محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1830895356
عناصر اجراي نمايشها(2)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
عناصر اجراي نمايشها(2) نويسنده: عبدالمجید رحمانیان نورپردازي اوايل كه تئاترها جنبه ابتدايي داشت و اجراي آنها دشوار بود ، نورپردازي وجود نداشت . به تدريج كار به جايي رسيد كه براي نورپردازي از مهتابي استفاده مي شد؛ بر روي مهتابي نوار سبز يا قرمز از حاشيه ي پتوها كشيده مي شد. البته ، اين كار عاري از خطر نبود ؛ زيرا چنانچه عراقيها پي مي بردند كه مهتابي از جايش كنده شده يا اگر سيم برق پيدا مي شد همه را اذيت مي كردند. براي ايجاد رعد و برق نيز از مهتابي استفاده مي شد كه نيم سوخته بودند و با خاموش و روشن شدن آن ، رعد و برق را تداعي مي كردند. گاهي هم بنا به مقتضيات هر اردوگاه ، از توپهاي پينگ پنگ استفاده مي شد كه آنها را آتش مي زدند و نوري شديد ، تمام صحنه را در بر مي گرفت . براي صحنه هاي خاص نمايش سمبليك ،نورپردازي هم به شكل سمبليك ؛ يعني هر نوري كه سمبل يك مفهوم بود به صحنه تابانده مي شد؛ مثلاً نور سبز سمبل عقل و روحانيت و نور قرمز سمبل شيطان صفتتان بود. گاهي نور قرمز براي اتاقهاي شكنجه يا صحنه هاي درگيري نيز به كار مي رفت . تماشاچيان با اين سمبل ها و نشانه ها كاملاً آشنا بودند. در اردوگاه موصل 4 ، در تئاتر "سنگ و سرنا" براي اولين بار از دستگاه نورپردازي استفاده شد. براي اين كار ، ابتدا يك قيف از قوطي روغن درست شد كه لامپ در داخل آن قرار مي گرفت و تقريباً كار نورافكن را انجام مي داد و براي رنگ نورها از يك گردونه كه از كارتن و قرقره نخ درست شده بود ، استفاده مي كردند كه روي كارتن چهار سوراخ به اندازه ي دهانه ي نورافكن درست شده و روي هر سوراخ را با تلقهاي رنگي (قرمز ، آبي ، سبز و ...) پوشانده بودند كه قابل تغيير بود. اين طلقها از روي بسته بندي اجناسي كه نمايندگان صليب سرخ براي اردوگاه مي آوردند ، به دست آمده بود. نورهاي مركزي هم توسط جعبه ي نورپردازي بر روي صحنه تنظيم مي شد. گاهي سر تا سر مهتابي با حاشيه ي پتوها گرفته مي شد و كل صحنه رنگ مورد نظر را به خود مي گرفت . در اردوگاه تكريت ، در يكي از نمايشها كه با سرود همراه بود از توپه اي پارچه اي كه در نفت غلتانده بودند براي روشن كردن صحنه استفاده شد. هر چند اين عمل بسيار خطرناك بود و عراقيها سر مي رسيدند. چهره پردازي (گريم) آن گاه كه نمايشها به شكل حرفه اي اجرا مي شد ، توقع تماشاچيان هم در هر نمايشي كه روي صحنه مي رفت ، بيشتر مي شد. به اين ترتيب ، چهره پردازي عنصري جداناپذير از نمايشها به حساب مي آمد. تماشاچي با ديدن نمايشهايي مانند "ميرزا كوچك خان" يا "مختار" ، "نواب" يا "ياران پيامبر" ، حاضر نبود ، آنها را با لباس زردي كه نشان P.W داشت (لباس اسارت) و ريشهاي تراشيده و موهاي بسيار كوتاه روي صحنه ببيند. اوايل ، پنبه و چسب و دوده و گلبرگ هاي گل ناز اين نياز را به طور نسبي برطرف مي كرد. براي درست كردن ريش يا سبيل ، اسرا سعي مي كردند از ابر (اسفنج) بالشها و دوده ي ديگهاي آشپزخانه و پنبه كمك بگيرند. يكي از آزادگان هنرمند مي گويد : * يك روز ، در حال اجراي نمايشي به صورت روايتهاي داستاني اسلامي بودم . كاري خنده دار بود. من گريم پيرمرد را داشتم. طوري بود كه به هيچ وجه شناخته نمي شدم . نگهبان خودي هم جذب نمايش شده بود. جواد ، سرباز عراقي ناگهان پشت پنجره ظاهر شد ومرا ديد . من در وسط صحنه گير كرده بودم و چشمم در چشم جواد افتاده بود. او به ارشد گفت: "اين پيرمرد كيست؟ بگو بيايد ! من فقط مي خواهم با او حرف بزنم". ارشد هم به من گفت :"بلند شو ، برو! چون اين سرباز از خودمان است" (يعني لو نمي دهد). من رفتم و با زبان عربي و لحن پيرمردي سلام كردم. جواد هم مثل پيرمردها جواب داد! به هر حال ، لحظاتي من و جواد گفتگوهاي خنده دار داشتيم كه خود به خود تبديل به يك نمايش كميك شده بود و همه ي بچه ها مي خنديدند. در پايان، جواد با من دست داد و خداحافظي كرد. او به هيچ وجه در حالت و گفتارش نشان نداد كه با يك اسير حرف مي زند(38) يكي از موردهاي تهيه ي ريش و سبيل در موصل 4 ، استفاده از پشم گوسفنداني بود كه فرمانده ي عراقي بنا به درخواست يكي از اسرا كه خود را چوپان معرفي نمود، آورده بود. يك روز عراقيها يكي از اسرايي كه مخفيانه در گوشه ي اردوگاه موصل 3 ، از لوله ي سيماني بخاري بالا رفته بود ، در حالي كه دست خود را در لوله ي بخاري كرده و مشغول جمع آوري دوده بود دستگير كردند ، به اتهام اينكه قصد فرار داشته است . مشكلات زيادي براي او به بار آمد و راضي شد كه جرم كوچكتر ؛ يعني جمع كردن دوده براي گريم را مطرح كند و آن را بپذيرد تا از جرم بزرگتر (فرار) رهايي يابد . آزاده ، عبدالله سرابي مي گويد : * در تئاتر "نورالله " كه صحنه نمايش به صورت رينگ بوكس بود و طرفداران هر دو طرف نيز لباسهايي مخصوص داشتند، براي گريم افراد ، ريش و سبيلهايي از قبل آماده شده بود و چون بايد چهره ها و لباسها سريع عوض مي شد ، نياز به سرعت و دقت زيادي بود ، و موقع قرمز شدن (مزاحمت عراقيها) بايد همه ي وسايل را جمع مي كرديم و از آسايشگاه خارج مي كرديم ، يا اگر اين كار ممكن نبود در همان آسايشگاه پنهان مي كرديم. به ندرت پيش مي آمد كه به علت عجله ي زياد ، گريمورها جاي ريش و سبيل را اشتباهاً عوض مي كردند و يا اينكه دكمه ها را بالا و پايين مي بستند. در يكي از صحنه ها ، بازيگر بعد از وارد شدن به صحنه متوجه اشتباه ما شد . او بي درنگ برگشت و با عصايي كه در دست داشت محكم بر سر من كوبيد. يكي از هنرمندان آزاده چنين مي گويد : * در يكي از تئاترهاي خنده دار كه در موصل اجرا مي كرديم صورت يكي از دوستان را با دوده كاملاً سياه كرده بوديم . او نقش يك غلام را ايفا مي كرد . نگهباني گذاشته بوديم تا هنگام آمدن سرباز عراقي با گفتن اسم رمز (سياه) ما را مطلع كند؛ اما نگهبان دير خبر داد . به محض اينكه ما شروع كرديم به جمع و جور كردن صحنه ، عراقي رسيد و گفت :"هيچ كس تكان نخورد"! سرباز عراقي چشمش به انتهاي آسايشگاه بود و من آهسته بدون اينكه او متوجه شود به بيرون آسايشگاه رفتم . برادري كه نقش غلام را بازي مي كرد دستپاچه شد و در آن گرماي تابستان رفت زير پتو . سرباز آمد جلو و گفت :"اين كيست كه در اين گرما رفته زير پتو"؟ ما گفتيم : "او خوابيده ، بيدارش نكن"! سرباز يكدفعه پتو را از روي او كشيد و چهره ي سياه غلام پديدار شد . هنگامي كه سرباز آن قيافه را ديد ، وحشت كرد و پا به فرار گذاشت و رفت تا به فرمانده شان اطلاع دهد. رفيق ما هم سريع بلند شد . ما به او گفتيم كه صورت خود را بشويد ؛ اما چون دوده ، چرب بود لباسهايش هم پر از لكه هاي سياهي گرديد. سرباز عراقي پس از چند دقيقه با چند نفر ديگر آمدند . به هر حال ، قضيه لو رفت و غلام سياه هم مدتي به زندان افتاد و ضربه هاي كابل نوش جان كرد و هنگامي كه از زندان آزاد شد، لنگ لنگان راه مي رفت (39) آزاده ، حسن محمدي مي گويد : * من از سال 61 تلاش خودم را براي ساختن "فون" آغاز كردم . و در سال 65 موفق به تهيه فون در 24 رنگ شدم . او اين گونه ماجرا را شرح مي دهد: براي شروع از چربي روي غذا استفاد كردم . وقتي سرد شد حلال خوبي براي دوده به شمار مي رفت ؛ اما چربي غذا در لحظه ي تماس با چهره ، آب مي شد و حالت چندش آوري داشت . خمير دندان ، ماده بعدي براي آزمايش بود. با اضافه كردن خمير دندان ، نتيجه رضايت بخش نبود. از خمير ريش به عنوان هماهنگ كننده و تعادل دهنده بين خميردندان و چربي و دوده استفاده كردم . به علت اينكه خمير دندان ، خشك و تكه تكه مي شد از داروهاي دهان شوي كه بنفش رنگ بود ، استفاده كردم ؛ اما رنگش تا چند روز روي پوست باقي مي ماند و باز نتيجه، نامطلوب بود. رنگ خوراكي قرصها را جمع آوري كردم ؛ اما اين كار باعث لطمه زدن به بيماران مي شد . بنابراين آزمايش رنگ خوراكي ها را رها كردم. به سراغ باغچه ي سبزي كاري اسرا رفتم . بعد از چيدن و شستن سبزي جات آن را كوبيدم؛اما روز بعد آب سبزي هم گنديد و متعفن گرديد . سرانجام ، پودر بچه را مورد آزمايش قرار دادم . پودر و پماد كلرافنيكل (پماد زخم) را به هم آغشته كردم تا اينكه ماده اي شبيه به بتونه به دست آمد و بالاخره پماد سياه و پماد سفيد ساختم (فون گريم) . براي رنگين كردن پماد سفيد از جوهر خودكار استفاده كردم كه آن هم حلّال نبود. به هر حال ، پماد سياه مورد استفاده قرار مي گرفت . سپس چوب كبريت را از قسمت انتهايي خيساندم و با دندان آن را كوبيدم و چيزي شبيه فرچه ي آرايشي درآمد. حال ، مي توانستيم خطوط ظريف را به راحتي روي صورت ترسيم كنيم . گاهي اوقات مواد ساخته شده روي صورت بچه ها اثر منفي مي گذاشت ، پماد آنتي هيستامين را براي ضد حساسيت به كار بردم و جواب بسيار مناسبي داد. سال 64-65 ، از صليب خواسته شد كه براي اسرا مداد رنگي بياورد . بعد از آوردن مدادهاي رنگي ، آزمايشهاي بعدي را شروع كردم . مدادهاي رنگي از جنس عالي و دوازده رنگ بود. از هر رنگ يك تكه نوك آن را در آوردم و داخل كاسه ي ريش تراشي با بطري كوبيدم تا پودر شود؛ همراه با آب روي حرارت جوشاندم و آبرنگ غليظي حاصل شد ؛ اما اين مايع در پمادها كه چرب بودند ، حل نشد. بنابراين ، آبرنگ را با پودر حل كردم و خمير به دست آمده را با پماد آغشته كردم . خمير ريش را كه معطر و هماهنگ كننده بود به آن افزودم و به اين ترتيب ، دوازده رنگ پماد براي گريم آماده شد. در مرحله ي بعد ، صليب سرخ مدادهاي 24 رنگ آورد و من هم با تجربه اي كه در درصدهاي مواد به دست آورده بودم ، 24 رنگ پماد گريم ساختم و داخل شيشه هاي كوچك قهوه اي رنگ (شيشه ي قرص) ريختم. اسارت ، مجموعه اي از چهره ها ، لهجه ها ، قيافه ها ، سن ها ، شغل ها و توانايي هاي مختلف بود. از اين نظر انتخاب بازيگران راحت تر صورت مي پذيرفت . چهره هايي كه خاص بودند به گريم كمك زيادي مي كردند. مثلاً از چشم بادمي ها به عنوان ژاپني ها استفاده مي كردند و از چشم آبي ها به عنوان آمريكايي و اروپايي استفاده مي شد و... . يكي از مسائل مهم در انتخاب شخصيتها، استفاده كردن از نقش زن در نمايشها بود. اسرا به خاطر دقت و حساسيتي كه نسبت به اجراي مسائل شرعي در نمايشها داشتند ، تا مدتها نمي توانستند به آساني پذيراي بازيگري كساني باشند كه در نقش زن بازي كنند ؛ چون امكانات استفاده از بازيگر را نداشتند . با اجازه از حاج آقا ابوترابي بر آن شدند افرادي كه از لحاظ چهره به زنان شبيه بودند و توانايي بازيگري داشتند بازيگر زن پوش نمايشها بشوند. به اين صورت مشكل اكثر نمايشها كه نياز به بازيگران زن داشت برطرف مي شد و حس عاطفي اسرا نسبت به خانواده همچنان بيدار مي ماند. آزاده باقر عباسي مي گويد : * در اردوگاه عنبر ، به يكي از برادران كه بسيار كم رو بود ، نقش زن داديم. موضوع بازيگري نقش زن در نمايشها براي نخستين بار بود كه اتفاق مي افتاد و آن برادر هم اولين بار بود كه در تئاتر بازي مي كرد. او نقش همسر من را در خانه داشت. در اولين پرده من از بيرون آمدم و پس از چند لحظه، سر سفره نشستم و به او گفتم:"آخه، اي زن اين چه غذايي است كه درست كرده اي"؟ تا او خواست جواب بدهد ، خنده اش گرفت و از وسط صحنه به داخل تماشاگران فرار كرد. موسيقي متن براي ساخت موسيقي از ابتدايي ترين راه ؛ يعني ، نواختن موزيك به وسيله ي دهان استفاده شد. ابتدا يك نفر با دهان آهنگ مي نواخت ؛ ولي بعدها چندين نفر مسؤول نواختن موسيقي با دهان بودند . اينها "گروه موزيك دهان " ناميده مي شدند ؛ يك فلوت مي زد، ديگري صداي تار در مي آورد ، يكي صداي شيپور و ... به همين ترتيب ، گروه موزيك دهان كارش را انجام مي داد. به تدريج با استفاده از كارت اسارت و شانه اي كه زرورق سيگار روي آن مي گذاشتند ، ساز دهاني ساخته شد. اسرا با لاستيك داخل توپ واليبال و فوتبال و حلبي، تمپو مي ساختند. طبل ، با پيت حلبي ساخته مي شد يا با سطلهاي بزرگ چاي كه روكش آن لاستيك داخلي توپ بود. ظرفهاي غذا كه به "قصعه" مشهور بود ، بهترين صدا را براي ضرب زورخانه ايجاد مي كرد. به جز سرود، نمايش هم از ابزار موسيقي نهايت استفاده را كرد. يكي از آزادگان موفق شد آلات موسيقي را با ساخت ارگ كامپيوتري كاملتر كند. او تمام ساعتهاي كامپيوتري از كار افتاده اسرا را جمع كرد و با استفاده از سيم لامپ مهتابي سوخته و قلع آب شده ي قوطي هاي حلبي ، يك ارگ ساخت . اين ارگ كوچك حدود سال 66 ساخته شد. ساخت ني با لوله هاي پلاستيكي ، كمك زيادي به اجراي موسيقي متن نمايشها كرد. برخي از اسرا ني را به خوبي مي نواختند؛ بنابراين مشكل موسيقي متن تراژديها تا حد زيادي حل مي شد . افكت براي ايجاد حس بيشتر در فضاي نمايشي ، پيوسته از عنصر افكت استفاده مي شد و اين عنصر جزء جدايي ناپذير نمايش به شمار مي رفت ؛ بنابراين يك نفر مسؤول ساخت افكت براي نمايشها بود و اگر كارگردان از او مي خواست كه افكتي بسازد ، افكتور مجبور بود روزها تمرين كند تا به نتيجه برسد. آزاده ، محمد رضا هراتي در اين باره مي گويد: *يك شب ، يكي از اسرا متوجه شد كه اسير كنار دستش ، شبها دچار كابوس مي شود. چندين شب به اسيري كه زير پتو مي رفت و از خود صداهاي عجيب در مي آورد ، با هراس نگاه مي كرد. يك شب ، نگران از حال وي پيش مسؤول فرهنگي رفت و گفت :"فلاني بيمار شده است ." مسؤول فرهنگي كه متوجه اين قضيه بود به او گفت :"او مشغول تمرين افكت هاي صحنه ها است ؛ براي اين زير پتو مي رود تا مزاحم اسرا نشود." براي توليد صداي صحنه از وسايل مختلف استفاده مي شد؛ به عنوان مثال ، براي انفجار ، از لامپ هاي سوخته استفاده مي كردند. لامپها را به زمين مي انداختند و توليد صداي انفجار مي كرد. چرخاندن كاسه ي ملامين روي زمين مانند رگبار مسلسل بود، يا صداي پاي اسب كه با ضربه بر پشت ظرفهاي غذا صورت مي گرفت و يا صداي باران كه با مچاله كردن كاغذهاي زرورق در بين دو دست انجام مي پذيرفت و ... . هر كس سعي مي كرد با استفاده از وسايل مختلف به صورت ابتكاري صدايي ايجاد كند و به گروه تئاتر ارايه دهد. جلوه هاي ويژه با پيشرفت نمايشهاي هنري ، نوآوري ها نيز بيشتر بارز مي گشت . جلوه هاي ويژه يكي ديگر از عناصري بود كه جذابيت نمايشها را بيشتر مي كرد. ابتكاري بودن سبك نمايشهاي اسارت اين عنصر را نيز به آن افزوده بود. در يكي از نمايشها كه درگيري و نبرد بين نيروهاي دو طرف را نشان مي داد، آتش گلوله ها كاملاً مشهود بود . برخي از افراد كه خود را مخفي كرده بودند نفت در دهان كرده و با روشن كردن آتش كبريت در جلوي دهانشان ، نفت را با فشار به سوي ميدان پرتاب مي كردند. تماشاچي متوجه مي شد كه به سوي طرف مقابل ، آتش رها مي شود. هنگام انفجار خمپاره ها ، توپ هاي پينگ پنگ را آتش زده و ناگهان به طرف ميدان پرتاب مي كردند ؛ چون توپ پينگ پنگ به صورت ناگهاني شعله ور مي شود ، مانند نارنجك يا خمپاره اي بود كه منفجر مي گرديد . در برخي موارد ، چتر منور از سقف به سوي ميدان فرود مي آمد. يك گلوله ي فشرده پارچه اي كه آغشته به نفت بود و چتري كوچك كه اسرا آن را دوخته بودند و با نخهاي محكم به گلوله ي پارچه اي بسته شده بود ، قبلاً در سقف بسته شده و نخ آن به صورتي ناپيدا در دست يك نفر قرار داشت . نخ نيز آغشته به مواد نفتي بود. با آتش زدن نخ، آتش به سرعت به گلوله مي رسيد و گلوله ي پارچه اي آتش مي گرفت و فرد مسؤول ، بلافاصله نخ را از پايين قطع مي كرد؛ در نتيجه ، چتر منور به سوي زمين فرود مي آمد. در اردوگاه موصل 2 ، اسراي هنرمند توانستند انفجار مين را نيز به نمايش گذارند. بيرون زدن خون در اثر تيرخوردگي نيز از ديگر كارهاي ابتكاري اسراي هنرمند بود. در يكي از سرودهاي تصويري در موصل شماره ي 3 كه يكي از فرماندهان در وسط ميدان تير مي خورد ، كيسه ي پلاستيكي حاوي ماده ي قرمز رنگ در زير پيراهن او قرار گرفته و يك قلاب كوچك فلزي نيز بر روي آن قرار داشت كه اين قلاب به يك كش وصل بود كه از داخل آستين بازيگر گذشته و در دست او قرار داشت . هنگام تير خوردن ، او كش را مي كشيد و قلاب در كيسه ي پلاستيكي فرو مي رفت و خون از زير پيراهن بيرون مي زد. ظرافت كاري و دقت در انجام همه ي اين كارها ، تماشاگران را كاملاً حس و حال مي داد و او را جذب نمايش مي كرد. تبليغات نمايشها (آنونس) براي بيشتر نمايشها ، بويژه نمايشهاي اردوگاهي ، تبليغ رايج بود. به تناسب وضعيت اردوگاه و نمايش ، تبليغ نيز شكلهاي مختلف داشت . گاهي يك نفر به اسرا اعلام مي كرد كه نمايش ... در آسايشگاه ... به نويسندگي و كارگرداني ... روي صحنه مي رود. گروه تئاتر براي تبليغ برخي تئاترها ، آفيش تهيه مي كرد. بيشتر اوقات ، طرف آفيش روي پرده ي نمايش گلدوزي مي شد؛ به عنوان مثال ، براي نمايش "آنجا كه ماهيها سنگ مي شوند" ، طرح يك ماهي كه به قلاب گير كرده و بين زمين و هوا معلق بود را به صورت سنگ تكه تكه شده تهيه كرده بودند. معمولاً آفيشها در تابلوي اعلانات آسايشگاه كه برنامه ها، گروه هاي غذايي و نظافت و... در آن نوشته مي شد نصب مي گرديد. البته هنگام "بيرون باش" اين آفيشها كه مشخصات كامل نمايش در آنها ثبت شده بود برداشته مي شد. در مورد نمايشهاي ويژه و جذاب، مدتها قبل از اجرا آنونس تهيه مي شد. قسمتهاي برجسته اي از آن نمايش اجرا مي گرديد و يك نفر نام و مشخصات نمايش و تاريخ اجراي آن را با صدايي گيرا اعلام مي كرد. يكي از مشكلات پس از اجراي آنونسها اين بود كه امكان داشت هنگام اجرا شرايطي از طرف عراقيها پيش آيد كه اجراي نمايش غير ممكن شود. البته با توجه به موقعيت اسارت ، اسيران به اين موضوع آشنايي داشتند و هر لحظه انتظار مي كشيدند تا از زمان و مكان اجراي نمايش اطلاع حاصل كنند. نقد و بررسي نمايشها بحث " نقد نمايشها در اسارت" را بسط بيشتري مي دهيم و تنها به نقد و بررسي نمايشها بسنده نمي كنيم، بلكه ديدگاه هاي اسرا را نيز پيرامون اجراي نمايشها بويژه در سالهاي اوليه ي اسارت توضيح مي دهيم. در آغاز حركت منسجم نمايشي در اسارت ، مشكلاتي نيز از ناحيه اسرا وجود داشت؛ برخي از اسرا بر اين باور بودند كه براي حفظ روحيه ي معنوي و از دست نرفتن تلاشهاي دوران جهاد اصغر ، اكنون فرصت مغتنمي است كه در ميدان جهاد اكبر و مبارزه با نفس به عبادات فردي روي آوريم و خود را مشغول ديگر مسائل و سرگرميها ننماييم . گذشت زمان ، تنگ نظري اين انديشه را آشكار كرد. در برخي اردوگاهها كه اين فكر حاكميت داشت ، با وجود محاسن ، براي برخي افراد كه توانستند به تطهير دورن و پاك نگه داشتن قلب از آلودگيها بپردازند و خود به تنهايي در كوچه باغهاي معارف ديني با زمزمه هاي دعا و نيايش سير كنند؛ اما معايبي كه فراگير بود به دنبال داشت : ـ منزوي شدن كساني كه كشش روحي آنها در آن حدي نبود كه بتوانند با اشتياق ، پيوسته در حال عبادت باشند . ـ حاكم شدن جو كسالت و يكنواخت بر فضاي اردوگاه ـطرد برخي افراد داراي سليقه هاي ديگر ـ خودكشي ، شيوع بيماري هاي مختلف رواني و... برخي ديگر ، داراي انديشه اي اجتماعي بودند و تنها به خود و نجات خويشتن نمي انديشيدند ؛ بلكه بيماريها را در نظر گرفته و سعي در درمان و بهبود آن داشتند. به نقاط ضعف پي برده و در صدد چاره انديشي برمي آمدند . با ديدي واقع بينانه به اجتماع مي نگريستند و به راحتي افراد را دست نمي دادند. اينها كساني بودند كه به ظرافتهاي توطئه ي دشمن پي برده و براي به صحنه كشيدن همه ي افراد و مشاركت جمعي تلاش مي كردند . اين گروه بر اين عقيده بودند كه هنرهاي نمايشي بويژه تئاتر مي تواند يكي از ابزار مهم پيام رساني و تبليغ دين و انقلاب و به صحنه كشاندن همه ي افراد باشد . آنها مي گفتند كه تئاتر مي تواند يكي از مصاديق عبادت باشد مشروط بر اين كه منشأ ديني داشته و براي تبليغ و گسترش معارف ديني و اخلاق انساني و تنظيم روابط اجتماعي به كار گرفته شود. با حمايتِ آگاهان جامعه ي اسارت و پشتيباني حاج آقا ابوترابي ، بسياري از هنرمنداني كه اهل نماز شب بودند و در ميدانهاي ذكر خدا و نماز هميشه پيش مي تاختند به صحنه آمدند و به ايفاي نقش پرداختند. اين تفكر كه تئاتر هم مي تواند يكي از ابزار پيام رساني و تبليغ دين و انقلاب و در نتيجه ، عبادت باشد به تدريج غالب شد. كوششهاي بي دريغ اهل فرهنگ و هنر و قلم ثمر بخش گرديد ، تا جايي كه بسياري از استعدادهاي نهفته ، در اين زمينه شكوفا شد و تئاتر مقبول عام و خاص شد . جا دارد در اينجا سخنان يكي از هنرمندان آزاده را بشنويم : *در اسارت و قبل از آن ، من هيچ علاقه اي به تئاتر نداشتم ؛ ولي پس از بازي در يك نمايش كميك ، يك اشتياق و استعدادي در خود احساس كردم. . آن روز بچه ها زياد خنديدند. چند روز بعد به همراه گروه تئاتر به ديدار رهبري اردوگاه (حاج آقا ابوترابي)رفتيم . او به ما سفارش كرد كه " اگر شما بچه ها را در اينجا بخندانيد و از انزوا به ميان جمع آوريد ، آن وقت هنر كرده ايد . به فكر اين نباشيد كه مانند ديگران نمي توانيد درس بخوانيد . اگر هدف ، خدمت باشد همين خدمت بزرگي است ". از آن زمان به بعد ، من وقت خود را صرف تئاتر كردم و روز به روز علاقه ام به بازيگري و كارگرداني و نويسندگي بيشتر شد ، تا جايي كه در تئاتر "اتكاء" به تنهايي هفت نقش را بازي مي كردم.(40) پيشرفت تئاتر تا جايي بود كه مبحث "تئاتر درماني" در اسارت به منصه ي ظهور رسيد . بسياري از كساني كه تا اندازه اي منزوي بودند و خود را از جامعه كنار مي كشيدند با قبول بازيگري به ميانه ي اجتماع آمدند و حالت كسالت و سستي را به نشاط و سرزندگي مبدل ساختند. تئاتر در اسارت نه تنها مانع عبادت نشد ، بلكه وسيله ي مؤثري براي تقويت معنويات و باورهاي ديني اسرا گرديد. از آنجا كه تئاتر يك امر مهم اجتماعي شده بود ، اسرا خود را سزاوار آن مي ديدند كه درباره ي نمايشها و كيفيت اجرا ، كارگردان و بازيگران اظهار نظر كنند و با دقت و حساسيت بيشتري سير حركت نمايشها را زير نظر بگيرند. بدين گونه تئاتر تحت نظارت عمومي قرار گرفت و با اظهار نظر تماشاگران راه خود را به سوي رشد و تكامل پيمود. نه تنها تئاتر ، بلكه ديگر نمايشهاي هنري تا مدتها در اجتماعات كوچك و بزرگ اسرا مورد بحث و نظر قرار مي گرفت. اگر سرودي در حضور جمع به اجرا در مي آمد ، بسياري از اشعار آن با همان آهنگ بر سر زبانها مي افتاد . صندوق پيشنهادها و انتقادات كه هر از چند گاهي در آسايشگاه نصب مي شد فرصت مناسبي بود تا اسرا بتوانند علاوه بر بيان نظرهاي خود درباره ي ديگر مسائل ، بحث كار فرهنگي و نمايشها را مورد نقد قرار دهند يا پيشنهادهاي خود را مطرح نمايند. علاوه بر آن ، يك نويسنده قبل از اجرا كردن نمايشنامه با همكاران خود درباره ي نمايشنامه صحبت مي كرد و به نظرها و پيشنهادهاي افراد توجه مي نمود. يكي از آزادگان هنرمند مي گويد : *در جلسات نقد از بازيگران مي خواستم رو به روي تماشاچيان بنشينند و تماشاگران به نقد و بررسي بازي بازيگران بپردازند و بازيگران درباره ي كار خود و نمايش به بحث بنشينند. هر بازيگري كه نوبتش مي شد ، در ابتدا ديالوگهاي نمايش را كه تأثير گذار و مثبت بود ، تكرار مي كرد. تماشاچيان به افتخارش دست مي زدند . منظور از تكرار ، اين بود كه ديالوگ مثبت را در ذهن تماشاچي حك كنند؛ سپس به بازيگران و بهترين تماشاچي جايزه مي دادم. اهميت ، دقت و نقد تماشاچيان بود كه هنرمندان را به تلاش بيشتر وا مي داشت و نسبت به كار خود دقيق و حساس مي كرد. همه ي اينها پيشرفت تئاتر را نه تنها از جهت قالب عناصر تشكيل دهنده ي آن ، بلكه از نظر محتوا به صورتي لطيف و فزاينده باعث شد. سخن آخر تئاتر در اسارت ، هميشه در صدد "دميدن روح تعهد در بينندگان"بود و سعي در نشر معنويت و بيدار نگه داشتن وجدانهاي تماشاگران داشت ؛ بنابراين با موفقيت پيش مي رفت و اثراتي شگرف و عميق بر تماشاگران مي گذاشت . آنچه گفتيم شمه اي از هنر نمايشي تئاتر در اسارت بود. اگر بخواهيم همه ي جنبه هاي هنري اسراي ايراني را در دوران اسارت بررسي كنيم نياز به پژوهشهاي گسترده و كتابهاي جداگانه دارد. ـ هنر خط و تشكيل نمايشگاهها ، مسابقات ، وضعيت خط در اسارت و انواع آن و... . ـهنر نقاشي و مسائل بسيار گسترده ي پيراموني آن ـ تشكيل نمايشگاههاي طراحي و عكس كودكان ـ ماكت سازي براي عمليات ها و غير آن ـ "صنايع دستي از قبيل مجسمه سازي ، سنگ سايي ، گلدوزي ، گلسازي ، بافندگي هاي هنري و... "(41) ـ سرودها ، گستردگي ، تنوع ، نوآوري ، اثر بخشي و نحوه اجراي آنها ـ شعر و جشنواره هاي شعر اسارت ـ ديكلمه نويسي و سبك عبارت پردازي اسرا و بسياري موارد ديگر . اسراي متعهد ايراني نشان دادند كه مايه ي اصلي هنر؛ استعداد ، انگيزه ، تعهد و شيدايي است . آنها جوانمردانه پيش رفتند و تلخكامي ها را تحمل نمودند. از موانع سخت و ناهمواري راه نهراسيدند و سرانجام ، به گلسراي توفيق الهي رسيدند. هنگامي كه شب ديجور ناملايمات و يأس ، تلاش مي كرد تا همه ي روزنه هاي اميد را ناپيدا گرداند ، آنها به اميد " صبح قريب " ، شب پيمايي كردند و دست در راه ماندگان را گرفتند و سپيده دم ، در منزلگه مقصود ، نماز شكر رستگاري را اقامه كردند. آن گاه كه امواج پرتلاطم فتنه ها در اقيانوس اسارت تلاش مي كرد تا كشتي مسافري آنها را در هم شكند ، بي دغدغه و اضطراب ؛ اما پر اميد و با نشاط ، با همه ي وجود و خلوص ، رو به سوي نجف ، سرود "يا علي" را زمزمه مي كردند و آن گاه لميده بر ساحل نجات ، به موجهاي فتنه لبخند مي زدند . درود بر آنها باد! پي نوشت ها : 38.آزاده ، محسن جهان باني 39. آزاده، رضا رجبي 40.آزاده ، محسن جهان باني 41.رجوع شود به كتاب رهاورد غربت (صنايع دستي در اسارت) ، عبدالمجيد رحمانيان ، انتشارات اميد آزادگان. منبع:رحمانیان ، عبدالمجید ،تئاتر در اسارت ،انتشارات امید آزادگان،1383
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 291]
-
دین و اندیشه
پربازدیدترینها