تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 12 دی 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):هر که می خواهد که قویترین مردم باشد بر خدا توکل نماید .
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای اداری

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1848629186




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

فقه و عقل(2)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون: فقه و عقل(2)   نویسنده : ابو القاسم عليدوست   فصل دوم   در فصل سابق كار عقل را بيان كرديم، چه هنگامى كه درعرض قرآن و سنت‏به عنوان منبعى مستقل براى استنباط‏احكام به كار مى‏آيد و چه آن هنگام كه به عنوان ابزارى درتفسير و تبيين منطقى ساير منابع و حل تعارض موجود بين‏آنها مورد استفاده قرار مى‏گيرد. استفاده ابزارى از عقل - نقش دوم عقل را، هيچ عاقلى‏انكار نكرده است چرا كه هر انسانى با اندكى تامل به اين‏نكته مى‏رسد كه هيچ استدلالى بدون كمك گرفتن از قوه‏عاقله سامان نمى‏يابد، حتى در زمانى كه مستدل با حرارت‏و شدت، بر ضد عقل استدلال مى‏كند، عقل را به خدمت‏گرفته است و اين جمله معروف است كه «عقل را با عقل ردمى‏كنند!»بعنوان مثال وقتى قرآن كريم فرمان به اقامه نماز مى‏دهد(اقيموالصلاة) و وقتى در اصول ثابت مى‏گردد كه: «صيغه‏امر دال بر وجوب است‏» تا اينجا عقل حضور ندارد (34) اماهيچ حكمى هم ثابت نشده است، تا وقتى كه عقل حضورپيدا مى‏كند و با چيدن صغرى و كبرى، اين گونه استدلال‏مى‏كند: نماز مورد امر قرار گرفته است و هر چه مورد امرقرار گيرد انجام آن بر مكلف واجب است، «پس نمازانجامش واجب است‏» حال به نظر شما، آيا عاقلى مى‏توانداين گونه استفاده از عقل را منع كند؟! خير. و ظاهرا تا اين‏زمان از احدى هم نقل مخالفت در استفاده از عقل، به اين‏گونه نشده است. آنچه گاه بين انديشمندان مورد اختلاف‏قرار گرفته، استفاده استقلالى از عقل است، به اين معنى كه‏هر گاه عقل محض و خالص، حسن يا قبح عملى را درك كردو حكم (35) نمود كه فاعل فعل اول مستحق مدح و ثواب‏است و فاعل فعل دوم مستحق ذم و عقاب، آيا شرع اقدس‏هم همين حكم را دارد يا نه؟ و اين مطلب همان است كه اززمانهاى كهن با عنوان «ملازمه يا عدم ملازمه بين حكم عقل‏و شرع‏» مطرح بوده است. كسانى كه به «منبع بودن عقل براى‏استنباط احكام‏» معتقد بوده‏اند قانون ملازمه را پذيرفته‏اند وجمعى كه با منبع بودن عقل مخالف بوده‏اند، (36) طبعا به‏ملازمه هم اعتقادى نداشته‏اند. ملازمه حكم عقل و حكم شرع - اين قاعده مورد قبول‏اكثر اصوليين شيعه و جمعى از اهل سنت قرار گرفته است وعده‏اى هم مخالف آنند از جمله اخباريين شيعه و جمعى‏ديگر از اهل تسنن! (37) ادله منكرين ملازمه - از انگيزه‏هاى سياسى مخالفت‏بادرك و حكم عقل و اثبات حكم شرعى با آن (38) كه بگذريم‏به ادله‏اى مى‏رسيم كه مورد تمسك مخالفين قرار گرفته‏است و ما در حد گنجايش مقاله به اين ادله اشاره كرده و آنهارا نقد مى‏نماييم. دليل اول - دلالت‏برخى از آيات قرآن، مانند «و ما كنامعذبين حتى نبعث رسولا» (اسراء، آيه 15 و نبوديم ما عذاب كننده،تا اينكه قبل از آن رسولى را مى‏فرستاديم) مرحوم‏فاضل‏تونى (39) در تقريب استدلال به اين كريمه چنين‏مى‏فرمايد: اين آيه ظهور در اين مطلب دارد كه عقاب بعد ازفرستادن رسول است، پس وجوبى و تحريمى نيست مگر اينكه‏رسول فرستاده شده باشد. اگر گفته شود كه مدلول آيه نفى عذاب‏نمودن است نه نفى استحقاق آن، پس چه بسا كه استحقاق باشد(استحقاقى كه از مخالفت وجوب و تحريم عقلى حاصل مى‏گردد)اما خداوند به دليل لطفى كه بر بندگان دارد عقاب نمى‏كند مگر بعداز فرستادن رسول! (بنابراين، آيه دلالتى بر نفى وجوب و تحريم‏عقلى و نفى ملازمه ندارد) در جواب گوييم: واجب شرعى آن است‏كه مكلف احتمال عقاب را بر ترك آن بدهد، حال اگر وجوبى باشدكه مكلف يقين دارد عقاب در مورد او نيست (مثل وجوب فرضى‏عقل) پس اين وجوب نمى‏تواند شرعى باشد. (40) (و اين خلاف‏فرض قاعده ملازمه است) نقد دليل اول - از استدلال به اين آيه و شبيه آن (41) مى‏توان پاسخهايى داد از قبيل: پاسخ اول - اين آيه بر اين‏مطلب دلالت دارد كه: اقوام گذشته به عقاب دنيوى عذاب وريشه‏كن نشدند مگر بعد از ارسال رسولان و انذار آنان،بنابراين ربطى به عقاب اخروى ندارد تا از اين طريق نفى‏ملازمه بين حكم عقل و شرع - به بيانى كه ذكر شد - مستفادگردد. شاهد اين معنى، گذشته از قبل و بعد آيه، تعبير به «وما كنا معذبين‏» است كه دلالت‏بر استمرار نفى در گذشته‏مى‏كند، در صورتى كه اگر نزول عذاب مربوط به آينده بود،عبارت ديگرى مانند «لا نعذب‏» و «لن نعذب‏» لازم‏مى‏آمد. (42) پاسخ دوم - مدلول اين آيه عامى است كه‏گريزى از تخصيص آن نيست زيرا برخى از واجبات مانندنظر در معجزه مدعى نبوت، فقط از طريق عقل ثابت‏مى‏شود. (43) همچنين اصول دين كه عقل قطعى آن را درك‏مى‏كند، نمى‏تواند مشمول آيه باشد (44) و وقتى تخصيص‏به عموم آيه راه پيدا كرد، مى‏توان در ملازمات عقليه هم‏مدعى تخصيص شد. پاسخ سوم - «رسول‏» كه در آيه به آن‏اشاره شده است‏شامل رسول باطن يعنى عقل هم‏مى‏شود. (45) پاسخ چهارم - به نظر مى‏رسد كه مى‏توان ازدليل اول اين گونه هم جواب داد كه: «آيه منطوقا بر نفى‏عذاب مگر بعد از فرستادن رسول، و مفهوما، بر امكان‏تعذيب بعد از فرستادن رسول و مخالفت‏با او، دلالت دارد.حال اگر رسول آمد و عقل را حجت قرار داد و سپس كسى،در مورد حكم عقلى با عقل مخالفت كرد و عذاب شد، اين‏عذاب، عذاب بعد از رسول است نه قبل از او، و مدعى‏ملازمه بين حكم عقل و شرع، چنين ادعايى دارد. به نظر مااين جواب صحيح‏تر از بقيه است. (46) پس اين آيه منافى‏ملازمه نيست، البته بر عهده مدعى ملازمه است كه براى‏حجيت‏حكم عقل اقامه دليل نمايد. دليل دوم منكرين ملازمه - رواياتى است كه تكيه برعقل را در استنباط احكام، رد مى‏كند. مرحوم سيد نعمت‏الله‏جزايرى كه از مشاهير اخباريين شيعه است، در اين مقام‏مى‏فرمايد: «شارع مقدس مدركات عقلى را هر چه باشد، معتبرندانسته، حتى قياس اولويتى كه علت آن مورد نص و تصريح شارع‏باشد و از روايات چندى، چون روايت مربوط به ديه انگشتان (47) و احاديث دال بر قضاء روزه و نه نماز توسط حائض (48) ورواياتى كه قياس شيطان را (با اين كه قياس اولويت‏بود) (49) ردمى‏كند و... اين معنى استفاده مى‏شود.» سپس مى‏فرمايد: وقتى‏شارع در امور واضح باب اعتبار عقل را مى‏بندد، حساب امورغيرواضح روشن است. نقد دليل دوم - تا آن جا كه تحقيق به عمل آمد، روايتى‏دال بر منع اعتماد بر «عقل‏» در استنباط احكام به دست نيامدو اين كه مثل مرحوم مظفر مى‏فرمايد: «مشهور است از اهل‏بيت(علیه السلام) كه: «ان دين الله لايصاب بالعقول‏» (50) (با عقول‏نمى‏توان به دين خدا رسيد) تا با سند صحيح از معصوم(ع)به ما نرسد، اعتبارى ندارد، تا چه رسد به اينكه در جوامع‏روايى هم ديده نشود. و آنچه ديده شد مذمت عقول‏ناقصه، (51) قياس، (52) راى، (53) و افتاى به غيرعلم (54) است. البته در مورد منع از تفسير قرآن تعبير به‏«عقول‏الرجال‏» (55) شده است اما در هيچيك از اينها دلالتى‏بر منع استفاده از گوهر قدسى عقل، براى استنباط احكام،ديده نمى‏شود. ضمنا بايد به اين نكته هم توجه داشت كه قرآن كريم وروايات، مجموعه‏اى را تشكيل مى‏دهند كه بايد با هم موردمطالعه قرار گيرند. گرفتن بخشى و رها كردن بخشى ديگر،محقق را به نتيجه صحيح نمى‏رساند. علاوه بر اين بايدشرايط زمانى و مكانى صدور آيات و روايات را نيز در نظرگرفت، حال با ملاحظه اين دو جهت، اگر رواياتى كه ما را ازاعتماد به راى و قياس و عقل منع مى‏كند، در نظر بگيريم،متوجه مى‏شويم كه تمام اين روايات به رد جريان رايج آن‏روزها نظر دارند; جريانى كه دست هر فقيه نمايى را دراستفاده بى‏رويه از سليقه شخصى و ظن موهوم فردى (البته‏با نام راى و اجتهاد و استفاده از عقل!) باز مى‏گذاشت. اين‏مطلب از جاى جاى روايات وارده در اين زمينه استفاده‏مى‏شود. (56) اين كجا و ملازمه‏اى كه فقيهان و اصوليين‏فرهيخته به ادب استنباط صحيح، ادعا مى‏كنند، كجا؟! مضافا اين كه اگر در خصوص منع استفاده از عقل، به‏عنوان استنباط احكام، رواياتى حتى بدون هيچ قيدى دردسترس داشتيم - كه البته يك روايت هم ظاهرا نداريم - بايداين گونه روايات را بر عقل اين و آن، و راى ظنى زيد وعمرو وبه تعبير برخى از روايات بر عقول ناقصه حمل كرد.در ضمن جوابهاى متعدد ديگرى ازاستدلال به اين روايات داده شده است كه به منظوراختصار و پرهيز از تكرار، از ذكر آنها صرفنظر مى‏شود. (57) اشكال رواياتى چون روايت ابان - دراينجا اشكالى به‏ذهن مى‏رسد كه بدون پاسخ به آن، مشكل روايات همچنان‏به حال خود باقى مى‏ماند و آن اين است كه: رواياتى كه‏منبع بودن عقل را براى استنباط احكام - با هر تعبيرى - ردمى‏كنند، گاه كلى و عام و گاه موردى و جزئى هستند، مانندرواياتى كه در مورد ديه زن وجود دارند (58) و قبلا نيز به‏يكى از آنها اشاره شد. در مورد روايات عام، جواب همان‏است كه در بالا مطرح شد يا آنچه در ساير كتابها آمده است،اما در مورد روايات جزئى و موردى مانند روايت «ابان‏» وامثال او نمى‏توان از آن جوابها استفاده كرد! زيرا اگر ما باشيم‏و گوهر قدسى عقل خالص، پذيرفتنى نيست كه با بالا رفتن‏جرم و وارد آوردن اضرار بيشتر، (59) جريمه كمتر گردد. به‏عبارت ديگر تناسب جرم و جريمه اقتضاء مى‏كند كه اگر ديه‏قطع سه نگشت‏سى شتر مقرر شده است، در قطع چهارانگشت‏بيش از اين مقدار مقرر گردد و اين را عقل قطعى‏مى‏فهمد و حكم مى‏كند، اما مى‏بينيم كه در شريعت اسلام‏چنين نيست! براستى آيا با وجود چنين مواردى در شريعت‏مقدس مى‏توان با طيب خاطر از قاعده ملازمه صحبت كرد؟هرگز! پاسخ به اشكال - در جواب بايد گفت: گرچه اين اشكال‏انصافا قوى است زيرا اين روايات مخاطب خاصى ياشرايط زمانى و مكانى معينى ندارد تا مثل روايات عامه‏گذشته، پاسخ دهيم، لكن برغم قوت اشكال، طرفداران‏ملازمه مى‏توانند در قبال اين روايات مواضعى داشته باشنداز قبيل: تحليل روايت ديه انگشت - همانطور كه مى‏دانيم‏در قاعده ملازمه، بحث‏بين تلازم حكم قطعى عقل با حكم‏شرع است و عقل در حكم قاطعانه خود بايد همه جهات راملاحظه كند، در غير اين صورت حكم عقل نيست‏بلكه‏«توهم عقل‏» است و در اين حال اگر قطع هم بياورد، هرچندبراى قاطع، حجت و معذر است، اما مستلزم حكم واقعى‏شرعى نيست. حال به اشكال مورد بحث‏برمى‏گرديم تا ببينيم همه‏جهات در آن ملاحظه شده است‏يا نه؟ در اشكال آمده بود كه عقل مى‏گويد: «بايد اضرار و جرم باجريمه تناسب داشته باشد و در كم و زياد شدن اين دو، رابطه‏متوازن مراعات گردد. بر اين اساس منطقى به نظر نمى‏رسد كه ديه‏قطع سه انگشت‏سى شتر و ديه قطع چهار انگشت، بيست‏شترباشد!»پاسخ اول - در حل اشكال فوق مى‏توان گفت‏بر فرض‏قبول تناسب مذكور، هيچ عقلى نمى‏گويد كه اين تناسب‏الزاما بايد بين جرم و جريمه دنيوى ( ديه) تعيين گردد،زيرا مسلما عقاب اخروى هم نوعى جريمه است و به همين‏دليل در برخى گناهان، با اينكه در دفعه اول كفاره تعيين‏شده، اما در دفعات بعد كفاره نيست و به انتقام الهى حواله‏شده است. (60) با اين توضيح اگر عقاب اخروى كسى كه چهار انگشت‏زنى را قطع كرده است، بيش از كسى باشد كه سه انگشت اورا قطع نموده، عدم تناسب بين جرم و جريمه برطرف‏مى‏گردد. حال اگر كسى در چارچوب مادى محض و دنيوى‏خالص و بدون در نظر گرفتن مجازات اخروى، مسئله رابررسى كند و به بن بست رسد، اين مشكل اوست نه مشكل‏مكتب و شريعت! پاسخ دوم - در قطع چهار انگشت زن، از اين جهت كه‏زن حق دارد چهار انگشت مرد را قطع كند (ولو با پرداختن‏ديه دو انگشت) حق قصاص، بيش از موردى است كه سه‏انگشت او قطع شده باشد، هر چند حق ديه كمتر است. البته‏اين دو پاسخ تنها در صورت قطع عمدى مفيد است زيراعقاب اخروى يا قصاص، مخصوص موردى است كه جرم‏عمدا اتفاق افتاده باشد; در حالى كه مساله برابرى ديه زن ومرد تا ثلث و نصف شدن ديه از ثلث‏به بعد، مخصوص‏صورت عمد نيست (61) لذا به پاسخ بعد دقت كنيد. پاسخ سوم - اگر مصلحت و حق طبيعى در اين باشد كه‏ديه زن مطلقا نصف ديه مرد باشد، و از طرفى در جنايات واضرار سبكتر - كه بيش از جنايات و اضرار سنگين اتفاق‏مى‏افتد - مصلحت اقتضا كند كه ديه مرد و زن برابر باشد (تا- مثلا - مردها توجه بيشترى در جلوگيرى از اين جنايات‏بنمايند) قهرا حاصل اين دو مصلحت، اين مى‏شود كه‏ديه مرد و زن تا مرحله‏اى برابر باشد، و از آن مرحله به بعد(جنايات و اضرار سنگينتر) مصلحت اول و حق طبيعى‏مراعات شود. مسلما هيچ عقلى نمى‏گويد كه ديه اين دو درهمه مراحل يا بايد مساوى و يا ديه مرد دو برابر ديه زن‏باشد بلكه احتمال عقلى ديگرى هم داده مى‏شود مبنى براين كه ديه اين دو تا حدى برابر باشد و از آن حد كه گذشت،ديه زن نصف ديه مرد گردد و اين مرز در هر جا كه تعيين‏شود، اشكال موهوم فوق پيش خواهد آمد، پس اين حكم‏حكيم از شارع عليم نه از اين باب است كه در شريعت‏تناسب بين جرم و جريمه، يا تناسب بين اضرار و دادن‏خسارت مراعات نشده است، بلكه از باب جمع بين دومصلحتى است كه به آن اشاره كرديم. (62) - (63) دليل سوم منكرين ملازمه - سومين دليل - و شايدمهمترين دليل - مخالفين ملازمه اين است كه مى‏گويند: درمقدمات عقليه، مجال خطا و اشتباه بسيار است. محمدامين استرآبادى يكى از سران اخباريه در سده دهم و يازدهم‏هجرى، بعد از تقسيم علوى نظرى به علوم «قريب به حس‏»و علوم «دور از حس‏»، فروع فقهى را از قسم دوم دانسته و درنهايت مى‏گويد: «اگر به كلمات حضرات معصومين تمسك‏كرديم، از خطا مصون مانده‏ايم والا نه‏» (64) بر همين اساس‏مناط تعلق تكاليف را فقط سماع از شارع مى‏داند و عقل را ازگردونه خارج مى‏كند. (65) پاسخ دليل سوم - در پاسخ به اين دليل بايد گفت: اين‏دليل صدرى دارد و ذيلى. در صدر دليل آمده كه «مجال خطاو اشتباه در مقدمات دليل عقليه بسيار است‏» و در ذيل آمده‏است كه: «اصولا حوزه احكام شرع، حوزه‏اى است كه عقل‏نمى‏تواند در آن دخالت كند، احكام توقيفى و اعتبارى، تابع‏ملاكهايى هستند كه عقل از درك آن عاجز است.» به طور كلى همان قدر كه پاسخ دادن به صدر اين دليل‏آسان است، جواب دادن به ذيل آن مشكل مى‏نمايد. بر يا در بعض موارد (67) - تسليم خود كرده، ذيل دليل است. برخى از طرفداران ملازمه در پاسخ به صدر دليل‏گفته‏اند: «اينكه در مقدمات عقليه بيش از مقدمات شرعيه، مجال‏خطا باشد را قبول نداريم. (68) بعلاوه لازمه اين گفته، اين است كه‏اصول اعتقادى دين هم كه با عقل ابت‏شده زير سؤال رود!» (69) مگر آن كه به گفته برخى معتقد باشيم كه قائلند: عقل - باحكم به وجوب تصديق رسول - وى را به مسند رسالت‏نشاند و به او ولايت داد، سپس ولايت‏خود را زير سؤال‏برد! (70) و در حالى كه در روايات (71) اثبات برخى اصول‏اسلام به عقل نسبت داده شده است، چگونه مى‏توان درك‏عقل را كنار گذاشت؟! روشنى جواب اين دليل، اين گمان را ايجاد مى‏كند كه‏اخباريين منكر آن نيستند كه عقل را دركى است (72) و نبايدگفته اخباريين را همان گفته برخى از دانشمندان‏«پوزيتويست‏» غرب دانيم كه در ادعا براى هيچ نوع ازمدركات عقلى ارزش قائل نيستند (73) و بلكه نظر اخباريين‏آن است كه عقل نمى‏تواند در حوزه شريعت دخالت كند. برهمين مبنى دليل چهارم با آن ذيل عنوان گرديد تا بتوان وجه‏معقولى براى آن تصوير كرد. عقل در برخى موارد به ملاكات احكام مى‏رسد - پس به‏سراغ ذيل دليل مى‏رويم! به نظر شما چه بايد گفت؟ آيامى‏توان در مقابل گفته اين حضرات، قائل شد كه احكام،توقيفى محض نيست، بلكه عقل هم در موارد زيادى به‏ملاكات و مناطاتى دست مى‏يابد و از آن طريق به حكم‏قطع پيدا مى‏كند و با كمك ملازمه، حكم شرعى هم ثابت‏مى‏شود؟ يا در بست تسليم اشكال شويم و مثل برخى ازاصوليين بگوييم: اگرچه در موردى كه عقل به ملاك تام‏برسد حكم شرعى است اما بحث در رسيدن عقل به اين‏ملاك است، زيرا يك مورد هم براى اين رسيدن وجود ندارد. اصل قاعده و تطبيق و اجراى آن - آنچه به نظر مى‏رسداينكه نبايد اصل قاعده ملازمه را با آنچه به تطبيق و اجراى‏قاعده مربوط مى‏شود، خلط كرد! و اين مطلب كه ما چندمورد به اين شكل در خارج داريم؟ كم يا زياد يا اصلا موردى‏براى آن نداريم، مربوط به تطبيق و اجراى قانون ملازمه‏است نه اصل آن. آنچه در قانون ملازمه مورد بحث است،ملازمه واقعى بين حكم قطعى عقل با حكم شرعى است، واز موارد آن (74) اين است كه عقل مصلحت‏يا مفسده‏اى را درفعل ببيند، و با توجه به آن مصلحت‏يا مفسده حكم منجز به‏بايستگى اولى و ناروايى دومى نمايد، و بين نهاد و گزاره(مانند ظلم قبيح و عدل نيكوست) چنان رابطه محكمى‏ببيند كه هيچ نوع تشكيكى را نپذيرد. بر كسانى كه آشناى با مسائل فقهى - مخصوصا باب‏معاملات - هستند، روشن است كه در موارد متعددى فقهاى‏بزرگ با استناد به عقل، به حكم عقلى و با استناد به قانون‏ملازمه، به حكم شرعى مى‏رسند، و اين واقعيت وقتى خودرا پررنگ و برجسته نشان مى‏دهد كه اهداف كلى و اغراض‏اصلى شرع مقدس را در نظر بگيريم. دليل قاعده ملازمه - تا اينجا ادله قائلين به انكار ملازمه‏را ذكر كرديم و تا حد گنجايش مقاله به آنها پاسخ داديم. امااثبات قانون ملازمه و دليل آن با آنچه كه در صدر مقاله، درمورد اعتبار عقل گذشت، نياز به بحث مجدد ندارد. خاتمه و نتيجه‏گيرى   در پايان براى تلخيص و نتيجه‏گيرى از مقاله، مطالب آن‏را در چند شماره خلاصه مى‏شود: 1- با پيدا شدن زندگى اجتماعى، ضرورت جعل واعتبار قانون احساس شد، و اين معنى از قرآن كريم هم‏استفاده مى‏گردد. 2- دين به دو بخش عمده: ايمان و عمل صالح تقسيم‏مى‏گردد. 3- ايمان و عمل صالح هر كدام ضابطه و قانون خاص‏خود را دارند و علمى كه متكفل بيان آن قواعد و ضوابط درقالب تكليف است، «علم فقه‏» مى‏باشد. 4- دين ( مجموعه ايمان و عمل صالح) مطابق موازين‏«عقل‏» است و بين دين و عقل هماهنگى كامل است و به‏همان اندازه كه دين عقلانى است، عقل هم دينى است! 5- بيش از هر مكتبى، مكتب اسلام به حضور عقل، ارج‏نهاده است. 6- در هر علمى - و از جمله علم فقه - تشخيص منابع ومدارك كشفى مسائل آن علم، امر مهمى است. 7- از منابع فقه، «عقل خالص‏» مى‏باشد كه عملا موردمخالفت هيچ فقيه و اصولى‏اى قرار نگرفته است. 8- عقل علاوه بر اينكه منبعى است مستقل براى‏استنباط احكام، ابزارى است در خدمت تبيين و تفسيرمنطقى ساير منابع و حل تعارض بين آنها. 9- استفاده از عقل در استنباط احكام امرى است ظريف‏كه بين لازم و ممنوع، دائر است و از هرگونه افراط و تفريطبايد پرهيز نمود. 10- شناخت ماهيت عقل امرى است مشكل بلكه‏غيرممكن! اما شناخت آثار آن ما را كافى است و اين امرى‏است مقدور. 11- انكار توانايى درك حسن و قبح افعال توسط عقل‏صحيح نيست. 12- عقل به اعتبار مدركاتش به دو قسم: «عقل عملى ونظرى‏» تقسيم مى‏شود. 13- فقيهان و اصوليين را اصطلاح خاصى در مورد عقل‏نيست. 14- استفاده ابزارى از عقل را هيچ عاقلى انكار نكرده‏است. 15- در اينكه عقل منبعى مستقل براى استنباط احكام -در عرض قرآن و سنت - باشد، جمعى مخالفت كرده‏اند. 16- مخالفت و موافقت‏با منبع بودن عقل براى استنباط‏احكام به رد يا قبول قانون ملازمه بين حكم عقل و شرع‏برمى‏گردد. 17- قانون ملازمه را اكثريت اصوليين شيعه و جمعى ازاهل سنت پذيرفته‏اند و اخباريين شيعه و گروهى ديگر ازاهل تسنن مخالف آن هستند. 18- هيچ يك از ادله منكرين ملازمه صحيح نيست. 19- بحث از اصل قاعده با بحث از تطبيق و اجراء آن‏نبايد خلط شود. 20- اين قاعده هم در اصل دليل بر اعتبار دارد (ادله‏اعتبار عقل) و هم موارد زيادى براى تطبيق و اجراء دارد. پي‌نوشت‌ها:   34) البته مبناى معروفى است در اصول از مرحوم محقق نايينى وعده‏اى از اعيان اصول فقه، كه دلالت صيغه امر بر وجوب هم به‏حكم عقل است. قهرا طبق اين معنى در كبراى استدلال هم ازعقل كمك گرفته شده است لكن نگارنده مقاله، اين مبنا راناصحيح مى‏داند و نظر صحيح را همان نظر مشهور بين گذشتگان‏در اين زمينه مى‏داند مبنى بر اينكه دلالت صيغه بر وجوب از باب‏وضع صيغه است‏براى وجوب، چه به وضع تعيين يا به وضع‏تعينى. بر اين اساس در كبرى از عقل استمدادى نشده است. 35) البته اين نظر بر مبنايى است كه گويد عقل جداى از «درك‏»،«حكم‏» هم دارد و در مقابل، اين فكر و مبناى معروف امروزاست كه براى عقل چيزى جز درك قائل نيست. نگارنده مقاله اين‏بحث را بطور مفصل در رساله‏اى كه در آينده چاپ مى‏شود بحث‏نموده و آنچه در متن آمده براساس انتخابى است كه در آن رساله‏صورت گرفته است. 36) به پاورقى شماره 17 مراجعه شود. 37) در بحث ادله منكرين به برخى از منابع اين گروه اشاره مى‏شود. 38) ملاحظه شود فصلنامه «نقد و نظر» شماره 3 و 4، ص 208،تابستان و پاييز 1374، مقاله عقلگرايى و نص‏گرايى در كلام‏اسلامى از آقاى محمدتقى سبحانى. 39) وى با اينكه از اصوليين شيعه است - و اين را مى‏توان از كتابش(وافيه) فهميد - در قاعده ملازمه تامل دارد و اين آيه را دليل برانكار آن قرار مى‏دهد. 40) الوافية، ج 1، ص 172، مجمع‏الفكرالاسلامى، قم; همچنين‏ملاحظه شود تفسير كبير از فخر رازى، ج 20، ص 172، ذيل‏تفسير آيه كريمه; و الحاصل من‏المحصول، ج 2، ص 260. 41) چون كريمه (رسلا مبشرين و منذرين لئلا يكون للناس على‏الله‏حجة بعدالرسل) (سوره نساء، آيه 165)، (پيامبرانى كه بشارت‏دهنده و بيم‏دهنده بودند تا براى مردم بعد از اين پيامبران بر خداحجتى باقى نماند)، همچنين ملاحظه شود كريمه 134، از سوره‏طه. 42) ملاحظه شود الميزان، دارالكتب الاسلامية، طهران، ج 13، ص 60. 43) ملاحظه شود تفسير كبير فخررازى، ج 20، ص 172، وى با اينكه‏خود اشعرى است و اكثريت اشاعره منكر ملازمه هستند بلكه‏حسن و قبح عقلى را كلا قبول ندارند، دلالت آيه را بر رد ملازمه‏نمى‏پذيرد. 44) ملاحظه شود الميزان، ج 13، ص 61. 45) فخر رازى در مصدر پيشين اين وجه را به عنوان يك احتمال‏مطرح كرده است. 46) و به نظر ما بقيه جوابها خالى از ملاحظه نيست مثلا در موردجواب اول مى‏توان گفت: اگر عذاب دنيوى محدود كه در قبال‏عذاب اخروى جدا ناچيز است، بعد از بعثت رسول است،چگونه عذاب اخروى چنين نباشد؟! و در مورد جواب دوم‏مى‏توان گفت: تخصيص خلاف اصل است، و از اين بالاتر لحن‏آيه است كه از تخصيص ابا دارد و چنين عمومى مثل «قبح عقاب‏بلابيان‏» قابل تخصيص نيست. و در مورد جواب سوم بايد گفت:اطلاق رسول بر معنايى كه شامل رسول باطن - يعنى عقل - هم‏شود، متداول و مرسوم نيست و قرينه‏اى قوى مى‏طلبد، و در آيه ومشابه آن چنين قرينه‏اى وجود ندارد، بلكه قرينه برخلاف موجوداست. اما جواب چهارم از هر جهت صحيح و كافى است. دقت‏كنيد. 47) اشاره است‏به حديث معروف ابان از امام صادق(علیه السلام) در روايت‏براى قطع يك انگشت زن ده شتر، و دو انگشت‏بيست‏شتر، و سه‏انگشت‏سى، و چهار انگشت‏بيست‏شتر به عنوان ديه قرار داده‏شده است. ملاحظه شود وسائل‏الشيعة، باب 44، از ابواب ديه‏اعضاء، ج 19، ص 268. 48) همان، ابواب حيض، باب 41، ج 2، ص 591 و 592. 49) اشاره است‏به قول شيطان كه گفت: (انا خيرمنه خلقتنى من نار وخلقته من طين) (اعراف، آيه 12 و سوره ص، ايه 76، من بهتر ازآدم‏هستم، چرا كه مرا از آتش آفريده‏اى و او را از گل). 50) اصول فقه، انتشارات معارف اسلاميه، طهران، ج 2، ص 181. 51) ان دين‏الله لايصاب بالعقول‏الناقصة‏»، ملاحظه شود كمال‏الدين،ص 324، مستدرك‏الوسائل، ج 17، ص 262; بحارالانوار، ج 2،ص 303 و نورالثقلين، ج 1، ص 511. 52 و 53) وسائل، باب 6 از ابواب صفات قاضى، ج 18، صص 21 تا41. 54) همان، باب 4. 55) همان، باب 13، حديث 69 و 73 و 74. 56) و لذا بخش عمده‏اى از اين روايات خطاب به افراد خاصى است‏كه در اين زمينه افراط مى‏نمودند و در برخى از روايات چون‏صحيفه ابان، امام(علیه السلام) توجه مخاطب را به نكته‏اى جلب كرده‏اندكه از اين كه فكر مى‏كرده، حكم عقل قطعى است، برگردد وتوهمى بيش نپندارد. 57) مراجعه شود به رسائل شيخ انصارى، صص 11 - 13; اجودالتقريرات، ج 2، ص 41; بحوث فى علم الاصول، ج 4، ص 123;مصباح الاصول، ج 2، ص 26 و 55. 58) ملاحظه شود فروع كافى، دارالكتب‏الاسلامية، ج 7، صص 301 -299. 59) در تعبير به «جرم‏» نظر به موردى داريم كه ضربه عمدى باشد، ودر تعبير به «اضرار» نظر به مورد غيرعمد داريم. 60) قرآن كريم در مورد كسى كه در حال احرام شكار كند، كفاره‏اى‏تعيين كرده و بعد مى‏فرمايد: (ومن عاد فينتقم الله منه)، (سوره‏مائده، آيه 95، هر كس مجددا شكار كند خداوند از او انتقام‏مى‏گيرد)، همچنين ملاحظه شود وسائل‏الشيعة، باب 48، ابواب‏كفارات صيد، ج 9، ص 244 و 245 و كتب فقهى از جمله شرح‏لمعه، ج 1، ص 252. 61) وسائل‏الشيعة، باب 3، از ابواب ديه شجاج و جراح، ج 19، ص‏295، در آن باب دو روايت معتبر است كه هر دو اطلاق دارند وشامل مورد غيرعمد هم مى‏شوند. 62) با اين توضيح به سر كلام حكيمانه امام صادق(علیه السلام) در ذيل روايت‏ابان پى مى‏بريم كه فرمودند «هذا حكم رسول‏الله(صلی الله علیه و آله و سلم) ان‏المراة‏تعاقل‏الرجل الى ثلث‏الدية، فاذا بلغت‏الثلث رجعت الى‏النصف‏»،(آنچه گفته شد حكم رسول خدا است كه زن تا ثلث ديه با مردبرابر است و به ثلث كه رسيد به نصف برمى‏گردد)، ملاحظه شودپى‏نوشت‏شماره 54. 63) آنچه گفته شد بخشى از پاسخهايى است كه به اشكال مزبورمى‏توان داد. نگارنده در رساله‏اى كه در آينده‏اى نزديك چاپ‏خواهد شد به برخى از پاسخها اشاره كرده است. 64) الفوائدالمدينة، دارالنشر لاهل‏البيت(علیهم السلام)، ص 129 و 130 و 162،همچنين ملاحظه شود رسائل شيخ انصارى، ص 8 و بحوث، ج 4،ص 125 و 127 و الاصول العامة للفقه المقارن، مؤسسه‏آل‏البيت(علیهم السلام) ص 298. 65) رجوع كنيد به، الحدائق‏الناظرة، دارالكتب‏الاسلامية، ج 1، ص‏131. 66) مانند صاحب فصول كه منكر ملازمه واقعى شده است. فصول،ص 339 و 340. 67) مانند مرحوم اقاى خويى كه فرمود: از آنجا كه عقل راهى به ادراك‏ملاكات واقعيه ندارد براى قانون ملازمه در اين بخش - كه هر گاه‏عقل درك مصلحت‏يا مفسده نمود حكم شرعى ثابت مى‏شود -موردى سراغ نداريم. ملاحظه شود مصباح الاصول، ج 3، ص 34و محاضرات، ج 3، ص 70. 68) ملاحظه شود رسائل شيخ انصارى (رحمة الله)، ص 8 و 9. 69) مرحوم شهيد صدر، اين اشكال را بر اخباريين در بحوث، ج 4، ص‏126 و 127، مطرح كرده و آن را به وجهى كه خالى از برخى‏ملاحظات نيست، نقد نموده است. 70) مضمون اين كلام را لؤى صافى دركتاب اعمال‏العقل، از انتشارات‏دارالفكر دمشق، ص 83، به ابن تيميه نسبت مى‏دهد. 71) ملاحظه شود كافى، كتاب عقل و جهل، ج 1، ص 15، حديث‏يازدهم و ص 28، حديث‏بيستم و ص 33 ديث‏سى و چهارم. 72) و اين مطلب از كلمات خود اخباريين هم استفاده مى‏شود.ملاحظه شود شرح تهذيب از سيدنعمت‏الله جزايرى، ص 48 وحدائق، ج 1، ص 131. 73) مرحوم آقاى مطهرى مى‏فرمايد: «يادم هست كه در تابستان 1322شمسى كه به بروجرد رفته بودم و فرصت را غنيمت‏شمرده ازمحضر درس حضرت آيت‏الله فقيد آقاى بروجردى - اعلى الله‏مقامه - استفاده مى‏كردم، يك روز معظم له ضمن انتقاد از روش‏اخباريين اظهار داشتند كه پيدايش اين فكر در ميان اخباريين مادنباله و اثر موج فكر حسى اروپايى بود.» و اين گفته در مقدمه‏فوائدالمدينة و در بحوث آقاى صدر، ج 4، ص 125، نقد شده‏است. 74) قانون ملازمه تنها در مورد درك ابتدايى مصلحت‏يا مفسده و به‏تعبيرى درك ابتدايى مناط حكم توسط عقل به كار نمى‏آيد، بلكه‏علاوه بر اين مورد - كه از آن به مستقلات عقليه تعبير مى‏شود - درغيرمستقلات هم به كار مى‏آيد. مراجعه شود به اصول فقه، ج 1،ص 243 به بعد، از محقق مظفر.   منبع:www.lawnet.ir /ج   مقالات مرتبط فقه و عقل(1)

فقه و عقل(1) نویسنده : ابو القاسم عليدوست تاريخچه قانون، ضرورت جعل و عمل به آن، به تاريخ‏تشكيل زندگى جمعى بشر برمى‏گردد و از روزى كه انسان، به زندگى اجتماعى گراييد ولو به گونه‏اى بسيار... ادامه...
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 564]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن