واضح آرشیو وب فارسی:مردم سالاری: مرگ سرخ، به از زندگي ننگين
او انديشيد و در تنگناي تنگ نظران و دنياداران عصر خويش خويشتن خويش را تنها و تنها ديد كه در محاصره غداران و كينه ورزان عصر خويش قرار گرفته است. او به جهت رهايي خود و لزوما پيروان مكتب خاندان رباني اش بسيار بسيار انديشيد، حسين(ع) را مي گويم! نهايتا به اين نتيجه رسيد كه «حيات» بدون «عقيده» و ايمان يك حيات ظلماني و بي روح و نور است و بس! اين بود كه پس از خلوت كردن مستمر با خويش تصميم راسخ و جدي گرفت كه به مستبدان زور و زرمدار عصر خويش «نه» بگويد و يك بدعت نيكو و رهايي بخش خوش فرجامي را در تاريخ مذهب «پدر» به يادگار بگذارد. «حسين(ع)» در آغاز حركت «وضوئي» گرفت اما نه وضوئي معمولي و تكراري جهت نمازهاي خمود و تكراري; او وضوي فلسفي و عرفاني ساخت و آن وضوي حركت از موطنش مدينه بود به سوي مكه، حسين(ع) به طريقه پدر وضو گرفت! اول كه دست ها را شست نه به نيت بهداشت بلكه اين دست شستن حسين(ع) در آن وضوي سرنوشت ساز، دست شستن از اين داردنيا و از همه چيز اين موقت خانه بود، و«مسح» سر را نيز به نيت فروهشتن همه تعلقات جهان مادي از سر مبارك و پرشور و غوغايش كشيد، يعني با تلقين «مسح» سر، را از اغيار تهي كرد و با عشق «يار» انباشت! از «سر» آسماني اش هرچيز زميني را بيرون ريخت كه در انديشه اش جز «الله» هيچ چيز باقي نماند. «مهر» الله را به مهر و محبت زن و فرزندان خود ترجيح داد و «مسح» پا را نيز به نيت كشيدن پا از عالم پررنج و عذاب جهنم مادي كشيد و حسيني شد سر تا پا «خدا»! «رب» آنچنان سبكبال و مشعوف و مسرور بود كه با خويشتن گفت: من هم بلي درست پدرم «علي» كه در آن بيست و پنج سال و اندي خانه نشيني كه فرمود:«خار در چشم و استخوان در گلو دارم!» آري، پدر دردمندي كه درد جهالت امت و فتنه غاصبان حكومت حقه علوي قلب سليم و رئوفش را به درد آورده بود كه پس از ضربت خوردن از كينه ورزان گفت: به خداوند كعبه سوگند كه «رستگار» شدم و حالا در اين برهه اي از زمان من «حسين» مي روم كه رستگار شوم و رهايي و رستگاري را به پيروان مكتب پدر «علي» بياموزم و رهنمون شوم تا آنان نيز هيچگاه تن به ذلت و تباهي ندهند و از چوب و چماق خصم بي منطق نهراسند. او چون پدر «علي» ترس را برمرد ننگ مي انگاشت. با قلبي سليم و پاك و صدر بي حسد و با روحي رهيده از ظلمات نفس با جاني مشتعل از عشق و آزادگي و با چشم مستعد اشگ در آغاز كار بر سر تربت مطهر و محزون «مادر» رفت، مادري كه در آن اختناق و خوف و وحشت قداره بندان خلا فتي بعد از رحلت پيامبر خدا، در جواني چون پيرصدساله اي پژمرد و پرپرشد و با دل شكسته و زخم در سينه اما قهرمانانه در حالي كه مدال مدافع حقوق پايمال شده علي را در سينه داشت به شهادت رسيد. نماي «حسين» عبا به خود پيچيده شباهت عجيبي به پدر «علي» پنجاه سال پيش داشت كه شبانگاه مخفيانه و بي سرو صدا به ديدار يار «زهرا» مي رفت! از كوچه تنگ و تاريك بني هاشم«مدينه» حسين پنجاه و شش ساله نيز خائفانه، خوف از قاتلا ن مادر، يا بدخواهان مادر گذشت، گرچه حسين بود اما عين علي بود! مثل علي راه مي رفت شانه افتاده و با سكينت و وقار! و همانند «علي» مي گريست گرچه حزين اما تمام ملكوتيان مخفي از نامحرمان صداي حزن اسگ آلود حسين را مستمع بودند ملا ئك فضاي مدينه هم مي گريستند. به خوبي معلوم بود كه «حسين» نشاني قبر مخفي مادر را دارد كه در چهارسالگي در پي سواد پدر در نيمه شب ها كه مخفيانه برقبرستان شايد بقيع مي رفت. نشاني قبر مخفي زهرا را داشت، بر سر تربت محزون مادر نشست، با گفتن سلا مي بر مادر، بدون كلا م، اول گريست آنچنان كه مادر ظاهرا به زير خاك را بشدت گرياند. حسين(ع) پنجاه و شش ساله در آن شب هجرتش از مدينه پيش مادر چون كودك چهارساله مي گريست پاك و صاف و معصوم اندر معصوم. اما وقتي كه از سر تربت مادر برخاست در سطوت و شكوه و عظمت عين پدر «علي(ع)» بود. به اطراف نگريست افق تيره و تار مدينه را به سختي ديد! به آسمان نگريست ستاره هاي انبوه و بي شماري كه در فضاي مدينه پيامبر سوسو مي زدند و رقص نور براه انداخته بودند، همگي پسر دوست داشتني فاطمه را سلا م گفتند و سوسو زدن هاشان را تندتر كرده غرق تماشاي سردار عشق و ايمان «حسين(ع)» شدند. ماه را حسرت در دل ماند كه در آن شب پشت سر«زمين» خلوت گزيده بود و درفضاي مدينه حضور نداشت، اما خورشيد شايد احساس بدي داشت و از آينده نزديك خويش نگران كه بر پيكر سراسر زخم و خونين اين سردار عزيز خواهد تابيد. شهادت «حسين(ع)» در همان شب اتفاق افتاد كه بقيه اين ماجرا و آن تراژدي در يوم «عاشورا» از معموليات ستيزها و جنگ هاست. بلي در همان شب هجرتش از مدينه در قله عرش شهادت ايستاد و صلا ي آزادي را بر عالم و «انسان» صلا زد و فرمود: «مرگ سرخ به از زندگي ننگين است.»
پنجشنبه|ا|22|ا|دي|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مردم سالاری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 96]