تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 9 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):بالاترين درجه دانايى، تشخيص اخلاق از يكديگر و آشكار كردن اخلاق پسنديده و سركوب ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1835211322




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

تربت سرخ


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
تربت سرخ
تربت سرخ   نويسندگان: محمد اصغري نژاد مرتضي عبدالوهابي   منزل آيت الله سيد محمد باقر صدر از چند ماه قبل، از سوي نيروهاي بعثي در محاصره بود. چند سرباز داخل كوچه نگهباني مي دادند. جز عده معدودي از شاگردان و آشنايان، كسي اجازه ورود نداشت. شيخ محمدرضا نعماني در كتابخانه استادش مشغول مرتب كردن قفسه هاي كتاب بود. نزديك اذان ظهر از كتابخانه خارج شد. تجديد وضو كرد و آماده رفتن به حرم اميرمؤمنان عليه السلام شد. خانه آيت الله صدر با حرم فاصله چنداني نداشت. داخل كوچه، حاج عباس (خادم آقا) را ديد كه از بازار بر مي گشت. مايحتاج منزل را خريده بود. با او سلام و عليك كرد. سربازان، داخل كوچه، زيرآفتاب ايستاده بودند. وقتي به حرم رسيد، مؤذن مشغول گفتن اذان ظهر بود. به صف نمازگزاران پيوست. بعد از نماز گوشه خلوتي پيدا كرد و نشست. دلش براي كربلا و ضريح شش گوشه امام حسين عليه السلام تنگ شده بود. اما افسوس استادش در حبس خانگي بود و او نمي خواست براي يك لحظه هم آقا را تنها بگذارد. به ضريح مطهر علوي چشم دوخت و آهسته زير لب زمزمه كرد: - مولا جان! دعا كنيد توفيق زيارت قبر فرزندتان نصيبم شود. شرّ اين بعثي هاي ظالم را هم به خودشان برگردانيد! دل شيخ محمدرضا، كربلايي شده بود؛ به خصوص از وقتي آيت الله صدر در مورد قطعه اي از تربت مقدس حسيني صحبت كرده بود. صداي استاد دوباره در گوشش طنين انداز شد: - متولي حرم امام حسين عليه السلام در زمان حيات پدرم سيد حيدر صدر به او و ديگر مراجع آن زمان، مهري كه از خاك مجاور مرقد اباعبدالله عليه السلام تهيه شده بود، اهدا كرد. رنگ تربت هر سال از سپيده روز دهم محرم به تدريج تغيير مي كرد و رو به سرخي مي گذاشت. هنگام ظهر به حدي سرخ مي شد كه گويي پاره اي از خون است. اين قطعه تربت سرخ رنگ تبديل به خون واقعي مي شد. بعد از زوال خورشيد، رنگ آن شروع به بازگشت به حالت اوليه مي كرد. ما به دليل خاصيت اين تربت مقدس، هيچ ترديدي در حقانيت روز دهم محرم به خود راه نمي داديم. شيخ محمدرضا از زبان مادر بزرگوارشهيد صدر، كرامت هاي زيادي در مورد اين تربت مقدس و شفاي بيماران به وسيله آن شنيده بود. دلش مي خواست تربت را ببيند. به همين خاطر ازآقا پرسيده بود: - آيا اين تربت مقدس همچنان نزد شما باقي است؟ -خير! در اثناي مهاجرت به نجف يا اندكي پس از آن، مفقود شد. شيخ محمدرضا به خود آمد. مردم بعد از نماز جماعت به خانه هايشان رفته بودند. از حرم اميرمؤمنان عليه السلام خارج شد. به خانه آيت الله صدر رسيد. سربازان بيرون خانه مراقب اوضاع بودند. به كتابخانه رفت. خسته بود گوشه اي دراز كشيد و به خواب رفت. ساعتي بعد با صداي استادش بيدار شد. سريع خود را به آقا رساند . آيت الله صدر كنار پنجره ايستاده بود. شيخ محمدرضا با نگراني پرسيد: - اتفاقي افتاده حضرت استاد؟ ان شاء الله خير است! - جلوتر بيا و نگاه كن! شيخ محمدرضا از پنجره بيرون را نگاه كرد. - چي شده آقا جان؟! - سربازان را ديدي؟ بيچاره ها تشنه اند. عرق از پيشاني شان مي ريزد. حتي يك نفر از فرمانده شان هم در اين گرما اينجا نيست. دلم برايشان مي سوزد. كاش مي توانستيم به آنها آب خنك بدهيم! شيخ محمدرضا با تعجب گفت: - سرور من! اينها جنايتكاراند. مدت هاست با بي رحمي، شما را محاصره كرده اند. در دل خانواده و فرزندانتان وحشت انداخته اند. دستشان به خون فرزندان عراق آغشته است. چگونه به آنها رحم مي كنيد؟! آيت الله صدر پس از اندكي تأمل گفت: - احساس دردمندانه ي شما را درك مي كنم. اما يك چيز را بدانيد. انحراف و بدبختي اينها ناشي از مساعد نبودن شرايط زمانه است. شايد در خانواده سالمي تربيت نشده اند، و گرنه دين دارو اهل ايمان مي شدند. به همين جهت شايسته است به آنها رحم كنيد. شيخ محمدرضا در برابر عظمت روح بزرگ و قلب مهربان استادش، حرفي براي گفتن نداشت. چند دقيقه بعد آيت الله صدر، حاج عباس (خادم) را صدا كرد. او بلافاصله آمد. - بله، آقاجان امري داشتيد؟ - مقداري آب خنك ببر و به سربازاني كه اطراف خانه هستند، بده. تشنه اند! حاج عباس براي اينكه مطمئن شود درست شنيده، گفت: - آقاجان! گفتيد براي چه كسي آب ببرم؟ - سربازان نگهبان. پيرمرد پارچ بزرگي را پر از آب كرد و با يك ليوان به كوچه رفت. شيخ محمدرضا از پنجره او را زير نظر داشت. سربازان پارچ و ليوان را از دست حاج عباس گرفتند و با حرص و ولع مشغول نوشيدن آب خنك و گوارا شدند. شيخ محمدرضا به ياد وقايع كربلا افتاد. زماني كه سيدالشهدا عليه السلام بعد از مواجهه با حرّ و سربازان تشنه اش، دستور داد به آنها و اسب هايشان آب بدهند. دلش مي خواست «تربت حسيني» را ببيند. آيت الله صدر هنوز كنار پنجره ايستاده بود. شيخ محمدرضا آهسته گفت: - حضرت استاد! اگراجازه بدهيد جستجو كنم . شايد آن تربت مقدس را پيدا كنم! آقا كه خيالش از بابت سربازان راحت شده بود گفت: - مانعي ندارد. بخشي از لوازم و اثاثيه منزل داخل صندوق هايي در زيرزمين است. از وقتي از كربلا آمده ايم، هنوز آنها را باز نكرده ايم. شايد تربت، داخل يكي از اين صندوق ها باشد. آنها را بگرديد؛ از قديم گفته اند: «جوينده، يابنده است». شيخ محمدرضا به زيرزمين خانه رفت. تك تك صندوق ها را باز كرد و داخلشان را ديد. هيچ چيزكوچك و بزرگ را از نظر دور نداشت. اما جستجويش بي حاصل بود و نتوانست آن تربت آسماني را پيدا كند. خيلي افسوس و حسرت خورد، اما فايده اي نداشت. منابع 1. سنوات المحنه و ايام الحصار، به نقل از كيهان (1383/11/29)، ص6. 2. شهيد صدر بر بلنداي انديشه و جهاد، مصطفي قلي زاده، ص126. فرهنگ کوثر 81  
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 477]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن