60) و در نقد نظر خواجه نصيرالدين طوسى در شرح اشارات كه معتقد است «"رضا" اسم است از براى وقوف صادق بنده با مرادات الهيه به طورى كه عبد را از خود ارادهاى نباشد و اراده او و خواهشهاى او فانى در اراده حق باشد... مىگويند اگر مقصود از وقوف اراده عبد با مرادات حق، فناى اراده باشد، اين از اوايل مقامات فناء است و مربوط به مقام رضا نيست و اگر مقصود عدم اراده عبد باشد در مقابل اراده حق، اين مقام تسليم است و دون مقام رضا است». (61) از منظر امام، مقام رضا از آثار و شئون معارف الهيه است. بنابراين، به ذكر و شرح مبادى رضا مىپردازند: 1. علم به جميل بودن حضرت حق، در حقيقت ايشان مبدا و نقطه آغازين رضا را معرفتسالك به جميلبودن خدا مىدانند. بدين ترتيب سالك كوى حق به جميل بودن خداوند ذاتا و صفتا و فعلا شناخت پيدا مىكند و چنين معرفتى را مفتاح ابواب معارف مىداند مشروط به آنكه با طى كردن مقامات عرفانى همراه باشد. امام معتقدند فهم اينگونه مسائل از طريق برهان آنگونه كه شايسته اين مقام استبراى سالك حاصل نخواهد شد. «و از اين علم برهانى كه حظ عقل است اخلاق نفسانيه - كه از توابع معارف است - حاصل نشود و لهذا چه بسا حكماى بزرگ مرتبه در علم بحثى كه داراى مقام رضا و تسليم و ديگر مقامات روحيه و اخلاق نفسانيه و معارف الهيه نيستند در همان حجب علميه تا ابد باقى مانند.» (62) 2. رساندن علم جميل بودن حضرت حق به قلب (63) بهطورى كه قلب نيز ايمان آورد كه جميل مطلق خداوند است. نتيجه اين ايمان آن است كه حقيقت نوريه خشنودى و خوشبينى به خداوند متعال در دل او جلوهگر مىشود و در اينجاست كه سالك، اول مرتبه رضا را درك مىكند. 3. در مقام اطمينان به كمال رسد (64) و جميل بودن حضرت حق را با تمام وجود اذعان كند. در اينصورت مخاطب آيه شريفه «يا ايتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربك راضية مرضية» قرار مىگيرد. پس در حقيقت راجعين حقيقى به خداوند كسانى هستند كه هم آنان از خداوند راضىاند و هم خداوند از آنها راضى و خشنود مىباشد. 4. مقام مشاهده است (65) اين حالتبراى كسانى حاصل مىشود كه قلب خود را از عالم كثرت و ظلمت منصرف سازد و رفض غبار كثرت كردهاند. در اين صورت قلب آنان مستعد و آماده است تا خداوند با جلوههاى مناسب بر قلوب آنان تجلى نمايد و دل آنها را به خود خوش كند و از ديگران منصرف نمايد. مقام مشاهده داراى سه درجه است: (66) الف) مشاهده تجلى افعالى كه سالك در اين مقام از قضاء الهى راضى و خشنود است. ب) مشاهده تجلى صفاتى و اسمائى كه سالك در اين شهود به مبدا و سرمنشا افعال و احكام خداوند آگاهى مىيابد. ج) مشاهده تجلى ذاتى است. امام در توضيح اين مطلب مىنويسد كه اين دو نوع مشاهده اخير ارفع از اسم رضا و امثال آن است گرچه روح رضا كه حقيقت محبت و جذبه است در اين مقام موجود استبهطور كمال. ضمنا حضرت امام، رضا را يكى از اركان ايمان دانسته (67) و به پيام نورانى حضرت على(ع) استناد كردهاند كه فرموده است: الايمان اربعة اركان: الرضا بقضاء الله و التوكل على الله و تفويض الامر الى الله; والتسليم لامرالله. (68) درجات رضا پير هرات سه درجه براى رضا برشمرده است: الدرجة الاولى: رضا العامة; و هو الرضاء بالله ربا، بسخط عبادة مادونه; و هذا قطب رحىالاسلام; و هو يطهر من الشرك الاكبر. و هو يصح بثلاث شرائط: ان يكون الله عزوجل احب الاشياء الىالعبد، و اولى الاشياء بالتعظيم، و احق الاشياء بالطاعة. (69) درجه نخست رضاى عامه است و آن خشنودى به ربوبيتخداوند است همراه با عدم خرسندى از بندگى و اسارت غيرخدا و اين محورى است كه اسلام حول آن مىچرخد. اين خشنودى و خرسندى، قلب بنده را از شرك اكبر پاك مىسازد و اين حقيقتبا سه شرط تحقق پيدا مىكند: نخست آنكه خداى عزوجل محبوبترين اشياء نزد او باشد، دوم آنكه خداوند را از همه اشياء سزاوارتر به تعظيم و زرگداشتببينيد، سوم آنكه خداوند را شايستهترين اشياء در مقام اطاعت و فرمانبردارى بشناسد. الدرجة الثانية: الرضاء عن الله تعالى; و بهذا الرضاء نطقت آيات التنزيل، و هوالرضاء عنه فى كل ماقضى; و هذا من اوائل مسالك اهل الخصوص، و يصح ثلاث شرائط: باستواء الحالات عندالعبد، و بسقوط الخصومة معالخلق، و بالخلاص من المسالةوالالحاح.(70) توضيح آنكه، سالكى كه به مقام رضا راه مىيابد از خداوند و همه مقدراتش راضى و خشنود است، خواسته خود را در خواسته محبوب خويش فانى ساخته او را حاكم و خبير و عادل مىداند وبه همه قضاء و احكام او با ديده رضا مىنگرد. تحقق و رسيدن به اين مقام عالى به رعايتسه شرط بستگى دارد: شرط اول آن است كه نسبتبه امور مختلف حال او تغيير پيدا نكند; يعنى در مقابل احكام و قضاء الهى يكسان باشد چه در مقابل مواهب و عطايايى كه به او ارزانى مىشود، چه در مقابل نعمتهايى كه احيانا از كف او مىرود. حاصل آنكه نقمت و نعمت، خوش و ناخوش، صحت و كسالت را از دوستببيند و به داده او خشنود و راضى باشد. شرط دوم آن است كه اگر خصومت و بدبينى با مردمان داشته آن را ترك كند و جز به خوبى راجع به آنان نينديشد و عذر آنان را بپذيرد. شرط سوم آن است كه هرگز بر خواستهاى خود اصرار و پافشارى نكند. زيرا بايد بداند خداوند آنچه را به مصلحت او باشد به او خواهد داد. با طيبخاطر از دادهها و ندادههاى خالق هستى سپاسگزار باشد. والدرجة الثالثة: الرضاء برضىالله تعالى; فلايرى العبد لنفسه سخطا و لا رضى; فيبعثه على ترك التحكم و حسم الاختيار واسقاط التمييز و لو ادخل النار. (71) توضيح آنكه، سالكى كه به درجه سوم مقام رضا نايل مىشود نه خشم خود را از خود مىداند، نه خشنودى خويش را. چنانكه قبلا بيان شد او خود را فانى در اراده «محبوب و فاعل مايشاء» كرده است. بنابراين، خود را مالك وجود خويش نمىداند چه رسد كه مالك صفات و افعالش باشد. اگر شاد مىشود از شادى و خشنودى خداوند است و اگر خشمگين مىشود خود را مظهر خشم خدا مىداند. سالك در اين مقام مصداق اين آيه شريفه است است كه فرمود: «ماتشاؤون الا ان يشاء الله». (72) بنابراين، اگر سالك در چنين موقعيتى قرار گيرد حكمش حكم خداوند خواهد بود زيرا او اختيار خويش را در اختيار مختار علىالاطلاق فانى ساخته است. اختيار او خدايى است. پس بهشت و دوزخ و نعمت و نقمت در ديدگاه او زيبا و جميل است. كلام والاى حضرت زينب(س) به هنگام بروز شديدترين نقمتها بيانكننده اين نوع مقام است كه فرمود: «ما رايت الا جميلا». ابن سمعون نيز به سه درجه رضا قايل است و مىگويد: الرضا بالحق و الرضا عنه و الرضا له فالرضا به مدبرا و مختارا و الرضا عنه قاسما و معطيا و الرضا له الها و ربا. (73) مراتب و درجات رضا از منظر امام خمينى(س) (74) از نگاه امام، مقام رضا مانند ديگر كمالات نفسانيه داراى مراتب متكثره مىباشد: درجه اول رضاى بالله است ربا; (75) سالك در اين مقام خود را در تحت ربوبيت او قرار داده واز اين سلطه و سيطره خوشحال و راضى است. طبيعى استشيطان هيچگونه سلطه چيرگى بر او ندارد و فقط چنين سالكى تحت تربيت و پرورش خالق خوبيهاست. روشن است چنين سالكى از تمام اوامر محبوب خشنود و راضى است. درجه دوم رضا به قضا و قدر حق است; (76) يعنى خشنودى از پيشآمدهاى «گوارا و ناگوار»، سالكى كه به مقام رضا راه يافته، بليات و امراض و مقابل اينها نزد او يكسان است. زيرا هردو را عطيه حضرت دوست مىداند و به آن راضى خشنود است و معتقد است چه بسا كمال انسان در تنگدستى و تحمل مصايب و شدايد و بلايا باشد. حضرت امام به روايتى اشاره مىكنند: (77) حضرت باقر(ع) از جابربن عبدالله انصارى مىپرسند: حال تو چگونه است؟ جابر در جواب مىگويد: من مرض را خوشتر دارم از صحت وفقر را خوشتر دارم از غنى و... امام باقر(ع) در جواب مىفرمايند: اما ما هرچه را خداوند عطا فرمايد مىخواهيم. اگر مرض را عنايت كند آن را مىخواهيم و اگر صحت را عنايت كند، صحت را دوست داريم. (78) درجه سوم رضا به رضى الله است. (79) حضرت امام مقام محبت و جذبه را اوايل اين درجه مىدانند. سالك در اين وادى از خود خشنودى و رضايتى ندارد و رضايت و شادى او تابع رضايتحق است. بنابراين، مقام رضا با مقام محبت مناسبت و سنخيت پيدا مىكند و از آنجا كه گفتهاند:«كل ما يفعل المحبوب محبوب» (80) هر فعل و حكمى كه از جانب محبوب باشد به جان مىخرد و از انجام و پذيرش آن خشنود است. لازم به ذكر استبزرگان معرفت مقام رضا را مقامى دائمى براى سالك مىدانند; يعنى حالتى است كه در دنيا و آخرت از سالك جدا نمىشود. حال آنكه برخى از مقامات مخصوص دنيا و برخى مختص آخرت است. بهطور مثال خوف و رجاء مقامى است عرفانى اما در آخرت از سالك جدا مىشود ولى رضا همواره مستمر است و با شخص سالك پيوندى ناگسستنى دارد. جنيد در اين باره گويد: ليسالرضا و المحبة كالخوف و الرجاء فانهما حالان لا يفارقان العبد فىالدنيا و الآخرة لانه فىالجنة لا يستغنى عنالرضا و المحبة.(81) تفاوت مقام رضا، توكل و تفويض در پايان اين مقال بىمناسبت نيستبه تفاوت سه مقام رضا، توكل و تفويص بپردازيم. چنانچه گذشت توكل از باب تفعل به معناى نماينده گرفتن يا وكيل گرفتن در انجام كارى است. تفويض از باب تفعيل به معناى سپردن و واگذارنمودن امرى است و رضا به معناى خشنودى و رفع كراهت است. در تمايز و اختلاف توكل و تفويض مىتوان چنين گفت: 1) توكل در مصالح امور است ولى تفويض در همه امور - چه مصلحتباشد و چه مصلحت نباشد - بنابراين، دامنه تفويض وسيعتر است. 2) در توكل اصالتبا موكل است كه وكيل را انتخاب مىكند; اما در تفويض، اصالتبا كسى است كه كار به او سپرده مىشود زيرا مفوض او را متصرف حقيقى مىداند. 3) توكل پس از رخداد امرى حاصل مىشود; يعنى پس از آنكه سالك ضرورتى احساس كرد و در شرايط خاص قرار گرفتبر خدا توكل مىكند. اما در تفويض چنين نيست، شخص مفوض هم قبل از وقوع فعل و رخداد بر خداوند تكيه دارد و هم بعد از وقوع امور آنها را به خدا وامىگذارد و شخص راضى نيز در هر شرايطى خشنود و فرحناك است. امام خمينى(س) در بيان تفاوت توكل و رضا مىنويسند كه مقام رضا غير از مقام توكل است; بلكه از آن شامختر و عالىتر است، زيرا كه متوكل طالب خير و صلاح خويش است، و حقتعالى را چون فاعل خير مىداند او را وكيل خويش انتخاب مىكند در بهبود بخشيدن امورات خويش. اما فرد «راضى» اينچنين نيست زيرا او پسندد هرچه را جانان پسندد; بنابراين مقام رضا برتر از مقام توكل است. (82) درباره تفاوت توكل و تفويض، خواجه عبدالله انصارى معتقد است تفويض لطيفتر و از لحاظ معنى وسيعتر از توكل است زيرا توكل بعد از وقوع رخداد است، ولى تفويض هم قبل و هم بعد از رخ دادن امرى حاصل مىشود كه عين تسليم و رضامندى است و توكل شعبهاى از مقام تفويض است. (83) اما حضرت امام نظر خواجه را نمىپذيرند و مىنويسند كه وليكن در بودن توكل شعبهاى از تفويض، نظر است و در اعم شمردن تفويض از توكل، مسامحه واضحه است و نيز دليلى نيستبر آنكه توكل فقط بعد از وقوع سبب استبلكه در هر دو مورد جاى توكل هست و اما در حديثشريف كه فرمود: «فتوكل علىالله بتفويض ذلكاليه» تواند كه چون توكل نيست مگر با رؤيت تصرف خويش، لهذا براى خود وكيل اتخاذ نمود در امرى كه راجع به خود مىداند حضرت خواسته است او را ترقى دهد از مقام توكل به تفويض و به او بفهماند كه حق تعالى قائممقام تو نيست در تصرف، بلكه خود متصرف ملك خويش و مالك مملكتخود است. (84) در پايان اين مقام و اين مقال، سخن حضرت امام را يادآور مىشويم «... مشتبه شود و خودش نيز نداند كه مرد ميدان اين دعوى نيست، ولى اتصاف به حقايق و وصول به مقامات با اين دعويها نشود خصوصا مقام رضا كه از اشق مقامات است.» (85) يادداشتها: 1) خواجه عبدالله انصارى، همان، ص 198. 2) همان، ص 199. 3) همان، ص 200. 4) انشراح (94): 6 و 5. 5) ابوالحسن نورى در شرح حال يكى از مردان خدا مىگويد: «روزى پيرمرد ضعيف و بىقدرتى را ديدم كه او را به سوى زندان مىبردند و بر بدن نحيف او تازيانه مىزدند. ولى آن مرد خدا همچنان صبر مىكرد و دم نمىزد. پس از مدتى به زندان رفتم و از او پرسيدم: «اى پيرمرد تو با چنين ضعف چگونه توان صبر كردن دارى؟» در پاسخم گفت: «اى فرزند به همتبلا مىتوان كشيد نه با جسم» پرسيدم: «صبر در نزد تو چيست؟» گفت: «به بلا مبتلا شدن همچنان بود كه از بلا بيرون آمدن». به راستى مىتوان گفت ره يافتهگان به حقيقت داراى همتى والا و قدرتى لايوصفاند. 6) روحالله موسوى خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 412. 7) همان، ص 412. اظهار توانمندى، نزد دشمنان نيكوست ولى نزد دوستان هر چيزى غير از عجز، ناپسند به شمار مىآيد. 8) همان، ص 413. 9) همان، ص 413 - 414. 10) همان، ص 415. 11) همان. 12) همان، ص 415. 13) همان، ص 416. 14) خواجه عبدالله انصارى، همان، ص 202. 15) رجوع كنيد به: عزالدين محمودبن على كاشانى، همان، ص 136. 16) محمدبن يعقوب الكلينى، جلد 1، باب 23 از كتاب التوحيد، حديث 8، ص 113. 17) خواجه عبدالله انصارى، همان، ص 202. 18) روحالله موسوى خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 219. 19) خواجه عبدالله انصارى، همان، ص 202. 20) روحالله موسوى خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 419. 21) همان، ص 420. 22) همان. 23) هيچ پيامبرى مانند من اذيت نشد. فخرالامة المولى، بحارالانوار، بيروت: دارالرضا، جلد 39، ص 56; جلد 15، باب 73. 24) دعاى كميل. 25) روحالله موسوى خمينى، چهل حديث، ص 262. 26) همان، ص 262. 27) همان. 28) همان، ص 263. 29) حسين بن محمد راغب اصفهانى، المفردات فى غريب القرآن، ص 531. 30) حمدون قصار از مشايخ صوفيه (متوفى 271) و رواجدهنده طريفه ملاميته در نيشابور بوده است. 31) عبدالكريم القشيرى، همان، ص 252. 32) به نقل از: روحالله موسوى خمينى، چهل حديث، ص 214. توكل، بدن را در بندگى حضرت حق افكندن و قلب را با حضرت ربوبى پيوند دادن است. 33) عزالدين محمود بن على كاشانى، همان، ص 396. توكل بيرون آمدن از اين انديشه است كه ايشان خود مدبر امور بوده و قدرت و توانايى بر انجام كارها را دارد. 34) همان. توكل چنگ زدن و آويختن به ريسمان خداوندى است. 35) خواجه عبدالله انصارى، همان، ص 171. 36) آل عمران (3): 128. هيچ گونه اختيارى براى تو نيست. 37) روحالله موسوى خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 200. يعنى توكل به خدا منقطع شدن بنده استبه سوى خدا از جميع امورى كه به بندگان اميد بسته بود. 38) همان، ص 217. 39) همان، ص 216. 40) همان. 41) همان، ص 214. 42) همان. 43) خواجه عبدالله انصارى، همان، ص 173. 44) همان، ص 174. 45) همان، ص 175. 46) روحالله موسوى خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 213. 47) همان. 48) عزالدين محمود بن على كاشانى، همان، ص 399. 49) همان. 50) همان، الرضاء افضل لان الزاهد فى الطريق و الراضى وصل، ص 402. 51) همان، يرجع الامر كله الى هذين الاصلين فعل منه بك و فعل منك فترضى فيما عمل و تخلص فيما تعمل، ص 403. 52) محمدبن يعقوب الكلينى، همان، جلد 2، صص 262، 263 (گوش او خواهم بود كه با آن مىشنود و چشم آن خواهم بود كه با آن مىبيند) قسمتى از حديث قرب نوافل است كه از پيامبر اكرم(ص) نقل شده است. 53) روحالله موسوى خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 170. 54) فجر، (89): 28. به سوى پروردگارت باز گرد در حالى كه هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است. 55) خواجه عبدالله انصارى، همان، باب الرضا، ص 204. 56) روح الله موسوى خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 164. 57) همان. 58) شيخ مصلحالدين سعدى شيرازى، كليات سعدى، تهران: موسسه علمى، ص 564. 59) روحالله موسوى خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 161. 60) همان. 61) همان، ص 162. 62) همان، ص 170. 63) همان. 64) همان، ص 171. 65) همان. 66) همان، ص 172. 67) همان، ص 171. 68) محمدبن يعقوب الكلينى، همان، جلد 2، ص 7; كتاب الايمان و الكفر باب 29، حديث 5. 69) خواجه عبدالله انصارى، همان، ص 206 و 207. 70) همان، ص 207. 71) همان، ص 209. 72) انسان (76): 30. 73) عزالدين كاشانى، همان، ص 403. 74) روحالله موسوى خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 166. 75) محمد بن يعقوب الكلينى، فروع كافى، جلد 3، ص 196; كتاب الخبائر، باب سل الميت و مياقال عند دخول القبر، حديث 7، «رضيتبالله ربا». 76) روحالله موسوى خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 168. 77) همان. 78) محمد مهدى نراقى، جامع السماوات، جلد 3، ص 285. 79) روحالله موسوى خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 169. 80) عزالدين محمودبن كاشانى، همان، ص 403. (مصراع شعرى است) 81) همان. 82) روحالله موسوى خمينى، چهل حديث، ص 215. 83) همان، ص 218. 84) همان، ص 216. 85) روحالله موسوى خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 168.
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 298]
صفحات پیشنهادی
مقامات عرفانى(2)
مقامات عرفانى(2) نويسنده:فاطمه طباطبایی درجات صبر پير هرات صبر را بر سه درجه مىداند: الدرجة الاولى: الصبر عن المعصية بمطالعة الوعيد ايقاء على الايمان و حذرا من ...
مقامات عرفانى(2) نويسنده:فاطمه طباطبایی درجات صبر پير هرات صبر را بر سه درجه مىداند: الدرجة الاولى: الصبر عن المعصية بمطالعة الوعيد ايقاء على الايمان و حذرا من ...
فلسفه و رويكردِ وحيانى ـ عرفانى شيخ اِشراق (2)
[73]شيخ در رسالة كلمة التصوف ـ كه در حدود چهل صفحة وزيرى است ـ به شرح مقامات ... [76]2. عرفان و تصوفتاكنون دربارة عرفان و مكتب عرفانى شيخ اشراق كمتر سخن گفته ...
[73]شيخ در رسالة كلمة التصوف ـ كه در حدود چهل صفحة وزيرى است ـ به شرح مقامات ... [76]2. عرفان و تصوفتاكنون دربارة عرفان و مكتب عرفانى شيخ اشراق كمتر سخن گفته ...
فرهنگ و جهان بيني در آثار عرفاني فارسي
فرهنگ و جهان بيني در آثار عرفاني فارسي-فرهنگ و جهان بيني در آثار عرفاني فارسي ... است که به کانون واقعي فرهنگ ما مربوط مي شود (2)، يعني مغز و عصاره ي فرهنگي. .... توجه به مقامات عرفاني و بر راه بودن در طريق سلوک، به تحقيق همان چيزي است که در ...
فرهنگ و جهان بيني در آثار عرفاني فارسي-فرهنگ و جهان بيني در آثار عرفاني فارسي ... است که به کانون واقعي فرهنگ ما مربوط مي شود (2)، يعني مغز و عصاره ي فرهنگي. .... توجه به مقامات عرفاني و بر راه بودن در طريق سلوک، به تحقيق همان چيزي است که در ...
جایگاه زن در سیر و سلوك و مقامات معنوی
ثابت نشده كه در طی طریق عرفان، مردان قوی تر از زنان باشند و آنچه كه در بادی امر و .... و سلوکدرس اخلاق آیت الله قرهی(2) جایگاه زن در سیر و سلوك و مقامات معنوی قسمت اول ...
ثابت نشده كه در طی طریق عرفان، مردان قوی تر از زنان باشند و آنچه كه در بادی امر و .... و سلوکدرس اخلاق آیت الله قرهی(2) جایگاه زن در سیر و سلوك و مقامات معنوی قسمت اول ...
رساله ي الهيات عرفاني ديونيسيوس آريوپاغي (1)
يكي از رساله ها رساله ي الاهيات عرفاني است كه معرف الاهيات عرفاني در مسيحيت است. ... تجربه؛ از يک سو به ثبت و ضبط تجارب كساني مي پردازد كه به مقامات عرفاني راه ... (2) ديونيسيوس آريوپاغي هر چند درون مايه هاي عرفاني، در عهد جديد، به ويژه در انجيل ...
يكي از رساله ها رساله ي الاهيات عرفاني است كه معرف الاهيات عرفاني در مسيحيت است. ... تجربه؛ از يک سو به ثبت و ضبط تجارب كساني مي پردازد كه به مقامات عرفاني راه ... (2) ديونيسيوس آريوپاغي هر چند درون مايه هاي عرفاني، در عهد جديد، به ويژه در انجيل ...
ابعاد عرفاني و سياسي مهدويت در انديشه امام خميني(رحمت الله علیه)
ابعاد عرفاني و سياسي مهدويت در انديشه امام خميني(رحمت الله علیه)-ابعاد عرفاني و ... و ابعاد همه نشئات سابق و لاحق بر خويش است.2 ويژگي وساطت او، همان ميانجي بودن او ... آن شعبهاي از توحيد است و اهميت آن در مقامات عرفاني تا آنجاست كه ولايت تعين اول از ...
ابعاد عرفاني و سياسي مهدويت در انديشه امام خميني(رحمت الله علیه)-ابعاد عرفاني و ... و ابعاد همه نشئات سابق و لاحق بر خويش است.2 ويژگي وساطت او، همان ميانجي بودن او ... آن شعبهاي از توحيد است و اهميت آن در مقامات عرفاني تا آنجاست كه ولايت تعين اول از ...
رساله الهيات عرفاني ديونيسيوس آريوپاغي (2)
رساله الهيات عرفاني ديونيسيوس آريوپاغي (2) نويسنده: سيد لطف الله جلالي• آثار و ... و نوراني مي سازد و به يک بينش عقلي شبيه به بينش مقامات كليسا منتهي مي شود.
رساله الهيات عرفاني ديونيسيوس آريوپاغي (2) نويسنده: سيد لطف الله جلالي• آثار و ... و نوراني مي سازد و به يک بينش عقلي شبيه به بينش مقامات كليسا منتهي مي شود.
زندگى و انديشه هاى عرفانى ابونصر سراج طوسى (3)
زندگى و انديشه هاى عرفانى ابونصر سراج طوسى (3)-زندگى و انديشه هاى عرفانى ... [148] 2. بيان عرفان صحيح از ناصحيح با تأكيد بر آيات و روايات وى صوفيه زمان خود را به دو ... وى منازل سلوكى را به مقامات و احوال تقسيم كرده و بعد از تعريف هر كدام، به هفت ...
زندگى و انديشه هاى عرفانى ابونصر سراج طوسى (3)-زندگى و انديشه هاى عرفانى ... [148] 2. بيان عرفان صحيح از ناصحيح با تأكيد بر آيات و روايات وى صوفيه زمان خود را به دو ... وى منازل سلوكى را به مقامات و احوال تقسيم كرده و بعد از تعريف هر كدام، به هفت ...
تفكر در انديشه عرفانى (2)
تفكر در انديشه عرفانى (2) نويسنده: ولى الله عباسى حقيقت تفكربا توجه به آنچه ... الله يكى از حظوظ نفسانيه را طالب باشد، و لو وصول به مقامات، بلكه گرچه وصول به ...
تفكر در انديشه عرفانى (2) نويسنده: ولى الله عباسى حقيقت تفكربا توجه به آنچه ... الله يكى از حظوظ نفسانيه را طالب باشد، و لو وصول به مقامات، بلكه گرچه وصول به ...
آثار عرفاني امام خميني رحمه الله
و در عرفان نظري كم تر تدريس داشته، و بلكه هيچ درس رسمي به عنوان عر. ... از: «مصباح الهداية إلي الخلافة والولاية»(2) كه گاهي از آن به «مصباح الهداية» تعبير مي شود. ... اين كتاب به بيان و تفسير معراج حقيقي اهل نياز - يعني نماز - پرداخته و مقامات روحي ...
و در عرفان نظري كم تر تدريس داشته، و بلكه هيچ درس رسمي به عنوان عر. ... از: «مصباح الهداية إلي الخلافة والولاية»(2) كه گاهي از آن به «مصباح الهداية» تعبير مي شود. ... اين كتاب به بيان و تفسير معراج حقيقي اهل نياز - يعني نماز - پرداخته و مقامات روحي ...
-
دین و اندیشه
پربازدیدترینها