واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
هستي شناسي(5) ترک کامل دنيا يا برخورداري از آن؟ پرسش و پاسخ: اگر کسي گويد که بسياري از مشايخ بوده اند که در ظاهر به جان و مال مشغول بوده اند، و به دل و جان، دوستي حضرت حق تعالي کرده اند، چگونه ايشان را مشغولي ظاهر به دنيا زيان نداشته است؟ جواب او آن است که هيچ آدمي از محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) و ديگر انبيا بزرگ تر نبوده است، و او درويشي اختيار کرد. پس اگر توانگري از درويشي فاضل تر بودي، حال او توانگر بودي نه درويشي. و رسول (صلي الله عليه و آله) به درويشي فخر آورده است و فرموده است «الفقر فخري» سو همچنين فرموده است. سليمان پيغامبر (ص) پس از پيغامبران به پانصد سال به بهشت رود؛ و با آنکه سليمان عليه السلام از کسب دست خوردي، و نان از زنبيل بافتن حاصل کردي، و وجه قوت خود ساختي؛ و اگر روزي زنبيل او نخريدندي، آن روز به گرسنگي به سر بردي. و جماعتي از مشايخ که به دنيا مشغول بوده اند، نخست، ترک کردني ها ترک کرده اند و مجاهدت هاي سخت کشيده، و توانايي اندرون حاصل کرده اند، آنگاه از راه رخصت (1). نه از راه پرهيزکاري و احتياط، چنان که راه توانايان است، اندک دنيا را قبول کرده اند. با اين همه چون به خلوت روند و از ايشان انصاف طلبند، انصاف دهند که ترک اين قدر که بدان مشغوليم بهتر است از مشغولي بدان. و اين نقصان حال ماست. اکنون بنگر که حال کاملان که اين همه مجاهدت کشيده اند اين است اکنون تو پاي در کار خواهي نهادن چگونه تواني که با مشغولي دنيا، کار آخرت سازي. (2) خيز و بگذار دنياي دون را تا بيابي خداي بي چون را (3) دنيا به اندازه حکمت: دنيا پازهر (4) است که اندک وي در داروها خرج کنند و بسيار وي کشنده باشند. يا همچون آب که اندک وي با منفعت بود و بسيار وي کشنده. (5) اعتماد نکردن بر امور دنيوي نکته: اي دوست! هرکس ذره اي از نور معرفت بهره مند باشد، اعتماد بر مال و جاه اين عالم بي ثبات نمي کند و به اقامت در اين جهان دل نمي بندد. پس آن کس که به اين عالم دل بسته و به دنيا اعتماد کرده، جاهل است و از نور عقل بي بهره، و نمي داند که احوال اين عالم همچون خراب است که مي بيند و همچون سراب است که آب مي نمايد. (6) توصيه: اي دوست! بردنيا و نعمت حيات آن دل منه و بر ماه و جاه آن اعتماد مکن؛ چرا که دنيا را ثبات و بقا نيست و هر ساعت و زماني نقشي مي گيرد. کار عالم چون موج درياست و غافل هرگز بر موج دريا عمارت نسازد و عزم اقامت نکند. (7) حديث و نکته: نوح عليه السلام فرمود: دنيا را ديدم همچون خانه اي که دو در دارد، از يکي داخل و از ديگري خارج شدم. اين سخن پيامبر خدا (نوح) است، حال چگونه است حال کسي که به دنيا اطمينان کرده و به آن رو آورده و عمرش را در ساختن آن ضايع ساخته و دينش را در طلب دنيا نابود کرده است. (8) ترک تعلق حکمت: اي دوست! جمله آدميان در اين جهان زنداني اند؛ بعضي گرفتار يک بند و بعضي گرفتار دو بند و بعضي گرفتار ده بندند. بعضي صد بند و هزار بند دارندو هر چه قيد و بند افزون باشد رنج و عذاب نيز بيشتر مي گردد.(9) توصيه: تو دنيا را دوست مي داري يا دشمن؟ اگر دشمن مي داري به ديگران ببخش تا نماند و اگر دوست مي داري به ديگران ببخش تا بماند که دنيا همچون مار است که به دم (10) مي کشد و به دم مي کُشد. گرفتار مهر خداي را با دنيا چه کار؟ دل به سوي او دار، و غير او را بگذار؛ که يافت رضاي حق در سه چيز است: اول شکستن هواي نفس و آرزو و دوم از پيش برداشتن دنيا و دام، و سوم رها کردن ننگ و نام. (11) حکايت: در اثر (12)خوانده ام که روح الله (13) شد به صحرا برون شبي ناگاه ساعتي چون برفت خواب گرفت به سوي خوابگه شتاب گرفت سنگي افکنده ديد، بالش ساخت خواب را جفت گشت (14) و بيش نتاخت ساعتي خفت و زود شد بيدار ديد ابليس را در آن هنجار (15) گفت: اي رانده! اي سگ ملعون! به چه کارآمدي بَرَم؟ به فسون (16) جايگاهي که عصمت عيسي است مر تو را کي در آن مکان مأوي (17) است. گفت: بر من تو زحمت آوردي در سرايم تصرفي کردي ملک دنيا همه سراي من است جاي تو نيست ملک و جاي من است. گفت: بر تو چه زحمت آوردم؟ قصد ملکت بگو که کي کردم؟ گفت : کاين سنگ را که بالش توست نه ز دنياست؟ چون گرفتي سست (18) عيسي آن سنگ را سبک بنداخت شخص ابليس ز آن سبب بگداخت (19) گفت: خود رستي و مرا راندي هر دو آن را زبند برهاندي (20) با تو زين پس مرا نباشد کار ملکت من، تو رو، به من بگذار (21) غم دنيا نخوردن توصيه: غم دنيا مخور، غم دين خور. غم نان مخور، غم ايمان خور که کار بس با خطر است، اگر تو را از اين راه خبر است. هشيار باش که عقبه (22) سخت و راه باريک است، بيدار باش گور تنگ و مهيب (23) است. الهي، همه را از سه آفت نگاه دار: از وساوس شيطاني و از هواي نفساني واز غرور ناداني (24) توجه به آخرت حديث: اميرالمؤمنين علي عليه اسلام گفت: اگر دنيا از زرستي (25) و عقبي از خاک، بايدي که اين زر را که فاني است به جاي گذاشت از بهر خاک باقي، که خاک باقي بهتر از زر فاني. (26) توصيه: ابراهيم خواص، گفته است: براي به دست آوردن آنچه در روز ازل نصيب تو کرده اند رنج مکش که آن روزي توست و آنچه را که از تو خواسته اند، يعني بندگي حکم خداوند در اوامر و نواهي را ضايع مکن قسمت رزقت ز ازل کرده اند چند پي زرق پراکندگي؟(27) فايده زندگي ات بندگي ست سرمکش از قاعده بندگي پي نوشت ها : 1- رخصت: اذن، اجازه. 2- مکارم اخلاق، صص 232 و 233. 3- خلاصه حديقه (برگزيده حديقه الحقيقه)، ص 53. 4- پازهر: پادزهر، ضد زهر. 5- اين برگ هاي پير (مرتع الصالحين)، ص 134. 6- مي نمايد: به نظر مي رسد: انسان کامل (بازنويسي الانسان الکامل). 7- همان، ص 44. 8- چراغ راه دينداري (بازنويسي مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه)، صص 71 و 72. 9- انسان کامل (بازنويسي الانسان الکامل)، ص60. 10- دَم: دهان، نيش. 11- مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاري، ج1، 65. 12- اثر: نوشته، کتاب. 13- حضرت عيسي (عليه السلام) 14- با خواب همراه شد، خوابيد. 15- راه. 16- فسون: فريبکاري. 17- مأوي: پناهگاه، جايگاه 18- چگونه اين کار را آسان گرفته اي؟ 19- بگداخت: معذب و ناراحت شد. 20- هم خود را از قيد دنيا آزاد کردي و هم مرا از بند خود رهاندي. 21- برو و پادشاهي ام را به خودم واگذار؛ خلاصه حديقه (برگزيده حديقه الحقيقه). 22- عقبه: گردنه کوه، راه دشوار. 23- مهيب: ترسناک. 24- مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاري، ج1، ص 21. 25- از زَرستي: از زر است. 26- شرح التعرّف، ج1، ص 68. 27- پراکندگي: آشفتگي. منبع:نشريه گنجينه، شماره 83
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 182]