واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: رضا سيدحسيني در سن 83سالگي پيش از ظهر جمعه، 11 ارديبهشتماه در بيمارستان ايرانمهر از دنيا رفت. سيدحسيني از 15 فروردينماه به دليل تب شديد و عفونت ريه به بيمارستان منتقل و در بخش مراقبتهاي ويژه (ICU) بستري شده بود. به گفتهي خانوادهي سيدحسيني، مراسم تشييع پيكر اين مترجم پيشكسوت و نويسندهي اثر معروف «مكتبهاي ادبي» ساعت 9 صبح روز يكشنبه 13 ارديبهشتماه از تالار وحدت به سمت قطعهي هنرمندان بهشت زهرا (س) برگزار خواهد شد. رضا سيدحسيني 22 مهرماه سال 1305 در اردبيل بهدنيا آمد. ديپلم ارتباطات گرفت و سپس در فرانسه، در مدرسهي عالي ارتباطات به تحصيل مشغول شد. او كار ترجمه را از سن 16، 17سالگي با ترجمه از تركي قفقازي و تركي استانبولي شروع كرد و پس از آن، به ترجمه از زبان فرانسه پرداخت. «فرهنگ آثار»، «مكتبهاي ادبي»، «رؤياي عشق» از ماكسيم گوركي، «لايم لايت» اثر چارلي چاپلين، «طاعون» آلبر كامو، «آخرين اشعار ناظم حكمت»، «ضدخاطرات» و «اميد» آندره مالرو، «در دفاع از روشنفكران» ژان پل سارتر و «آبروباخته»ي جك لندن، از جمله آثار او هستند. سيدحسيني بيش از 60 سال از عمرش را صرف ترجمهي ادبيات جهان و شناساندن مكتبهاي ادبي به ما كرد. او كارهاي تأليف و ترجمهي مفيدي در اين سالها داشت و همواره پيگير مسائل ادبي بود. مدتي در مطبوعات فعاليت داشت (سردبير مجلهي سخن) و در انتشارات سروش هم مشغول بهكار بود. سيدحسيني دارندهي نشان شواليهي پالم آكادميك فرانسه در سال 2000 و چهرهي ماندگار در سال 1381 بود. او در زندگينامهي كوتاه خودنوشتهاش مينويسد: «در سال 1305 در اردبيل به دنيا آمدم. ادبيات نخواندهام؛ بلكه ارتباطات دور را اول در مدرسهي پست و تلگراف تهران و بعد در مدرسهي عالي ارتباطات دور پاريس گذراندم. پنج، شش سالي هم در دانشگاه U.S.C لوسآنجلس آمريكا فيلمسازي خواندهام.» «فرهنگ آثار» با مجلدهاي800صفحهيي با سرپرستي رضا سيدحسيني عرضه شد. او همچنين در تدوين «فرهنگ آثار ايراني - اسلامي» با سرپرستي احمد سميعي گيلاني همكاري داشت. به گفتهي دلشاد سيدحسيني - خواهر رضا سيدحسيني -، او پس از اينكه سال گذشته از بيمارستان مرخص شده بود، همواره حال مساعدي نداشت و طبق گفتهي پزشكان، يك بخش ريهاش كاملا دچار عفونت شده بود. احمد پوري در یادداشتی براي درگذشت رضا سيدحسيني ازاو به عنوان معلم فروتن و مهربان ياد كرد. اين مترجم در این يادداشت نوشته است: «شايد ماهها ميگذشت و من سراغي از رضا سيدحسيني نميگرفتم. دورادور ميدانستم سوار بر موج بيماري گاه بالا ميرود و گاه پايين. هر وقت كه فرصتي و مناسبتي مرا در كنار او قرار ميداد، اولين سؤال من دربارهي وضعيت سلامت او بود و او به تركي و با لبخندي، شكايت خود را نه با جملات تلخ و نالهوار؛ بلكه در قالب طنز بيان ميكرد و بعد به تبادل اخبار هنري و ادبي ميپرداختيم. ماهها نميديدمش؛ اما دلم قرص بود كه معلم فروتن و مهربان ما گوشهاي در اين تهران هست كه اگر نياز به آموختن داشته باشي، ميتواني پيشش بروي و زانو تاكرده در برابرش بنشيني و گوش كني. اما همين لحظه كه خبر سفر ابدياش را شنيدم، احساس بيپناهي كردم. ديگر نخواهم ديدش. صداي مهربانش و تركي حرف زدن شيرينش را نخواهم شنيد. چه بد. چه تلخ.»
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 249]