واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
6 خاطره دکتر عارفي از امام راحل 1. صرفهجويي امام خمینی(ره) قابل تأمل بود. در طول مدتي که در بيمارستان قلب بستري بودند، من در کنارشان بودم (سال 1358) و در فاصله چند متري کنار تختشان ميخوابيدم. چراغ کمنوري بالاي سر ايشان روشن بود. صبحها به محض بيدار شدن تذکر ميدادند چراغ را خاموش کنيد. يا براي مثال، براي وضو گرفتن با يک دست شيرآب را باز ميکردند و با دست ديگر يک مشت آب پر کرده و بلافاصله شير را ميبستند و شايد با سه يا چهار مشت آب وضو ميگرفتند. ما براي آنکه هواي حمام با بخارآب گرم شود چون زمستان بود و خيلي هوا سرد بود، مقداري آب گرم به وسيله دوش آزادانه رها ميکرديم. حضرت امام به محض متوجه شدن موضوع ما را از عمل فوق منع کردند. براي درمان و پيشگيري دردهاي قلبي پمادنيتروگليسريني تجويز شده بود که هر چهار ساعت آن را به وسيله کاغذ و چسب روي ساق پا قرار ميدادند و هر چهار ساعت قبلي را برداشته و پس از تميزي پوست پماد جديد و کاغذ را قرار ميدادند. يادم هست يک دستمال کاغذي را به چند تکه کوچک تقسيم و براي تميزي پوست استفاده ميکردند. 2. ايشان به حدي به توصيههاي پزشکان اهميت ميدادند و براي آنها ارزش قايل بودند که براي ورزشهاي توصيه شده و پيادهروي حتي در زمستانها که نميتوانستند به دليل يخبندان و برف به حياط منزل بروند، در داخل اتاق پيادهروي ميکردند. صبحها حدود ساعت 7 و حدود ساعت 30/9 و بعدازظهر 30/4 در سه نوبت پيادهروي ميکردند. جالب آنکه در موقع پيادهروي از راديوي کوچک به اخبار مجلس و راديوهاي بيگانه گوش ميدادند و موقعي که وقت اخبار نبود، با تسبيح ذکر ميگفتند يا با يکي از نزديکان قدمزنان صحبت ميکردند. ايشان آنچنان دقيق برنامهها را اجرا ميکردند که همه ما ميدانستيم در رأس فلان ساعت حضرت امام مشغول چه کاري و در چه محلي است. 10 سال در خدمتشان بودم و حتي يک روز از اين برنامه جدا نبودند. 3. در مواردي که امام حالشان بد ميشد و درد شديد قفسه صدري به علت کمخوني عضله قلب غيرقابل تحمل ميشد و هر فردي که تا به حال اين درد را تجربه کرده باشد، ميداند احساس مرگ دست ميدهد، ايشان به فرزندشان حاج احمدآقا و ديگر فرزندان توصيه ميکردند: «از خانم (همسرشان) مواظبت کنيد و نگذاريد به ايشان بد بگذرد، احترام ايشان را داشته باشيد و در خدمتشان باشيد.»
4. امام يک ساعت شماطهاي کوچک داشتند و در حدود نيم ساعت پيش از اذان صبح با صداي آن بيدار ميشدند و پس از وضو و نماز شب و دعا، نماز صبح ميخواندند و دوباره ميخوابيدند. در حدود ساعت 30/6 صبح بدون زنگ ساعت از خواب بيدار شده و پس از صبحانه، اولين قسمت پيادهروي را در حدود 20 دقيقه انجام ميدادند. سپس تا ساعت 9 صبح که قرار بعدي پيادهروي بود به ملاقاتهاي خود با پزشکان يا مسوولان و يا مردمي که مشتاقانه ميآمدند، ميپرداختند. همانطور که گفتم، ايشان به برنامه دارويي فشردهاي که داشتند، عمل ميکردند. گاهي ميديدم ساعت پس از نماز صبح بيدار شده دارو ميخورند و دوباره ميخوابند و هيچ شکايتي هم نميکنند و من سعي ميکردم آن برنامه را تغيير دهم تا با خوابشان تلاقي نکند. 5. ايشان بسيار صبور بودند. گاهي موقعي که سوزن را وارد بدن و رگ ايشان ميکردم، دوستان در کنار من بودند و ميگفتند هيچ گونه تغييري در قيافه معظمله ايجاد نشد. حتي گاهي به دليل نگراني شديد ما سنگ صبور ما بودند و ما را دلداري ميدادند و با گفتن جمله يا کلمهاي شعلههاي آتش نگراني ما را خاموش ميکردند. 6. مسايل عاطفي و درگيريهاي داخلي ميان خوديها لطمه زيادي به روحيه امام ميزد و ما چون دايم فشار خون ايشان را کنترل ميکرديم و با هولتر مانيتورينگ تکتک ضربانهاي قلبشان را ميديديم، متوجه اين تغييرات ميشديم. دردهاي قلبي امام در سوانحي مانند سقوط هواپيماي مسافربري از سوي آمريکا در خليجفارس تشديد ميشد و ما مجبور ميشديم آرامبخش تجويز کنيم. در اواخر سال 67 و اوايل 68 که درگيريها و مشکلات مملکتي وجود داشت، اغلب ايشان با دارو به خواب ميرفتند اما در هنگام کاهش درگيريها در اواخر بهار 68 ما داروها را به تدريج کم کرديم و حتي پس از مدتي قطع شد. منبع:www.salamat.com/ج
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 854]