تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 16 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):نماز، از آيين‏هاى دين است و رضاى پروردگار، در آن است. و آن راه پيامبران است. ب...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805022834




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

اقتدار و مشروعيت سياسى در نگاه نراقى (1)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
اقتدار و مشروعيت سياسى در نگاه نراقى (1)
اقتدار و مشروعيت سياسى در نگاه نراقى (1)   نويسنده:عباس مخلصى   در سنت سياسى فقيهان شيعه، حكومت و اقتدار سياسى، از ساحت شريعت بيرون نيست. فلسفه قدرت و دولت، اجراى قانون و پياده كردن ايده‏هاى اجتماعى دين است. در چارچوب اين باور، تمام خواسته‏هاى واقعى بشر، مانند: امنيت، آزادى، آبادانى، سلامت اخلاقى و اعتقادى و مهم‏تر از همه، عدالت حقوقى، اقتصادى و اجتماعى در سايه اقتدار و حاكميتى به دست مى‏آيد كه بر شايستگيهاى الهى انسانى صاحبان قدرت استوار باشد. امامت و رهبرى، الگوى عينى و تمام نماى اين نظريه است. باور به اصل امامت، در عين آن كه يكى از مؤلفه‏هاى راستين ديانت است، بازتاب حقيقت و حقانيت نظام سياسى در جامعه اسلامى و نمايان‏گر و آيينه تمام‏نماى نظريه سياسى در باب مشروعيت حكومت و اقتدار سياسى نيز هست. گزاف نيست اگر بگوييم اين ديدگاه كانون اتفاق همه دانشوران و فقيهان شيعى است. ديدگاهى كه در چشم‏انداز آن «ديانت» و «سياست» سخت به يكديگر گره مى‏خورند و در يك اصل، يگانگى و وحدت مى‏يابند. هم از اين روست كه شيعه از همان آغاز، افزون بر موضع كلامى خود، به داشتن نظريه سياسى ويژه شناخته شده است. اين ويژگى به اندازه‏اى برجستگى و نمود داشته كه به اشتباه و يا به عمد، تحليل‏گران يك‏سو نگر، تشيع را تنها، نوعى جناح‏بندى سياسى در روزگار و برهه‏هاى فشار دانسته‏اند. (1) ولى حقيقت غير از آن است. در اساس، زاويه اختلاف ميان دو ديدگاه شيعى و سنى از اصل «امامت» باز شد و از آن‏جا كه اين اصل، بار سياسى داشت، دوگانگى به ساحت سياسى نيز راه يافت . شيعه از آغاز و هماره به دليل حرمت نهادن به حقوق شرعى مردم و اهميت دادن به اجراى دستورهاى اجتماعى دين و دل‏مشغولى براى سالم ماندن نهاد قدرت از آسيبها و ناهنجاريها و فسادها، هر فردى را شايسته حكومت بر مردمان نمى‏دانسته است. بلكه حق حاكميت و كاربرد قدرت را، بسته به برخوردارى از شايستگيهاى الهى و انسانى و در نتيجه، بسته به اجازه شارع مى‏دانسته است. در عصر حضور، «وصايت» را و سپس در عصر غيبت «فقاهت و عدالت» را شرط حاكم شمرده است، تا مردمان در سايه حكومت هماهنگ با ارزشهاى دينى انسانى بزيند و بپويند و جامعه از پيامدهاى زيانبار و غير انسانى حاكمان گمراه و ستمكار (طاغوت) به دور نگاه داشته شود. فقيهان، متكلمان و فيلسوفان شيعه، در آثار خود، به مناسبت از اين گزاره سخن گفته‏اند . واژه‏هايى مانند: «حاكم شرع» ، «امام المسلمين» ، «سلطان الاسلام» و «پادشاه عادل» با حوزه خاص حكمى و اجرايى كه براى آن بيان شده است، به مشروعيت اقتدار سياسى و چگونگى حاكميت مشروع اشاره دارد و به طور دقيق، ناظر به همين جستار است. شيعه در طول تاريخ خود، به جز سده‏هاى واپسين، در فضاى تهديد و خطر سياسى زيسته است. اگر مى‏خواست درباره باور سياسى خود، به گونه روشن نظريه‏پردازى كند، اين كار به معناى نفى مشروعيت حاكميتهاى موجود و زير سؤال بردن حكومتها و حاكمان بود كه در زير سلطه آنها مى‏زيست. پس در عمل چنين كارى ممكن نبود. در قرن دهم هجرى، با رسميت يافتن مذهب تشيع در ايران، فشار سنگين سياسى عليه شيعيان و فقيهان شيعى كاهش مى‏يابد. اين دگرگونى سياسى، سبب مى‏شود، در گفت‏وگوهاى فقهى، گزاره «فقه دولت» جدى‏تر و شفاف‏تر مطرح شود. بويژه آن كه فقيهان شيعه، در عرصه اجتماعى و حكومت، به مشاركت سياسى فراخوانده مى‏شوند و ايشان بدان اميد كه بتوانند قدرت و حاكميت سياسى را به سوى هم‏تراز و هماهنگ شدن با ارزشها و آرمانهاى اسلامى شيعى بكشانند، از اين امر استقبال مى‏كنند. از اين دوران به بعد، به گونه نسبى، عرصه سياسى براى فقيهان شيعه باز مى‏شود و با آن كه به طور كامل و در خور، از قدرت سياسى و باز بودن عرصه كار بهره‏مند نمى‏شوند، ولى زمينه براى اظهار نظر و بيان معارف انديشه‏هاى فقه شيعه در باب حاكميت و مشروعيت اقتدار، بى‏هيچ پرده‏پوشى و تقيه، فراهم مى‏شود. مجال و فرصت پيش‏آمده، فقيهان را بر آن مى‏دارد تا درباره حكومت و پرسمانهاى سياسى اجتماعى، رساله‏هايى جداگانه بنگارند. (2) اين جنبش فكرى و نظرى در فقه شيعه، كم‏كم به جايى مى‏رسد كه فقيه نامور، مولى احمد نراقى، رساله‏اى را در «عوايد الايام» به گفت‏وگو در باب ولايت‏فقيه ويژه سازد و به گونه روشن و آشكار، نظريه سياسى شيعه را در باب مشروعيت حكومت، به گونه دقيق بنگارد و رسم كند . نگارش و سامان دادن و به آيين درآوردن مؤلفه‏هاى مربوط به حكومت مشروع و ارائه آنها در شكل يك نظريه از سوى نراقى، بر بخش بزرگى از انديشه‏ها و جنبشهاى سياسى شيعه در دوران معاصر اثر گذاشت. اثرگذارى اين نظريه بر انديشه‏وران و فقيهان پرتلاش عرصه سياسى، به خوبى قابل درك است، مانند: ميرزاى شيرازى، آخوند خراسانى و ميرزاى نايينى، كه فقيه و اصولى نامور اخير، به واسطه شيخ انصارى، از شاگردان غيرمستقيم نراقى بشمارند. برآيند اين اثرگذارى در درازناى دو قرن اخير در ايران اسلامى شيعى، به گونه نظريه‏پردازى براى برابرسازى سياست و شريعت و به طور روشن، پديدآوردن يك نظام سياسى استوار بر بينش اجتهادى شيعه در سراسر عرصه‏هاى قدرت سياسى، همواره از سوى فقيهان شيعه در جريان بوده است. به باور ما، اگر بخواهيم درباره درك سياسى برابر با واقعيتهاى فرهنگى و اعتقادى جامعه و شالوده‏ريزى نظام سياسى پايدار و برابر با شريعت و باورها، سنتها و آداب، درنگ بورزيم، مطالعه و پژوهش در ميراث سياسى به جاى مانده از سالها تفكر و تلاش نخبگانى كه بر پايه ارزشها و باورها و فرهنگ اين مرز و بوم به درنگ و انديشه نشسته‏اند، بايسته مى‏نمايد . در اين نوشتار، بازشناسى نظريه نراقى در حوزه سياست و معرفت سياسى، به هدف چنين رهيافتى انجام مى‏شود. يادآورى مى‏كنيم كه بازخوانى انديشه سياسى نراقى، تنها به نظريه «ولايت فقيه» در فقه سياسى محدود نمى‏شود، بلكه براى اين كار بايد به تمامى آثار و رفتار سياسى اجتماعى وى نيز نگاه افكند. براى نمونه، كتاب معراج‏السعادة، مى‏تواند بازتاب بخشى از آراى سياسى او باشد. اگر چه ابتدا به نظر نمى‏آيد كه در اين كتاب از سياست و سلوك سياسى سخنى به ميان آمده باشد، اما با درنگ در جستارهاى آن و دقتها و نكته‏سنجيهاى علامه نراقى در به عرصه گفت‏وگوى علمى و فقهى كشاندن مقوله‏هاى گوناگون بويژه مسائل اخلاقى اجتماعى در حوزه خطاب به سلطان و مردم، معرفت سياسى درخور توجهى به دست مى‏آيد. البته براى دستيابى به چنين شناختى، نبايد درباره آراى نراقى راه گزاف پيمود و بى پروا، در جست‏وجوى رأى وى برآمد و يا به دنبال پاسخ دلخواه بود. بلكه چون پرسمانها و گفت‏وگوهاى مطرح در فلسفه سياسى، چه اين زمان و يا روزگار نراقى، در گوهر سياسى خود به ميزان زياد، يكسانى دارند، بر اين اساس مى‏توان با درنگ و تكيه بر ناگفته‏هايى كه از سخن نراقى فهم و كشف مى‏شود، به رأى و پاسخ او دست يافت. گفتنى است كه سخنان و آراى سياسى نراقى در معراج‏السعادة، اگر با نظريه او در عوايد الايام، سنجيده و مورد بررسى قرار گيرد، بين آنها هماهنگى دقيق و ژرفى ديده مى‏شود. در معراج‏السعاده، پاره‏اى مقوله‏ها به گونه‏اى كاووش بررسى شده است كه به نظر مى‏رسد كامل كننده زوايايى از نظريه نراقى در فقه سياسى است، مانند: جايگاه مردم در ساختار سياسى، نقش مردم در مشروعيت حكومت، آثار اجتماعى و فرهنگى اقتدار مشروع و.... اين ويژگيها، سبب شد تا اين كتاب نيز از زاويه نظريه‏شناسى در حوزه فلسفه سياسى مورد مطالعه و استناد قرار گيرد. قدرت و ارزش   بشر در طول تاريخ، قدرت و اقتدار را بيش‏تر از زاويه ناخوشايند آن ديده و آنچه در چشم‏انداز انسان خود را نموده، همان چهره زشت و ناخوشايند اقتدار است، تا چهره خوشايند آن. قدرت، در درازناى تاريخ، هماره ابزارى بوده در دست آلودگان و اهرمى بوده براى فشارها، سخت‏گيريها و نارواييها. قدرت در خدمت آرزوها و خواسته‏هاى نفسانى و هدفهاى غيراخلاقى و غيرانسانى قدرت‏مندان بوده است از اين روى چهره زشتى پيدا كرده و مردم از آن مى‏رمند و با بدگمانى به آن مى‏نگرند. اكنون، پرسش اين است كه آيا قدرت نمى‏تواند در چهره زيبا و انسانى آشكار شود؟ اگر در زندگى انسان چنين چيزى ممكن است، پس چگونه رخ مى‏دهد؟ به باور نراقى، با آن كه قدرت ابزارى بوده براى نابودى انسانيت و فروپاشاندن جايگاه انسانى انسان، از كاربرد درست و چهره زيبا و دوست داشتنى و ارزشى نيز، برخوردار است و مى‏تواند مفيد و در خدمت انسانيت قرار گيرد. «اگر چه حب جاه و شهرت از مهلكات عظيمه است و ليكن نه چنين است كه جميع اقسام بدين مثابه باشند.» (3) پس از اين فرق‏گذارى ميان گونه‏هاى قدرت، به دو كاربرد درست و انسانى از قدرت اشاره مى‏كند: 1. كاربرد معنوى و اخروى :   «چون دنيا مزرعه آخرت و همچنان كه از مال و منال دنيوى تحصيل توشه آخرت مى‏توان نمود، همچنين فى‏الجمله جاهى نيز معين تحصيل كمالات اخرويه مى‏توان شد. زيرا آدمى را در تعمير خانه آخرت، همچنان كه فى‏الجمله مأكول و ملبوس و مسكن احتياج است، همچنين ناچار است او از خادمى كه خدمت او كند و رفيقى كه اعانت او نمايد و صاحب تسلطى كه دفع ظلم اشرار از او كند. پس اگر دوست داشته باشد كه در نزد خادم و رفيق، يا سلطان و حاكم، بلكه ساير مردمان قدر و منزلتى داشته باشد، تا معين و يار او باشند در زندگانى و تحصيل سعادت جاودانى، و از مفاسد جاه، چون: كبر و عجب و ظلم و تفاخر و نحو اينها اجتناب كند، محبت اين قدر از جاه موجب هلاك نمى‏گردد، بلكه شرعا محمود و از جمله اسباب آخرت است.» (4) از ديد نراقى، اين‏گونه قدرت و تلاش براى رسيدن به آن، مورد رضاى شريعت است قدرتى كه در جهت سالم‏سازى و به سامانى زندگى به كار گرفته شود و زمينه زندگى خداپسندانه را براى انسان فراهم سازد، مقدس است. حتى اين‏گونه قدرت، بدون تلاش براى به‏سامانى اخروى، مى‏تواند خوشايند باشد. البته در صورتى كه فساد فردى و اجتماعى به بار نياورد. 2. كاربرد دنيوى :   «اگر كسى محبت جاه و شهرت داشته باشد، نه به جهت تحصيل آخرت و ليكن مقصود از جاه، توسل به لذات دنيويه و تمتع از شهوات نفسانيه نباشد و به امرى خلاف شرع متوسل نگردد، بلكه فى ذاته جاه و برترى و اشتهار و سرورى را دوست داشته باشد و طالب قدر و منزلت خود در دلهاى مردمان باشد، چنين شخصى، اگر چه صاحب صفت مرجوحى است وليكن مادامى كه حب جاه، او را بر معصيتى وا ندارد، فاسق و عاصى نخواهد بود.» (5) شرط نراقى براى خوشايندى قدرت، پاى‏بندى به سلامت اخلاقى در كنشهاى فردى و عدالت در رفتار اجتماعى است. صاحب قدرت اگر در دام طغيان و ستم فرو نيفتد و تكبر و عجب و ستم نورزد، قدرت ابزار خوب و كارآمد براى دستيابى به ارزشهاى اخروى و دنيوى است. در بحث عدالت، احاديثى در ارزش و وصف اصلاح‏گران و عدالت‏خواهان مى‏آورد كه به واقع كاربرد مثبت و رويه ارزش‏زايى و كمال‏آفرينى قدرت را نشان مى‏دهد: «در اخبار وارد است كه: «پادشاه عادل شريك است در ثواب هر عبادتى كه از هر رعيتى از او صادر شود، و سلطان ظالم شريك است در گناه هر معصيتى كه از ايشان سرزند.» از سيد انبيا (صلی الله علیه و آله و سلم) مروى است كه فرمودند: «مقرب‏ترين مردم در روز قيامت در نزد خدا پادشاه عادل است، و دورترين ايشان از رحمت خدا پادشاه ظالم است.» و باز از آن بزرگوار مروى است كه: «عدل ساعة خير من عبادة سبعين سنة.» يعنى عدالت كردن در يك ساعت، بهتر از عبادت هفتاد سال است. و سر آن اين است كه اثر عدل يك ساعت، بسا باشد كه به جميع بلاد مملكت برسد و در ازمنه بسيار باقى ماند.» (6) اين روايتها، دو رويه داشتن قدرت را مى‏نمايانند. قدرت مى‏تواند در راه و عدالت و اصلاح به كار آيد و والاترين ارزشها را براى دارنده آن به ارمغان بياورد. ولى اگر سبب گناه و ستم شود، به نابودى انسان و فرو افتادن او از جايگاه خويش، مى‏انجامد. نراقى با ژرف‏كاوى در زواياى روح آدمى، استادانه به ريشه‏يابى قدرت در وجود انسان مى‏پردازد و آن را از چشم‏انداز دينى چنين مى‏نماياند: «جزو اعظم انسان، بلكه تمام حقيقت آن روح ربانى است كه از عالم امر، به امر پروردگار نزول اجلال فرموده و سر مصاحبت به اين بدن خاكى فرود آورده. و به اين سبب، بالطبع مايل به صفات ربوبيت و كبريا، و طالب تفرد در جميع كمالات و استعلا و خواهان قهر و غلبه و استيلا، و راغب به علم و قدرت و تجبر و عزت است. پس محبت جاه و برترى به قدر امكان مقتضاى حقيقت انسان، و بالطبع مجبول به آن است. اگر وسيله وصول به مطلب ديگر نسازد.» (7) نراقى در كالبد شكافى قدرت، حقيقت را از مجاز جدا مى‏كند. وى، حقيقت قدرت را انسانى و ارزشى مى‏داند و اعتقاد دارد كه كاربرد ضدارزشى قدرت كاربردى مجازى و انحراف از اصل و حقيقت است. در اين صورت، نه تنها به فرد و جامعه زيان مى‏رساند، بلكه آسايش واقعى را از صاحب قدرت نيز مى‏ستاند؛ زيرا فرد قدرت‏طلب در مراحل سه‏گانه قدرت: به دست آوردن قدرت، نگهدارى قدرت و فروپاشى قدرت، هماره با گرفتاريها و دغدغه‏هاى گوناگون، روياروست . در اين مقوله، اگر چه نراقى از چشم‏انداز اخلاق سخن مى‏گويد، ولى هدف او در اصلاح فسادهاى سياسى و اجتماعى، به خوبى آشكار است. آن‏گاه كه از جاه، عجب، غرور، تكبر و... سخن مى‏گويد . به گونه‏اى زواياى سياسى و اجتماعى آنها را مى‏كاود كه گويى با روشن‏گرى و سفارشهاى اخلاقى خود، به قدرت سياسى و حاكمان نامشروع مهار مى‏زند و جاى هيچ‏توجيه براى فسادهاى آنان باز نمى‏گذارد. در نظر نراقى كاربرد حقيقى و راستين قدرت، خدمت رساندن به نيكى و راستى و حق و عدالت و احياى حقوق مردم است. اين را «سلطنت كبرى» مى‏نامد. (8) رواياتى را مى‏آورد كه در آنها نمونه‏هايى از به كار گرفتن درست قدرت بيان شده است. از جمله مى‏نويسد: «از حضرت امام موسى كاظم (علیه السلام) منقول است (9) كه: هر كه به نزد مردى از برادران خود رود و پناه بر او برد به جهت كارى، و او با وجود قدرت، او را پناه ندهد، به تحقيق كه قطع ولايت خدا را كرده است.» (10) «و از حضرت پيغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مروى است (11) كه: هر كه اهتمام در درست كردن و اصلاح امور مسلمانان نداشته باشد، مسلمان نيست، به شرط قدرت.» (12) نگرش نراقى، به قدرت، برابر دريافت او از آموزه‏هاى دينى درباره قدرت است كه نه آن را يكسر و به طور مطلق شر و پليد مى‏داند (كه اگر چنين باشد، به هيچ‏روى نبايد به قدرت توجه كرد و كناره‏گيرى از آن لازم است) و نه آن را اساس و بنياد سياست و اجتماع مى‏داند كه براى رسيدن به قدرت و به دست آوردن آن، هيچ‏شرط و آدابى نباشد، آن‏گونه كه حكومتهاى سلطه و شمارى از فيلسوفان سياسى، مانند: كياولى و نيچه بر اين نظرند و همه چيز را بسته به قدرت مى‏بينند. در نگاه و بينش نراقى قدرت، ابزار خدمت به مردم و اجتماع و خادم ارزشهاى الهى انسانى است. اقتدارى كه با اين ويژگى شكل بگيرد، ارج و بها دارد. پی نوشت ها :   .1 السلطه فى الاسلام، عبدالجواد ياسين‏92/، المركز الثقافى العربى. .2 رساله‏هاى فقها در باب جهاد، خراج، نماز جمعه، و نيز در حوزه ولايت سياسى مانند: اجراى حدود و قضاوت. .3 معراج‏السعادة، مولى احمد نراقى‏593، با تصحيح و تحقيق و تعليق و ويرايش، هجرت ، قم. .4 همان. .5 همان. .6 همان‏88/. .7 همان‏ .593 .8 همان‏594/. .9 اصول كافى، كلينى، ج‏2/ .366 .10 معراج السعادة504/. .11 اصول كافى، ج‏2/ .163 .12 معراج السعادة504/.   منبعwww.naraqi.com ادامه دارد...  
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 574]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن