واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: سه عامل مهم به عنوان سرچشمه تكبّر ذكر شده است: الف) عدم معرفت به خدا و بندگان او و نیز نفس خویشتن; یعنى معلوم مى شود انسان متكبّر بزرگى عالم هستى و كوچكى خودش را نمى داند و اگر بخواهیم این علّت را از بین ببریم باید معرفت پیدا كنیم: «وَ لَوْ أَنّما فِى الارْضِ مِنْ شَجَرَة أَقْلام،والبحْر یَمُدُّهُ مِنْ بَحْدَهِ سَبْعَةُ أبحِرمانَفَدَتْ كَلِماتُ اللّه; علم و دانش خداوند، آن قدر هست كه تمام دریاهاى روى زمین مركب شود و تمام درخت ها قلم، نمى توانند آنها را بنویسند».1 تمام علومى كه انسان دارد در بعضى از كتابخانه ها هست، اگر بخواهند همه این علوم انسانى راـ كه محصول هزاران سال است ـ بنویسند، فكر مى كنم به بیشتر از استخر كوچكى از مركب نیاز نداشته باشد حال اگر انسانى به خداوند و عالم هستى معرفت داشته باشد آیا ممكن است كه در او تكبّر پیدا شود؟ هر وقت از او سؤال كنند، مى گوید: آن ذرّه ها كه به حساب نمى آیند مائیم. درس عبرت: در شهرستان قم، پهلوان مسلمان و متدینى بود كه قامت رشید و نیرومندى هم داشت وقتى در كوچه ها حركت مى كرد، عده اى از نوچه ها (یعنى پهلوان هاى جوان) اطرافش حركت مى كردند. در اواخر عمرش، او را دیدم توانایى راه رفتن ندارد و وقتى مى خواهد به حرم بیاید او را روى همین چرخ ها گذاشته اند و بچّه كوچكى هم جناب پهلوان را باید بیاورد كه به حضرت معصومه (علیها السلام) سلامى بكند. به دوستان گفتم: بیایید نگاه كنید كه این درس عبرت بزرگى است. بشرى كه چنین است و این همه ضعیف است، باید تسلیم حق و خدا باشد! بنابراین، نشناختن خدا و خویش و جهان، سرچشمه همه این بدبختى هاست. به دعاى عرفه توجه كنید ببینید چه جمله هاى عجیبى دارد. انسان وقتى جانبازى روز عاشورا را مى بیند، تعجب مى كند، اما دعاى عرفه امام حسین(علیه السلام) را مى خواند جانبازى بر اثر این معرفت است، چون اعمال برخاسته از اعتقاد و معرفت است. مى فهمد كه آن حضرت (علیه السلام) دردعاى عرفه عرض مى كند: «الهى، مَنْ كانَ مَساوى، فَكِیْفَ لا تَكُونُ دَعاویة، دَعاویة; خدایا، این انسانى كه اگر به خوبیهایش نیك بنگریم و آن را بشكافیم، در واقع عیب و نقص است، چگونه عیوبش، عیوب نباشد» و این انسانى كه اگر حقایق و علومش را بشكافیم، آمیخته با جهل است، چگونه جهلش جهل نباشد. نیروهاى ما را وقتى بشكافند همه اش ضعف است. حضرت امام حسین(علیه السلام) در همین دعاى عرفه عرض مى كند: اى خداى من، مردم مى آیند سراغ این آثار كه از این آثار تو را بشناسد، مگر تو از من دور شده اى كه بخواهم با آثار، تو را پیدا كنم: «عَمیِت عَیْنٌ لا تَراكَ عَلَیْهِ رَقیبَاً وَ خَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْد لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّكَ نَصیباً; كور باد چشمى كه جمال پاك تو را نبیند و زیان كار باد آن بنده اى كه سهمى از عشق و محبت در دل او نیست! مگر تو كى از من دور شده اى كه بخواهم تو را از میان آثار پیدا كنم. خدایا، این انسانى كه اگر به خوبیهایش نیك بنگریم و آن را بشكافیم، در واقع عیب و نقص است، چگونه عیوبش، عیوب نباشد و این انسانى كه اگر حقایق و علومش را بشكافیم، آمیخته با جهل است، چگونه جهلش جهل نباشد. نیروهاى ما را وقتى بشكافند همه اش ضعف است. كـى رفـته اى زدل، كه تمنّا كنم ترا كى بوده اى نهفته كه پیدا كنم ترا با صد هزار جلوه برون آمدى كه من بـا صـد هـزار دیـده تـماشا كنم ترا در صورتى كه خدا را، جهان را و خودمان را بشناسیم، تكبر و غرور از بین مى رود و عبد مى شویم. لذا باید عظمت خدا را از عالم هستى بشناسیم، مثالى براى معرفت دنیا: ستارگانى كه در این دنیا با چشم دیده مى شود از چهار تا پنج هزار بیشتر نیستند، امّا وقتى تلسكوپهاى نجومى، تهیّه و قطر عدسى هاى این تلسكوپها، بزرگتر، عظمت این عالَم نمایان تر و زیادتر شد. تا الان كه شماره كرده اند تنها در یك قسمت از این آسمان ـ كه مجموعه كهكشان ما باشد ـ صد میلیارد ستاره، یعنى صدهزار میلیون ستاره وجود دارد. تازه اینها مربوط به آسمان اول است و پشت این آسمان، شش آسمان دیگر هم هست: «اِنّا زَیَّنا شَماءَ الدُّنْیا بِزینَةِ الْكَواكِب»2 من در مقابل این دستگاه عظیم خلقت كیستم كه تكبر بورزم. تکبر ب) عقده حقارت یكى از عوامل تكبّراست; چنین افرادى در وجودشان كمبودى احساس مى كنند و مى خواهند آن را جبران كنند و گمان مى برند جبران آن با تبختر و باد به غبغب انداختن است به این است كه شانه ها را به عقب بیندازند، و چشمهایشان را به آسمان بدوزند، به كسى سلام نكنند یا جواب سلام كسى را ندهند. روانكاوان امروزى هم به این مطلب رسیده اند. در حدیثى از امام صادق(علیه السلام)نقل شده است: «ما مِنْ رَجُل تَكَبّرَ أوْ تجبر الاّ لِذِلَّه وَجَدَها فى نَفْسِهِ; هیچ كس تكبّر نمى كند مگر به سبب آن ذلّتى كه در درون جانش احساس مى كند»3 این همان عقده حقارت است كه از آن به ذلت تعبیر شده است; مثلاً فرد در خانواده فقیرى پرورش یافته، خیال مى كند فقرعیب است، یا بى احترامى بعضى از پدرو مادرها به فرزندانشان باعث مى شود آن فرزند دچار كمبود شخصیت شود و از براى جبران آن، به تكبّر رو بیاورد. یكى از مظاهر زشت دنیاى ماشینى و صنعتى امروز، فرزندان نامشروع است كه در اروپا و آمریكا فراوان یافت مى شوند، مثلاً در انگلستان، نیم میلیون فرزند نامشروع متولد مى شود البته این آمار چندین سال قبل است. همین افراد وقتى به جامعه پا مى گذارند، عامل بسیارى از جنایتها، كشتارها، سرقتها و... مى شوند. وقتى پرونده ها بررسى مى شود، مى بینیم كه درصد بسیارى از جانیان بزرگ، همین فرزندان نامشروع هستند. یكى از عوامل چنین اعمال زشتى، عقده حقارت است كه اینان در خود مى یابند. وقتى وى مى بیند دیگران پدر و مادر مشخصى دارند و پدر و مادر او مشخص نیست، احساس حقارت و كمبود در خود مى كند و همین سبب جنایتها و كشتارها و ... مى شود و از این رو، اوّلاً: حسّ انتقامجویى در او شعلهور مى شود و مى گوید باید از جامعه اى كه مرا بدین روز انداخته، انتقام بگیرم. ثانیاً: براى این كه به شهرت برسد و كمبود درونى اش را جبران كند. س: راه درمانش چیست؟ ج: باید این خلاء و كمبود را پر كرد و بهترین راه آن، ایمان به خداست، ایمان به خدا به قلب انسان وسعت مى بخشد و وقتى شخص دریافت كه همه چیز از خداست و بنده از خود چیزى ندارد، دیگر مغرور نمى شود و در خود حقارت و كمبودى احساس نمى كند. از امام صادق(علیه السلام)نقل شده است: «ما مِنْ رَجُل تَكَبّرَ أوْ تجبر الاّ لِذِلَّه وَجَدَها فى نَفْسِهِ; هیچ كس تكبّر نمى كند مگر به سبب آن ذلّتى كه در درون جانش احساس مى كند» ج ـ عامل دیگر، خودخواهى و حبّ ذات است انسان باید خودش را دوست داشته باشد، چون اگر خودش را دوست نداشته باشد، به دنبال كارى نمى رود. امّا اگر حبّ ذات بى حساب و كتاب باشد و به افراط و تفریط بینجامد، به خودخواهى و خودبینى تبدیل مى شود كه دیگر از خویشتن بین، انتظار خداجویى و خداخواهى نباید داشت; زیرا این تكبّر و خودپسندى كار را به جایى مى رساند كه گمان مى برد خدا همه فضایل را در وجود او گذاشته و دیگران بهره اى از آنها ندارند. راه درمان: شناخت بیماری تكبر و درمان آن باید خوددوستى (=حبّ ذات) را متعادل كرد; زیرا از جمله نشانه هاى ایمان و حداقل برادرى اسلامى این است كه «ان تحبّ لاخیك ما تحبّ لنفسك; هرچه را براى خود خواهى، براى دیگران هم بخواه»4 مبادا خود را برتر از دیگران بدانى. به ما دستور داده اند در مورد بزرگتر از خود به نفس خود بگوید شاید بیشتر از من عبادت كرده است و در مورد كوچكتر این گونه بیندیشد كه شاید گناهش كمتر است. همت خود را یك درجه پایین تر از دیگران بدان. اگر خودپسند نبودى مسلّم خدا پسند مى شوى. امام مجتبى حسن(علیه السلام) به جنادة بن ابى سفیان فرمود: «اِذا أَرَدْتَ عِزّاًبِلا عَشیرَة،وَ هَیْبَةً بَلاسُلْطان ;فَاخْرُجْ مَنْ ذُلِّ مَعْصیبَةِ اللّه اِلى عِزِّ طاعَةِ اللّه; اى جناده اگر مى خواهى بى خویشاوند عزیز باشى و هیبت داشته باشى، از خوارى گناه الهى به عزّت اطاعت الهى داخل شو»5 بـنـدگى كــن تــا كـه سلطانت كنند تـن رهـا كن تـا هـمه جانت كنند خــوى شیطـانى سزاوار تو نیست تـرك این خو كن كه انسانت كنند چـون عــلــى، در عــالــم مردانگى سـرد شو تـا شــاه مـردانت كنند همچو سلمان در مسلمانى بكوش اى مسلمان، تا كه سلمانت كنند دین و اندیشه
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1275]