تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):به کوچکی گناه نگاه نکنید بلکه به چیزی [نافرمانی خدا] که برآن جرات یافته اید بنگ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816391926




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

رويش به رنگ سرخ


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
رويش به رنگ سرخ
رويش به رنگ سرخ   نويسنده: مريم بيات تبار   شايد نامش برايت آشنا باشد، خيلي ها او را با دست‌نوشته‌هايش مي شناسند. نوشته هاي عميق و زيبايي که محال است آن را بشنوي و لحظه اي به فکر فرو نروي: «محمدحسن تجلي» را مي گويم. نمي دانم مي شود او را در چند خط برايت خلاصه کرد يا نه؟...نه! نه! نمي شود محمدحسين بزرگ تر از آن است که بشود، او را در کلمات محدود کرد. او خودش را در يکي از دست نوشته هايش خوب معرفي کرده است: «خواستن من، خواستن حسين(ع) است. ناممان نيز حسين است، که حسين، تجلي بالاترين خواستن هاست.» از استادي شنيدم که مي گفت: سال‌ها پيش در منطقه کوشک، وقتي فرمانده، يادنامه شهيد تجلي را آورد، با خواندن آن نوشته ها، احساس کردم روحم در حال پرواز است. با خودم فکر کردم، انگار محمدحسين فرشته اي بود که نازل شد تا پيام وحي را بار ديگر براي ما تداعي کند. «من نمي توانم شب هاي پنج شنبه براي اولياي مکتبم گريه کنم. در روز مشخص و ساعتي مشخص و با قرار قبلي... فقط گريه کردن ارزش ندارد. ارزش در گريه اي است که بعدش عمل باشد و من گريه ام را کرده ام و اينک نوبت دومي است.» لحظه اي چشم هايت را ببند و به اين موضوع فکر کن «ابراهيم وار در راه خدا از همه چيز گذشتن» خانه خانواده و کار و دانشگاه و... به اين فکر کن که اگر از تو بخواهند، همين امروز تمام آرزوها و خواسته هايت را رها کني و تنها به يک چيز برسي، و آن چيز آماده شدن براي شهادت است، چه عکس العملي نشان مي دهي؟ شايد با خودت فکر کني راحت نيست. گذشتن از همه چيز و همه کس، گاهي اوقات محال است، حتي اگر بداني به خدا خواهي رسيد. « گفت: تو فکر مي کني درباره ات چه خواهند گفت؟ جواني که در بيست و چندمين بهار زندگي دارفاني را وداع گفت؟» « گفتم: هرچه بگويند برايم مهم نيست، اصلاً من کجا بيست و چند بهار عمر کرده ام... من فقط يک بهار عمر کرده ام... آري بهار يک بار است و آن بهار زندگي است و بهار، فصل رويش است... و من در بهار خواهم رفت. ولي درباره خواهم روييد؛ رويشي به بلندي سرو به گستردگي ابر، رويشي به رنگ سرخ.» نمي دانم تا حالا به اين موضوع فکر کرده اي که خوشبختي با کمال فرق داشته باشد؟ در فرهنگ محمدحسين چنين است. او خوشبختي را رها کرد تا به کمال برسد «و اکنون بايد انتخاب کرد: خدا را يا خود را. پيوند را يا رهايي را. ماندن را يا رفتن را. خوشبختي را يا کمال را. لذت را يا مسئوليت را. زندگي براي زندگي را يا زندگي براي هدف را.... انتخاب خواهم کرد. خدا را و رهايي را و رفتن را و کمال را و مسئوليت را و زندگي براي هدف را.» نمي خواهم خيال کني محمدحسين موجودي است دست نيافتني، نه! او کسي بود از جنس خودت. روزي به دنيا آمد جوان بود. آروز داشت و حتي عاشق هم شد. اما وقتي به او گفتند: انتخاب کن، بهانه نياورد. انتخاب کرد، انتخابي که او را به معشوق اش برساند. «من نيز دوست داشتم بمانم و زندگي کنم، ولي از انحراف هراسان بودم و از منجلاب گريزان، از بازي دو موش سياه و سفيد که ريسمان عمر مرا مي جوند و کوتاه تر مي کنند، بيزارم... آري! دوست داشتم بيشتر بمانم و بيشتر بخوانم تا بهتر بمانم، ولي باقي راه را خدا تعيين مي کند و من راضي ام.» محمدحسين مي نويسد از تاريخ: از اينکه سوار بر بال ملائک تا قيامت سفر کرده است. « اي تاريخ، بايست! اي عمر، بايست! بايست و مرا تا خدا ببر!» محمدحسين تمام اين چيزها را مي نويسد تا به ما بگويد: من مي خواهم بگويم، از روي پوچي و سرگرداني هجرت نکرده ام، بي گدار به آب نزده ام. اين را مي گويم تا آيندگان بدانند که روندگان بي جهت نرفتند، بي هدف نبوده اند... مگر مي شود. سوار بر بال ملائک، فقط نزديک را بينند!» محمدحسين وقتي گفت انتخاب کرده ام، شعار نبود. او همه چيز خود را داد و اکنون در افقي بالاتر نزد خدا آرام گرفته است. او چون ستاره اي درخشان در آسمان هدايت ايستاده است و نظاره گرما وارثان خون مي باشد. «هان اي وارثان! شهيدان به تکليف خويش عمل کرده اند، صرف نظر از آينده اي که در پيش است، رفتند و براي احقاق حق، مظلومانه خون دادند، در حالي که دائماً اين جمله مدنظرشان بود: عجب دردي است از يک سو بايد بميريم تا شهيد فردا شويم و از سوي ديگر بمانيم تا فردا شهيد نشود!» محمدحسين در بيست و چهارمين بهار زندگي اش سرخ روييد و ساقه اي از وجودش را به ما بخشيد. اگر دوست داري او را بيابي، خيلي دور نيست. شايد در وجود خودت باشد. اگر بگردي، پيدايش مي کني. «من سرخ روييدم و قبل از اينکه به زردي گرايم، ساقه اي از سرخي وجودم را به آن که خواهد، خواهم شد. و او نيز سرخ خواهد روييد. شايد که او تو باشي.» دست نوشته ها، نامه ها و خاطرات محمدحسين در کتاب «صرف خون» جمع‌آوري شده است. منبع:نشريه امتداد- ش 48 /ن  
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 259]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن