واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: چه نیازی به دین داریم؟دین همواره به عنوان یکی از مؤلفه های بنیادین و موثر در تاریخ بشر مطرح بوده و دنیای مدرن نیز از این امر مستثنی نیست. به این ترتیب پرداختن به دین و مؤلفه های دینی همیشه به عنوان یکی از مهمترین دغدغه های اندیشمندان در همهی ادوار تاریخی مطرح بوده است. دین از جنبههای گوناگونی زندگی بشر را دستخوش تغییرات کرده است. شاید بتوان گفت هیچ ساحتی از ساحات زندگی بشری وجود ندارد که دین در آن تأثیرگذار نبوده باشد. آداب و رسوم ملل مختلف، ادبیات و فلسفه، علم و گزارههای علمی، زندگی اجتماعی و قوانین جاری در آن و ... همه نشانی از دین و آموزههای دینی با خود دارند. پرسشی که در این نوشته به آن خواهیم پرداخت این است که «اصولاً بشر چه نیازی به دین دارد؟»
آیا انسانها بدون دین نمیتوانند زندگی کنند؟ نقش دین در زندگی انسانها چیست؟ آیا اگر هیچ دینی از سوی خدا بر بشر نازل نمیشد انسانها میتوانستند زندگی خوبی داشته باشند؟ آیا دین تنها برای زندگی اخروی انسانها نازل شده است؟ در زندگی دنیوی چه نیازی به دین داریم؟ تفاوت زندگی فردی و اجتماعی در نسبت با دین و دینداری چیست؟ پیش از اینکه به این سوالات بپردازیم لازم است به طور اجمالی مراد خود از دین را بیان کنیم (در مقالات دیگر به طور مفصل تعاریف مختلف از دین را بیان خواهیم کرد). مفهوم «دین» از آن مفاهیمی است که تعریف آن همواره مورد اختلاف و مناقشه متفکران و اندیشمندان بوده است. در دایرةالمعارف دین به این مسئله به خوبی اشاره شده است؛ «شاید هیچ کلمه ای غیر دین نباشد که همواره و آشکارا خیلی صاف و ساده به کار رود؛ ولی در واقع، نمایانگر نگرشهایی باشد که نه فقط بسیار متفاوتند، بلکه گاه مانعة الجمعاند» (ر.ک.: میرچا الیاده، فرهنگ و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، ص 202). در این نوشته مرادمان از دین مجموعه آموزههایی است که خداوند برای هدایت انسانها نازل کرده است؛ «دین مجموعه عقاید، اخلاق، قوانین و مقرراتی است که برای اداره امور جامعه انسانی و پرورش انسانها باشد» (جوادی آملی، شریعت در آینه معرفت، صص 95ـ93). علامه طباطبایی در این باره میگوید: «دین روش مخصوصی است در زندگی که صلاح دنیا را به گونه ای که موافق کمال اخروی و حیات دائمی حقیقی باشد، تأمین مینماید. پس در شریعت باید قانونهایی وجود داشته باشد که روش زندگانی را به اندازه احتیاج، روشن سازد.»(محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 2، ص 182) قرآن کریم نیز ویژگی هدایت را یکی از مؤلفه های دین برمی شمارد؛ «فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلاخَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» (بقره/ 38) «اگر از جانب من هدایتی برای شما آمد، پس آن کس که هدایت مرا پیروی کند، بر آنان بیمی نیست و نه آنان محزون خواهند بود» «قُلْ إِنَّنِی هَدانِی رَبِّی إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ دِیناً قِیَماً مِلَّه?َ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ» (انعام/ 161) «بگو به درستی که پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده است و آن دینی استوار (یعنی) آیین حنیف ابراهیم است او از مشرکان نبود»علامه حلّی در شرح تجرید میگوید: «دلیل بر وجوب لطف، آن است که لطف، غرضِ مکلِّف (خداوند) را حاصل میگرداند. بنابراین، واجب است. و اگر نباشد، نقض غرض لازم میآید»با توجه به تعریف بالا از دین اکنون به این نکته خواهیم پرداخت که کدام دسته از نیازها بشر را به سوی دین کشانده است. به گونهای که ایت موجود وحیانی در هیچ دورهای از زندگی بشر رخت بر نبسته است. نظرات بسیاری در این زمینه طرح شده است. یکی از دلایل مشترک میان متکلمین «قاعده لطف» است. شیخ مفید در تعریف قاعده لطف میگوید: لطف، عبارت است از آن چه که مکّلف، با آن، به فرمانبری نزدیک و از گناه دور میشود و در اصل توان مکلّف بر انجام تکلیف، مؤثّر نبوده و به حدّ اجبار نرسیده باشد:
«اللطف هو ما یقرب المکلف معه الی الطاعة و یبعد عن المعصیه و لاحظ له فی التمکین و لم یبلغ الالجاء»(شیخ مفید، النکت الاعتقادیه، ص 35) شیخ طوسی نیز مشابه همین تعریف را برای قاعده لطف ذکر میکند؛ لطف، عبارت است از آن چه که انسان را به انجام دادن واجب فرا میخواند و از فعل قبیح باز میدارد: «هو ما یقرب العبد من الطاعة و یبعده عن المعصیه » (خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص 342) غرض از دستورات و فرامین الهی رسیدن انسان به سعادت اخروی است. بنابراین اگر این غرض بدون «دین» محقق نشود، لازم است که خداوند دین را بر بشر نازل کند زیرا که تحصیل غرض، بر خداوند حکیم، لازم است. علامه حلّی در شرح تجرید میگوید: «دلیل بر وجوب لطف، آن است که لطف، غرضِ مکلِّف (خداوند) را حاصل میگرداند. بنابراین، واجب است. و اگر نباشد، نقض غرض لازم میآید.»(شرح تجرید الاعتقاد، ص 324- 325)بنابراین مراد از قاعدهی لطف در اثبات احتیاج بشر به دین این است که به اموری لطف گفته میشود که به واسطهی آنها مکلف به انجام اطاعت نزدیک تر و از ارتکاب معصی دورتر میشود ولی در عین حال این تمکین و توانمندسازی مکلف به انجام اطاعت و دوری از معصیت تا اندازه ای نیست که مکلف در هدایت و یا انحراف از خود اختیاری نداشته باشد. یکی از مبانی قاعده لطف قبول حسن و قبح عقلی است. این مسئله را در نوشتههای مربوط به بخش عدل مورد بررسی قرار دادیم و اشاره کردیم که از میان مکاتب کلامی اسلامی شیعه معتقد به حسن و قبح عقلی است. بنابراین بر خداوند واجب است که با ارسال رسل و انزال نزل بشر را در رسیدن به مسیر هدایت و سعادت کمک نماید. علیزادهبخش اعتقادات تبیانمنابع:1. شیخ مفید، النکت الاعتقادیه، در مجموعه مصنفات شیخ مفید، ج 10، قم، المؤتمر العالمی لالفیه الشیخ المفید،1413 ه.ق2. خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، بیروت، دار الاضواء.3. کشف المراد؛ شرح تجرید الاعتقاد، محمدبن محمد نصیرالدین طوسی، ابوالحسن شعرانی (مترجم)، حسن بن یوسف علامه حلی (شارح)، انتشارات هرمس، 1388. 4. محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، بنیاد علمی و فکری علامه. 5. جوادی آملی، شریعت در آینه معرفت، مرکز نشر فرهنگی رجاء، تهران، 1373.6. میرچا الیاده، فرهنگ و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، طرح نو، تهران، 1374.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 280]