واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
مظهر وحدت نويسنده:ريحانه شاکر و معصومه سادات ميرغني پدرش شيخ محمود، از واعظان مشهور همدان بود که در سخنوري وخطابه، تدريس زبان عربي وادبيات و برخي علوم حوزوي خبره بود. پسر همه اين هارا از پدر به ارث برد، به گونه اي که در 15 سالگي ديگر حوزه علميه همدان، پاسخگوي نبوغ واستعداد او نبود. پس محمد پويا و نوانديش در سال 1322 به قم رفت و در يکي از حجره هاي مدرسه دارالشفا اقامت گزيد. در مدتي کوتاه به درجه اجتهاد رسيد، اما اين آخر راه نبود. با اين که خيلي ها با تحصيل در دانشگاه مخالف بودند، درسال 1333 وارد دانشکده الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران شد و رشته فلسفه را برگزيد و در همين رشته مدرک دکترا گرفت. پايان نامه تحصيلي او در اين مقطع، درباره نهج البلاغه بود وبا درجه اي عالي پذيرفته شد. خوش بيان ، فهيم ودقيق... او در تنزل دادن مطالب دشوار فکري و فلسفي درحد عموم ، فوق العاده بود و سخت ترين مسائل را مي توانست در حد فهم مردم بيان کند. آن روزها که فلسفه اسلامي خيلي در حوزه قم رونقي نداشت،کوشش کرد خلأ ها را پر کند وهمين دليل به تبيين وتدريس مباحث فلسفي پرداخت. تدريس در حوزه علميه باعث نشد که مفتح با غرور، تدريس در دبيرستان هايي چون دين و دانش را نپذيرد. برخي کهنه انديشان تصور مي کردند که استادان معروفي چون او و شهيد بهشتي با تدريس در مدرسه هاي جديد، مقام علمي وفکري خود را پايين مي آورند. عده اي هم اين دو را متهم مي کردند که براي مسائل مادي اين کارها را مي کنند. اما هدف مفتح وبهشتي ، تربيت نسلي جديد وموافق ارزش هاي معنوي و معيارهاي انقلابي بود. رابطه صميمي شهيد مفتح با دانش آموزان و صبر و حوصله در پاسخ گويي به سؤال هاي آنان به گونه اي بود که حسادت برخي همکارانش را بر مي انگيخت. مفتح براي تقويت پيوند دانش آموزان و دبيران و روحانيون ، با همکاري دکتر بهشتي و آيت الله خامنه اي ، «کانون اسلامي دانش آموزان و فرهنگيان» را بنيان نهاد. اين کانون که نخستين مجتمع اسلامي پويا بود و در آن افرادي با گرايش هاي گوناگون حضور مي يافتند، جلوه اي از هماهنگي چندين قشر اثرگذار جامعه ، با محوريت موازين اسلامي و ديني بود. با شروع نهضت انقلاب، مفتح فعاليت خود را افزايش و در منبرها و جلسات از امام خميني حمايت مي کرد. به همين دليل در سال 1347 از آموزش و پرورش اخراج و به منطقه بد آب وهوا در جنوب شرقي کشور تبعيد شد. پس از گذراندن يک سال تبعيد، از ورود او به قم جلوگيري شد. شهيد مفتح به ناچار در تهران اقامت گزيد. مفتح در اواخر دهه 1340 در قم «مجتمع اسلام شناسي» را تشکيل داد. در اين جلسه ها فضلا و نويسندگان حوزه، آثار خود را در زمينه هاي گوناگون اسلام شناسي ومسائل مسلمانان و جهان اسلام مطرح مي کردند. اين آثار پس از بررسي و اصلاحات ، با مقدمه اي از شهيد مفتح چاپ مي شد و در اختيار علاقمندان قرار مي گرفت. او در اين مجمع به نويسندگان روحيه مي داد و آن ها را به مبارزه با ستم وبي عدالتي بر مي انگيخت. مفتح اصرار داشت نويسندگان، نخست دردها، آسيب ها و افت هاي جامعه اسلامي را بشناسند. سپس با توجه به نيازهاي مردم و مقتضيات سياسي واجتماعي ، آثارشان را تأليف کنند. نويسندگان درباره زيارت ودعا، راه يافتن خرافات به مجالس و محافل مذهبي ، ستم حاکمان کشورهاي اسلامي و سلطه استکبار، فرقه گرايي و تفرقه امت اسلامي مطلب مي نوشتند. ساواک در قسمتي از گزارش خود به اين موضوع اشاره ميکند: «جلسات علمي اسلام شناسي، زير نظر دکتر محمد مفتح، به منظور آشنايي اعضا با سبک نويسندگي و نوشتن کتاب هايي درباره شناسايي اسلام، در قم تأسيس گرديد....» در دانشگاه تهران، مروجان مکتب هاي مادي والحادي، بر ذهن دانشجويان تأثير مي گذاشتند. در اين شرايط، به تبليغ و تبيين مباحث اسلامي و نقد و فلسفه ماترياليسم و ابطال افکار مارکيسستي بسيار نياز بود. شهيد مطهري که سال ها پيش براي پالايش اين افکار به دانشکده الهيات دانشگاه تهران رفته بود، به کمک شهيد مفتح نياز داشت تا بتواند اهداف خود را هر چه بهتر عملي کند. پس دکتر مفتح در سال 1349 به عنوان استاديار تمام وقت دانشگاه استخدام شد. اين فرصتي بود تا او براي برقراري ارتباط با جوانان دانشگاهي موقعيت مناسبي پيدا کند و با اقامت در تهران ، فعاليت هاي مبارزاتي خود را با زير بناي فرهنگي و آموزشي ، سازمان دهي کند. او همچنين پس از اقامه نماز جماعت درمسجد دانشگاه تهران به پرسش هاي اعتقادي وشرعي دانشجويان پاسخ مي گفت وبرخي سوره هاي قرآن را تفسير مي کرد. دکتر مفتح را پايه گذار وحدت حوزه ودانشگاه ناميده اند . شهيد محمد مفتح دريافته بود که رژيم پهلوي و کارگزاران استکبار در صددند تا ميان حوزه و دانشگاه شکافي عميق ايجاد کنند. به همين دليل تصميم گرفت در اين اوضاع آشفته ، برنامه هايي اجرا کند تا دانشجويان مسلمان را به سمت ارزش هاي ديني متمايل کند و دستگاه حاکم را در ايجاد اختلاف بين اين دو نهاد ناکام بگذارد. به همين دليل تز«وحدت حوزه ودانشگاه» را در اين ميان مطرح کرد. به عقيده مفتح منظور از وحدت حوزه ودانشگاه ادغام اين دو کانون نبود؛ بلکه هر کدام نکات مثبتي درخود داشت که بايد به سوي تکامل پيش بروند وبه هم نزديک گردند. شهيد مفتح پس از پيروزي انقلاب، در حالي که سرپرست کميته انقلاب اسلامي منطقه 4 تهران بود، رياست دانشگاه الهيات ومعار ف اسلامي دانشگاه تهران را پذيرفت و در سنگر دانشگاه براي ايجاد تحول در برنامه هاي درسي و انتقال فرهنگ اسلامي به اين پايگاه علمي بسيار کوشيد و در اين زمينه استادان متعهد و برجسته اي را جذب اين کانون کرد. شهيد آيت الله محمد مفتح در پي برنامه ريزي گسترده اي براي تأسيس يک دانشگاه اسلامي بود که شهادتش اين طرح را ناتمام گذاشت. کوتاه از مفتح به فکر جوان ها بود و در محفل هايش سفارش مي کرد: «بدون ترديدجوانان، سرمايه هاي مملکت و ملت ها هستند. هرگاه جوانان راه ترقي را طي نکرده و منحرف شدند، نه تنها خودشان سقوط مي کنند، بلکه ملت هاي خودرا هم سقوط مي دهند... بيايد جوانان را دريابيم و آن ها را در مشکلاتي که دارند، تنها نگذاريم». مقيد بود نماز را به جماعت بخواند؛ حتي در بدترين وضعيت و سخت ترين حال جسماني. يک شب نتوانست سر موقع به مسجد بيايد. کمي دير شده بود وجمعيت منتظرش ماندند. نماز جماعت را که خواند، به دوستش گفت: «از اين به بعد، اگر دير آمدم، شما با تابوت بياييد درب منزل من، دست خالي برنمي گرديد!» با همه گرفتاري ها وخطرات مأمورين ، هيچ گاه از نماز جماعت اول وقت وسخنراني براي مردم دست نکشيد. سال 1339 بود که تصميم بزرگي گرفته شد. آيت الله خامنه اي و شهيد بهشتي هم با او بودند. مي خواستند بين دانش آموزان ، دانشجويان ، طلاب وفرهنگيان ، پيوند عميقي ايجاد کنند. اولين کانون اسلامي را در قم تشکيل دادند. روزهاي جمعه ، دانش آموز، روحاني و دانشجويان در مسجد رضوي جمع مي شدند وبه بحث هاي اسلامي مي پرداختند. مدتي بود که مي ديد برخي از مردم نسبت به ظلم وستم سکوت مي کنند. قلم به دست گرفت و در مقدمه کتاب «رهاوردهاي استعمار» نوشت: « قرآن مجيد، مردم را که ساکت وبي صدا سرنوشت خود را به دست ديگران سپرده و در آن دخالتي نمي کنند وبدون چون و چرا هم رنگ جماعت مي شوند، از مقام انسانيت ساقط وحتي از گذاردن نام حيوان نيز بر آنان خودداري کرده و بالاخره لقب پست ترين جانوران را شايسته آن ها مي داند». مقام معظم رهبري فرمود: «شهيد مفتح يکي از مظاهر فرهنگي بود که اسلام را در مرحله عمل به فردها، زاويه ها و خلوت ها محدود نمي کرد. اسلام را با همان شمول وهمه جانبه بودنش در اعتقاد وعمل در معرفت وتحقيق مي فهميد و به دنبال آن تلاش مي کرد... شهيد مفتح در زندگي کم نمود و کم تظاهر اما پر تحرک بود..از شهداي گران قدر انقلاب چون مطهري، مفتح و بهشتي بايستي به عنوان شهداي ضديت با التقاط نام برد. چون اين عزيزان فضاي حوزه را به محافلي از دانشگاه وخصوصاً به جمع دانشجويان منتقل کردند ولذا جريان هاي التقاطي، نمي توانستند آن ها را تحمل کنند.» منابع: مجله شاهد ياران ، ش 14، دي 1385 زندگي نامه شهيد آيت الله مفتح ، غلامرضا گلي زاوره ياران امام به روايت اسناد ساواک /ك
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 488]