تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 12 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):سفره هايتان را با سبزى، زينت دهيد ؛ زيرا سبزى با بسم اللّه الرحمن الرحيم، شيطان...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1836671259




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مؤلفه‌هاي بصيرت


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
مفهوم بصيرت
مفهوم بصيرت     همه مي‌دانيم بصيرت با "بصر " هم‌ريشه و در اصل به معناي بينش است؛ مفهومي اسلامي است و ريشه‌اش در قرآن و كلمات اهل‌بيت صلوات‌الله‌عليهم‌اجمعين مخصوصا نهج‌البلاغه يافت مي‌شود. قرآن كريم درباره پيغمبر اكرم صلي‌الله‌عليه‌وآله مي‌فرمايد؛‌ "قُلْ هَـذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَاْ وَمَنِ اتَّبَعَنِي...؛ من به سوي خدا دعوت مي‌كنم؛ هم خودم بصيرت دارم؛ هم كساني كه با من هستند و از من پيروي مي‌كنند. "1 در فرمايشات اميرمؤمنان صلوات‌الله‌عليه تعبيرات عجيبي است. در جايي مي‌فرمايند: "إِنَّ مَعِي لَبَصِيرَتِي مَا لَبَّسْتُ عَلَى نَفْسِي وَ لَا لُبِّسَ عَلَيَّ...؛ من در اين راهي كه انتخاب كردم با بصيرتم. نه خودم خودم را فريب دادم، نه ديگري فريبم داد.2 "3 ذيل اين كلام، مقداري مفهوم بصيرت را روشن مي‌كند؛ كسي كه بصيرت دارد فريب نمي‌خورد، نه خودش خودش را فريب مي‌دهد؛ نه ديگران مي‌توانند فريبش بدهند. در دو جاي نهج‌البلاغه اين كلام تكرار شده است كه بسيار جلب توجه مي‌كند. براي درك بهتر اين كلام بايد حوادث آن زمان را در ذهن خود ترسيم كنيم تا كمابيش متوجه شويم كه اميرالمؤمنين صلوات‌الله‌عليه از همان آغاز خلافت ظاهريشان با چه مشكلاتي روبه‌رو بودند كه اين چنين مي‌گويند. جامعه اسلامي بعد از رحلت پيغمبر صلي‌الله‌عليه‌وآله به راحتي سه خليفه را قبل از علي (ع) پذيرفت و به يك معنا خودش آنان را تعيين كرد. با اين‌كه در بين مسلمانان افراد بسياري در رخداد غدير حضور داشتند و با اميرالمؤمنين بيعت كردند ولي هفتاد روز بعد، آن را به فراموشي سپردند. بالاخره از سر خيرخواهي و براي اين‌كه جامعه اسلامي بي‌سرپرست نماند، خليفه تعيين كردند و مردم هم پذيرفتند. خاندان پيامبر و بعضي از اصحاب مانند سلمان و ابوذر و مقداد و برخي ديگر از انصار مخالفت كردند، اما صدايشان به جايي نرسيد و مجبور شدند امر واقع شده را بپذيرند. جامعه‌اي را تصور كنيد كه سه خليفه را خودش تعيين كرده و براي ساير كساني كه كانديداي خلافتند احترام زيادي قائل است. بعد، طلحه و زبير كه از كانديداهاي خلافت بودند به همراه همسر پيامبر حركتي را بر ضد اميرالمؤمنين آغاز كردند، و همه اين حوادث بعد از بيعتي است كه با علي(ع) داشتند؛ آن بيعت عجيب تاريخي كه اميرالمؤمنين مي‌فرمايد آن‌چنان هجوم آوردند كه نزديك بود فرزندان من زير دست و پا له شوند. بعد از اين بيعت، علي عليه‌السلام يك طرف است و طرف ديگر زبير، طلحه و همسر پيغمبر. هر كدام از اين افراد به تنهايي استوانه‌اي هستند. اين‌ها جمع شدند و بر ضد علي شورش كردند. بصره را تصرف كردند و مي‌خواستند در آن‌جا حكومت تشكيل بدهند. فكر مي‌كنيد مردم درباره اين جريان ‌چگونه قضاوت كنند؟ بنده خودم را جاي مردم آن زمان بگذارم؛ مي‌بينم علي، يكي از اصحاب پيغمبر، يك طرف است، اما طرف ديگر سه نفر هستند: يكي از آن‌ها همسر پيغمبر است. اين‌كه خانمي فرماندهي لشگري را بر عهده بگيرد يا به‌هرحال جزو يك قيام سياسي بر ضد خليفه باشد، بي‌سابقه بود. اين خيلي مسأله مهمي است. خيال مي‌كنم اگر بنده آن زمان بودم خيلي هنر داشتم، احتياط مي‌كردم؛ نه طرف علي مي‌رفتم نه طرف آن‌ها. بالاخره اين سه نفر نيز از اصحاب پيغمبرند؛ زبير پسرعمه پيغمبر است؛ سنش بيشتر از علي است؛ بزرگ بني‌هاشم است. طبعا در مردم تزلزل پيدا شد كه چگونه رفتار كنند. انسان وقتي اين دو كلام را از اميرالمومنين مي‌بيند، مي‌تواند حدس بزند كه حضرت در چه فشاري قرار گرفته بودند. فرمودند: خواب از چشم من ربوده شد؛ شب تا صبح فكر كردم؛ كار را زير و رو كردم؛ همه اطراف و تمام جوانب قضيه را سنجيدم؛ نتيجه‌اي كه از اين فكرها و تأملات گرفتم اين شد كه كار من بين دو چيز مردد است؛ بايد يكي از دو چيز را انتخاب كنم؛ يا با اين‌ها بجنگم يا از دين اسلام بيرون بروم؛ راه ديگري ندارم. حضرت مي‌فرمايد شب تا صبح فكر كردم، همه جوانب را سنجيدم و به اين نتيجه رسيدم. اين طور نيست كه اگر با كسي اختلاف‌نظري داريم، به روي هم شمشير بكشيم. دعواي سياسي يا دعواي حزبي نيست. إِنَّ مَعِي لَبَصِيرَتِي؛ من‌ مي‌فهمم دارم چه كار مي‌كنم. اين طور نيست كه از روي احساسات بگويم با شما مي‌جنگم. شب تا صبح فكر كردم، جوانبش را سنجيدم؛ قلبت ظهر الامر و بطنه؛ ظاهر و باطنش را سنجيدم تا به اين نتيجه رسيدم كه يا بايد با اين‌ها بجنگم يا از دين اسلام استعفا بدهم يعني اگر با اين‌ها نجنگم كافرم. بصيرت امام علي عليه‌السلام   ................................. من و شما بوديم چه قضاوتي مي‌كرديم؟ نه‌تنها به سادگي نمي‌پذيرفتيم كه بايد با آنان جنگيد؛ بلكه مي‌گفتيم: آقا! حالا يك چيزي گفتند، يك كاري كردند، حكومتي مي‌خواهند، اصلا حكومت بصره را به اين‌ها بده و‌ خودت را راحت كن! نه‌تنها حركت علي عليه‌السلام را تأييد نمي‌كرديم كه ته دل‌مان تخطئه هم مي‌كرديم. مي‌گفتيم: حالا اول كارت است‌ چه‌كار داري با اينها بجنگي؟ فعلا چهار روزي بگذار اينها حكومت كنند. آن‌هاي ديگر كه به عنوان امير و فرماندار به مناطق مختلف مي‌فرستي بهتر از زبير هستند؟! بگذار بصره هم دست اين‌ها باشد، اما علي مي‌گويد: اگر با اين‌ها نجنگم كافرم. ببينيد فتواي امروز ما بعد از 1400سال پيشرفت علم و تحقيق و آشنايي به مقام عصمت، چه قدر با فتواي علي‌بن‌ابي‌طالب عليه‌السلام تفاوت دارد. هنوز هم درست باور نمي‌كنيم كه جنگ جمل حتما جنگ واجبي بوده، چه رسد به اين‌كه بگوييم اگر علي عليه‌السلام نمي‌جنگيد كافر مي‌شد؛ از دين خارج مي‌شد. اين چه دركي است؟ ما چه‌طور فكر مي‌كنيم و علي (ع) چه‌طور فكر مي‌كند! شما احتمال مي‌دهيد چند درصد مردم اين‌گونه دلشان با علي بود؟ خيلي از كساني كه همراه علي جنگيدند مي‌گفتند چون بيعت كرديم سر قولمان مي‌ايستيم، وگرنه اگر بنا بود روز جنگ بيعت كنند چه‌بسا حاضر نمي‌شدند. سنتي بود در عرب كه وقتي با كسي بيعت مي‌كردند و قولي مي‌دادند به اين زودي‌ها زير قولشان نمي‌زدند؛ خيلي نامردي مي‌دانستند. شايد آن قدر كه براي مردانگي خودشان اهميت قائل بودند به دين‌شان بها نمي‌دادند. خيلي از كساني‌كه در ركاب علي در جنگ جمل جنگيدند به‌خاطر بيعتشان بود. مي‌گفتند حالا كه بيعت كرديم آن را نمي‌شكنيم، ولي حقيقت اين است كه مسأله بسيار بغرنج بود. چيزي نبود كه به سادگي بشود براي آن تصميم گرفت. مخصوصا آن زمان كه هنوز مسأله عصمت ائمه درست روشن نبود. بسياري از امام‌زاده‌هاي مورد احترام ما كه خود ائمه اطهار به آنها احترام مي‌گذاشتند آن‌چنان كه بايد مسأله عصمت را باور نداشتند. براي اين‌كه يادي از امام رضوان‌الله‌عليه شده باشد اين مطلب را كه در درس ايشان شنيدم، براي شما عرض مي‌كنم. ايشان فرمودند: بعد از شهادت امام سجاد عليه‌السلام يك روز امام محمدباقر صلوات‌الله‌عليه و جناب زيدبن‌علي‌بن‌الحسين4 با هم نشسته بودند. جناب زيد كه عليه‌ بني‌اميه قيام كرده بود، انتظار داشت كه برادرش در اين حركت نظامي عليه بني‌اميه مشاركت كند، ولي ايشان نظرشان اين نبود؛ وظيفه خودشان نمي‌دانستند و صلاح نمي‌دانستند. جناب زيد به امام محمد باقر عليه‌السلام عرض كردند كه شما مي‌دانيد كه پدر (امام سجاد عليه‌السلام) چه‌قدر به من علاقه داشت، به طوري كه لقمه مي‌گرفت و در دهان من مي‌گذاشت. اگر اين مسأله امامتي كه شما براي خودتان معتقديد درست است، چرا پدر به من نگفت كه برادرت امام بعد از من است و بايد از او اطاعت كني؟ معلوم مي‌شود زيدبن‌علي‌بن‌الحسين با آن جلالت، مسأله امامت برادرش را معتقد نبوده است و دليلش هم اين بوده كه اگر چنين چيزي بود با آن محبتي كه پدرم به من داشت به من فرموده بود. حضرت باقر صلوات‌الله‌عليه‌ يك كلمه فرمودند: مِنْ شَفَقَتِهِ عَلَيْكَ مِنْ حَرِّ النَّارِ لَمْ يُخْبِرْكَ؛5 پدرم نگفت آن هم به خاطر محبتي بود كه به تو داشت. يعني مي‌ترسيد اگر بگويد تو نپذيري و در دينت مشكل پيدا بشود. منظورم از نقل اين كلام اين است كه واقعا مسائلي كه امروز براي همه ما اين‌چنين آسان حل شده، 1400 سال علما روي آن خون‌دل خورده‌اند تا تثبيت شده و امروز از اعتقادات يقيني ماست و در آن ترديدي نداريم. در زمان خود ائمه براي برادران امام و كسي مثل زيد خيلي روشن نبود. در چنين شرايطي شما فكر مي‌كنيد براي همه اصحاب جمل مسأله عصمت اميرالمؤمنين ثابت بود و ايشان را امام معصوم مي‌دانستند؟ مي‌گفتند: اينها خويش و قوم‌هاي پيغمبرند. حالا كه پيغمبر از دنيا رفته؛ اين نشد آن! آن‌كه سنش بيشتر است اول خليفه بشود، چون بزرگ‌تر است و احترامش واجب. وقتي بنا شد بين‌ اين‌ها جنگ شود، خيال مي‌كردند جنگ دو برادر سر ارث است؛ او مي‌گويد سهم من است؛ ديگري مي‌گويد سهم من. در چنين معامله‌اي انسان حاضر شود در جنگ شركت كند و جانش را بدهد، كار ساده‌اي نيست. مي‌گويد اختلاف در ارث دارند، خودشان به‌گونه‌اي اختلافشان را حل مي‌كنند؛ چرا من بروم جانم را بدهم؟! مسأله بغرنج بود. در مقابل، دو تا از اصحاب بزرگ را مي‌ديد كه رقيب‌هاي او در خلافت بودند. در شوراي شش‌نفري كه خليفه دوم براي تعيين خليفه تشكيل داده بود يكي علي بود، يكي عثمان، يكي طلحه و يكي زبير. اينها به‌گونه‌اي در رديف علي حساب مي‌شدند؛ از جهتي چون سنشان و مثلا سوابق و موقعيت اجتماعي‌شان بيشتر بود، شايد خيلي‌ها آنها را بر علي مقدم مي‌داشتند. طبعا وقتي علي مي‌خواهد از مدينه به طرف بصره لشگر بكشد، دوستان و نزديكان ايشان مي‌گفتند كه آقا اين چه كاري است حالا؟! عجله نكنيد؛ بگذاريد حكومت‌تان پا بگيرد و جاي‌تان باز بشود، بعد سراغ اين‌ها برويد. در نهج‌البلاغه دو بار6 از اميرمؤمنان اين مسأله نقل شده كه من اين جريان را زير و رو كردم؛ آن قدر در اطرافش فكر كردم تا كاملا برايم روشن شد كه يا بايد بجنگم يا از دين محمد (ص) خارج بشوم. اين بصيرتي است كه علي (ع) ادعا مي‌كند. مراتب بصيرت   ................... ملاحظه مي‌فرماييد بي‌جا نيست كه مقام معظم رهبري اين قدر روي بصيرت تكيه مي‌كنند. اگر در آن جريان كساني بصيرت نداشتند خيلي راحت طرفدار دشمنان علي مي‌شدند و علي دوباره خانه‌نشين مي‌شد. اكنون ماييم و چنين مسأله‌اي كه كار را براي علي و ياران علي هم سخت مي‌كند. كار به جايي مي‌رسد كه علي فرياد مي‌زند: مردم! اگر من اين جنگ را نكنم كافر مي‌شوم؛ از دين خارج مي‌شوم، تا آن‌هايي كه به ايشان اعتماد دارند و مي‌دانند دروغ نمي‌گويد باور كنند و براي جنگ همراهش بيايند. در چنين موقعيتي بايد چه بصيرتي داشته باشيم؟ آيا منظور بصيرتي است كه علي داشت؟ پاسخ اين است كه چنين بصيرتي در غيرمعصومين بسيار كم پيدا مي‌شود. بنده كه اعتراف كردم اگر من بودم خيلي هنر داشتم توقف مي‌كردم. حل قضيه اين است كه مفهوم بصيرت هم مثل بسياري از مفاهيم ارزشي ديگر ذومراتب است. بصيرت مراتب دارد. آن مرتبه بصيرت مخصوص علي بود. او بود كه يقين كرد كه يا بايد بجنگد يا از دين خارج بشود. من غير از امام معصوم كسي را سراغ ندارم كه بتواند اين‌گونه قضاوت كند. اما بصيرت به اين مرتبه منحصر نيست و مثل تقوا مراتب زيادي دارد. مرتبه‌اي از تقوا به ائمه معصوم و تالي‌تلو مقام عصمت نسبت داده مي‌شود؛ آن كه در عمرش نه تنها گناه نكرده كه كوشيده مكروهات را هم انجام ندهد، يك مرتبه از تقوا را دارد و يك مرتبه هم تقواي ماست كه به زور از كبائر اجتناب مي‌كنيم. بين اين دو، مراتب و درجات بسيار زياد است. پس بايد كوشيد و در اين مسير حركت كرد؛ مراتب بصيرت را بالا برد و به يك مرتبه نازله‌اش اكتفا نكرد. هر كس مسئوليت بزرگ‌تر يا نقش مهم‌تري در جامعه دارد؛ هر كه تأثيرش بر ديگران بيشتر است بايد در كسب بصيرت بيشتر بكوشد. ديگران اگر خودشان بصيرت نداشته باشند يك اصل را اگر درست بفهمند و به آن عمل كنند نجات مي‌يابند و آن اطاعت از ولي‌فقيه است. اگرچه خودشان درست سر در نمي‌‌آورند و نمي‌توانند مسائل را تحليل كنند، ولي اگر اين اصل را باور داشته باشند كه در زمان غيبت امام معصوم بايد از كسي كه اشبه به امام معصوم است اطاعت كنند و بدانند كه اطاعت او مثل اطاعت معصوم واجب است خيلي به خطر نمي‌افتند، اما كساني‌كه مي‌خواهند عهده‌دار مسئوليت‌هايي بشوند نمي‌توانند هر روز درباره جزئيات از ولي‌فقيه دستور بگيرند؛ اين كار برايشان ميسر نيست. بنابر اين مي‌بايست خودشان به سطح مورد نيازي از بصيرت برسند. درطول شاكله هرمي هر كس بالاتر است و به قله نزديك‌تر، مسئوليتش سخت‌تر است و بايد بصيرتش هم بيشتر باشد تا برسد به قاعده هرم، ‌اما در مراتب پايين‌تر، حداقل بصيرتي كه براي همه ما لازم است، همين است كه انسان ولي‌فقيه را بشناسد و بداند از چه كسي بايد اطاعت كند. الحمدلله خدا هم به ما عنايت فرمود و كسي را كه بهترين انسان روي زمين براي جانشيني امام زمان صلوات‌الله‌عليه است به ما داد. اگر نبود چه خاكي به سر مي‌كرديم؟ اگر بود اما نمي‌شناختيم و اشتباه مي‌كرديم و در طول اين سي سال كسان ديگري را جانشين او مي‌دانستيم چه بلايي به سر ما مي‌آمد؟ الحمدالله خدا اين معرفت و اين اندازه از بصيرت را به ما داده كه بفهميم بايد از چه كسي اطاعت كنيم و اين بسياري از مشكلات ما را حل مي‌كند. مؤلفه‌هاي بصيرت   ........................ همه اين‌ مقدمات را عرض كردم براي اين‌كه به اين‌جا برسيم كه تكليف كسي كه موقعيتي7 در اجتماع دارد سنگين‌تر از ديگران است و بايد بصيرتش هم بيشتر از ديگران باشد تا بتواند ديگران را راهنمايي كند. اكنون اين پرسش مطرح مي‌شود كه چه كنيم بصيرت ما افزايش بيابد؟ بهتر است تحليل كنيم كه بصيرت چيست و از چند عنصر تشكيل مي‌شود و بعد ببينيم كدام يك از اين عناصر در اختيار ماست تا بكوشيم آن را تقويت كنيم. مطلب را به عنوان يك بحث پيشنهادي خدمت شما عزيزان و نخبگان مطرح مي‌كنم تا روي آن فكر كنيد و از ديگران هم بپرسيد، شايد نكته‌هاي تكميلي به آن اضافه شود. حيف است با اين همه تأكيد مقام معظم رهبري بر روي بصيرت، دنبال نكنيم كه ببينيم اين بصيرت چيست و چگونه بايد آن را پيدا كرد. بصيرت حداقل سه مؤلفه و سه عنصر دارد و مي‌توان گفت مثلثي است كه از سه ضلع تشكيل مي‌شود. اولين عنصر، امري خدادادي است؛ هوش و فراست خاص است. هم تجربه نشان مي‌دهد و هم در روايات هست كه خداوند به بعضي‌ افراد فراست مخصوصي داده است. امروزه در روان‌شناسي مي‌گويند هوش، انواعي دارد؛ هوش هيجاني، هوش اجتماعي، هوش ارتباطي، هوش علمي و.... ممكن است كسي از جهتي باهوش باشد، ولي از جهت ديگر بهره‌اي از هوش نداشته باشد. بصيرت، هوش اجتماعي مي‌خواهد. مسائل اجتماعي درك خاصي را مي‌طلبد. شايد شما هم افراد متعددي را ديده باشيد كه هوش درسي‌شان خوب است، يعني درس را خوب مي‌فهمند و شايد بيش‌ از ديگران پيشرفت علمي مي‌كنند، اما در درك بعضي از مسائل خيلي ضعيف‌اند و يك نوع سادگي مخصوص در برخي از مسايل دارند. اين سادگي انواعي دارد. استادي را مي‌شناختم كه خودش به من مي‌گفت وقتي براي خريد سيب‌زميني مي‌روم، كلاه سرم مي‌رود! با اينكه در درس خيلي قوي بود، اما مي‌گفت درك معاشرت با مردم را ندارم و زود گول مي‌خورم. در بين اشخاص ديگر،‌ در لباس‌هاي مختلف كساني‌ را ديده‌ايد كه امتياز‌هاي خوبي دارند؛ انسان‌هاي ملا و درس‌خوانده‌اي هستند، اما گاهي در درك مسائل اجتماعي خيلي ضعيف‌اند. يكي از نشانه‌هاي اين ضعف، اعتماد فوق‌العاده آن‌ها به بعضي اشخاص، مخصوصا خويشاوندان و برخي بستگانشان است. شايد شنيده يا ديده باشيد كه كساني امتيازات بسياري دارند، اما پسرشان مي‌تواند آن‌ها را به راست و چپ بچرخاند. دشمنان هم اول در پسر نفوذ مي‌كنند و او را به جان پدر مي‌اندازند. اين فرد هيچ غرض و سوء نيتي در اين كار ندارد، اما تحت‌تأثير فكر پسر يا داماد يا خويشاوندانش است. اين عنصر يك هوش خدادادي است؛ اتقوا فراسة المومن فانه ينظر بنورالله.8 استعدادها مختلف است و خدا افراد را مختلف آفريده است. بعضي‌ها از اين جهت ضعيف‌اند؛ مثل برخي افراد ‌كه قدرت جسمي‌شان ضعيف است. اين هم گونه‌اي از نقص است مثل كسي كه از اول بچگي چشمش كم‌‌سو است يا گوشش سنگين است. شناخت؛ اولين شرط بصيرت   ..................................... دو عنصر ديگر كسبي است. اگر انسان آن درون‌مايه خدادادي‌ را داشت بايد دو كار انجام دهد تا بصيرت9 پيدا كند. يكي اين‌كه بر اطلاعات ديني‌اش بيافزايد و بكوشد دين‌شناس‌تر باشد؛ چون يكي از لوازم بصيرت اين است كه انسان فريب نخورد و يكي از راه‌هاي فريب اين است كه حكم ديني را براي انسان مشتبه كنند. بگويند وظيفه شرعي اين است؛ آيه قرآن اين را مي‌گويد، حديث اين را مي‌گويد. از اين سخنان نشنيده‌ايد؟! آن كساني كه به روي علي شمشير كشيدند به قرآن استناد مي‌كردند و مي‌گفتند: "إنِ الحُكْمُ الا لِلّه؛10 تو كافر شدي چون برخلاف قرآن عمل كردي. " يكي از شيوه‌ها اين است كه انسان را از راه قرآن و حديث و امثال آن فريب دهند، و كسي كه معرفتش نسبت به قرآن و حديث كم است و نسبت به احكام اسلام اطلاع كافي ندارد، فريب مي‌خورد. معاويه در اواخر عمر به حجاز آمد و مدتي در مكه و مدينه ماند. مي‌خواست براي ولايت‌عهدي يزيد زمينه‌سازي كند. كار سياست‌مداران همين است كه از چند سال قبل به زمينه‌سازي براي انتخابات بعدي مي‌پردازند. او با شخصيت‌هاي معروف مدينه ملاقات‌هايي داشت و البته هر كسي را از راهي فريب مي‌داد. براي يكي هدايا مي‌برد؛ نزد يكي اظهار تقوا مي‌كرد و يكي را مدح و ستايش مي‌نمود. روي هر كدام به گونه‌اي كار مي‌كرد تا ذهنش را براي پذيرفتن ولايت‌عهدي يزيد آماده كند. با امام حسين صلوات‌الله‌عليه نيز ملاقاتي داشت و بالاخره بعد از مقدماتي كه به عقلش مي‌رسيد تا ذهن ايشان را براي پذيرش آماده كند، گفت: من قصدم اين است كه بعد از من يزيد مسئوليت من را بپذيرد و به اسلام خدمت كند. حضرت نگاهي كردند و گفتند: اين پسر سگ‌باز فاسق شارب‌الخمر را مي‌گويي!؟ او اين‌همه زمينه‌چيني كرده بود كه بگويد يزيد براي خلافت شايستگي دارد، حضرت كاسه و كوزه‌اش را به هم زدند و گفتند: اين شارب‌الخمر سگ‌باز را مي‌خواهي خليفه مسلمين كني؟ معاويه كه ديد قافيه را باخته است گفت: آقا! يزيد درباره شما اين‌طور حرف نمي‌زند. مي‌دانيد يعني‌چه؟ معاويه به امام حسين مي‌گويد: غيبت نكن! غيبت مسلمان حرام است. او از شما بهتر است. تو داري غيبت مي‌كني اما او اين‌طور نمي‌گويد؛ غيبت شما را نمي‌كند. مي‌گفتند معاويه داهيه عرب بود. ببينيد براي امام حسين چه قدر پيچيده حرف مي‌زد. غيبت واجب   ................. اين فريب دادن از راه دين است. حالا اگر يك انسان عادي بود امكان داشت در مقابل اين منطق معاويه كم بياورد و بگويد استغفر الله؛ اشتباه كردم، غيبت كردم. اما امام اين غيبت را واجب مي‌داند. بي‌درنگ پاسخ معاويه را مي‌دهد تا دهانش را ببندد و ديگر از اين كثافت‌ها نخورد. اين بصيرت است؛ اين‌كه انسان بفهمد هر‌جا چه بايد بگويد؛ چه بايد بكند و چگونه بايد برخورد كند. اين‌جا اين غيبت، غيبت واجب است، اگر نگويي گناه كرده‌اي. مگر گفتن هر سخني پشت سر هر كسي غيبت حرام است؟ ما حتي در رساله‌هاي عمليه‌مان‌ غيبت واجب داريم. كسي با شما مشورت مي‌كند كه فلاني به خواستگاري دخترم آمده و شما مي‌دانيد كه او مرد فاسق معتاد مشروب‌خوار بي‌ديني است. بايد به او بگويي يا نه؟ اين غيبت واجب است. كسي مي‌خواهد اختيار يك ملت را به دست بگيرد، شما احتياط كنيد و بگوييد من چه عرض كنم؛ از ديگري بپرسيد. از ديگري بپرسيد يعني‌چه؟ مقام مشورت است، بايد بگويي؛ اگر نگويي گناه كرده‌اي. مقدس‌بازي در مي‌آورد و مي‌گويد "آقا غيبت نكنيد! من در عمرم از هيچ‌كس بدگويي نكرده‌ام. " بسيار بي‌جا كرده‌ايد. مگر ممكن است مؤمن از كسي بدگويي نكند؟ منافق است كه مي‌خواهد همه را داشته باشد. مؤمن بايد قاطع باشد. بايد موضع اسلامي داشته باشد؛ حامي دين باشد. بايد كسي را كه بر ضد دين اقدام مي‌كند رسوا كرد. نمي‌شود من مقدس‌بازي در بياورم و بگويم خوشم نمي‌آيد درباره كسي حرف بزنم! ببين پيغمبر اكرم، ائمه اطهار، اميرالمؤمنين، امام حسن، امام حسين و ساير ائمه صلوات‌الله‌عليهم‌اجمعين درباره ديگران ‌چگونه رفتار مي‌كردند. اگر اين‌جا يك آدم مقدس‌مآبي جاي امام حسين بود چه مي‌گفت؟ مي‌گفت: حالا من يك تأملي روي ايشان دارم، يا فكرش را بكنم ببينم چه‌طور مي‌شود. اين‌جا جايي است كه بايد طرف را رسوا كرد. يكي از جاهايي كه انسان از راه دين فريب مي‌خورد، مقدس‌بازي، حقه‌بازي، كلك‌هاي شرعي و سوء استفاده از قرآن و حديث است. انسان بايد دين را درست بشناسد و بداند حلال و حرام چيست. بداند كدام غيبت جايز است و كدام غيبت حرام است. مسايل ديگر را هم بشناسد. وقتي معرفت انسان نسبت به دين ضعيف باشد، فريب مي‌خورد. براي داشتن بصيرت بايد دين را خوب بشناسيم و به همان اصول دين و فروع ديني كه در مكتب‌خانه يا مدرسه يا خانه خوانده‌ايم، اكتفا نكنيم. بايد شناختمان نسبت به دين افزايش پيدا كند؛ مطالعات ديني‌مان بيشتر باشد و عميق‌تر فكر كنيم. اگر در مسأله‌‌اي ابهام داريم اين قدر آن را دنبال كنيم و بپرسيم تا خوب برايمان حل بشود. اين حلال و حرام به مسائل فقهي برمي‌گردد. يعني انسان فقه را بهتر ياد بگيرد، ولي فقط دانستن احكام كلي براي تشخيص مصاديق كافي نيست. بايد بصيرتمان را نسبت به شناخت مصاديق هم تقويت كنيم. براي اين كار يكي از بهترين راه‌ها بررسي مسائل تاريخي، به‌خصوص تاريخ صدر اسلام است؛ همين‌كه مقام معظم رهبري در تفسير بصيرت روي آن تأكيد كردند و فرمودند: عبرت گرفتن از جريانات تاريخي و اجتماعي. ما بايد ببينيم رخدادهاي صدر اسلام چه بود و چرا اين‌ چنين شد. بسياري از اين حوادث بعد از گذشت 1400 سال هنوز معماست. مگر مي‌شود آدميزاد اين‌گونه بشود؟! چگونه مي‌شود مسلمان‌هايي كه در ركاب پيغمبر در جنگ‌ها حاضر مي‌شدند، نوه‌ پيامبر را، آن هم حسين را، گلي كه هر دشمني مي‌ديد عاشقش مي‌شد، اين‌گونه به شهادت برسانند؟! نگذارند در كنار نهر يك جرعه آب بنوشد! اگر اين‌ها را درست تحليل كرده بوديم، مي‌فهميديم كه كسي‌كه چندين سال در كشور مسئوليت داشته، از دست خود امام براي مسئوليت‌هايي حكم گرفته، مدت‌ها از لباس و موقعيتش استفاده كرده، چه‌طور ممكن است براي اين‌كه نظام اسلامي را از بين ببرد، با اسرائيل همكاري كند! اگر تاريخ را درست بررسي مي‌كرديم مي‌فهميديم آدميزاد چه موجود عجيب و قابل تغييري است، آن وقت تعجب نمي‌كرديم و به آساني نمي‌گفتيم كه اين هم بالاخره چنين است و چنان است. موقعيتش اين است به او رأي بدهيم! اين شناخت و عبرت گرفتن از قضاياي تاريخي است. ما سالي چند بار روضه سيدالشهدا را مي‌شنويم؟ آيا هيچ فكر كرده‌ايم چرا كوفيان اين‌چنين شدند؟ اين شمري كه به كربلا آمد و فرماندهي سپاه را مي‌خواست، كسي بود كه در جنگ صفين در ركاب علي عليه‌السلام مي‌جنگيد. از ياران علي بود. يكي از سركرده‌هاي لشگر علي در جنگ صفين بود. او چه‌طور توانست سر سيدالشهدا را ببرد؟ بالاخره به اين نتيجه مي‌رسيم كه اگر آدميزاد در مسير غلطي افتاد، آرام آرام چنان پيش مي‌رود كه ديگر هيچ حدي ندارد. اگر زاويه باز كرد و از راه حق منحرف شد؛ مسامحه كرد و گفت حالا اين چيزي نيست، اين زاويه به جايي مي‌رسد كه آن خط اصلي را كه از آن جدا شده فراموش مي‌كند. يادش مي‌رود اسلام و انقلاب چه بود. مي‌گويد من به رياست برسم، هرچه مي‌خواهد بشود. حب دنيا؛ مانع بصيرت   ............................. يك سؤال: بنده و جناب‌عالي تافته جدابافته‌اي هستيم؟ معصوم هستيم؟ ما اين اشتباهات را نمي‌كنيم؟ بنده كه بعد از گرفتن نزديك به هشتاد سال عمر از خدا چنين اطميناني ندارم. بيش از شصت سال است كه با كتاب و سنت ارتباط دارم، درس طلبگي مي‌خوانم، اما از خودم چنين اطميناني ندارم. اگر ما بخواهيم به اين مشكل مبتلا نشويم، نيازمند بصيرتيم. اين بصيرت هم كسبي است. اصل آن افزايش تقوا و آفتش حب دنياست؛ حب الدنيا رأس كل خطيئة.11 وقتي ته دل انسان عشق به اسكناس بود، شب كه مي‌خوابد فكر مي‌كند چه كار كنم كه يك صفر كنار ارقام حسابم بياورم، صبح كه بلند مي‌شود فكر مي‌‌كند كدام معامله را بكنم؟ كدام جنس را بخرم؟ كدام ارز را؟ كدام زمين را؟ بعضي‌ها كه در مسير جنسي در راه‌هاي غلطي مي‌افتند، ممكن است در ظاهر هم هيچ نمودي نداشته باشد، اما دلبستگي به يك مسائلي دارند كه به دنبال يك بهانه شرعي مي‌گردند كه بتوانند خودشان را ارضا كنند. پير شده، ولي دلش جاي ديگري است. مي‌خواهد يك منشي از يك سنخ خاصي داشته باشد. يكي هم عشق به رياست دارد كه براي انسان جنون مي‌آورد؛ دوست دارد ديگري به او بگويد: چشم. شما ديده‌ايد بعضي كساني كه به مواد مخدر مبتلا مي‌شوند كارشان به چه جنون‌هايي مي‌كشد. در بعضي فيلم‌هاي تلويزيوني نشان مي‌دهند كه در اثر استفاده از مواد مخدر يا قرص‌هاي روان‌گردان و امثال آن‌ كارشان به جايي مي‌رسد كه به پست‌ترين و زشت‌ترين كارها تن مي‌دهند؛ كارهايي كه نمي‌شود اسمش را آورد. آدميزاد چنين موجودي است. وقتي در راه استفاده از مواد مخدر افتاد و لذتي آني برايش پيدا شد، روز به روز بيشتر و بيشتر آن‌چنان وابسته مي‌شود كه كارش به جنون مي‌كشد؛ البته خود معتاد اين را جنون نمي‌داند. مي‌گويد كيف مي‌كنم. من و شما كه از بيرون مي‌بينيم مي‌فهميم اين جنون است. اسم همه اين‌ها حب دنياست؛ البته مراتب دارد. همه يك‌باره اين‌طور نمي‌شوند. آن معتادي كه به اين حد رسيده هفت، هشت سال آرام آرام مصرف مواد مخدر را زياد كرده تا به اين‌جا رسيده است. ما اگر بخواهيم در اين دام‌ها نيفتيم بايد از اول حواسمان جمع باشد؛ حب دنيا را تقويت نكنيم؛ حب مال را تضعيف كنيم؛ زندگي‌مان را از آن حدي كه مي‌توانيم ساده‌تر بگيريم، نه اين‌كه هر روز برويم اجناس اقساطي بخريم و مدام زر و زيور خانه‌مان را بيشتر كنيم و قرض بالا بياوريم؛ از همان هم كه مي‌توانيم كمي كمتر استفاده كنيم؛ مراقب راه‌هاي درآمدمان باشيم؛ مقيد باشيم وجوهات آن را دقيقا پرداخت كنيم؛ كمك به همسايه، والدين و ارحام را فراموش نكنيم تا حب مال طغيان نكند؛ لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ؛12 اگر مي‌خواهيد عاشق دنيا نشويد سعي كنيد از آن چيزهايي كه دوست داريد انفاق كنيد. همه اين‌ها براي اين است كه دلبستگي پيدا نشود. وقتي چيزي را دوست داريد بگوييد آن را در راه خدا مي‌دهم. خودسازي؛ چاره حب دنيا   .................................. به طور كلي علاج اين مشكل اين است ‌كه انسان مقيد باشد؛ احكام خدا را شوخي نگيرد؛ نگويد امروز اين كار عيبي ندارد، فردا توبه مي‌كنم. اين دام شيطان است و انسان را به جاهايي مي‌كشاند كه بعضي كسان رسيدند. هشتاد سالش است، اگر خودش و هفت پشتش از دارايي‌‌هايشان بخورند تمام نمي‌شود، اما باز هم به فكر اين است كه يك روز ديگر روي صندلي بنشيند يا مال ديگري بر اموالش افزوده شود، چرا؟ عشق است ديگر. عشق به دنيا به جنون مي‌كشد؛ لا يَقُومُونَ إلا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ13 آن‌هايي كه چشم بينا دارند و خودشان مبتلا نشده‌اند مي‌گويند چرا اين در زندگي‌اش تلوتلو مي‌خورد؟ چرا اين درست راه نمي‌رود؟ بنابر اين براي كسب بصيرت، علاوه بر افزايش معلومات، شناخت‌ها و اطلاعات، بايد تقوايمان را هم افزايش بدهيم، چون كسي كه مبتلا به حب دنيا شد همه مسايل را طور ديگري تفسير مي‌كند؛ تفسير دلخواه، به‌گونه‌اي كه كارهاي خودش را توجيه كند. اين دام، سر راه بنده و جناب‌عالي هم هست. مراتب دارد. يكي دامش قوي‌تر و يكي ضعيف‌تر است، اما اين دام را شيطان براي همه گذاشته است. حاصل عرايضم اين است كه بصيرت يك مثلث است و سه ضلع دارد. يكي از آن‌ها خدادادي است، اما دو تاي ديگر كسبي است. آن دو يكي از راه افزايش معلومات ديني و تحليل‌هاي صحيح از قضاياي تاريخي حاصل مي‌شود و دومي از راه خودسازي و افزايش سطح تقوا و دين‌داري. اگر اين‌ها بود بصيرت پيدا مي‌شود وگرنه، اگر معلوماتش ضعيف بود در دام خواهد افتاد، و اگر تقوايش هم ضعيف بود باز شيطان از راه ديگري او را فريب خواهد داد و به جايي مي‌كشاند كه كار خودش را توجيه مي‌كند و از كار ديگران نيز هرچه موافق سليقه‌اش بود تأييد مي‌كند. پس براي كسب بصيرت، ما بايد در دو بعد زحمت بكشيم؛ يكي معلوماتمان را افزايش بدهيم و ديگر اين‌كه خودسازي‌مان را بالا ببريم. وفقناالله واياكم ان شاءالله. پي‌نوشت‌ها:   1 . يوسف، 108. 2 . نهج‌البلاغه، ص54 و 194. 3 . ظاهرا اشاره به برخوردي است كه با اهل جمل و بعد از آن با ساير ناكثين، مارقين و قاسطين داشتند. 4 . زيد امام‌زاده بسيار بزرگوار و محترمي است. كسي است كه سند صحيفه سجاديه به خانواده ايشان منتهي مي‌شود و ناقل آن است. امام باقر سلام‌الله‌عليه نيز به ايشان خيلي كمك و احترام مي‌كردند. ايشان قيام معروفي بر ضد بني‌اميه داشتند و بالاخره دراين راه شهيد شدند و بدنشان به دار آويخته شد و براي شهادت ايشان مصيبت بزرگي بر اهل‌بيت وارد شد. 5 . الكافي، جلد 1، ص 174. 6 . البته احتمال دارد يك سخنراني بوده و يك تكه‌اش دو بار نقل شده است. 7 . موقعيت‌ها متفاوت است. هر كس خودش مي‌فهمد كه چه اندازه مي‌تواند در ديگران اثر بگذارد. ممكن است كسي موقعيت رسمي و قانوني داشته باشد يا كسي است كه مردم به او اعتماد دارند، سخنش را مي‌پذيرند و با او مشورت مي‌كنند. وقتي مي‌پرسند آقا شما به چه كسي رأي مي‌دهيد، معنايش اين است كه به حرف و نظر او اهميت مي‌دهند. معلوم است تاثيرگذار است و كمي از سطح قاعده هرم بالاتر است. 8 . الكافي، جلد 1، ص219. 9 . منظورمان از اين بصيرت، بصيرت ديني است. همان طور كه اميرالمؤمنين مي‌فرمايد: ان معي لبصيرتي. 10. انعام، 57، يوسف، 40 و 67. 11 . الكافي، جلد 2، ص 131. 12 . آل‌عمران، 92. 13. بقره، 275. *سخنان حضرت آيت‌ الله مصباح‌ يزدي ( دامت ‌بركاته ) در جمع ناظران شوراي نگهبان در تاريخ 6/12/89   منبع:سايت رسمي آیت الله مصباح يزدي ارسال توسط کاربر محترم سایت : hasantaleb /ج  
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 482]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن