تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 11 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):اگر بسم اللّه‏ را قرائت كنى، فرشتگان، تا بهشت تو را حفظ مى‏كنند و آن شفاى هر در...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1836268108




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

عوامل پيدايي و پايايي سکولاريسم در جهان مسيحي (4)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
 عوامل پيدايي و پايايي سکولاريسم در جهان مسيحي (4)
عوامل پيدايي و پايايي سکولاريسم در جهان مسيحي (4)   نويسنده:دکتر بهرام اخوان کاظمي*   تلاش فرمانروايان براي انزوا و تضعيف کليسا   بنا به اظهار مورخان و از جمله ويل دورانت (دورانت 1370، ج 6، صص7و 181به بعد ) ، مناقشات بين پاپها و امپراتورها به سده هاي پيشين به ويژه سده هاي يازده و دوازده بر مي گردد ، اما اين مناقشات در قرن چهاردهم به اوج خود رسيد و اين سده را مي توان در حقيقت ، سده ي افوال خورشيد کليسا ناميد ؛ چرا که در اين مقطع مخالفتها و هجمه ها عليه کليسا شدت بيشتري يافت . فرمانروايان منطقه اي کشورهاي اروپايي همانند آلمان ، ايتاليا ، انگليس و فرانسه با هر گونه دخالت کليسا مخالفت کردند و به نوعي خواستار انزواي کليسا و به تعبير دقيق تر ، سکولاريزاسيون ديانت شدند . با افزايش اين هجمه ها و مناقشات ، کليسا با از دست دادن قداست و اقتدار معنوي خويش در ميان مردم ، همچنين داراييهاي کلان و تعطيلي محاکم خود ، عملاً از گردونه ي سياست و اجتماع خارج شد . چنان که ظهور مکاتب و ايسمهاي مختلف و بروز اکتشافات علمي جزم ستيز ، به اين حذف ، جنبه ي عقلي تثبيت کننده اي بخشيد (قدردان ملکي ، 1380، صص68-70) از سويي قدرتمندتر شدن پادشاهان با محو تدريجي فئوداليته و اشرافيت ملوک الطوايفي همراه بود و از سوي ديگر ، پادشاهان جاي جامعه ي اشرافي را گرفتند و با بازرگانان و طبقه ي بورژوازي ثروتمند متحد شدند . 2-2-6 تأثير ، «نوزايش » يا رنسانس اروپا در قرن پانزدهم ميلادي شاهد نهضت «نوزايش » يا رنسانس بود که تأثير انکارناپذيري بر روند سکولاريزاسيون داشت ؛ ضمن اين که تحولات اقتصادي و سياسي عظيمي را برجاي گذاشت . رنسانس با تشويق اروپاييان به بازگشت به منابع ذوقي و عقلي تمدن مغرب زمين در روزگاران عتيق ، به بويژه هنر يوناني و انديشه هاي آزاديخواهان رومي ، توانايي تخقيق و اجتهاد را در ايشان افزايش داد و اين امر به تدريج از قدرت کليسا کاست ؛ زيرا هم انحصار تربيت مردم را از چنگ آن به در آورد و هم با پروراندن نيروي تعقل مسيحيان ، حکومت کشيشان را که تنها بر ناداني و تعصب مؤمنان تکيه داشت ، بي اعتبار کرد . چنان که جنبش اصلاحي هم زاده ي همين بيداري مسيحيان بود و پيشروان آن مي خواستند مسيحيت را از فساد کشيشان پاک کنند و ايمان مسيحي را با تعقل غير ديني سازگار نمايند . بي آبرويي و ناتواني کليسا و پيشرفت معارف عقلي سرانجام ، قدرت سياسي را ، که تا آن زمان بر دو پايه ي سياست معنوي پاپ و هيبت نظامي شهريار استورا بود ، برهم زد و شهريار را صاحب اختيار مطلق گرداند و اين امر سرآغاز جدايي دين از سياست با سکولاريسم بود (عنايت ، 1381، ص150) 2-2-7 ظهور دولت - ملتها در سده هاي پاياني قرون وسطي ، اروپا شاهد زوال يا کاهش قدرت امپراتوري مقدس روم و دربار پاپ بود که از سال هزار ميلادي ، يکي در آرزوي تسلط جهاني بر ابدان و ديگري به دنبال سلطه و غلبه بر روانهاي مردم بود . برعکس در انگلستان ، فرانسه و اسپانيا و بويژه بعد از رنساني ، قدرت سلطنتهاي تمرکز خواه افزايش يافت و مردم اين کشورها سعي کردند در محدوده ي جغرافيايي و زباني خود ، و با خروج از لواي قدرت امپراتوري مقدس روم و سلطه ي پاپها و کليسا ، زير پرچم يک قدرت حاکم و مرتبط با مليت خويش جمع شوند . البته اختراع تسليحات جديد از جمله توپ ، کار دولتها را براي ايجاد وحدت ملي و از بين بردن نظام ملوک الطوايفي آسان کرد و اين هم از اولين دسترنجهاي پيشرفتهاي علمي بود که منجر به قداست زدايي و انزواي بيشتر کليسا ، و به تبع ان دين ، از زندگي از اوپاييان گرديد . 2-3. عوامل نظري و معرفتي   2-3-1. تأثير عصر روشنگري و اکتشافات علمي ايده ي دنيوي شدن يا سکولاريسم را نيز دستاورد عصر روشنگري که آن نيز محصول رنسانس بود ، مي داند . در اين ميان پوزيتيويسم و «و رحانيت ستيزي )(anti- clericalism) عصر روشنگري تأثير بيشتري بر پيدايش سکولاريسم داشته است . چهار ويژگي فيلسوفان عصر مزبور را از ساير متفکران متمايز مي کند : روحانيت ستيزي اعتقاد به برتري معرفت تجربي ؛ دلبستگي به پيشرفتهاي فني و پزشکي و اصرار به انجام اصلاحات حقوقي و تأسيس حکوت مشروطه . امانوئل کانت در مقاله اي با عنوان «روشنگري چيست ؟» ، روشنگري را «بيرون شدن انسان از خردسالي » توصيف مي کند ؛ خردسالي اي که انسان بر خويشتن تحميل کرده بود . به نظر وي اين خردسالي مانع از به کارگيري فهم و خرد بشر در مواجهه با جهان مي شد . از نظر کانت ، تنبلي و ترس دو عامل عمده اي هستند که موجب مي شوند بسياري از انسان ها با آنکه به سن بلوغ رسيده اند ، تا پايان عمر همچنان ناخواسته صغير بمانند و ديگران را وا دارند تا به آساني خود را مقام «قيم » قرار دهند (گلدمن ، 1375، ص31) ؛ از نظر کانت روشنگري عبارت از رسيدن به بلوغ نهايي انسان و رهايي ذهن از قيد جهل و گمراهي است .وي معتقد بود آزادي انديشه ي بشريت در دوران معاصر رخ داده است . «جرئت دانستن داشته باش » ، (sapere aude) شعار رونشگري است که کانت آن را برگزيد . او اين اشعار را ، که بيانگر لب آموزه هاي روشنگري است ، از هوراتيوس ، شاعر رومي ، به عاريت گرفت . روشنگري عبارت بود از خلق نگرش تازه اي به انسان ، جامعه و طبيعت که پنداشتهاي حاکم در آن دوران را که در جهان بيني سنتي ريشه داشتند ، به مبارزه مي طلبيد . در حقيقت ، کليسا اصلي ترين مدافع اين پنداشتهاي از پيش استقرار يافته بود و طبيعتاً فيلسوفان عصر روشنگري آن را در برابر خود مي ديدند . اصلي ترين حوزه ي رويارويي انديشمندان روشنگري با روحانيت مسيحي حول محور نگرش سنتي به طبيعت ، انسان و جامعه شکل گرفته بود . در واقع ، مرجعيت کليسا توضيح و تبيين اين حوزه ها را به انحصار خود در آورده بود و به هيچ وجه حاضر به پذيرش رقيب نبود . به همين دليل در ميانه ي قرن هفدهم ، بيشتر برجسته انديشمندان اروپايي به اين نتيجه رسيده بودند که براي درک تاريخ و تقدير واقعي انسان نه مي توان به ايمان کورکورانه به انجيل اتکا کرد و نه ديگر مي توان اعتبار علم و فلسفه ي يونان و روم يا فرهنگ باستاني اروپا را حجت دانست ؛ بنابراين ، بايد ماهيت انسان ، که هنوز به طور کامل شناخته نشده بود ، به شکل جديدي بررسي مي کرد ؛ بنابراين ، براي انجام اين مطالعه ، «روش علمي » ، که دانشمندان علوم طبيعي (مدرنيستها ) به طور موفقيت آميزي در عرصه هاي ستاره شناسي ، فيزيک و زيست شناسي به کار گرفته بودند ، انتخاب شد . اما ناسازگار اين روش با تعاليم کليسا از يک سو و تلاش کليسا براي حفظ انحصار کامل خود موجب تعارضهاي بسيار ميان دانشمندان و کليسا شد (جليلي ، 1383،صص34-37) . بي دليل نيست که براي تاريخ جديد و پس از رنساني ، دو ويژگي کاهش حاکميت کليسا ، همزمان با افزايش قدرت علم و حاکميت آن ذکر شده است . با آغاز عصر خردگرايي و قدرت و پويايي زياد شناخت علمي ، جزم انديشي دچار زوال شد و از سويي ديگر ،مرجع ناظر و صاحب اقتدار و حکومت ، در همه ي امور فرهنگي ، سياسي و اجتماعي از کليسا به دولت انتقال يافت. نفي حاکميت کليسا به عنوان جنبه ي تخريبي عصر جديد و قبول حاکميت علم به مثابه ي جنبه ي ترميمي آن مطرح شد . رهايي خواهي از حاکميت کليسا منجر به رشد فردي و سپس ، ذهنيت در افراد و ايجاد نوعي هرج و مرج گرديد . از « تقليد خواهي » ، مذمت و «ابداع » ستايش شد ؛ ضمن آنکه آزادي از قيد و بندهاي فکري به بروز شگفت انگيز نبوغ هنري و ادبي انجاميد . فلسفه ي جديد و فيلسوفان با عطف توجه به فرديت و ذهنيت ، سعي کردند همانند دکارت تمام معرفت را بر يقين بشري و بروجود خود انسان نهند و دريافت انساني را محک و مبناي صحت قرار دهند . در اين بستر ، علم نظري به علم علمي يا فن و فناوري تبديل شد و جهت آن از فهم جهان به سمت کوشش براي دگرگون ساختن آن تغيير کرد . با شکوفايي فوق العاده ي حاکميت و شناخت علمي ، حاکميت جزمي و غير عقلي و مطلق کليسا زوال يافت ؛ زيرا در مقابل آن ، حاکميت علمي ، جزم انديش نبود و نه تنها مخالف خود را مستحق مجازات نمي شمرد بلکه معلومات خود را تنها ذره اي از درياي بيکران مجهولات و شناخت خود را نسبي ، تغيير پذير و تجزيه پذير مي دانست ؛ همان طور که احکام خود را بر اساس تجربه و احتمال اعلام مي کرد و آنها را قابل جرح و تعديل و حتي ابطال پذير مي دانست . اين شناخت علمي ، انسان را متوجه توانايي قدرت کشف خويش و امکان کشف تحول در طبيعت کرد و اين دو نيز به او فهماند که مي توان درباره ي همه چيز به ديده ي ترديد نگريست و از آنجا که انسان قابليت کشف دارد و چون هيچ چيز قطعي و تغيير ناپذير در طبيعت و قوانين آن وجود ندارد ، پس بايد به دنبا جديد و اکتشافات نو رفت ، از سويي ديگر ، انسان پس از رنساني دريافت که اطلاعات صرف کافي نيست و بايد در پي روشهاي علمي در جمع اوري و تحليل داده ها بود . بر همين مبنا ، روشهاي علمي جديد باعث انفجار علمي و تلاش جزمهاي ديني ، سياسي و اجتماعي گرديد و موانع ديرين آزادي فکر که با ايمان مسيحي پيوند خورده بود ، در قرن هيجدهم از ميان برداشته شد . گرچه مقصد کشفيات علمي دين ستيزي نبود . نتايج بسياري از آنها به نحوي بود که بطلان بينش مسيحي را درباره ي دستگاه کائنات آشکار مي کرد و بدين سان ، مسيحيان متفکر را برسر دو راهي دانسته هاي علمي و آموخته هاي ايماني در ترديد مي انداخت و با افکار بينش مزبور ، که جز ارکان ايمان مسيحي شده بود ، به اساس مسيحيت تعرض مي کرد . يکي از اين اصول آن بود که زمين مرکز کائنات است و سيارات ، دور آن مي چرخند . اهل مدرسه اين اصل را که از هيئت بطلميوسي گرفته بودند ، برهان برتري انسان بر آفريدگان ديگر و مرکزيت او در نظام آفرينش مي انگاشتند . اصل ديگر آن بود که حرکت اجرام آسماني به شکل دايره است ؛ زيرا اهل مدرسه از افلاطون آموخته بودند که دايره ، شکل کامل است و اجرام سماوي چون هستيهاي ايزدي هستند که به شکل کامل حرکت مي کنند و سرانجام ، اصل سوم که از تعليم ارسطو بر مي آمد ، آن بود که هر جسم متحرک به محرکي نياز دارد و چون سيارات پيوسته در حال حرکت هستند ، بي گمان نيرويي در جهان وجود دارد که آنها را پيش يا پس مي راند . فلاسفه ي مسيحي از فرض وجود نيروي محرک ، حضور دائم خدا و دخالت تدبيري را در آفرينش جهان استنتاج مي کردند (عنايت ، 1381، ص197) . دانشمندان قرن شانزدهم و هفدهم با کشفيات خود نادرستي اين فرضها را مدلل ساختند و به ارکان معارف اهل مدرسه ضربه هاي کاري رساندند ؛ کوپرنيک (1473-1543م.) ، ستاره شناس لهستاني ، نظام کيهاني متکي بر اصل کرات هم مرکز ، مورد تأييد و تقديس کليسا ، را زير سؤال برد و ثابت کرد که زمين نه فقط ثابت و مرکز کائنات نيست بلکه خود مانند سيارات ديگر ، دور خورشيد مي چرخد و اين کشف به انديشه ي برتري و مرکزيت انسان مسيحي لطمه ي بسياري زد . اندکي بعد فرانسيس بيکن (1561-1626م.) به منطق صوري و ارسطويي کليسا ، که مبتني بر قياس و استقرا بود ، حمله کرد و روش تجربي جزم ستيز را به جاي آن نشاند . در قرن هفده ، کشفيات نيوتن تقريباً تمامي جزمهاي کليسا را بي اعتبار کرد و با کشف قوانين مهمي در طبيعت ، دو موضوع را ثابت کرد : اول آنکه کليسا گنجينه ي حقايق نيست بلکه حقايق بسيار ديگري در عالم وجود دارد و دوم آنکه افراد بدون اقتدار و صلاحيت از حيث کليسا ، همانند او ، مي توانند بدون واسطه ي کليسا و مرجعيت آن ، کاشف حقايق دسترس نيافتني کليسا باشند . دانشمند ديگري همانند کپلر، ستاره شناس آلماني (1571-1630م.) . نشان داد که مسير حرکت اجرام سماوي ، نه دايره بلکه بيضي شکل است و اين شبهه را پيش آورد که «هستيهاي ايزدي » آن گونه که مؤمنان مي پنداشتند ، کمال برخوردار نيستند و گاليله ، فيزيکدان و ستاره شناس ايتاليايي ، (1564-1642م.) يک جزم بسيار مقدس کليسا ، يعني مرکز جهان بودن زمين و گردش خورشيد به دور آن را منکر شد . وي در بيان علمي ، قانون اول حرکت را تببيين کرد که بر اساس آن ، هر جسمي تا ابد ساکن يا با سرعتي يکسان در مسير مستقيم در حرکت است ، مگر آنکه نيرويي از بيرون بر آن اثر کند . اين قانون ، بيهودگي فرض حضور دائم خدا و وجود تدبيري در گردش جهان را القا مي کرد . اين کشفيات ، انسان منفعل و مقلد غير پژوهنده را به انسان پژوهنده نوين تبديل کرد که به جاي پيروي از کليسا و جزمهاي آن ، به گونه اي مغرورانه پيرو عقل و هوش بود و با محور بخشي به انسان و انسان مداري ، آغاز عصر خردگرايي را اعلام کرد . اين کشفيات حيرت آور ، انسان را متوجه توانايي شگفت آور خود کرد ؛ همه چيز را آن پس ، در دايره ي توان انسان فرض شد که از جمله ي آنها ، آزادي از اسارتهاي طبيعت ، جامعه و حکومتهاي مستبد و حتي مذهبي بود . آزادي از هر قيد و بندي مشروع و نامشروعي به عنوان هدف انساني مد نظر قرار گرفت و علم ، کليد اين آزادي به حساب آمد و علم و آزادي منفي گونه ي مزبور ، لازم وملزوم هم شناخته شد . با رويارويي بي سابقه ي دانشمنداني همچون تيکو براهه (Tycho Brahe) ، تويچلي (Torricelli) ، گاساندي (Gassendi) و هاروي (Harvey) به «علوم دقيقه » ، بر گرمي انديشه هاي نو افزوده شد ؛ ضمن آنکه منطق رياضي جاي منطق صوري را گرفت و اين امر به اضافه ي تعليم دکارت در لزوم شک دستوري ، يعني ترديد در همه ي معتقدات و احکام منقول تا احراز يقين بر درستي آنها به ياري روشهاي علمي تفکر ، بنياد هر گونه جزميت را سست کرد . در نهايت ، بايد اذعان کرد چون اهل مدرسه براي اثبات حقانيت کليسا ، علوم قرون وسطايي را اساس آيين خود قرار داده بودند ، طبعاً وقتي فرضيات آن علوم بدين سان باطل شد ، تعاليم ايشان هم اعتبار خود را از دست داد و کم کم شکاکيت ديني و تضعيف باورهاي ديني مسيحي قوت بيشتري گرفت و با منزوي کردن دين و نهادهاي ديني همانند کليسا ، روند سکولاريزاسيون سياست و اجتماع سرعت بيشتري يافت . پی نوشت ها :   *استاد ياردانشکده حقوق و علوم سياسي دانشگاه شيراز   منبع:دو فصلنامه دانش سياسي شماره 4 -پاييز و زمستان 1385 ادامه دارد...  
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 409]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن