تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 دی 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص): هرگاه سفره پهن مى‏شود، چهار هزار فرشته در اطراف آن گرد مى‏آيند. چون بنده ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1846415205




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مقامات عرفانى(2)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
مقامات عرفانى(2)
مقامات عرفانى(2) نويسنده:فاطمه طباطبایی درجات صبر پير هرات صبر را بر سه درجه مى‏داند: الدرجة الاولى: الصبر عن المعصية بمطالعة الوعيد ايقاء على الايمان و حذرا من الجزاء و احسن منها الصبر عن المعصيةحياء.(1) درجه اول، صبر خوددارى از معصيت و عدم ارتكاب امورى است كه از آنها نهى شده است. خواجه معتقد است‏سالك طريق حقيقت‏بايد ايمان خود را با ملاحظه وعيدهاى خداوند حفظ كند. البته ذكر اين نكته نيز لازم است كه از نظر بزرگان عرفان پرهيز از امور حرام به سبب وعيد خداوند و ترس از عذاب الهى، نقص در سلوك محسوب مى‏شود. از نظر اينان برترين عامل عدم ارتكاب امور «منهى عنه‏» شرم و حيا در برابر خالق هستى است، پس اگر كسى در سير و سلوك به مقام «احسان‏» «كانك تراه‏» راه يابد و خود را همواره در محضر و منظر خدا بيند، حياى او موجب مى‏شود كه هرگز خلاف اوامر محبوب خود عمل نكند. البته ميان اين دو مرتبه، فاصله بسيار است. از اين رو گفته‏اند: شرمسارى در برابر خالق، خصلت آزادگان است و شرم و حيا برتر از پرهيز و ترس است. الدرجة الثانيه: الصبر على الطاعة بالمحافظة عليها دواما، و برعايتها اخلاصا و بتحسينها علما. (2) درجه دوم، صبر بر طاعت است و با اين انگيزه محقق مى‏شود كه: 1) سالك طريق حقيقت‏بر اطاعت و بندگى حق‏تعالى پايدار باشد، 2) همواره سعى كند عملش با اخلاص زينت‏شود، 3) طاعت‏خود را با علوم شريعت نيكو سازد; يعنى طاعتى عالمانه و بر مبناى شريعت داشته باشد. شارح منازل السائرين معتقد است، صبر بر طاعت‏برتر از خوددارى كردن از گناه و نافرمانى است. زيرا چنين صبرى، صبر در معصيت را نيز شامل مى‏شود ولى عكس اين صادق نيست. به طور مثال كسى كه به انجام فريضه‏اى مشغول مى‏شود همين طاعت و فرمانبردارى، او را از فحشاء و منكر بازمى‏دارد و او علاوه بر صبر در طاعت، صبر بر معصيت نيز دارد; يعنى به هنگام انجام تكليف - كه از آن به نوعى صبر تعبير شده - صبر بر معاصى و اعمال خلافى پيدا مى‏كند كه احيانا مى‏توانسته است آنها را انجام دهد و از آنها دورى جسته است. پس قول خداوند كه مى‏فرمايد «ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر». (نماز انسان را از زشتى و گناه بازمى‏دارد) مى‏تواند ناظر به اين حقيقت‏باشد. پس انسانى كه بر عبادت و بندگى خداوند مداومت دارد اگر بتواند شرايط لازم را در عمل به واجب حاصل كند و آن عمل را از ريا، پاك نمايد و به زيور اخلاص بيارايد طبيعى است كه انجام چنين طاعتى او را از ارتكاب معصيت‏بازمى‏دارد. و الدرجة الثالثة: الصبر فى البلاء بملاحظة حسن الجزاء و انتظار روح الفرج و تهوين البليه بعد ايادى المنن و تذكر سوالف النعم.(3) سالك در اين مرحله به وعده‏اى كه خداوند در قرآن كريم به صابران داده است توجه مى‏كند و به انتظار گشايش از جانب حضرت دوست مى‏نشيند. او گفته خالق خويش را سخت‏باور دارد كه فرمود: «فان مع العسر يسرا - ان مع العسر يسرا» (4) و مى‏داند كه «الجنة حفه بالمكاره‏». «صابر» در اين منزل به نعمتهايى كه خداوند او را از آن بهره‏مند كرد، توجه مى‏كند و با به يادآوردن نعمتها و عطاياى حضرت حق، دردمندى خويش را تسكين مى‏دهد. (5) امام نيز در بيان مراتب صبر به حديث نبوى استناد كرده كه مى‏فرمايند: «الصبر ثلاثة: صبر عند المصيبة; و صبر على الطاعة، و صبر على المعصية‏». (6) قسم اول، صبر بر بليات و مصيبات است. همان‏گونه كه خواجه عبدالله انصارى ذكر كرد، امام نيز توجه مى‏دهند كه شكوه و شكايت كردن نزد خداوند عيب نيست و آنچه نامطلوب است پيش مخلوقات شكوه كردن است‏حال آنكه اظهار عجز و نيازمندى به حضرت حق مطلوب است. و يحسن اظهار التجلد للعدى و يقبح الا العجز عند الاحبه (7) در تعريف قسم دوم كه صبر بر طاعت است، امام مى‏فرمايند: انسان در فرمانبرى حق‏تعالى خوددار باشد و نفس اماره عنان از دست انسان نگيرد و افسار گسيختگى نكند. (8) به نظر امام صبر در ترك طاعات آسانتر است از صبر بر افسار گسيختگى پس از اتيان عمل و در توضيح اين مطلب مى‏گويند: صبر در مقام اول (صبر در ترك طاعات) مقاومت‏با نفس است در انجام دستورات شرعى طبق دستورات شرع و متناسب با حدود و احكام ظاهرى و باطنى شريعت اما صبر مقام دوم، عبارت است از نگهدارى نفس از اينكه مبادا به بليه كبر و عجب و ديگر توابع آنها مبتلا شود. چه بسا كه شيطان و نفس اماره انسان را سالهايى بس طولانى دعوت به اعمال صالحه و اخلاق حميده و پيروى از شريعت مطهره كنند به اميد آنكه او را مبتلا به اعجاب و خودپسندى كنند و انسان را با همه مشقتها و رياضات ساقط كنند. پس غرور علمى و عملى و خودخواهى و خودپسندى يكى از مهلكات است كه انسان را به شقاوت مى‏كشاند. (9) امام در تعريف قسم سوم كه صبر از معصيت است مى‏گويند: «صبرى است كه انسان در جهاد با نفس و جنود ابليس مى‏كند». (10) اين درجه از صبر، حقايق و دقايق بسيار دارد. حضرت امام(س) مى‏گويند: «صبر در اين مقام مشكلتر و دقيقتر از صبر در طاعات است‏». (11) تصريح مى‏كنند كه «مهمتر از هر چيز از براى سالك الى الله صبر در معصيت است‏». (12) امام معتقدند كه در اين مرحله سالك بايد «قدم بر فرق خود گذارد و بت‏بزرگ خودى و انانيت را از كعبه دل به دست ولايت مآبى فرو ريزد و بشكند تا به حقايق اخلاق قدم نهد و به سراير خلوص باريابد و اين جز با دستگيرى خدايى و توفيق يزدانى صورت نبندد». (13) حضرت امام در فصل سوم همين بحث‏به گونه ديگرى به بعضى مراتب صبر اشاره مى‏كنند و حكايتى را از شبلى عارف معروف قرن چهارم هجرى مى‏آورند. در حكايت مذكور به شش نوع از صبر اشاره شده است كه عبارتند از: 1) صبرلله; 2) صبربالله; 3) صبر على الله; 4) صبر فى الله; 5) صبر مع الله; 6) صبر عن الله. امام در زير يكايك به شرح آنها پرداخته است. 1- صبر لله: از نظر امام اين مقام نازلترين مقام سالك است. انسان در اين مرحله از آمال و آرزوهاى نفسانى خود منسلخ گشته و مهاجر الى الله مى‏شود. چه در غير اين صورت در بيت نفس مقيم بوده و در جلباب نفسانيات خويش گام برمى‏دارد و مصداق مهاجر الى الله واقع نمى‏شود. پس سفر الى الله با خروج از نفسانيات و بيرون رفتن از انانيت‏حاصل مى‏شود و به تعبير امام: تا خروج از بيت نفس و بيرون رفتن از انانيت نباشد سفر الى الله و هجرت به سوى او محقق نشود و پيش اهل معرفت تمام رياضاتش رياضت‏باطل است و چون خروج از بيت محقق شد سالك شود و صبر در اين مقام صبر لله است. پير هرات نيز اين نوع از صبر را ضعيف‏ترين انواع صبر و خاص مبتديان مى‏داند و مى‏گويد: «واضعف الصبر الصبر لله و هو صبر العامه‏». (14) 2- صبر بالله: از منظر امام اين نوع از صبر داراى دو مقام است: نخست صبرى كه براى سالك ثابت است و مسافر كوى حقيقت پس از بيرون‏آمدن از منزل نفس و طبيعت نفسانى خويش تمام حركات و افعال و قواى خود را در اختيار خداوند مى‏بيند و خود را مسلوب الاختيار مشاهده مى‏كند و صبر خود را كه يكى از حالات و قواى اوست‏بالله مى‏بيند و به عين‏اليقين در مى‏يابد كه معطى اين صبر خداوند است. به تعبير امام فهم اين حقيقت‏با برهان عقلى حاصل نمى‏شود كه «برهان راجع به اهل حجاب است‏». دوم خاصه كسانى است كه به صحو بعدالمحو (15) رسيده‏اند; يعنى كسانى كه به فناء كلى راه يافته و باقى به بقاء حق گرديده‏اند. اين چنين سالكى وجودى حقانى دارد و تمام حركات و رفتارش «بالله‏» است. در اين صورت است كه مصداق «قرب فرايض‏» مى‏گردد و چشم و گوش خداوند مى‏شود كه خداى رحمان از طريق او مى‏بيند و به بندگان و موجودات فيض مى‏رساند. امام بر اين مدعا، گفتار و كلام نورانى اميرالمؤمنين على بن ابيطالب(ع) را گواه مى‏آورند كه فرمود «انا عين الله و انا يدالله و انا جنب الله و انا باب الله‏». (16) چنين كسى براى دستگيرى افتادگان به‏پامى‏خيزد و در كنار ديگر انسانها زندگى مى‏كند و در راه هدايت آنان از سختيها و طعنه‏ها خم به ابرو نمى‏آورد و خلعت رهبرى و هدايت مردمان بر قامتش راست مى‏گردد. خواجه عبدالله انصارى از اين نوع صبر به صبر «مريد» تعبير مى‏كند; يعنى كسى كه از فعل و قوه خود به كلى منسلخ شده و به عين‏اليقين دريافته است كه «لا حول و لاقوة الا بالله‏». (17) 3) صبر على الله: ويژه كسانى است كه مستقر در مقام دوم گرديده‏اند; يعنى پس از آنكه سالك طريق حق، متصرفى را در عالم وجود جز خداوند نديد، طبيعتا تمام رخدادها و بليات را جلوه اسماء و صفات حق مى‏بيند و بر آنها شكيبا مى‏شود، اوامر و نواهى خداوند را به جان و دل مى‏پذيرد و بر همه احكام الهى صابر است. صبر چنين سالكى را صبر على الله خوانند و به تعبير امام «اينان بر خدا و شئون اسمائيه يا ذاتيه او صبر كنند». (18) پير هرات اين نوع صبر را صبر سالكين مى‏خواند و مى‏گويد: «و هو صبر السالك‏». (19) 4) صبر فى الله: صبر در مسير سير و سلوك است كه سالك طريق دوست‏بايد متحمل شود و امام آن را ويژه اهل حضور مى‏دانند; يعنى كسانى كه مشاهده جمال اسمائى كرده‏اند، در آن مشاهدات و جلوات هر چه صبر كنند و دل را از استهلاك و اضمحلال نگه دارند صبر فى الله است. 5) صبر مع الله: به تعبير بزرگان ره يافته، صبر در اين مرتبه به مراتب سخت‏تر از صبر در ساحت غيبت است. زيرا لازمه مقام حضور، بسط و انبساط است و خوددارى از اين حالت دشوار است. لب نگشودن و سخن به شطح نگفتن و حفظ مقام حضور داشتن از دشوارترين امور است. به تعبير امام صبر مع الله «براى مشاهدين جمال ذات است كه از مقام مشاهده جمال اسمائى بيرون رفته و به مشاهده ذاتى رسيده‏اند. آنها هرچه در اين جلوات صبر كنند و خود نگهدار شوند صبر مع الله است‏». (20) سپس امام در مورد اين‏گونه صابرين مى‏گويند اينان به مقام استهلاك و فناء مى‏رسند كه نه اسمى از آنان به جاى مى‏ماند نه رسمى. 6) صبر عن الله: صبر عن الله صبر مشتاق و محبى است كه به دليل رعايت محبوب بر خواسته او صبر مى‏كند. بنابراين، صبر اينان صبر بر فراق نيست‏بلكه صبر محبى است كه در كنار محبوب است. صبر كسانى است كه از رؤيت جمال جميل محبوب به خاطر امتثال اوامر محبوب محجوب مى‏شوند و به تعبير امام «اشق مراتب صبر است‏». (21) از منظر امام «هرچه محبت و عشق زيادتر باشد صبر بر مفارقت‏بيشتر است‏». (22) از اين رو مى‏گويند شايد معناى كلام حضرت ختمى مرتبت كه فرمود: «ما اوذى نبى مثل ما اوذيت‏» (23) ناظر به اين حقيقت‏باشد. امام ناله دردمندانه مولاى متقيان على(ع) را كه فرمود و «فهبنى يا الهى و سيدى و مولاى و ربى صبرت على عذابك فكيف اصبر على فراقك‏» (24) را صبر عن الله مى‏دانند; يعنى صبرى كه محب در عين وصل از محبوب حقيقى مى‏كشد و آن را از اصعب امور مى‏دانند. (25) مرا در منزل جانان چه امن عيش چون هر دم جرس فرياد مى‏دارد كه بربنديد محملها نتايج صبر و جزع از نظر امام «صبر كليد ابواب سعادات و منشا نجات از مهالك است‏» امام معتقدند صبر بر بليات، انسان را آزموده و ورزيده مى‏كند، اراده و عزم او را تقويت مى‏نمايد و انسان را از عبوديت نفس خارج مى‏سازد. به سخن خواجه نصيرالدين طوسى توجه مى‏دهند كه فرمود: الصبر يمنع الباطن عن الاضطراب، و اللسان عن الشكاية، و الاعضاء عن الحركات الغير المعتاده. (26) در جاى ديگر حضرت امام به نتيجه انواع صبر كه قبلا مطرح كرده‏اند مى‏پردازند و مى‏گويند: «صبر در معاصى، منشا تقواى نفس مى‏شود». (27) صبر در طاعت منشا انس به حق و مانوس‏شدن با خداوند مى‏گردد و صبر در بليات و مصيبتها انسان را به وادى «رضا» و پذيرفتارى قضاى الهى مى‏كشاند كه از مقامات والاى به حقيقت رسيدگان است. با رهنمودى از امام اين مقام را به پايان مى‏برم. پس اى عزيز، مطلب بس مهم و راه خيلى خطرناك است. از جان و دل بكوش و در پيش‏آمدهاى دنيا صبر و بردبارى را پيشه خود كن، و در مقابل بليات و مصيبات مردانه قيام[كن]، و به نفس بفهمان كه جزع و بى‏تابى علاوه بر آنكه خود ننگى بزرگ است، براى رفع بليات و مصيبات فايده‏اى ندارد; و شكايت از قضاى الهى و اراده نافذه حق پيش مخلوق ضعيف بى‏قدرت و قوه مفيد فايده نخواهد بود. (28) توكل توكل، يكى ديگر از مقامات و ملكات نفسانى است، كه سالك الى الله در سفر معنوى خود بايد آن را كسب كند. توكل، در لغت‏به تعبير راغب اصفهانى (29) واگذار كردن امرى است‏به معتمدى، از اين جهت كه شخص خود را در انجام آن كار عاجز و ناتوان ببيند. اما در اصطلاح عرفانى منزل و مقامى است كه سالك طريق حق براى رسيدن به يقين و باريافتن به پيشگاه حضرت محبوب مى‏بايد آن را بپيمايد; بزرگان عرفان، توكل را نشات گرفته از ايمان مى‏دانند و معتقدند شخص متوكل با پيمودن مقام توكل مى‏تواند به منزل «يقين‏» راه يابند و نهايتا از مقام «يقين‏» بگذرد و به مقام «توحيد» نايل شود. حمدون قصار (30) در مقام پاسخ به سؤال از توكل مى‏گويد: «چگونه سخن گويد در توكل آن را كه هنوز درست نشده باشد حال ايمان‏». (31) تعريف توكل از ابوتراب نخشبى نقل شده است كه «التوكل طرح البدن فى العبودية و تعلق القب بالربوبية‏». (32) ذوالنون مصرى گويد: «التوكل ترك تدبير النفس و الانخلاع من الحول و القوة‏». (33) حمدون قصار در جمله‏اى بسيار كوتاه در اين باره مى‏گويد: «التوكل هوالاعتصام بالله‏». (34) خواجه عبدالله انصارى نيز در معناى آن مى‏نويسد: التوكل: كلة الامر - كله - الى مالكه و التعويل على وكالته. و هو من اصعب منازل العامة عليهم، و اوهى السبل عند الخاصة، لان الحق تعالى قد و كل الامور كلها الى نفسه، و اياس العالم من ملك شى‏ء منها. (35) توضيح اينكه، عامه مردم به سبب دلبستگى و تعلق خاطرى كه به امور دنيايى دارند و در حجاب طبيعت گرفتارند واگذاركردن امور به خداوند بر ايشان دشوار مى‏باشد زيرا در اين واگذارى نگران از دست دادن خود، اموال و داراييها و اختيارات خود مى‏باشند. اينان به عقل خود تكيه مى‏كنند و معتقدند خداوند چنين خواسته كه انسان با عقل و درايت‏خود همه امور خويش را به دست گيرد. از اين رو رها كردن و واگذار نمودن بر ايشان دشوار است اما علت اينكه براى خاصان منزلى سست و بى‏بنيان است زيرا اينان به طور يقين دريافته‏اند كه همه امور به دست‏خداوند است. كريمه شريفه «ليس لك من الامر شى‏ء» (36) را كه خداوند به اكمل موجودات حضرت ختمى مرتبت فرموده است، با تمام وجود دريافته‏اند. بنابراين، در نظر آنان واگذار نمودن امورى كه خود مالك آن نيستند امرى واهى است. خواجه عبدالله در پايان اشاره مى‏كند كه خداوند همه انسانها را مايوس گردانيده است از اينكه خود مالك چيزى باشند. امام در تعريف توكل به گفته برخى از بزرگان عرفان اشاره مى‏كنند و مى‏گويند: «التوكل على‏الله: انقطاع العبد اليه فى جميع ما يامله من المخلوقين‏». (37) امام توكل را از جنود عقل و از لوازم فطرت مخموره مى‏دانند و معتقدند توجه ناقص به كامل مطلق، براى رفع نقص و احتياج، امرى فطرى و جبلى است. (38) از ديدگاه امام يكى از احكام فطرت مخموره فطرت افتقار است و همه موجودات به زبان گوياى فطرت مى‏گويند: «ما محتاجيم به موجودى كه چون خود ما محتاج و مفتقر نباشد و ما مستظل از كاملى هستيم كه چون خود ما سلسله ممكنات، مستظل به غير نباشد». (39) و در قسمتى ديگر مى‏گويند: «كسى كه در همه جهات وجوديه محتاج و مفتقر است نتواند ... سد خلت و طرد اعدام از ما كند و ... به لسان حال و ذات و فطرت مى‏گويد: ذات نايافته از هستى، بخش كى تواند كه شود هستى بخش‏» (40) از ديد امام كسى كه با نگاه استقلالى به اشياء و پديده‏ها مى‏نگرد طبيعتا به آنها تمسك مى‏جويد و از حق منقطع مى‏شود چنين شخصى مضطرب و متزلزل مى‏گردد و اين حالت اضطراب و تمسك به دنيا و ماديات در قلبش روزافزون مى‏شود و به بليه حرص مبتلا مى‏گردد از اين رو امام «حرص‏» را در مقابل توكل دانسته و از جنود جهل و ابليس برمى‏شمرند. از نظر امام توكل پس از ايمان به چهار حقيقت‏حاصل مى‏شود و آن چهار امر را اركان توكل برمى‏شمرند كه عبارتند از: 1) ايمان به آگاهى وكيل در مورد احتياجات موكل; 2) ايمان به قدرت وكيل در برآوردن حاجات موكل; 3) بخل نداشتن وكيل; 4) محبت و رافت داشتن وكيل. ايشان تصريح مى‏كنند كه مجرد علم و اعتقاد كافى نيست‏بلكه ايمان به امور فوق‏الذكر موجب حصول توكل و اعتماد به وكيل مى‏شود. از اين رو بزرگان عرفان توكل را نتيجه ايمان دانسته‏اند. حضرت امام در مقام بيان استفاده غلط و برداشت ناصحيح از مقام توكل به نكته ظريفى اشاره مى‏كنند و متذكر مى‏شوند كه توكل هرگز با كسب و كار منافات ندارد «بلكه ترك كسب و تصرف به بهانه توكل از نقصان است و جهل زيرا كه توكل ترك اعتماد به اسباب است و رجوع اسباب است‏به مسبب الاسباب، پس با وقوع در اسباب منافات ندارد». (41) از منظر امام، ترك هر گونه كوشش به نام توحيد و توكل و به كارنگرفتن قوايى كه حق‏تعالى به بندگان خويش عطا فرموده به اين بهانه، از جهل به مقام توحيد و توكل است «زيرا كه حقيقت توحيد در يافتن آن است كه تمام تصرفات خلقى، حقى است‏». (42) پير هرات در مورد درجات توكل مى‏گويد: توكل سه درجه دارد و تمام اين درجات سه‏گانه، مربوط به عامه مردم است: الدرجة الاولى: التوكل مع الطلب و معاطاة السبب على نية شغل‏النفس و نفع الخلق و ترك الدعوى. (43) توضيح اينكه، سالك در اين مرحله بر خداوند توكل مى‏كند و اين توكل او با طلب و درخواست همراه است. سالك در اين مرحله به اسباب و مسببات تمسك مى‏كند به اين منظور كه نفس خود را مشغول سازد تا مبادا گرفتار امورى شود كه او را به بيراهه بكشاند و گرفتار مفاسد اخلاقى مانند عجب، كبر، خودبينى و خودپرستى گردد. و الدرجة الثانية: التوكل مع اسقاط الطلب و غض العين عن السبب; اجتهادا فى تصحيح التوكل، و قمع تشرف النفس، و تفرغا الى حفظ الواجبات. (44) توضيح آنكه، سالك با توكل بر خداوند هيچ‏گونه درخواست و مسئلتى از غير خداوند ندارد و از رؤيت هر سبب و علتى چشم‏پوشى مى‏كند و تنها به مسبب‏الاسباب مى‏نگرد; زيرا متوكل حقيقى كسى است كه فقط به خدا تكيه دارد و اسباب و علل را در يد قدرت او توانمند مى‏بيند. خواجه عبدالله انصارى به نكته ظريف و دقيقى اشاره مى‏كند و آن اينكه سالك در اين مرحله به مقامى مى‏رسد كه از اسباب چشم‏پوشى مى‏كند و فقط به مسبب‏الاسباب مى‏نگرد. از آنجا كه چنين حالتى ممكن است او را گرفتار غرور و عجب و كبر نمايد، به سركوبى نفس خود مى‏پردازد و براى اينكه بتواند واجبات شرعى خود را به نحو نيكويى انجام دهد تلاش و كوشش مى‏كند. و الدرجة الثالثة: التوكل مع معرفة التوكل، النازعة الى الخلاص من علة التوكل و هو ان يعلم ان ملكة الحق تعالى للاشياء ملكة عزة لايشاركه فيها مشارك، فيكل شركته اليه; فان من ضرورة العبودة ان يعلم العبد ان الحق هو مالك الاشياء - وحده. (45) توضيح مطلب اينكه سالك در چنين مرحله‏اى به شهود توحيد افعالى بار مى‏يابد و به معرفت‏حقيقى توكل نايل مى‏شود و به نواقصى در توكل پى مى‏برد. از اين رو با آن به منازعه برمى‏خيزد; به عبارت ديگر، سالك در مى‏يابد كه مالك حقيقى خداوند است و اين مالكيت مخصوص اوست و ملكيتى است‏بر پايه عزت و چيرگى، از اين رو كسى را در مالكيت‏با خداوند شريكى نيست. با توجه به اين معرفت، واگذار كردن ادعايى است‏باطل زيرا در حقيقت‏بنده بر هيچ امرى مالكيت ندارد تا آن را به خداوند واگذار نمايد. نتيجه آنكه، اساسا انتساب امرى به خود، ناپسند و ناروا است و ديگر اينكه واگذارنمودن امور به خدا، نوعى دعوى مشاركت‏با اوست كه البته از ديد حق‏بينان ادعايى است ناپسند. اما، امام خمينى(س) با توجه به اركانى كه براى توكل برشمردند، درجات توكل را به اختلاف معرفت‏به اركان مى‏دانند. از نظر ايشان اگر كسى به طريق علم، آن اركان را دريافت علما متوكل مى‏شود ولى در حقيقت متوكل نخواهد بود تنها در صورتى متوكل محسوب مى‏شود كه ايمان به اركان مذكوره داشته باشد و اگر سالك از مقام اطمينان بگذرد و به حد طمانينه و اطمينان برسد هر گونه تزلزل و اضطرابى از او ساقط مى‏شود و «دل سكونت‏به حق و تصرف حق پيدا كند اما هنوز سالك طريق در مقام كثرت است و از براى غير حق تصرفى قايل است‏». (46) چون از اين مقام نيز بگذرد و به نور معرفت جلوه‏اى از جلوات توحيد را دريابد، آن گاه چشم دلش متوجه حق مى‏گردد و از مخلوقات ديگر منقطع مى‏شود و در اين مرحله به مقام توكل نايل مى‏آيد. نكته جالب اينكه چون از اين مقام فراتر رفت، نارسايى توكل را درمى‏يابد و مى‏فهمد كه خدا را وكيل قراردادن، اثبات امرى است‏براى خود. پس «در اين مقام ترك توكل مى‏كند و امور را به حق راجع بسازد و توكيل و توكل و وكالت را نقص و شرك انگارد». (47) رضا رضا يكى ديگر از مقامات و منازل عرفانى است كه سالك پس از مقام توكل آن را كسب مى‏نمايد. (48) تعريف رضا رضا در لغت‏به‏معناى خشنودى، خوشدلى و تسليم‏شدن است و در اصطلاح عرفانى عبارت است از رفع كراهت قلب نسبت‏به مقدرات و شيرين شدن سختيهاى احكام قضا و قدر. سالك پس از واگذار كردن امور به دست‏حاكم عادل، از تصميمات و احكام صادره از ناحيه وكيل خود ناراضى و ناخشنود نمى‏گردد و زبان حالش همان دعاى پيامبر اكرم(ص) است كه: «اللهم انى اسئلك ايمانا تباشر قلبى و يقينا صادقا حتى اعلم انه لن يصيبنى الا ما كتبت لى والرضا بما قسمت لى‏». (49) مقام رضا نهايت مقام سالك است و سالكى كه در اين گام مى‏نهد بهشت و رضوان خداوند نصيبش خواهد شد. از اين‏رو بزرگان عرفان گفته‏اند، رضا مقام واصلان است نه مقام سالكان. زيرا سالك پس از طى منازل و مقامات به درجه‏اى از يقين مى‏رسد و متصف به صفت طمانينه مى‏گردد. در حقيقت واصل كوى دوست و صاحب مقام رضا، كسى است كه دلش به نور يقين روشن مى‏گردد و چشم بصيرتش با مشاهده و معاينه حسن تدبير الهى نورانى مى‏شود سپس به مقام رضا گام مى‏نهد. امام على(ع) در مورد رضا مى‏فرمايند: «من جلس على بساط الرضا لم ينله مكروه‏». صاحب چنين جايگاهى، اگر از هفت گردون براو مصيبت‏بارد او همچنان دلخوش است و جز لطف و محبت دوست چيزى نمى‏بيند. بشر حافى در جواب سؤال فضيل عياض كه مى‏پرسد آيا مقام زهد بالاتر است‏يا مقام رضا، مى‏گويد: (50) رضا برتر است زيرا زاهد در راه است و «راضى‏»، «واصل‏». يحيى بن معاذ در اين‏باره مى‏گويد: (51) همه امور به دو اصل بازگشت دارند; فعل و عملى كه از طرف خداوند بر تو نازل مى‏شود (تقديرات الهى است كه بر تو رقم خورده است) و فعل و عملى كه از جانب تو به سوى خداوند روانه مى‏شود. پس صاحب مقام رضا كسى است كه در آنچه خدا و بر او رقم زده است راضى و خشنود است و در عملى كه خود انجام مى‏دهد اخلاص مى‏ورزد. با اين تعبير شايد بتوان گفت كه شخص «راضى‏» به مقام قرب نوافل راه مى‏يابد. فرمود: «كنت‏سمعه الذى يسمع به وبصره الذى يبصر به‏» (52) كه به تعبير امام خمينى(س) مقام «بقاء بعد اللفناء» است. (53) برخى اهل سلوك مقام رضا را مقام «ان لا اريد» دانسته‏اند. گويند از سالكى پرسيدند: «ما تريد؟ قال: اريد ان لااريد». پير هرات منزل رضا را با آيه شريفه «ارجعى الى ربك راضية مرضية‏» (54) آغاز مى‏كند و نتيجه مى‏گيرد هركس از خداوند ناخشنود باشد راهى به سوى خداوند ندارد و حضرت حق شرط رجوع كامل بنده به خود را در مقام رضا قرار داده است. زيرا فرمود: اى نفس به اطمينان رسيده در حال رضا و خشنودى به سوى پروردگار خويش بازگرد. وى در تعريف رضا مى‏گويد: و الرضاء اسم للوقوف الصادق، حيث ما وقف العبد، لا يلتمس متقدما و لا متاخرا، و لايستزيد مزيدا، و لايستبدل حالا - و هومن اوائل مسالك اهل الخصوص واشقها على العامة. (55) توضيح اينكه، سالك در مقام رضا وقوفى صادقانه و حقيقى دارد. بدين‏گونه كه افزون بر چيزى كه خداوند بر او رقم زده است نمى‏خواهد. در هر شرايطى كه قرار گيرد، راضى و خشنود است. البته اين مقام براى خاصان - يعنى كسانى كه اراده خود را در اراده حق‏تعالى فانى ساخته‏اند - آسان و هموار است. اما براى مبتديان و عامه مردم بسيار سخت و دشوار است. زيرا فانى ساختن اراده و خواست و گذشتن از خواسته‏هاى خود امرى است صعب و دشوار. حضرت امام در شرح حديث جنود عقل و جهل، رضا را از جنود عقل و از لوازم فطرت مخموره گرفته و سخط را در مقابل آن از جنود جهل و از لوازم فطرت محجوبه برشمرده‏اند. (56) در توضيح اين مطلب مى‏فرمايند انسان فطرتا عاشق كمال مطلق است. گرچه متوجه و متذكر اين نكته نباشد. انسانى كه توانسته از حجب ظلمانى نجات يابد و وجودش به نور فطرت روشن گردد و معرفت‏حضورى نسبت‏به خالق خويش پيدا كند، تمام تجليات حق و مظاهر حق را كامل و زيبا مى‏بيند. جمال و كمال حق‏تعالى را در همه موجودات جارى و سارى مى‏يابد، افعال حق را كامل مى‏بيند زيرا به عين‏اليقين دريافته است كه «از جميل مطلق جز مطلق جميل نيايد» (57) نتيجه اين بينش آن است كه همان رضايت و شعفى كه نسبت‏به ذات مقدس ربوبى دارد آن را به كل نظام هستى سرايت مى‏دهد. به گفته امام، زبان حال چنين سالكى اين خواهد بود: به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست (58) از منظر حضرت امام لازمه عشق ذاتى و رضايت فطرى، سخط و ناخشنودى از غير حق است. امام معتقدند انسانى كه فطرتش در حجب ماديات و ظلمت نفسانى پنهان گشته، كمال را در امور ديگر مى‏بيند پس طبيعتا به آنان دلبستگى پيدا كرده و نسبت‏به كسى كه به آمال و آرزوهاى او خدشه وارد مى‏كند غضبناك و ناخشنود مى‏گردد. حضرت امام نيز مقام رضا را خشنودى بنده از خداوند و مقدرات او مى‏دانند و معتقدند مقام رضا «فوق مقام تسليم و دون مقام فنا» مى‏باشد. (59) ايشان مى‏گويند: «رضا عبارت است از خشنودى و فرحناكى عبد از حق و مرادات او و قضا و قدر او». (60) و در نقد نظر خواجه نصيرالدين طوسى در شرح اشارات كه معتقد است «"رضا" اسم است از براى وقوف صادق بنده با مرادات الهيه به طورى كه عبد را از خود اراده‏اى نباشد و اراده او و خواهشهاى او فانى در اراده حق باشد... مى‏گويند اگر مقصود از وقوف اراده عبد با مرادات حق، فناى اراده باشد، اين از اوايل مقامات فناء است و مربوط به مقام رضا نيست و اگر مقصود عدم اراده عبد باشد در مقابل اراده حق، اين مقام تسليم است و دون مقام رضا است‏». (61) از منظر امام، مقام رضا از آثار و شئون معارف الهيه است. بنابراين، به ذكر و شرح مبادى رضا مى‏پردازند: 1. علم به جميل بودن حضرت حق، در حقيقت ايشان مبدا و نقطه آغازين رضا را معرفت‏سالك به جميل‏بودن خدا مى‏دانند. بدين ترتيب سالك كوى حق به جميل بودن خداوند ذاتا و صفتا و فعلا شناخت پيدا مى‏كند و چنين معرفتى را مفتاح ابواب معارف مى‏داند مشروط به آنكه با طى كردن مقامات عرفانى همراه باشد. امام معتقدند فهم اين‏گونه مسائل از طريق برهان آن‏گونه كه شايسته اين مقام است‏براى سالك حاصل نخواهد شد. «و از اين علم برهانى كه حظ عقل است اخلاق نفسانيه - كه از توابع معارف است - حاصل نشود و لهذا چه بسا حكماى بزرگ مرتبه در علم بحثى كه داراى مقام رضا و تسليم و ديگر مقامات روحيه و اخلاق نفسانيه و معارف الهيه نيستند در همان حجب علميه تا ابد باقى مانند.» (62) 2. رساندن علم جميل بودن حضرت حق به قلب (63) به‏طورى كه قلب نيز ايمان آورد كه جميل مطلق خداوند است. نتيجه اين ايمان آن است كه حقيقت نوريه خشنودى و خوش‏بينى به خداوند متعال در دل او جلوه‏گر مى‏شود و در اينجاست كه سالك، اول مرتبه رضا را درك مى‏كند. 3. در مقام اطمينان به كمال رسد (64) و جميل بودن حضرت حق را با تمام وجود اذعان كند. در اين‏صورت مخاطب آيه شريفه «يا ايتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربك راضية مرضية‏» قرار مى‏گيرد. پس در حقيقت راجعين حقيقى به خداوند كسانى هستند كه هم آنان از خداوند راضى‏اند و هم خداوند از آنها راضى و خشنود مى‏باشد. 4. مقام مشاهده است (65) اين حالت‏براى كسانى حاصل مى‏شود كه قلب خود را از عالم كثرت و ظلمت منصرف سازد و رفض غبار كثرت كرده‏اند. در اين صورت قلب آنان مستعد و آماده است تا خداوند با جلوه‏هاى مناسب بر قلوب آنان تجلى نمايد و دل آنها را به خود خوش كند و از ديگران منصرف نمايد. مقام مشاهده داراى سه درجه است: (66) الف) مشاهده تجلى افعالى كه سالك در اين مقام از قضاء الهى راضى و خشنود است. ب) مشاهده تجلى صفاتى و اسمائى كه سالك در اين شهود به مبدا و سرمنشا افعال و احكام خداوند آگاهى مى‏يابد. ج) مشاهده تجلى ذاتى است. امام در توضيح اين مطلب مى‏نويسد كه اين دو نوع مشاهده اخير ارفع از اسم رضا و امثال آن است گرچه روح رضا كه حقيقت محبت و جذبه است در اين مقام موجود است‏به‏طور كمال. ضمنا حضرت امام، رضا را يكى از اركان ايمان دانسته (67) و به پيام نورانى حضرت على(ع) استناد كرده‏اند كه فرموده است: الايمان اربعة اركان: الرضا بقضاء الله و التوكل على الله و تفويض الامر الى الله; والتسليم لامرالله. (68) درجات رضا پير هرات سه درجه براى رضا برشمرده است: الدرجة الاولى: رضا العامة; و هو الرضاء بالله ربا، بسخط عبادة مادونه; و هذا قطب رحى‏الاسلام; و هو يطهر من الشرك الاكبر. و هو يصح بثلاث شرائط: ان يكون الله عزوجل احب الاشياء الى‏العبد، و اولى الاشياء بالتعظيم، و احق الاشياء بالطاعة. (69) درجه نخست رضاى عامه است و آن خشنودى به ربوبيت‏خداوند است همراه با عدم خرسندى از بندگى و اسارت غيرخدا و اين محورى است كه اسلام حول آن مى‏چرخد. اين خشنودى و خرسندى، قلب بنده را از شرك اكبر پاك مى‏سازد و اين حقيقت‏با سه شرط تحقق پيدا مى‏كند: نخست آنكه خداى عزوجل محبوب‏ترين اشياء نزد او باشد، دوم آنكه خداوند را از همه اشياء سزاوارتر به تعظيم و زرگداشت‏ببينيد، سوم آنكه خداوند را شايسته‏ترين اشياء در مقام اطاعت و فرمانبردارى بشناسد. الدرجة الثانية: الرضاء عن الله تعالى; و بهذا الرضاء نطقت آيات التنزيل، و هوالرضاء عنه فى كل ماقضى; و هذا من اوائل مسالك اهل الخصوص، و يصح ثلاث شرائط: باستواء الحالات عندالعبد، و بسقوط الخصومة مع‏الخلق، و بالخلاص من المسالةوالالحاح.(70) توضيح آنكه، سالكى كه به مقام رضا راه مى‏يابد از خداوند و همه مقدراتش راضى و خشنود است، خواسته خود را در خواسته محبوب خويش فانى ساخته او را حاكم و خبير و عادل مى‏داند وبه همه قضاء و احكام او با ديده رضا مى‏نگرد. تحقق و رسيدن به اين مقام عالى به رعايت‏سه شرط بستگى دارد: شرط اول آن است كه نسبت‏به امور مختلف حال او تغيير پيدا نكند; يعنى در مقابل احكام و قضاء الهى يكسان باشد چه در مقابل مواهب و عطايايى كه به او ارزانى مى‏شود، چه در مقابل نعمتهايى كه احيانا از كف او مى‏رود. حاصل آنكه نقمت و نعمت، خوش و ناخوش، صحت و كسالت را از دوست‏ببيند و به داده او خشنود و راضى باشد. شرط دوم آن است كه اگر خصومت و بدبينى با مردمان داشته آن را ترك كند و جز به خوبى راجع به آنان نينديشد و عذر آنان را بپذيرد. شرط سوم آن است كه هرگز بر خواستهاى خود اصرار و پافشارى نكند. زيرا بايد بداند خداوند آنچه را به مصلحت او باشد به او خواهد داد. با طيب‏خاطر از داده‏ها و نداده‏هاى خالق هستى سپاسگزار باشد. والدرجة الثالثة: الرضاء برضى‏الله تعالى; فلايرى العبد لنفسه سخطا و لا رضى; فيبعثه على ترك التحكم و حسم الاختيار واسقاط التمييز و لو ادخل النار. (71) توضيح آنكه، سالكى كه به درجه سوم مقام رضا نايل مى‏شود نه خشم خود را از خود مى‏داند، نه خشنودى خويش را. چنان‏كه قبلا بيان شد او خود را فانى در اراده «محبوب و فاعل مايشاء» كرده است. بنابراين، خود را مالك وجود خويش نمى‏داند چه رسد كه مالك صفات و افعالش باشد. اگر شاد مى‏شود از شادى و خشنودى خداوند است و اگر خشمگين مى‏شود خود را مظهر خشم خدا مى‏داند. سالك در اين مقام مصداق اين آيه شريفه است است كه فرمود: «ماتشاؤون الا ان يشاء الله‏». (72) بنابراين، اگر سالك در چنين موقعيتى قرار گيرد حكمش حكم خداوند خواهد بود زيرا او اختيار خويش را در اختيار مختار على‏الاطلاق فانى ساخته است. اختيار او خدايى است. پس بهشت و دوزخ و نعمت و نقمت در ديدگاه او زيبا و جميل است. كلام والاى حضرت زينب(س) به هنگام بروز شديدترين نقمت‏ها بيان‏كننده اين نوع مقام است كه فرمود: «ما رايت الا جميلا». ابن سمعون نيز به سه درجه رضا قايل است و مى‏گويد: الرضا بالحق و الرضا عنه و الرضا له فالرضا به مدبرا و مختارا و الرضا عنه قاسما و معطيا و الرضا له الها و ربا. (73) مراتب و درجات رضا از منظر امام خمينى(س) (74) از نگاه امام، مقام رضا مانند ديگر كمالات نفسانيه داراى مراتب متكثره مى‏باشد: درجه اول رضاى بالله است ربا; (75) سالك در اين مقام خود را در تحت ربوبيت او قرار داده واز اين سلطه و سيطره خوشحال و راضى است. طبيعى است‏شيطان هيچ‏گونه سلطه چيرگى بر او ندارد و فقط چنين سالكى تحت تربيت و پرورش خالق خوبيهاست. روشن است چنين سالكى از تمام اوامر محبوب خشنود و راضى است. درجه دوم رضا به قضا و قدر حق است; (76) يعنى خشنودى از پيش‏آمدهاى «گوارا و ناگوار»، سالكى كه به مقام رضا راه يافته، بليات و امراض و مقابل اينها نزد او يكسان است. زيرا هردو را عطيه حضرت دوست مى‏داند و به آن راضى خشنود است و معتقد است چه بسا كمال انسان در تنگدستى و تحمل مصايب و شدايد و بلايا باشد. حضرت امام به روايتى اشاره مى‏كنند: (77) حضرت باقر(ع) از جابربن عبدالله انصارى مى‏پرسند: حال تو چگونه است؟ جابر در جواب مى‏گويد: من مرض را خوشتر دارم از صحت وفقر را خوشتر دارم از غنى و... امام باقر(ع) در جواب مى‏فرمايند: اما ما هرچه را خداوند عطا فرمايد مى‏خواهيم. اگر مرض را عنايت كند آن را مى‏خواهيم و اگر صحت را عنايت كند، صحت را دوست داريم. (78) درجه سوم رضا به رضى الله است. (79) حضرت امام مقام محبت و جذبه را اوايل اين درجه مى‏دانند. سالك در اين وادى از خود خشنودى و رضايتى ندارد و رضايت و شادى او تابع رضايت‏حق است. بنابراين، مقام رضا با مقام محبت مناسبت و سنخيت پيدا مى‏كند و از آنجا كه گفته‏اند:«كل ما يفعل المحبوب محبوب‏» (80) هر فعل و حكمى كه از جانب محبوب باشد به جان مى‏خرد و از انجام و پذيرش آن خشنود است. لازم به ذكر است‏بزرگان معرفت مقام رضا را مقامى دائمى براى سالك مى‏دانند; يعنى حالتى است كه در دنيا و آخرت از سالك جدا نمى‏شود. حال آنكه برخى از مقامات مخصوص دنيا و برخى مختص آخرت است. به‏طور مثال خوف و رجاء مقامى است عرفانى اما در آخرت از سالك جدا مى‏شود ولى رضا همواره مستمر است و با شخص سالك پيوندى ناگسستنى دارد. جنيد در اين باره گويد: ليس‏الرضا و المحبة كالخوف و الرجاء فانهما حالان لا يفارقان العبد فى‏الدنيا و الآخرة لانه فى‏الجنة لا يستغنى عن‏الرضا و المحبة.(81) تفاوت مقام رضا، توكل و تفويض در پايان اين مقال بى‏مناسبت نيست‏به تفاوت سه مقام رضا، توكل و تفويص بپردازيم. چنانچه گذشت توكل از باب تفعل به معناى نماينده گرفتن يا وكيل گرفتن در انجام كارى است. تفويض از باب تفعيل به معناى سپردن و واگذارنمودن امرى است و رضا به معناى خشنودى و رفع كراهت است. در تمايز و اختلاف توكل و تفويض مى‏توان چنين گفت: 1) توكل در مصالح امور است ولى تفويض در همه امور - چه مصلحت‏باشد و چه مصلحت نباشد - بنابراين، دامنه تفويض وسيع‏تر است. 2) در توكل اصالت‏با موكل است كه وكيل را انتخاب مى‏كند; اما در تفويض، اصالت‏با كسى است كه كار به او سپرده مى‏شود زيرا مفوض او را متصرف حقيقى مى‏داند. 3) توكل پس از رخداد امرى حاصل مى‏شود; يعنى پس از آنكه سالك ضرورتى احساس كرد و در شرايط خاص قرار گرفت‏بر خدا توكل مى‏كند. اما در تفويض چنين نيست، شخص مفوض هم قبل از وقوع فعل و رخداد بر خداوند تكيه دارد و هم بعد از وقوع امور آنها را به خدا وامى‏گذارد و شخص راضى نيز در هر شرايطى خشنود و فرحناك است. امام خمينى(س) در بيان تفاوت توكل و رضا مى‏نويسند كه مقام رضا غير از مقام توكل است; بلكه از آن شامخ‏تر و عالى‏تر است، زيرا كه متوكل طالب خير و صلاح خويش است، و حق‏تعالى را چون فاعل خير مى‏داند او را وكيل خويش انتخاب مى‏كند در بهبود بخشيدن امورات خويش. اما فرد «راضى‏» اين‏چنين نيست زيرا او پسندد هرچه را جانان پسندد; بنابراين مقام رضا برتر از مقام توكل است. (82) درباره تفاوت توكل و تفويض، خواجه عبدالله انصارى معتقد است تفويض لطيف‏تر و از لحاظ معنى وسيع‏تر از توكل است زيرا توكل بعد از وقوع رخداد است، ولى تفويض هم قبل و هم بعد از رخ دادن امرى حاصل مى‏شود كه عين تسليم و رضامندى است و توكل شعبه‏اى از مقام تفويض است. (83) اما حضرت امام نظر خواجه را نمى‏پذيرند و مى‏نويسند كه وليكن در بودن توكل شعبه‏اى از تفويض، نظر است و در اعم شمردن تفويض از توكل، مسامحه واضحه است و نيز دليلى نيست‏بر آنكه توكل فقط بعد از وقوع سبب است‏بلكه در هر دو مورد جاى توكل هست و اما در حديث‏شريف كه فرمود: «فتوكل على‏الله بتفويض ذلك‏اليه‏» تواند كه چون توكل نيست مگر با رؤيت تصرف خويش، لهذا براى خود وكيل اتخاذ نمود در امرى كه راجع به خود مى‏داند حضرت خواسته است او را ترقى دهد از مقام توكل به تفويض و به او بفهماند كه حق تعالى قائم‏مقام تو نيست در تصرف، بلكه خود متصرف ملك خويش و مالك مملكت‏خود است. (84) در پايان اين مقام و اين مقال، سخن حضرت امام را يادآور مى‏شويم «... مشتبه شود و خودش نيز نداند كه مرد ميدان اين دعوى نيست، ولى اتصاف به حقايق و وصول به مقامات با اين دعويها نشود خصوصا مقام رضا كه از اشق مقامات است.» (85) يادداشتها: 1) خواجه عبدالله انصارى، همان، ص 198. 2) همان، ص 199. 3) همان، ص 200. 4) انشراح (94): 6 و 5. 5) ابوالحسن نورى در شرح حال يكى از مردان خدا مى‏گويد: «روزى پيرمرد ضعيف و بى‏قدرتى را ديدم كه او را به سوى زندان مى‏بردند و بر بدن نحيف او تازيانه مى‏زدند. ولى آن مرد خدا همچنان صبر مى‏كرد و دم نمى‏زد. پس از مدتى به زندان رفتم و از او پرسيدم: «اى پيرمرد تو با چنين ضعف چگونه توان صبر كردن دارى؟» در پاسخم گفت: «اى فرزند به همت‏بلا مى‏توان كشيد نه با جسم‏» پرسيدم: «صبر در نزد تو چيست؟» گفت: «به بلا مبتلا شدن همچنان بود كه از بلا بيرون آمدن‏». به راستى مى‏توان گفت ره يافته‏گان به حقيقت داراى همتى والا و قدرتى لايوصف‏اند. 6) روح‏الله موسوى خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 412. 7) همان، ص 412. اظهار توانمندى، نزد دشمنان نيكوست ولى نزد دوستان هر چيزى غير از عجز، ناپسند به شمار مى‏آيد. 8) همان، ص 413. 9) همان، ص 413 - 414. 10) همان، ص 415. 11) همان. 12) همان، ص 415. 13) همان، ص 416. 14) خواجه عبدالله انصارى، همان، ص 202. 15) رجوع كنيد به: عزالدين محمودبن على كاشانى، همان، ص 136. 16) محمدبن يعقوب الكلينى، جلد 1، باب 23 از كتاب التوحيد، حديث 8، ص 113. 17) خواجه عبدالله انصارى، همان، ص 202. 18) روح‏الله موسوى خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 219. 19) خواجه عبدالله انصارى، همان، ص 202. 20) روح‏الله موسوى خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 419. 21) همان، ص 420. 22) همان. 23) هيچ پيامبرى مانند من اذيت نشد. فخرالامة المولى، بحارالانوار، بيروت: دارالرضا، جلد 39، ص 56; جلد 15، باب 73. 24) دعاى كميل. 25) روح‏الله موسوى خمينى، چهل حديث، ص 262. 26) همان، ص 262. 27) همان. 28) همان، ص 263. 29) حسين بن محمد راغب اصفهانى، المفردات فى غريب القرآن، ص 531. 30) حمدون قصار از مشايخ صوفيه (متوفى 271) و رواج‏دهنده طريفه ملاميته در نيشابور بوده است. 31) عبدالكريم القشيرى، همان، ص 252. 32) به نقل از: روح‏الله موسوى خمينى، چهل حديث، ص 214. توكل، بدن را در بندگى حضرت حق افكندن و قلب را با حضرت ربوبى پيوند دادن است. 33) عزالدين محمود بن على كاشانى، همان، ص 396. توكل بيرون آمدن از اين انديشه است كه ايشان خود مدبر امور بوده و قدرت و توانايى بر انجام كارها را دارد. 34) همان. توكل چنگ زدن و آويختن به ريسمان خداوندى است. 35) خواجه عبدالله انصارى، همان، ص 171. 36) آل عمران (3): 128. هيچ گونه اختيارى براى تو نيست. 37) روح‏الله موسوى خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 200. يعنى توكل به خدا منقطع شدن بنده است‏به سوى خدا از جميع امورى كه به بندگان اميد بسته بود. 38) همان، ص 217. 39) همان، ص 216. 40) همان. 41) همان، ص 214. 42) همان. 43) خواجه عبدالله انصارى، همان، ص 173. 44) همان، ص 174. 45) همان، ص 175. 46) روح‏الله موسوى خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 213. 47) همان. 48) عزالدين محمود بن على كاشانى، همان، ص 399. 49) همان. 50) همان، الرضاء افضل لان الزاهد فى الطريق و الراضى وصل، ص 402. 51) همان، يرجع الامر كله الى هذين الاصلين فعل منه بك و فعل منك فترضى فيما عمل و تخلص فيما تعمل، ص 403. 52) محمدبن يعقوب الكلينى، همان، جلد 2، صص 262، 263 (گوش او خواهم بود كه با آن مى‏شنود و چشم آن خواهم بود كه با آن مى‏بيند) قسمتى از حديث قرب نوافل است كه از پيامبر اكرم(ص) نقل شده است. 53) روح‏الله موسوى خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 170. 54) فجر، (89): 28. به سوى پروردگارت باز گرد در حالى كه هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است. 55) خواجه عبدالله انصارى، همان، باب الرضا، ص 204. 56) روح الله موسوى خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 164. 57) همان. 58) شيخ مصلح‏الدين سعدى شيرازى، كليات سعدى، تهران: موسسه علمى، ص 564. 59) روح‏الله موسوى خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 161. 60) همان. 61) همان، ص 162. 62) همان، ص 170. 63) همان. 64) همان، ص 171. 65) همان. 66) همان، ص 172. 67) همان، ص 171. 68) محمدبن يعقوب الكلينى، همان، جلد 2، ص 7; كتاب الايمان و الكفر باب 29، حديث 5. 69) خواجه عبدالله انصارى، همان، ص 206 و 207. 70) همان، ص 207. 71) همان، ص 209. 72) انسان (76): 30. 73) عزالدين كاشانى، همان، ص 403. 74) روح‏الله موسوى خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 166. 75) محمد بن يعقوب الكلينى، فروع كافى، جلد 3، ص 196; كتاب الخبائر، باب سل الميت و مياقال عند دخول القبر، حديث 7، «رضيت‏بالله ربا». 76) روح‏الله موسوى خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 168. 77) همان. 78) محمد مهدى نراقى، جامع السماوات، جلد 3، ص 285. 79) روح‏الله موسوى خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 169. 80) عزالدين محمودبن كاشانى، همان، ص 403. (مصراع شعرى است) 81) همان. 82) روح‏الله موسوى خمينى، چهل حديث، ص 215. 83) همان، ص 218. 84) همان، ص 216. 85) روح‏الله موسوى خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 168.
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 298]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن