تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 29 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):مؤمن همواره خانواده خود را از دانش و ادب شايسته بهره مند مى سازد تا همه آنان را وارد ب...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816731301




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

آرزوي‌گل سرخ


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: آرزوی‌گل سرخ
گل سرخ
یكی بود یكی نبود، توی یك باغ بزرگ به جز 20 تا درخت صنوبر پیر و یكگل سرخ و یك باغبان مهربون و پیر هیچ‌كس نبود. گل سرخ بین این همه درخت‌های تنومند، تنها زندگی می‌كرد. هیچ‌كس نبود كه باهاش دوست بشه یا حرف بزند و از تنهایی تمام برگ‌هایش پژمرده شده بود. گل سرخ هر روز آرزو می‌كرد تا صبح كه از خواب بلند می‌شه، ببینه كه یك گل دیگه كنارش سبز شده و دوستش بشه. تا این‌كه یك روز باغبان مهربون یك گل زرد آورد و كنار گل سرخ كاشت. صبح كه گل سرخ از خواب بلند شد دید كه آرزوش برآورده شده و یك دوست پیدا كرده. با خوشحالی سلام كرد و گفت: سلام دوست خوب من... مدت‌ها بود آرزوی دیدن تو رو داشتم خیلی خوش آمدی...گل زرد با افاده سرش را چرخاند و گفت: ممنون ولی من اصلا خوشحال نیستم كه در كنار تو هستم... چون تو همرنگ من نیستی...گل ‌سرخ فكری كرد و گفت: خوب گل زرد مهربون، ممكنه ما همرنگ نباشیم ولی از یك خانواده هستیم... بنابراین با هم دوستای مهربونی می‌تونیم باشیم...رز زرد گفت: نه من نمی‌تونم با تو دوست باشم، چون ممكنه رنگ قشنگ و شفاف گلبرگ‌های منو گلبرگ‌های پررنگ و تند تو خراب كنند. گل سرخ خیلی ناراحت شده بود و با خودش فكری كرد كه چه كار كنه تا رنگ گلبرگ‌هایش عوض شود. خورشید تابنده با اشعه‌های زیبایش، گلبرگهای گل سرخ را نوازش می‌كرد. به خورشید گفت: تو می‌تونی آنقدر به من بتابی تا با آفتاب گرمت رنگ برگهای منو ببری؟خورشید گفت: گل رز قشنگ من... اگر من به تو بتابم رنگ تو نمیره بلكه آب ذخیره در گلبرگ‌های تو خشك می‌شه و تبدیل به یك گل خشك و پژمرده می‌شی. صبر كن تا باران بیاد شاید اون بتونه یك كاری برات انجام بده.كم‌كم خورشید خانم رفت و جاشو داد به ابرهای سفید و زیبا. باران تمام سطح باغ را خیس كرده بود. دوباره گل سرخ از باران خواست تا روی گلبرگ‌هایش ببارد تا شاید رنگ آنها كمرنگ شود و از بین برود تا بتونه با رز زرد دوست بشه. باران هم بارید و بارید. اما به جای این‌كه رنگش برود، سرحال‌تر و سرزنده‌تر شد.گل سرخ همچنان تنها بود و هم صحبت نداشت. در این موقع یك زنبور عسل آمد و رویش نشست. از زنبور خواست تا تمام شیره گل را بخورد تا شاید رنگش تبدیل به رنگ زرد شود. اما زنبور هم كاری از دستش برنیامد. تا این‌كه روزی یك دختر كوچولو آمد در باغ و به گل‌ها نزدیك شد و به گل سرخ گفت چقدر تو زیبایی. گل سرخ با تعجب گفت: راست میگی؟ تو از من تعریف كردی؟
گل سرخ
دختر كوچولو گفت: آره با تو بودم...گل سرخ زیبا چرا اینقدر تنهایی؟گل سرخ با ناراحتی گفت: رز زرد چونكه رنگ من سرخ است با من دوست نمی‌شود... من هم هركاری كردم تا رنگم تبدیل به زرد شود، نشد. دختر كوچولو دوید و دفتر نقاشی‌اش را آورد و یك گل سرخ بزرگ در دفتر نقاشی كرد و بعد دور گل را چید و كنار گل سرخ داخل یك گلدان گذاشت تا دوست خوب گل سرخ شود...  بخش کودک و نوجوان تبیانمنبع:جام جممطالب مرتبط:اختاپوس خجالتی و ماهی مهربانآرزوهای درخت کوچولومارمولک پرندهپرنده کوچولویی در جنگلیک صورت گرد بزرگآقا غوله و بزهای ناقلادرس آسمانیه جفت كفش قرمزچرا رفتی تو لاکت؟!ملکه گل ها  





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 506]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن