تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 23 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص): اى مردم! جز اين نيست كه خداست و شيطان، حق است و باطل، هدايت است و ضلالت، رشد ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815398128




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

منقبت حضرت علي(ع)در مثنوي هاي چهارگانه عطار نيشابوري(2)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
منقبت حضرت علي(ع)در مثنوي هاي چهارگانه عطار نيشابوري(2)
منقبت حضرت علي(ع)در مثنوي هاي چهارگانه عطار نيشابوري(2)     2.اشارات اشارات در اينجا تمام حوادث، وقايع و رويدادهايي را دربرمي گيرد كه با حضرت علي(ع)ارتباط دارد و عطار به نحوي بدان ها اشاره كرده است.اين موضوعات بر پايه ي منابع تفسيري، حديثي و تاريخي است و عمده ي كار آنها به روزگار حيات پيامبر(ص)برمي گردد.نكته ي در خور تامل اينكه عطار به رويدادهاي بعد از رحلت پيامبر(ص)اشاره اي نكرده است وصحبت سخن در اين باره را در عمده ي مثنوي ها ناشي از تعصب شمرده است.(1) در اين پژوهش ضمن برشمردن اشارات آثار عطار، به زمينه هاي تفسيري و حديثي آن خواهيم پرداخت: 1-2.سه قرص نان و سه روز   ، روزه:تفاسير متعدد زمينه ي تفسيري اين واقعه را در شان نزول سوره دهر آورده اند:"قصه آن اين بود كه ليث روايت كرد كه از مجاهد از عبدالله عباس و اين خبر به چند طريق بياورد.ثعلبي مفسر امام اصحاب الحديث كه حسن و حسين بيمار شدند.جدشان محمد مصطفي به عيادت ايشان شد، با جمله صحابه و معروفان عرب.علي را گفت اگر نذري كني در حق اين فرزندان...اميرالمومنين علي گفت:با خداي پذيرفتم كه اگر خدا اينان را شفا دهد، من سه روز روزه دارم به شكر آن و فاطمه گفت من نيز اين نذر كردم.حسن گفت من نيز هم اين نذر كردم اگر خداي ما را عافيت دهد.حسين گفت من نيز اين نذر كردم اگر خداي حسن را عافيت دهد.فضه-خادمه ايشان-گفت من نيزاين نذركردم.چون خداي تعالي ايشان را عافيت داد، علي فاطمه را گفت:وقت آن است كه ما به آن نذر وفا كنيم"(رازي، 1367، ج20، ص78-82).طبق روايت كه در شب اول غذايشان را به مسكيني دادند و با آب افطار كردند؛ درشب دوم غذايشان را به يتيمي و در شب سوم به اسيري بخشيدند.(2) عطار نيز به اين ماجرا اينگونه اشاره كرده است: گرفته اين جهان زخم سنانش گذشته زان جهان وصف سه نانش چو در سرّ عطا اخلاص او راست سه نان را هفده آيه خاص او راست سه قرصش چون دو قرص ماه و خورشيد دو عالم را به خوان بنشاند جاويد (عطار، 1387، ص127) آن سه قرص نان چو بيرون شد به راه سرنگون آمد دو قرص مهر و ماه (عطار، 1386، ص144) 2-2.خوابيدن در بستر پيامبر(ص):   از ديگر اشارات عطار به وقايع زندگي علي(ع)داستان ليله المبيت يا خوابيدن اميرالمومنين در بستر پيامبر(ص)است آنگاه كه جبرئيل با آيه ي "واديمكربك الذين كفروا ليثبوتك"پيامبر را از نقشه ي كفار آگاه نمود، "به فرمان حق او را فرمود كه امشب از خوابگاه خود برخيز.رسول خدا برخاست و علي (ع)را آن شب به خوابگاه خويش بخوابانيد...؛ و كافران آن شب به در سراي رسول بخفتند و ابليس با ايشان در خواب شد و هرگز پيش از آن نخفته بود و نه پس از آن بخسبيد.رسول اين آيت همي خواند"وجعلنا من بين ايديهم سداً و من خلفهم سداً"(ميبدي، 1376، ج4، ص30). چون به سوي غار مي شد مصطفي خفت آن شب بر فراقش مرتضا كرد جان خويشتن حيدر نثار تا بماند جان آن صدر كبار (عطار، 1383،ص257) به دليل چنين فداكاري عظيمي، اين آيه در شان حضرت امير(ع)نازل شد: "ومن الناس من يشري ابتغاء مرضات الله والله روف بالعباد"(3) 3-2.نماز و بيرون كشيدن تير ازپاي علي(ع):   اشارت ديگر عطارنمازي است كه در آن تير از پاي حضرت امير(ع)خارج كردند.ميبدي اين واقعه را بدين گونه آورده است"و در آثار بيارند كه علي(ع)در بعضي از آن حرب هاي وي تيري به وي رسيد، چنانك پيكان در استخوان وي بماند.جهد بسيار كردند جدا نشد.گفتند تا گوشت و پوست برندارد و استخوان نشكنند، اين پيكان جدا نشود.بزرگان و فرزندان وي گفتند:اگر چنين است، صبر بايد كرد تا در نماز شود كه ما وي را اندر ورد نماز چنان همّي ببينيم كه گويي وي را از اين جهان خبر نيست.صبر كردند تا از فرايض و سنن فارغ شد و به نوافل و فضايل نماز ابتدا كرد.مرد معالج بيامد و گوشت برگرفت و استخوان وي شكست و پيكان بيرون گرفت و علي اندر نماز بر حال خود بود.چون سلام نماز باز داد، گفت درد من آسانتر است.گفتند چنين حالي برتو رفت و تو را خبر نبود.گفت اندر آن ساعت كه من بر مناجات الله باشم، اگر جهان زير و زبر شود يا تيغ و سنان در من مي زنند، مرا از لذت مناجات الله، از درد تن خبر نبود"(ميبدي، 1376، ج1، ص179-180).(4)عطار با توجه به همين حادثه مي گويد اگر واقعاً دوست داري نماز تو عاري از هر شك و شبهه‌اي باشد بايد چون علي نماز بگزاري: چنين بايد نماز از اهل راز كه تا باشد نماز تو نمازي چنان شد در نماز از نور حق جانش كه از پايش برون كردند پيكانش نمازش چون چنين باشد گزيده به"الحمد"ش چنان گردد بريده (عطار، 1386،ص104) 4-2.بخشيدن انگشتري در نماز:   درباره اين حادثه در تفسير ابوالفتوح رازي آمده است:"جابربن عبدالله انصاري گفت:يك روز رسول(ص)در مسجد نماز پيشين بگذاشت وپشت باز داد.اعرابي از ميان قوم برخاست اثر فقر به روي پيدا [بود]. روي به رسول كرد و اين ابيات را انشا كرد: وقد مسني عري و ضر و فاقه و ليس لنا ان يمرد مايحلي وما المنتهي الا اليك مفرنا و اين مفر الخلق الا الي الرسلي رسول گفت:"كيست كه او را چيزي دهد و ضامنم من او را به درجه‌اي كه نزديك باشد به درجه من و ابراهيم خليل؟ اعرابي برگرديد هيچ كس او را چيزي نداد.اميرالمومنين (ع)در زاويه مسجد نماز نوافل مي كرد و در ركوع بود، انگشت برداشت تا اعرابي انگشتري از انگشت او بيرون كرد و به انگشتري فرو نگريد.نگين گرانمايه بر او بود، شادمانه شد...وجبرئيل آمد و اين آيت را آورد:"انما وليكم الله و رسوله والذين آمنو والذين يقيمون الصلوه و يوتون الزكوه و هم راكعون..."(رازي، 1367،ج2،ص175).هر چند افراد زيادي بعدها تظاهر و اقدام به چنين كاري كردند، قاطبه مفسران اين آيه و واقعه را در شان حضرت امير(ع)مي دانند.(5)عطار با توجه به همين موضوع چنين سروده است: علي را گوي تا فرمان بري را ببخشد در نماز انگشتري را برو با بت پرستان داوري كن جهانشان حلقه ي انگشتري كن (عطار، 1386،ص196) 5-2.زره حضرت علي و پشت نكردن ايشان به دشمنان:   از وقايع ديگري كه عطار بدان پرداخته، زره حضرت و كيفيت مقابله با دشمنان است.عطار با توجه به منابع و مستندات تاريخي و روايي، به اين موضوع كه زره حضرت علي(ع)پشت نداشته و ايشان هرگاه در مصاف و ميدان نبرد به دشمن پشت نمي كرده است، اشاره مي نمايد.در كتاب الامام علي بن ابي طالب اقوال گوناگوني از شيخ صدوق، ابن آشوب، شرح نهج البلاغه و...آمده است كه به بيان يكي از آنها اكتفا مي شود: "الاخبار المؤفقيات عن مصعب بن عبدالله:كان علي ابن ابي طالب حذراً في الحروب، شديد الروغان من قرنه، لا يكاد احد يتمكن منه و كانت درعه صدراً لا ظهر لها فقيل له:الا تخاف ان توتي من قبل ظهرك؟ فيقول:اذا امكنت عدوي من ظهري فلا ابقي الله عليه ان ابقي علي"(ري شهري، 1421ق، ج9،ص428-429). عطار اين موضوع را چنين بيان كرده است: از آن چون روي بودش پشت جوشن كه بر بستنش بدان اندام روشن چنين گفت او كه گر خواهيد كشتم نبيند هيچ كس در جنگ پشتم (عطار، 1387،ص127) يا در مصيبت نامه مي گويد: گفت اگر در رويم آمد صد سپاه كس نبيند پشت من در حرب‌گاه (عطار، 1386، ص144) 6-2.رفتن بر دوش نبي و شكستن بتها:   پس از آشكار شدن دعوت به اسلام پيامبر براي نشان دادن عجز بت ها، بت بزرگ آنان را كه با ميخ هاي آهنين بر بام كعبه استوار شده بود، به كمك حضرت علي(ع)درهم شكست."براي اينكار شبي همراه اميرالمومنين علي(ع)به مسجد الحرام رفت و چون در كعبه را بسته بودند و راهي به بام نبود، علي را بر شانه‌هاي خود نهاد تا بت را از جاي بركند"(رشاد، 1382، ج10، 272)؛ البته اين واقعه را به روز فتح مكه نيز مربوط دانسته اند.(6)عطار در منطق الطير به اين ماجرا چنين اشارت كرده است: گشته اندر كعبه آن صاحب قبول بت شكن بر پشتي دوش رسول (عطار، 1383،ص252) 7-2.راز دل گفتن با چاه:   سخن گفتن يا راز دل در چاه گفتن، در ادبيات سابقه اي طولاني دارد كه برخي ريشه ي آن را به يونان پيوند مي دهند.در ادب فارسي نيز چنين موضوعي به طرق مختلف آمده است.(7)عطار در اشاراتي به زندگي حضرت امير(ع)حكايتي نقل مي كند و در ضمن آن به راز گفتن حضرت با چاه اشاره مي نمايد: مصطفا جايي فرود آمد به راه گفت آب آرند لشكر را ز چاه رفت مردي، باز آمد پرشتاب گفت "پر خون است چاه و نيست آب" گفت "پنداري ز درد كار خويش مرتضي در چاه گفت اسرار خويش چاه چون بشيند آن تابش نبود لاجرم پرخون شد و آبش نبود" (عطار، 1383، ص256) آنچنان كه از اين حكايت برمي آيد پيامبر(ص)مي فرمايد:چاه چون تاب درد دل علي (ع)را نداشت پرخون و بي آب شد.عطار به مكان حكايت و اينكه سخن علي(ع)چه بود كه آب چاه را يا به تعبيري دل چاه را خون كرد، اشاره اي نكرده است، اما از فحواي كلام برمي آيد سخن ايشان بايد آن قدر دردناك و گدازنده بوده باشد كه چاه نيز تحمل شنيدن آن را نداشته است.منابع و ماخذي-پيش از عطار-براي اين موضوع يافت نشد، حتي در دانشنامه ي امام علي(ع)ذيل عنوان مذكور، به اين حكايت عطار اشاره شده است.(8)در مناقب العارفين، در شرح اسرار ني، حكايتي با همين مضمون از مولوي نقل شده است:"گفت روزي حضرت مصطفي صلعم اسرار اخوان صفا را به علي مرتضي-كرّم الله وجهه-در خلوت بيان كرد و وصيت كرد اين اسرار عظيم را به نامحرمي مگوي و افشا مكن و متابعت نگاه دار؛ تا چهل روز تمام تحمل فرمود و بي قرار گشته بود.عاقبه الامر بي خودواور به صحرايي بيرون آمد و درآنجا چاهي مغ يافت.سر را فرو چاه كرده، آن رازها را يك به يك گفتن گرفت...بعد از چند روز در آن چاه يكتا ني اي برست و روز به روز بزرگتر شد...، مگر كه چوپاني روشندل بر آن حال مطلع گشته، آن ني را بريد، سوراخي چند كرده، شب و روز عاشق‌وار ني نواخت...تا به حدي كه در قبايل عرب ني نواري چوپان منتشر شد و شايع گشت و تمامت عرب عرباء، شرقاً و غرباً به تفرّج و استماع آن رغبت مي نمودند و از غايت لذت آواز ني مي گريستند...به تواتر اين خبر و اين حكايت به سمع مبارك رسول رسيده، فرمود كه چوپان را حاضر كردند.چون سرآغاز نواختن گرفت، تمامت اصحاب ذوقي گشته، شورها مي كردند و بيخود مي شدند فرمود كه اين نواها شرح آن اسرار است كه من با علي در خلوت گفته بودم"(افلاكي، 1375، ص482-483). اگر حكايات مولوي با ديگر حكاياتي با همين مضمون، از جمله حكايت نظامي در اقبالنامه مقايسه گردد.روشن مي شود مولوي با كنار هم نهادن حكايت معروف درباره ي ني، براي رسيدن به مضمون و معناي مطلوب خويش چنين حكايتي را ساخته است كه تحليل و مقايسه ي آن از حد موضوع اين مقاله خارج است؛ اما بيان چند نكته ضروري مي نمايد:اول اينكه مولوي خود اشاره مي نمايد كه پيامبر(ص)تنها علي(ع)را شايسته اين راز دانسته، يقين داشته اند وي اين راز را براي هيچ كس آشكار نخواهد نمود؛ پس نبايد نهايتاً آن را براي ديگران افشا نمايد به عبارت ديگر با توجه به شناخت پيامبر از علي و تاكيد بر كتمان سر، آيا مي توان پذيرفت كه ايشان سخن پيامبر را ناديده انگاشته است؟ دوم، رازي كه حتي آب چاه از شنيدن آن خون مي شود، چگونه ديگر اصحاب را-به قول مولوي-به شور و ذوق وا مي دارد؟ و نكته هاي ديگري كه با شخصيت ممتاز حضرت امير در خور نيست كه با توجه به آنها مي توان بر بي اساس بودن داستان مولوي يقين حاصل نمود. احتمالاً بايد چنين واقعه اي بعد از رحلت پيامبر(ص)باشد كه علي(ع) همرازي نيافته است كه تحمل سخن او را داشته باشد و سخن ايشان آنقدر دردمندانه و تاثرانگيز بوده كه كسي تحمل شنيدن آن را نداشته است.لكن مولوي، دانسته يا نادانسته، ماجرا را به گونه اي ارائه كرده است كه گويا حضرت امير نتوانسته است سفارش پيامبر را به جاي آورد.اتفاقاً عطار هم تاكيد مي كند علي همدم و همرازي نداشته تا غم درون را بازگويد: گاه در جوش آمدي از كار خويش گه فرو گفتي به چه اسرار خويش در همه آفاق همدم مي نيافت در درون مي گشت و محرم مي نيافت (عطار، 1383، ص253) سخن در رد نجوا و درد دل گفتن حضرت امير با چاه نيست، زيرا شواهد ديگري بر چنين حادثه‌اي تاكيد مي نمايد؛ از جمله مي توان به روايت مجلسي ازقول ميثم تمار اشاره نمود:"روي عن ميثم قال:اصحر بي مولاي اميرالمومنين...فوجدته مطلعا في البئر الي نصفه يخاطب و البئر تخاطبه فحش بي:ميثم گويد:اميرالمومنين را بر سرچاهي يافتم كه [بدن]تا كمر در چاه كرده بود و با چاه گفتگو مي كرد"(مجلسي،[بي تا]، ج97، ص451)؛ بلكه با توجه به اين مطلب به نظر مي رسد حكايت نخست يا ساخته داستان سرايان بوده و عطار آن را از طريق ايشان نقل كرده يا ساخته خود عطار است كه با تلفيق مطالب مختلف آن را به گونه حكايتي در زمان پيامبر ارائه كرده است. 8-2.دست بريده:   از ديگر مواردي كه درباره حضرت امير در مثنوي هاي عطار، بدان اشاره شده است، داستان دست بريده است: از دم عيسي كسي گر زنده خاست او به دم دست بريده كرد راست (عطار، 1383، ص252) استاد شفيعي كدكني در تعليقات‌شان برا ين بيت، حكايتي از بستان العارفين نقل مي كنند كه در آن علي با اجراي حكمي، دست مجرمي را قطع مي كنند، مجرم علي را ثنا مي گويد و اذعان مي دارد علي(ع)با اين كار او را از عذاب دوزخ رهانيده است.سلمان اين واقعه را براي حضرت نقل مي كند.علي(ع)به خانه مجرم مي رود، دست را بر ساعد وي نهاده، آستين بر آن مي كشد، سپس به وي مي گويد دست از آستين بيرون كن.مرد دست بيرون كرد؛ تو گفتي هرگز دستش قطع نشده بود.(9)عده‌اي اشارت اين بيت را به داستان"جوانمرد قصاب"منتسب مي كنند.علامه قزويني دريادداشتهاي خويش ضمن بررسي تاريخ "داستان جوانمرد قصاب"در تحفه سامي، نزهه القلوب، تذكره الاوايل و... دو روايت درباره جوانم قصاب نقل مي كند كه در روايت دوم حضرت امير حضور چشمگيري دارند و به قول علامه اين روايت عين تعزيه اي است كه تعزيه خوان هاي ايران به نام جوانمرد قصاب مي خوانند و آن بدين نحو است:"روزي خاتون كنيز خود را بري خريد گوشت فرستاد.كنيز گوشت را از جوانمرد قصاب خريداري كرده، به منزل برد خاتون آن را نپسنديد امر به عوض كردن آن كرد.كنيز نزد قصاب رفته گوشت را عوض نموده، مراجعت كرد، ولي باز خاتون نپسنديد.كنيز را امر به عوض كردن نمود...به همين طريق مرتبه سوم هم چون گوشت را خاتون نپسنديد، كنيز از قصاب تقاضاي معاوضه كرد؛ ولي در اين مرتبه قصاب قسم خورد كه اگر گوشت را بياوري تو را خواهم كشت .كنيز مانند چوب هر دو سر طلا دركوچه ايستاده بود و مي گريست كه ناگاه به مولاي متقيان وحي نازل شد كه در ري چنين قضيه‌اي رخ داده است حضرت به طي الارض خود را به ري رسانده، قصاب را ملاقات و تقاضاي عوض كردن گوشت كنيز را نمود.قصاب قبول نكرد.حضرت را تهديد كرد كه اگر ديگر بيايي آزارت مي كنم.حضرت كنيز را به منزل خاتونش برده، از او تقاضاي عفوش را نمود.خاتون قبول نكرده، حضرت را در صورت اعاده مطلب تهديد به قتل نمود.حضرت ناگزير مجدداً بطرف قصاب رفت تا از او تقاضاي تجديد[نظر]كند كه قصاب برخاسته، مشتي بر سينه‌اش زد.حضرت گريان و نالان مراجعت كرد.در اين اثنا شخصي قصاب را گفت آيا شناختي كسي را كه مشت زدي؟ جواب داد خير.گفت آن شخص شوهر بيوه زنان، پدر يتيمان اميرمومنان بود.گفت از كجا دانستي؟ جواب داد من خود جبرئيلم.قصاب دست راست خود را با ساطور انداخته، خدمت حضرت شتافت و تقاضاي عفو كرد و تمام اموال خود را به كنيز ببخشيد.حضرت از گناه او در گذشته، نيمه دستش را به جاي خود گذارده، با آب دهان مبارك روي زخم را تر نمودند"(افشار، 1363،ج2،ص187) همانگونه كه ملاحظه مي شود چنين روايتي با توجه به مختصات سبكي، خصوصاً در حيطه نحو جملات و كيفيت بيان آنها بيشتر به گفتار داستان پردازان و نقالان شبيه است، مضاف بر اينكه عباراتي نظير"من خود جبرئيلم..."باعث وهن مطلب است و كيفيت روايت دور از شان اميرالمومنان است. 9-2.رفتار با ابن ملجم:   پس از آنكه ابن ملجم به ايشان ضربت زد، شربتي براي علي(ع)آوردند.ايشان به ابن ملجم اشاره نمودند.ابن ملجم از خوردن آن-به خيال آنكه با زهر آميخته است-اجتناب كرد.عطار از قول حضرت نقل مي كند: اگر اين نابه كار شربت را خورده بود با من وارد بهشت مي شد: چون كه آن بدبخت آخر از قضا ناگهان آن زخم زد بر مرتضا مرتضارا شرتبي كردند راست مرتضا گفتا كه خونريزم كجاست شربت او را ده نخست آنگه مرا زان كه او خواهد بدن همره مرا شربتش بردند او گفت "اينت قهر حيدر اينجا خواهدم كشتن به زهر مرتضا گفت "به حق كردگار گر بخوردي شربتم اين نابه كار من همي ننهادمي بي او به هم پيش حق در جنه الماوي قدم" (عطار، 1383، ص255) در مجموع مي توان گفت اشارتي كه راجع به حضرت امير درآثار عطار آمده است دو دسته اند:دسته نخست مانند خوابيدن در بستر پيامبر، پشت نكردن به دشمن در ميدان جنگ و شكستن بت ها بر دوش نبي، كاملاً مستندند و متون مختلف روايي، تفسيري و تاريخي بر صحت آنها گواهي مي دهند.دسته دوم اشاراتي است كه در هاله‌اي از ابهام پيچيده شده و كيفيت تاريخي آن با مطالب ديگر آميخته است؛ به ديگر سخن حقيقت چيزي ديگر بوده و با گذشت زمان مطالبي بر آن افزوده يا تفاسير ديگري از آن ارائه داده اند؛ مانند داستان سخن گفتن با چاه كه از نظر شيعيان بر خلاف مطالبي است كه بدان اشاره شد. 1.ر.ک به :عطار،1387،ص253/همو1386،ص105/همان ص147-146 2.براي مطالعه تفصيلي موضوع ر.ك به:رازي، 1367،ج20، ص78-82/ميبدي، 1376، ج10، ص320-321. 3.ر.ك به:ميبدي، 1376،جچ1،ص544/رشاد، 1382،ج10، ص104/مقدسي، 1374، ج4-6، ص667-668. 3.نيز ر.ك به:رشاد، 1382، ج10، ص21-22. 5.ر.ك.به ميبدي ،1376،ج3،ص152/شميسا1371،ص408/محلي،1422ق،پاورقي ص337-338/ابن عربي،1422ق،ج1،ص152،/زمخشري،1415ق،ج1،ص64. 6.نيزر.ك.به :عطار ،1387،تعليغات ،508 7.براي نمونه ر.ك.به :عطار 1387،ص-516-515 8.ر.ك.به :نظامي :1374،ص1331به بعد 9.رشاد،1382،ج11،ص414 10.ر.ك به:عطار،1387، ص508. منبع:فصلنامه شيعه شناسي شماره 28 /ن  
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 506]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن