تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1837736296
قاضى تحكيم(4)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون: قاضى تحكيم(4) نويسنده: محمد سعيد قماشى آيا قاضى تحكيم نياز به شرط اجتهاد دارد؟ از جمله مباحث مهم در قضاء «شرط اجتهاد» در قاضى بطور كلى و در قاضى تحكيم به خصوص است، بيشتر فقهاء شرط يادشده را براى قاضى خواه منصوب يا غير منصوب (تحكيم)، لازم مىدانند. در ميان فقها، صاحب جواهر شرط اجتهاد را در مطلق قاضى اعم از منصوب و غير منصوب نپذيرفته است. اين عقيده به ميرزاى قمى نيز نسبت داده شده است. مرحوم آيت الله خوئى نيز شرط مزبور را در خصوص قاضى تحكيم مردود دانسته است. به نظر ميرسد مناسب است بحث را با طرح اين پرسش دنبال كنيم كه از نظر ثبوتى علتشرط بودن اجتهاد چيست؟ آيا طبيعت قضاوت با شرط بودن اجتهاد ملازمه دارد، بدين معنى كه قضاوت بدون اجتهاد امكان ناپذير نيست؟ و يا اينكه علت بودن چنين شرطى، امرى خارج از طبيعت قضاوت است و آن عبارت است از «ولايت» يا «اهرم قدرت» و يا به عبارت ديگر لزوم داشتن «اذن»؟ با بررسى صورت نخست نمىتوان پذيرفت كه طبيعت قضاوت با اجتهاد ملازمه دارد، چرا كه «قضاء» يعنى حكم و فصل خصومت و اين امر براى هر شخصى كه آگاه به ضوابط و مقررات است امكان پذير مىباشد. روشنترين دليل، وقوع آن در عالم خارج است چرا كه بيشتر قضاوتها بدست اشخاص غير مجتهد صورت مىپذيرد. به ديگر سخن، بنابه تعبير مرحوم صاحب جواهر، مدار و ملاك در امر قضاوت حكم به حق است و هر كسى كه بتواند حق را اثبات كند استحقاق قضاوت دارد خواه مجتهد باشد يا نباشد. بررسى صورت دوم: به نظر ميرسد از نظر ثبوتى نياز بهعنصر «ولايت» يا «اذن» باعثشد كه اجتهاد را در قضاوت شرط بدانند، چرا كه بدون در دست داشتن اهرم ولايتيا قدرت و يا اذن از ناحيه شراع، قضاوت كارساز و مؤثر نيست زيرا فصل خصومت كه نتيجه قضاوت محسوب مىشود زمانى تحقق مىيابد كه طرفين دعوا ملزم به پذيرش حكم باشند و اين امر با وجود ولايت و اذن از ناحيه شارع عملى خواهد بود، چرا كه اصل، عدم ثبوت ولايت هر شخصى بر ديگرى است. از سوى ديگر از نظر اثباتى مجتهد قدر متيقن از كسانى است كه به دليل لفظى يا عقلى به وى اعطاء ولايتيا اذن شده است. بنابر اين نياز به ولايتيا اهرم قدرت علت لزوم شرط اجتهاددر قضاوت است و الا از نظر ثبوتى علت ديگرى نمىتواند داشته باشد. لذا مرحوم صاحب جواهر بعد از اينكه لزوم شرط اجتهاد را در قاضى بطور كلى نفى كرده مىفرمايند: «... نعم قد يقال بتوقف صحة ذلك على الاذن منهم لقول الصادق(علیه السلام) ... و غير ذلك مما يقتضى توقف صحة الحكم وترتب اثره على الاذن والنصب». «... بله ممكن است گفته شود صحت قضاوت متوقف بر اذن از ناحيه امامان معصوم(علیه السلام) است و آن به خاطر سخن امام صادق(علیه السلام) .. و ديگر ادلهاى است كه صحتحكم و ترتب اثر بر آن را متوقف بر اذن و نصب از ناحيه امامان معصوم(علیه السلام) مىداند. از ديگر سو همان گونه كه پيش از اين گفته شد، در روزگارحاكميت طاغوت، شيعيان بنابه تعاليم امامان معصوم(علیه السلام) از اينكه مرافعه خود را براى داورى نيز طاغوت ببرند منع شده بودند، از اين رو چارهاى جز آن نبود كه براى حل اختلافات و منازعات شيعيان، به افرادى از خود آنها بطور جداگانه اجازه قضاوت داده شود، و مسلما اجازه به معناى شايستگى كافى نبوده بلكه اجازهاى كه همراه با رنگ ولايت باشد لازم بود تا قضاوت، كارساز و مؤثر واقع شود. به طور مسلم افراد يادشده بايستى مشخص بوده و ويژگيهايى را داشته باشند تا هر كسى دستاندركار قضاوت و اعمال ولايت نشود. در واقع اين مر يك نوع سازمان بخشيدن و ايجاد نظم در جامعه شيعيان به شمار مىرود و افراد مزبور كسانى جز مجتهدين يا افرادى كه قادر به فهم احكام دين هستند نخواهند بود. ولى در زمانى كه حكومت عدل بر قرار شود و فقيه عادلزمام امور را بدست بگيرد، وى با تشكيلات حكومتى به اداره امور مىپردازد و همه ملزم به پيروى هستند و ديگر لزومى ندارد كه هر شخص داراى صلاحيت قضايى، به طور جداگانه ولايت قضايى داشته باشد تا نيازمند به وجود شرط اجتهاد باشيم، چرا كه با وجود حكومت، قدرت و ولايت ركزيتيافته و همه قدرتها بايستى در طول ولايت فقيه عادل قرار گيرند. حتى اگر قاضى، مجتهد جامع الشرائط نيز باشد با توجه به مباحث گذشته، وى ولايت بالفعل ندارد و ولايت قضايى او در طول ولايتحاكم عادل است. نكته شايان توجه اينكه سخن فوق بدين معنا نيست كه غيرمجتهد مىتواند مستقلا ولايت قضايى داشته باشد، بلكه با دقت نظر معلوم مىشود كه ادعاى يادشده، همان نظريه مشهور است كه مىگويد قضاوت از آن مجتهد جامع الشرائط است (چه اينكه ولايت عامه از آن اوست) زيرا در اين صورت ولايت غير مجتهد در طول ولايت فقيه حاكم است (لذا گفتيم ولايت مستقل ندارد) و ولايت وى پرتويى از ولايت فقيه حاكم است كه اعمال مىكند، بلكه همانگونه كه گفتيم حتى اگر قاضى، مجتهد هم باشد ولايت وى مستقل نيست چرا كه وى ولايت بالفعل ندارد بلكه ولايت وى پرتوى از ولايت فقيه عادل است كه حكومت را بدست گرفته است و بدين لحاظ است كه از ديدگاه حقوقى نيز قاضى اگر چه مجتهد باشد طبق اصل پذيرفته شده، قانونى بدون جرم و مجازات و بر اساس اصول 36 و 166 و 167 قانون اساسى، مكلف استحكم هر دعوايى را با استناد به مواد قانونى صادر كند و حق اعمال نظر شخصى ندارد. اصل 166 مقرر مي دارد: احكام دادگاهها بايد مستدل و مستند به مواد قانون و اصولى باشد كه بر اساس آنها حكم صادر شده است. ناگفته نماند كه ادامه اصل 167 قانون اساسى به گونهاى است كه دلالت بر اعمال اجتهاد در امر قضاوت مىكند، اصل مزبور مقرر ميدارد: «قاضى موظف است كوشش كند حكم هر دعوا را در قوانين مدرنه بيابد و اگر نيابد با استناد به منابع معتبر اسلامى يا فتاوى معتبر حكم قضيه را صادر نمايد و نمىتواند به بهانه سكوت يا نقص يا اجمال يا تعارض قوانين مدونه از رسيدگى به دعوا و صدور حكم امتناع ورزد». از ديدگاه حقوقى، اعمال اجتهاد در امور كيفرى پذيرفته نيست، زيرا احتياط و مصلحت در امور كيفرى اقتضا مىكند كه احكام روشن و مدون باشند. در امور حقوقى نيز بهتر است براى ايجاد وحدت رويه و جلوگيرى از مقام رهبرى استفتاء شود و در صورت امكان با سرعت و دقتخلاءهاى قانونى پر شود، چرا كه به صلاح ملت و نظام اسلامى است كه چرخ جامعه بر محور قانون اداره شود. نتيجه اين كه سخن يادشده در مورد عدم ضرورت شرطاجتهاد در زمان حكومت عدل هيچ منافاتى با نظر مشهور كه مىگويند منصب قضاوت از آن مجتهد جامع الشرائط است ندارد، در عين حال ضرورتى ندارد كه قاضى مجتهد باشد لذا برخى فقها فرمودهاند: واما فى عهد الغيبة وتشكيل الحكومة الحقة الدولة الشرعية - فما المانع من اذن ولي الامر لهؤلاء (غير المجتهدين) فى التصدى لمنصب القضاء.» «اما در زمان غيبت و تشكيل حكومتحق - دولتشرعى - چه مانعى دارد كه وى امر منصب قضاوت را به غير مجتهدين بسپارد. آنچه كه گفته شد در مورد قاضى بطور كلى بود ولى در قاضى تحكيم بحث آسان است، چرا كه اساس مشروعيت آن بر تراضى طرفين دعوا است و مساله اعمال ولايتيا اهرم قدرت با تراضى و پذيرفتن حكم وى از ناحيه اصحاب دعوا حل مىشود و نيازى به شرط اجتهاد نيست، چرا كه شرط اجتهاد براى مشرعيت اعمال ولايت است. در قاضى تحكيم همين مقدار كه شخص آگاه به ضوابط باشد و يا به تعبير صاحب جواهر توانايى احقاق حق داشته باشد كفايت مىكند. ما دليلى بر لزوم شرط اجتهاد در قاضى تحكيم نداريم. قضاوت يا وحدت قاضى تحكيم با داورى داورى از جمله تاسيسهاى حقوقى است كه براى فصل خصومت ورفع اختلاف در معاملات طى مواد (68) تا (632) قانون آئين دادرسى مدنى پيش بينى شده است. قانون، تاسيس مزبور را تعريف نكرده است ولى برخى از نويسندگان حقوقى با توجه به مواد قانونى آن را چنين تعريف كردهاند: «داورى يا حكميت عبارت است از رفع اختلاف از طريق رسيدگى و صدور حكم اشخاصى كه اطراف دعوا معمولا آنها را به تراضى انتخاب مىكنند و يا مراجع قضايى با قرعه بر مىگزيند.» با توجه به مواد قانونى، داورى يك نوع حكومت قضايى خصوصى است كه افراد مىپذيرند تا به نحو بهترى اختلاف آنها فيصله يابد. اين حكومتخصوصى ضمن معامله و يا به صورت قرارداد جداگانه، صرفا در دعاوى حقوقى صورت مىپذيرد. لذا قانونگذار در ماده (633) آئين دادرسى مدنى مقرر داشته: «متعاملين ميتوانند در ضمن معامله به موجب قرارداد عليحده ملتزم شوند كه در صورت بروز اختلاف بين آنها، رفع اختلاف بداورى بعمل آيد...». با عنايت به مطالب يادشده اين پرسش مطرح است كه آياقاضى تحكيم همان تاسيس داورى استيا تاسيسى نوپيدا است؟ بدون شك پارهاى نقاط مشترك بين تاسيس داورى و قاضى تحكيم به ويژه در مورد هدف تاسيس آنها يافت مىشود ولى پرسش در مورد انطباق كلى هر يك بر ديگرى استيعنى اينكه آيا قاضى تحكيم همان داورى است؟ برخى بر اين عقيدهاند: قاضى تحكيم همان داورى است وهدف از انشاء ماده (6) قانون تشكيل دادگاههاى عمومى و انقلاب را اعلام صحت و مشروع بودن تاسيس داورى ميدانند، چه كه پس از استقرار نظام اسلامى و تغيير ساختار دادگسترى، يكى از مسائل مطروح اين بود كه آيا فصل ترافع از طريق داورى با مقررات شرع انور انطباق دارد يا خير و حكمى كه داوران صادر مىكنند قابل اجرا استيا خير؟ و اينك با تصويب ماده (6) قانون فوقالذكر بايد به صحت و شرعى بودن مواد راجع به داورى در قانون آئين دادرسى مدنى قائل شد.اداره حقوقى دادگسترى نيز طى نظر به مشورتى كه از وى خواسته شده بيان داشته است: ولى توجه و امعان نظر در قانونآئين دادرسى مدنى و مقايسه آن با مباحث فقهى درباره قاضى تحكيم بيانگر تفاوت ميان آن دو مىباشد، زيرا: اولا، با توجه به ماده 633 قانون آيين دادرسى مدنى كهپيش از اين بيان كرديم، داورى يك نوع قرار داد است كه صرفا در دعاوى حقوقى و يا به عبارت بهتر در معاملات كارساز و مؤثر است، در حالى كه طبق توضيحاتى كه سابقا درباره قاضى تحكيم بيان كرديم، تاسيس مزبور با توجه به مباحث فقهى و با عنايت به اطلاق ماده (6) قانون تشكيل دادگاههاى عمومى و انقلاب، هم در دعاوى حقوقى و هم در دعاوى كيفرى كارساز است. به ديگر سخن قلمرو رسيدگى از طريق داورى صرفا در دعاوى حقوقى است مگر اينكه وفق ماده 675 قانون آئين دادرسى مدنى، دعاوى مربوط به ورشكستگى و دعاوى راجع به اصل نكاح و طلاق و فسخ نكاح و نسب، قابل ارجاع به داورى نيست. ماده يادشده مقرر مىدارد: «دعاوى مذكور زير قابل ارجاع بداورى نيست: 1 . دعواى ورشكستگى. 2 . دعاوى راجعه به اصل نكاح و طلاق و فسخ نكاح و نسب. ثانيا؛ با توجه به ماده 26 لايحه قانون تاسيس اطاقهاى بازرگانى، داور مىتواند از جمله اشخاص حقوقى باشد و اشخاص حقوقى صلاحيت به عهده گرفتن داورى را دارند. لايحه يادشده مقرر مىدارد: «اطاقهاى بازرگانى ميتوانند در امور بازرگانى داور واقع شوند». در حالى كه قاضى تحكيم لزوما بايستى شخص حقيقى باشد و هيچگاه شخص حقوقى نمىتواند عهده دار امر قضاوت شود. ثالثا؛ با توجه به مواد 645 تا 643 قانون آيين دادرسى مدنى كه محرومين از داورى را ذكر كرده است، بدست مىآيد كه اصل بر صلاحيت همه اشخاص در به عهده گرفتن داورى است مگر مواردى را كه قانونگذار در مواد يادشده ذكر كرده است. و با مطالعه مواد مزبور بدست مىآيد كه اساسا شرايط شخص داور با قاضى تحكيم تفاوت دارد و هيچ ضرورتى ندارد كه داور دارنده شرطهاى قاضى تحكيم باشد مگر شرط بلوغ و عقل كه از جمله شرطهاى عقلايى است. بنابر اين از نظر جنسيت، زن مىتواند عهدهدار امر داورى شود و همينطور نيازى به شرط طهارت مولد و ايمان نيست. و حال آنكه در قاضى تحكيم رعايتشرطهاى يادشده الزامى است. همين طور، بنابر نظريه كسانى كه اجتهاد را از شرطهاى ضرورى قضاوت مىدانند، وجود آن در داور لزومى ندارد. بنابر اين مىتوان نتيجه گرفت كه داور با قاضى تحكيم از سه جهت تفاوت دارد. 1 . قلمرو و صلاحيت رسيدگى. 2 . شخصيت. 3 . شرايط. از سوى ديگر. نحوه نگارش ماده (6) قانون تشكيل دادگاههاى عمومى و انقلاب به گونهاى است كه خواننده را به اين سمتسوق مىدهد كه قانونگذار به دنبال ايجاد تاسيس حقوقى جديدى بوده است، چرا كه روح ماده مزبور، اجازه مراجعه به قاضى تحكيم است، و جنانچه منظور همان داورى بود بايستى به گونهاى ديگر نگارش مىيافت. بخش سوم: صورى كه مىتوان قاضى تحكيم را عملى كرد براى عملى كردن تاسيس قاضى تحكيم و استفاده از آن در كشور، سه شكل زير قابل تصور است: 1 . قاضى تحكيم ادغام شده در نظام قضايى. 2 . قاضى تحكيم خصوصى، ولى با نظارت نظام قضايى. 3 . قاضى تحكيم كاملا مستقل از نظام قضايى. 1 . قاضى تحكيم ادغام شده در نظام قضايى در چنين شكلى نظام قضايى افرادى را كه از نظر ادارى در زمره كاركنان نظام قضايى به شمار مىروند به عنوان كسانى كه صلاحيت رسيدگى به دعاوى را دارند معرفى مىكند و اصحاب دعوا پس از تقديم دادخواست به مقام صلاحيتدار، در صورت تراضى مىتوانند به شخص مزبور مراجعه كنند و بدون طى كردن مراحل رسيدگى رسمى به حل اختلاف ميان خويش بپردازند، تفاوت اين نوع قضات با قضات منصوب كاملا روشن است چرا كه اين افراد اگر چه از ناحيه حكومت معرفى يا تعيين شدهاند ولى معرفى به معناى نصب نيست، لذا طرفين دعوا بدون تراضى حق مداخله و رسيدگى را ندارند، بر خلاف قضات منصوب كه به محض طرح شكايت از ناحيه يك طرف، قاضى حق رسيدگى پيدا مىكند ومىتواند طرف ديگر را ملزم به حضور در دادگاه كند. 2 . قاضى تحكيم خصوصى ولى با نظارت نظام قضايى در اين شكل دستگاه قضايى در معرفى و تعيين قضات دخالتى ندارد بلكه همانند وكالت، افرادى با توجه به ضوابط پذيرش شده وبه صورت فردى يا جمعى در مؤسسات و مراكز خصوصى عهدهدار امر قضاوت مىشوند و دستگاه قضايى به نحوه گزينش و نحوه كار و فعاليت آنها نظارت مىكند، همانگونه كه در امر وكالت اين چنين است. شكل كار مىتواند به اين صورت باشد كه پس از طرح شكايت نزد مقام صلاحيتدار، دادخواست به تراضى اصحاب دعوا، به يكى از مراكز يا مؤسسات خصوصى ارجاع شود و نتيجه دادرسى جهت ثبت و ضبط و مترتب شدن آثار حقوقى به مقامات صالحه اعلام گردد. 3 . قاضى تحكيم كاملا مستقل از نظام قضايى در اين شكل دستگاه قضايى هيچگونه نظارت و مهارى بر قضات مورد تراضى ندارد و اشخاص در صورت داشتن شرائط لازم در امر قضاوت، باتراضى اصحاب دعوا صلاحيت رسيدگى پيدا مىكنند. اين شكل مىتواند به دو صورت انجام پذيرد: الف - نخست طرح شكايت نزد مقام صلاحيتدار صورت مىپذيرد آن گاه بنابر تقاضاى اصحاب دعوا، رسيدگى به فردى كه مورد توافق آنهاست و اگذار مىشود و نتيجه رسيدگى جهت ثبت و ضبط و مترتب شدن آثار حقوقى به مقامات صالحه اعلام مىگردد. ب - اساسا طرح شكايت نزد مقام صلاحيتدار قضايى انجام نمىپذيرد بلكه اطراف دعوا با تراضى يكديگر، به قاضى تحكيم مراجعه مىكنند و پس از انجام دادرسى به لحاظ آثار حقوقى كه ناشى از قضاوت است نتيجه كار به مقام صلاحيتدار جهت ثبت و ضبط اعلام ميگردد. انتخاب و ترجيح هر يك از صور فوق نياز به مطالعه دقيق وكار شناسانه و بررسى اوضاع وشرائط فرهنگ قضايى جامعه دارد كه بحث جداگانهاى را طلب مىكند. البته اين امكان نيز وجود دارد كه بتوان هر سه صورت را همزمان در سياست قضايى كشور جاى داد و امكان استفاده از هر يك را ايجاد كرد. منبع: www.lawnet.ir /ج
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 358]
صفحات پیشنهادی
قاضى تحكيم(4)
قاضى تحكيم(4) نويسنده: محمد سعيد قماشى آيا قاضى تحكيم نياز به شرط اجتهاد دارد؟ از جمله مباحث مهم در قضاء «شرط اجتهاد» در قاضى بطور كلى و در قاضى تحكيم به ...
قاضى تحكيم(4) نويسنده: محمد سعيد قماشى آيا قاضى تحكيم نياز به شرط اجتهاد دارد؟ از جمله مباحث مهم در قضاء «شرط اجتهاد» در قاضى بطور كلى و در قاضى تحكيم به ...
قلمرو حكومت قانون كيفرى شكلى در زمان(4)
قلمرو حكومت قانون كيفرى شكلى در زمان(4) نويسنده: دکتر محسن عيني دلايل اثباتى اصل برائت، مقتضى اثبات ... آيين دادرسى كيفرى مصوب 1361) يا براى سيستم اقناع وجدانى قاضى، در مقابل نظام دلايل قانونى، اعتبارى ويژه قائل .... قاضى تحكيم(4) ...
قلمرو حكومت قانون كيفرى شكلى در زمان(4) نويسنده: دکتر محسن عيني دلايل اثباتى اصل برائت، مقتضى اثبات ... آيين دادرسى كيفرى مصوب 1361) يا براى سيستم اقناع وجدانى قاضى، در مقابل نظام دلايل قانونى، اعتبارى ويژه قائل .... قاضى تحكيم(4) ...
آزادي و قرار وثيقه
في المثل قاضي اقدام به صدور قرار وثيقه مي نمايد ، و به رغم اعلام آمادگي متهم براي توديع ... لذا قانوناً حق تعقيب كيفري قاضي متخلف را خواهد داشت . ... قاضى تحكيم(4) ...
في المثل قاضي اقدام به صدور قرار وثيقه مي نمايد ، و به رغم اعلام آمادگي متهم براي توديع ... لذا قانوناً حق تعقيب كيفري قاضي متخلف را خواهد داشت . ... قاضى تحكيم(4) ...
حق بهرهمندى از محاكمه عادلانه
روش تعدد قاضى نظام وحدت قاضى، يك روش كمخرجى است و از اين حيثبراى كشورهايى كه درآمد كافى ندارند راهكار مناسبى به شمار مىآيد. ... 4 . پيشنهادها چنانچه ملاحظه شد در نظام قضايى جمهورى اسلامى ايران بسيارى از اصول مهم و شناختهشده .... قاضى تحكيم(4) ...
روش تعدد قاضى نظام وحدت قاضى، يك روش كمخرجى است و از اين حيثبراى كشورهايى كه درآمد كافى ندارند راهكار مناسبى به شمار مىآيد. ... 4 . پيشنهادها چنانچه ملاحظه شد در نظام قضايى جمهورى اسلامى ايران بسيارى از اصول مهم و شناختهشده .... قاضى تحكيم(4) ...
بحثي پيرامون توقيف احتياطي(1)
قاضي تحقيق ميتوانست متهم را پس از صدور قرار توقيف فقط در امور جنحه ، آنهم مشروط به آنكه او ولگرد ... بوده اخيراً به موجب قانون 17 ژوئيه 1970 كه هدفش تضمين و تحكيم هرچه بيشتر آزاديهاي فردي است .... بررسي نقش شوراهاي حل اختلاف در امور كيفري(4) ...
قاضي تحقيق ميتوانست متهم را پس از صدور قرار توقيف فقط در امور جنحه ، آنهم مشروط به آنكه او ولگرد ... بوده اخيراً به موجب قانون 17 ژوئيه 1970 كه هدفش تضمين و تحكيم هرچه بيشتر آزاديهاي فردي است .... بررسي نقش شوراهاي حل اختلاف در امور كيفري(4) ...
دسرهلو یا زردآلو
کیک خرمایی با آناناس middot; قاضى تحكيم(4). . مطالب پیشین. دسر کرم کاستارد و ژله middot; قاضى تحكيم(2) middot; دياکسان عليه سلامت middot; اختلاف در باب اجتهاد و پژوهشهاى فقهى (2) ...
کیک خرمایی با آناناس middot; قاضى تحكيم(4). . مطالب پیشین. دسر کرم کاستارد و ژله middot; قاضى تحكيم(2) middot; دياکسان عليه سلامت middot; اختلاف در باب اجتهاد و پژوهشهاى فقهى (2) ...
برق گرفتگي شهري از ديدگاه پزشكي قانوني
3- مقاومت آن حدود 100 اهم مي باشد 4- در مورد مرگهاي ناشي از فيبريلاسيون بطني به علل ديگر نيز اين ... قاضى تحكيم(4) ... ارث زنان ازهمه دارايى شوهر يا بخشى از آن (4) ...
3- مقاومت آن حدود 100 اهم مي باشد 4- در مورد مرگهاي ناشي از فيبريلاسيون بطني به علل ديگر نيز اين ... قاضى تحكيم(4) ... ارث زنان ازهمه دارايى شوهر يا بخشى از آن (4) ...
دسر ژلهای انار
قاضى تحكيم(4) middot; کیک چای گردو و پرتقال middot; مخلوط هفت رنگ middot; مخلوط گوشت و لوبیا middot; ماست جوش. . مطالب پیشین. دسر شکلات و قهوه middot; قاضى تحكيم(3) middot; دسرمرکبات با ...
قاضى تحكيم(4) middot; کیک چای گردو و پرتقال middot; مخلوط هفت رنگ middot; مخلوط گوشت و لوبیا middot; ماست جوش. . مطالب پیشین. دسر شکلات و قهوه middot; قاضى تحكيم(3) middot; دسرمرکبات با ...
دسرمرکبات با آبنبات پستهای
مطالب بعدی. قاضى تحكيم(3) middot; دسر شکلات و ... قاضى تحكيم(4) middot; کیک چای گردو و پرتقال. . مطالب پیشین. دسرهلو یا زردآلو middot; دسر کرم کاستارد و ژله middot; قاضى تحكيم(2) ...
مطالب بعدی. قاضى تحكيم(3) middot; دسر شکلات و ... قاضى تحكيم(4) middot; کیک چای گردو و پرتقال. . مطالب پیشین. دسرهلو یا زردآلو middot; دسر کرم کاستارد و ژله middot; قاضى تحكيم(2) ...
قاضي بايد مجتهد باشد
قاضى تحكيم(4) حتى اگر قاضى، مجتهد جامع الشرائط نيز باشد با توجه به مباحث گذشته، وى ولايت ... اصل 166 مقرر مي دارد: احكام دادگاهها بايد مستدل و مستند به مواد قانون ...
قاضى تحكيم(4) حتى اگر قاضى، مجتهد جامع الشرائط نيز باشد با توجه به مباحث گذشته، وى ولايت ... اصل 166 مقرر مي دارد: احكام دادگاهها بايد مستدل و مستند به مواد قانون ...
-
دین و اندیشه
پربازدیدترینها