تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):حقّ فرزند بر پدر ، آن است كه نام خوب بر او بگذارد و او را خوب تربيت كند و قرآن به...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821229379




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

خاطراتي از نظم امام خميني (ره)(3)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
خاطراتي از نظم امام خميني (ره)(3)
خاطراتي از نظم امام خميني (ره)(3)     ظم و دقّت دروعده:   روزي براي يک پير مرد قاري قرآن که از نظر مالي در مضيقه بود و چند سر عائله داشت ،از امام کمک خواستم ،امام فرمودند :فردا ساعت 9يادم بياوريد .لذا من در دفترچه ئ مخصوص خود ياداشت کردم که فردا رأس ساعت 9جهت آقاي شوشتري(همان پير مرد قاري)به امام تذّکر بدهم.صبحها هرروز ،معمولاً ًساعت 8 صبح از منزل مي آمدم بيرون،فرداي همان روز ساعت 7/5صبح حرکت کردم به طرف منزل امام،چشمم که به خيابان افتاد،ديدم جمعيت موج مي زند يک تکان سختي خوردم،چون جمعيت جلوي درب منزل امام جمع شده بودند.طلبه ها نيز بودند به خود گفتم يعني چه؟در همين حال شخصي آمد جلو و پرسيد؟آقا جنازه حاج قا مصطفي را به کربلا مي برند يا خير؟گفتم اي داد،زانوهايم سست شد و تازه فهميدم که قصّه قضيه ئ شهادت حاج آقا مصطفي ،فرزند امام است .حرکت کردم و جلوتر آمدم تا رسيدم دم درب،ديدم حاج احمد آقا پشتش به درب است،گاه مي نشيند و گاه مي ايستد.در ضمن عمّامه نيز به سرش نيود.بي حال بود و گريه مي کرد ولي آرام.شخصي که در آن نزديکي بود فرياد زد و بلند گفت:کمي آرام تر،آقا متوّجه مي شود ها؟!فهميدم که قضّيه را هنوز به امام نگفته اند و حضرت امام چيزي نمي داند.لذا حاج سيد احمد آقا و چند نفر ديگر در تدبير بودند که خبر را چگونه به امام برسانند،چون پدرش را نشناخته بود!خميني را هيچکس نشناخت!احمد آقا مي گفت :اگر آقام بفهمد سکته مي کند وحالش بهم مي خورد!چون علاقه شديدي به حاج آقا مصطفي داشت ولي غافل از اينکه«المومن کاالجبل الرّاسخ،لا تحرّکه العواصف؛مؤمن همچون کوه استوار است و تند بادها در او تأثير نمي گذارد» (1) وقتي تصميم گرفتند اين خبر را به امام بدهند،باهم هماهنگي کردند که مطلب را يکهو به امام نرسانند،لذا دسته جمعي رفتند خدمت امام نشستند،بعد از احوالپرسي يکي گفت ،از حاج آقا مصطفي چه خبر؟ديگري گفت ،الان از بيمارستان تلفن کردند و گفتند ايشان را مثل اينکه بايد زودتر برسانند بغداد،تا اينرا گفتند ،حاج احمد آقا نتوانست جلوي گريه اش را بگيرد و شروع کرد به گريه،امام که تا اين لحظه ساکت بود ند با حالت جدّي فرمودند:«چته احمد،مگر حاج مصطفي مرده،اهل آسمانها مي ميرند،اهل زمين کسي باقي نمي ماند و همه مي ميرند»و بعد با خونسردي کامل فرمودند :آقايان بفرمائيدسراغ کارتان و خودشان هم بلند شدند بروند وضو بگيرند زيرا ساعت وقت خواندن قرآن امام رانشان مي داد!لذا بعد از وضو مشغول خواندن قرآن شدند.بعد از آن امام تشريف آوردند داخل حياط،تمام علماي عرب براي عرض تسليت آمده بودند،در آن موقع به ياد ساعت 9 صبح افتادم،با خود گفتم ،عجب کاري شد،کي ديگه مي تواند الان به امام بگويد که فلاني اينطور،آنهم در اين شرايط .اصلاً درست نيست.واين به عقيده من نادرست و سخت آمد.امام داخل حياط آمدند و نشستند و هر کس که مي آمد جلويش،ايشان بلند مي شدند.من دم درب حياط ايستاده بودم که يک وقت ديدم حضرت امام نگاه تندي به من کردند،من اول جا خوردم و نگاهي به سر و روي خود انداختم ،چون نگاه امام را مي دانستم امام با نگاه خود با افراد حرف مي زد!رفتم و عرض کردم بله آقا چه مي فرمائيد؟امام فرمود:بيائيد اينجا ،رفتم جلوتر،سرم را بردم جلو وايشان در گوشم گفت:مگر قرار نبود ساعت 9 صبح شما براي آن شخص که گفتي به من تذّکر بدهي و يادم بياوري .الان ساعت 9/10دقيقه است!تا امام اين جمله را فرمودند گريه ام گرفت و دو دستي به صورت خود م زدم و گفتم ،آقا با اين اوضاع و احوال ...امام فرمودند يعني چه؟بلند شويد و بيائيد .امام از وسط مردم رد شدند و رفتند توي اطاق و مقداري پول داخل پاکت گذاشت و طوري اين کار را انجام داد که کسي اصلاً متوجّه نشد ،بعد با آب دهان مبارک درب پاکت را تر کرد و چسباند ،سپس رو به من کرد و فرمود.همين الان پاکت را مي بري و به آن شخص مريض مي دهي و از قول من هم احوالپرسي مي کني و زود مي آيي !! ...من بعد از اينکه پول را براي آن شخص بردم ،برگشتم به منزل امام .امام تا مرا ديدند دوباره از وسط جمعيت رو کرد و به من فرمود:آنرا بردي و دادي ،گفتم :آري ...نزديک ظهر شد ،امام گفتند ،مي خواهم بروم مسجد!وقتي مردم فهميدند امام به مسجد مي آيد جمعيّت يک دفعه از هر طرف به مسجد ريختند ،زيرا کسي انتظار نداشت در اين شرايط امام به مسجد تشريف بياورند .ولي امام برنامه روزانه خود را حتي در سخت ترين شرايط به هم نمي زند و وقتي که امام به مسجد رسيدند ،مردم گريه مي کردند ،،چه گريه اي،ضجّه مي زدند وقتي که امام را ديدند کوچه را باز کردند و امام داخل مسجد شد دراين حال من متوجه شدم که عربها يکديگر را با تعجّب نگاه مي کردند و به هم مي گفتند :«خميني ابداً مايبکي ؟»(2)(3) تنظيم ساعت پليسهاي فرانسه با وقت نماز امام :   نظم و ترتيب در زندگي امام در پاريس حتي روي برنامه و کار پليسهاي فرانسه هم اثر گذاشته بود من از داخل پنجره ئ اتاقم که درمنزل امام بود مي ديدم که هنوز در منزل امام باز نشده آنها از ماشينها پياده مي شدند تا امام را بدرقه کنند .پليسها چند بار به برادرها گفته بودند ما اگر ساعتمان گاهي عقب يا جلو باشد از روي تنظيم وقت امام براي نماز ،ساعت صحيح را مي فهميم و اين نظم براي آنها خيلي عجيب بود.(4) موقع تفريح بايد تفريح کني:   امام وقتي مي بينند من روزهاي تعطيل مشغول هستم ،مي گويند:«به جايي نمي رسد،چون بايد به موقع تفريح،تفريح کني»اين مسأله را به پسر من جدّي مي گويند و اين نقل قول از خود امام است چون در حضور من مکرر به پسر من مي گفتند :«من نه يک ساعت تفريحمم را گذاشتم براي درس و نه يک ساعت وقت درسم را براي تفريح گذاشتم .»يعني هر وقتي را براي چيز خاصي قرار مي دادند و به پسر من هم اين نصيحت را مي کنند که تفريح داشته باش ،اگر تداشته باشي نمي تواني خودت را برا ي تحصيل آماده کني.(5) برنامه شبانه روزي امام بعد از انقلاب اسلامي در ايران : حضرت امام ساعات شب و روز را چنان تقسيم کرده بودند که هر کس مي توانست حدس بزند که ايشان الان مشغول چه کاري هستند و برنامه ايشان در شبانه روز به اين قرار بود : -ساعت 3 شب بر مي خاستند جهت رسيدگي به اخبار جهان که قبلاً از روزنامه هاي خارجي ترجمه شده بود و برنامه هاي عبادي. -ساعت 7 صبح صبحانه مي خوردند. -بعد از صرف صبحانه تا ساعت 9 صبح به کارهاي مربوط به مسائل ايران مي پرداختند. -از 9 صبح تا 10صبح به کارهاي شخصي مي پرداختند. -10تا12ظهر مصاحبه ها و ديدارهاي خصوصي داشتند. -12تا2بعد ازظهر برنامه ئ نماز و نهار بود و بعد از آن يک ساعت استراحت مي کردند. -از ساعت 3الي 5بعد از ظهر به کارهاي مربوط به ايران در رابط با خودشان از قبيل اخبار و نامه هاي رسيده مي پرداختند. -از ساعت 5 بعد از ظهر تا نماز مغرب و عشا ئ رسيدگي مجدد ايشان به مسائل داخلي ايران بود. -ساعت 9 شب موقع شام ايشان بود. -بعد از شام تا ساعت 11شب به راديوهاي مختلف و اخبارهائي که قبلاً ضبط شده بود ،گوش مي دادند و ساعت 11 شب مي خوابيدند. اين نظم به انسان درس مي دهد و نشان مي دهد که هر کسي با ايجاد نظم در زندگي مي تواند فکر بي جا،و کاري که بعداً باعث پشيماني شود را از زندگي خود حذف کند.حضرت امام آنچنان نظمي در امورات زندگي خود داشتند ،که انسان را مبهوت مي کند اين چنين نظمي در مسائل سياسي ،اجتماعي،کشور داري و خلاصه در کليه امور زندگي ايشان به چشم مي خورد.(6) نظم و دقت در حرکات :   شگفت انگيز تر اينکه در حرکت و سکون امام نيز نظم و برنامه ئ ويژه اي حکفرمائي مي کرد مثلاً ايشان هنگامي که مي خواست از جا بلند شود هميشه دست چپ را برروي زمين مي گذاشتند و از جابر مي خواستند و نيز مي خواستند براي تدريس بالاي منبر برود ابتدا پاي چپ را برروي پلّه ئ منبر نهاده با مکثي کوتاه بالا مي رفتند ،در خيابان هميشه از سمت راست حرکت مي کردند ،موقع را ه رفتن گامهاي سنگين بر مي داشتند ،با سرو گردني استوار راه مي رفتند ،از سر پايين انداختن حتي در مواقع باراني که سر به طور طبيعي و نا خود آگاه به پايين خم مي شود خودداري مي ورزيدند.(7) ساعت قدم زدن دير شد:   ما جلسه اي خدمت ايشان داشتيم ،نشسته بوديم بحث ما طول کشيد زياد صحبت کرديم و سط صحبت ،امام يک وقت به ساعت نگاه کردند و فرمودند که «ساعت قدم زدن دير شد»،رأس ساعتي که پزشکان به ايشان مي گفتند بايد قدم بزنيد ايشان بلند مي شدند و قدم مي زدند.(8) درساعت تفريح درس نخوانيد:   به ياد دارم که امام هميشه مي گفتند که درساعت تفريح ،درس نخوانيد و در ساعت درس خواندن،تفريح نکنيد،هر کدام در جاي خود ،همچنين گفتند که از زمان کودکي ياد ندارند که خودشان ،هيچ وقت ساعت اين دو را با هم عوض نکرده اند.(9) منظّم بودن اتاق کار:   گاهي که به اتاق امام مي رفتيم با اينکه انباشته از کتاب و کاغذ و يادداشت بود مع ذلک هر کاغذ يا يادداشتي را مي خواستند فوراً پيدا مي کردند ،براي اينکه تمام آنها را با نظم و درجاي مخصوص به خود بود.(10) تنظيم ساعتها با عبورامام:   نقل شده است که وقتي امام در قم بودند ،مغازه داران آن شهر ساعتهاي خويش را برمبناي عبور امام تنظيم مي کردند ،مثلاً اگر امام رأس ساعت 5 از مقابل مغازه اي عبور مي کردند هر روز عبور ايشان رأس همين ساعت انجام مي گرفت.(11) گفته بودم ساعت 8!   از خادم امام نقل شده است که:يک روز امام زنگ زدند و فرمودند:شير آب چکّه مي کند .قرار شد ساعت 8 صبح فردا بروم و آنرا درست کنم .روز بعد ساعت 8/5بود که پشت در اتاق بودم از ايشان اجازه گرفتم که وارد شوم و شير آب را تعمير کنم.امام از داخل اتاق به من فرمودند :«گفته بودم ساعت 8،حالابرو فردا ساعت8بيا».(12) جدول شبانه روزي :   امام براي کار روزانه شان جدولي داشتند که خود ايشان آنرا تهيه کرده بودند در آن جدول کارهاي همه ساعات شبانه روز امام درج شده بود،به جز ساعاتي از شب که براي نماز شب و راز ونياز باخدا از خواب بر مي خاستند.(13) بيست و سه ثانيه ديگر مانده است!   امام دربيست و چهارساعت،نيم ساعت رابه راهپيمايي اختصاص داده بودند و طبق برنامه در حياط قدم مي زدند ،و وقتي که راهپيمايي شان تمام مي شد روي نيمکتي که در حياط بود مي نشستند و معمول بود که پس از راهپيمايي بايستي چاي ميل مي کردند .يک روز جمعه که هوا خوب بود و ايشان طبق معمول در حياط قدم مي زدند ،وقتي نيم ساعت گذشت،همسرم(دختر حضرت امام)به امام گفت:آقا چاي بياورم خدمتتان؟ايشان به ساعتشان نگاه کردند و فرمودند :«23ثانيه ديگر مانده است!»اينقدر زمان را به تصّرف در آوردن و از لحظات استفاده کردن،خيلي عجيب است!(14)امام حّتي يک لحظه از عمر گرانمايه ئ خود را به بيهودگي نمي گذراندند و دائماً مشغول کار مي باشند.اگر شخصي يک دفتر بر مي داشت و با امام حرکت مي کرد،دائماً مي توانست از حرکات و سکنات امام کارهاي خوب ثبت کند.حضرت امام خميني در عين پرکاري و تلاش مداوم ،چنانچه ديديد بسيار منظّم بودند و اگر بگوئيم يکي از اساسي ترين رموز موفقيت ايشان در زندگي «نظم»است مطلب اغراق آميزي نگفته ايم.لذا اهل منزل امام زندگي ايشان را به صورت يک ساعت خودکار و اتوماتيک درک کرده بودندبه خاطر همين کارهاي خودشان را روي کارهاي امام منظّم مي کردند.(15) آنچه در اين اوراق آمد و برگي بود چند از دفتر فضائل اخلاقي اين مرد الهي،کسي که به جان مّلت ايران روحي تازه دميد وغبار آيينه ئ معرفتها برگرفت به اميد آنکه ،اين اندک کفايت بسيار کند. صبر بسيار ببايد پدر پير فلک را تادگر مادر گيتي چو تو فرزند بزايد پي‌نوشت‌ها:   1-المناقب ج2،ص347. 2-خميني چرا اصلاً گريه نمي کند؟امام مانند هر روز نمازشان را خواندند و سپس به منزل برگشتند . 3-حجه الاسلام فرقاني ،سرگذشتهاي ويژه از زندگي امام خميني ج1،ص61 با کمي تلخيص. 4-مرضيه حديده چي ،برداشتهاي از سير ه ئ امام خميني ،ج2،ص37. 5-زهرا مصطفوي ،برداشتهايي از سيره ئ امام خميني ،ج2،ص31. 6-مرضيه حديده چي دباغ،سرگذشتهاي ويژه از زندگي امام خميني ،ج4،ص50. 7-بررسي و تحليل از نهضت امام خميني ،ج1،ص30. 8-مقام معظم رهبري ،برداشتهاي از سيره امام خميني ،ج2،ص31. 9-عاطفه اشراقي (نوه امام )،برداشتهايي از سيره ئ امام خميني ،ج2،ص31. 10-دکتر محمود بروجردي ،برداشتهايي از سيره ئ امام خميني ،ج2،ص7. 11-يکي از محافظين ،برداشتهايي از سيره امام خميني ،ج2،ص14. 12-حسن سليمي ،برداشتهايي از سيره ئ امام خميني ،ج2،ص5. 13-حجه الاسلام انصاري ،همان ،ج2،ص7. 14-دکتر محمود بروجردي ،پابه پاي آفتاب ج1،ص164. 15-حجه الاسلام انصاري،سرگذشتهايي ويژه از زندگي امام خميني ،ج2،ص61. /ج  
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 435]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن